۲-۲-۳-۵- گرایشهای سبک تفکّر
گرایشهای نظریه خودگردانی ذهنی به دو دسته آزاد اندیش و محافظه کارتقسیم میشوند.
۲-۲-۳-۵-۱- آزاد اندیش
افراد آزاداندیش دوست دارند فراتر از قوانین و برنامه های موجود فکر کنند و به دنبال حداکثر تغییر هستند، و موقعیتهایی را که پیچیده و مبهم است، دنبال میکنند. زیرا عموماً این افراد خیلی زود از انجام کار خسته میشوند. این افراد دوست دارند پیشرو باشند و فراتر از مراتب و مقررات موجود در جستجوی حداکثر تغییر و تحول قدم بردارند، آن ها ترجیح میدهند در زندگی و در کارشان حدودی از مسائل و موارد جدید و نا آشنا وجود داشته باشد.
۲-۲-۳-۵-۲- محافظه کار
افراد محافظه کار دوست دارند به قوانین و برنامه های موجود وفادار بمانند و به دنبال حداقل تغییر هستند. تا آنجایی که ممکن است از برخورد با موقعیت های ناشناخته اجتناب می ورزند، و به موقعیت های آشنا در کار و زندگی خود تمایل دارند. این گونه افراد از محیط سازمان یافته و قابل پیشبینی راضی هستند. وقتی چنین ساختاری وجود نداشته باشد برای ایجاد آن تلاش میکنند(استرنبرگ،۱۳۸۱).
شکل ۲-۲- طرح نظری نظریه خودگردانی ذهنی
۲-۲-۴- عوامل مؤثر در شکل گیری سبکهای تفکّر
۲-۲-۴-۱- فرهنگ
فرهنگ، از جمله متغیرهایی است که در تحول سبکهای تفکر نقش دارد. بعضی فرهنگها به بعضی از سبکهای تفکر بیشتر اهمیت میدهند. برای مثال در آمریکای شمالی تأکید بیشترروی نوآوری و ایجاد فرصتهای مناسب باعث میگردد که سبکهای قانونگذار و آزاد اندیش حداقل در میان بزرگسالان اهمیت بیشتری داشته باشد. قهرمانان ملی ایالات متحده مانند ادیسون به عنوان یک مخترع، انیشتین به عنوان یک دانشمند، جفرسون به عنوان یک سیاستمدار، استیفن جابز به عنوان یک مؤسس بزرگ، و ارنست همین گوی به عنوان یک نویسنده، همواره به خاطر تفکرات بدیعشان مورد توجه و احترام بوده اند. جوامع دیگر مانند ژاپن با توجه به تأکیدشان بر حفظ سنتها و همنوایی و همرنگی جامعه، احتمالاً بیشتر روی سبکهای اجرایی و محافظه کارانه تأکید دارند.
جامعه ای که بر همنوایی و آداب و رسوم و سنن تأکید دارد، دچار ایستایی می شود. زیرا اعضا خود را به این نوع سبکهای تفکر وادار میکند. در برخی از فرهنگها به کودکان از سالهای اولیه آموزش میدهند که در مورد اعتقادات مذهبی سؤال نکنند، و یا در مورد حکومت همینطور برای مثال در کشور کره جنوبی و چین نتیجه سؤال کردن درباره حاکمیت، حبس و زندان است. لذا والدین حساسیت زیادی به تشویق و و ترغیب تفکر محافظه کارانه دارند تا تفکر آزادیخواهانه. در جوامع دیگر کودکان تشویق میشوند در مورد آنچه آموزش می بینند، بیشتر سؤال کنند این تفاوتها بسیار حائز اهمیت است. استرنبرگ معتقد است، که سبکهای تفکر در هر گروه اکثراً همان مواردی هستند که به آن اهمیت داده می شود. بعضی گروه ها تفکر ابداعی و آزاد اندیشانه را تشویق میکنند و در بعضی گروههای دیگر این نوع تفکرات را تشویق نمی شوند(استرنبرگ،۱۳۸۱). به عنوان مثال کودکان غیر سفید پوست و کودکان طبقه پائین غالباً مهارتهای متفاوتی را می آموزند، آن ها غالباً دچار فقدان مهارتهای مربوط به مدرسه اند، مهارتهایی که در جوامع طبقه مرفه سفید پوست با ارزش تلقی می شود.آنان آنچه را در خرده فرهنگشان پذیرفته می شود می آموزند. کودکان ترکتون[۳۶]، محله سیاهپوست نشین فقیرتپه های کارولینا را در نظر بگیرید. وقتی کودکان این محله به مدرسه میروند نمی توانند سؤالات غیر مستقیم معلمان را بفهمند، زیرا اینگونه سؤالات در خانه آنان رد و بدل نمی شود و آنان در خانه یا محله شان با القاب خاصی همدیگر را صدا میزنند( ماسن و همکاران،۱۳۸۵).
۲-۲-۴-۲- جنسیت