یک مطالعه ی تجربی در سال ۲۰۰۵ توسط حسایه و لیندریج[۶۵] ، به بررسی تصویر برند بر نگرش و رفتار در یک محیط فرهنگی پرداخت. مطالعه نشان داد که ابعاد چندگانه ی تصویر برند یعنی احساس مشتریان، اعتقاد به اصل اخلاقی سودمندگرایی ، نمادها و نیازهای اقتصادی در کشورهای مختلف متفاوت است. این تفاوت ها ممکن است ناشی از فرهنگ ملت ها و یا سطح توسعه ی اقتصادی آن ها باشد.
چاپل[۶۶](۲۰۰۴)، نشان داد که حدود دوسوم شرکتهای فعال در بورس بلژیک اغلب ساختار مالکیت متمرکز دارند. ضمن اینکه اکثر شرکتهای بورس در بلژیک به ترکیب مالکیت عمده ای گرایش دارند که سهامداران عمده آن ها دارای حق رأی نسبت به حداقل ۵۰ یا ۶۰ درصد سهام شرکت باشند. وی علل اصلی این یافته را در این نکته خاطر نشان کردهاست که سهامداران عمده در کشور بلژیک ، قدرت کنترل بالایی دارند.
کلر و همکاران در سال ۲۰۰۲ در پژوهشی تحت عنوان «سه سوالی که شما باید در مورد برند خود بپرسید» به بررسی جایگاه یابی در برندسازی پرداختند. در این پژوهش سه سوال: آیا ما یک چارچوب ایجاد کرده ایم؟ آیا ما شیوه به کاربردن اهرم نقاط تعادل را داریم؟ و این که آیا نقاط اختلاف قانع کننده هستند؟ مورد ارزیابی قرار گرفتند. بررسی ها
نشان داد که برای توسعه جایگاه مؤثر باید فراتر از تعیین چارچوب، نقاط تعادل و نقاط اختلاف عمل کرد یعنی باید این
عناصر با یکدیگر سازگاری درونی در هر نقطه از زمان و در طول زمان داشته باشند.
سیفرت[۶۷](۲۰۰۲)، در مطالعه ای که روی کشورهای آلمان، انگلیس، آمریکا و ژاپن انجام داد، دریافت که سهام داران عمده و خصوصاً وجود سهامداران حقوقی در شرکت و مالکیت متمرکز با عملکرد سازمان رابطه معناداری داردو نیز مدیران موظف بر عملکرد شرکت تاثیر مثبتی دارند.
چرناتونی و سگال[۶۸](۲۰۰۱)، در تحقیقی درجست وجوی معیارهایی برای نام گذاری موفق خدمات از دیدگاه کارشناسان بودند. هدف از این پژوهش عمیق ترشدن دانش و درک عوامل اثرگذار بر موفقیت برند خدماتی بود. در این تحقیق تعداد۲۸مصاحبه بامشاوران در امور برند، تبلیغات، طراحی، مدیریت بازاریابی، تحقیقات بازار و یک نویسنده انجام گرفت. درمصاحبه از کارشناسان خواسته شد تاویژگی های مرتبط با یک نام گذاری موفق خدماتی را نام ببرند. کارشناسان ضمن برشمردن ابعاد گوناگون بیشتربه سه بعد « موضع تثبیت شده و شفاف» ، « ثبات و پایداری که به ثبات کیفی در رفتار کارمندان و تعاملات آن ها با مشتریان اشاره دارد» و « ارزشها» ، برای مثال فرهنگ انجام کارهای درست برای مشتریان، اشاره کردند.
احمد ورفیق[۶۹](۲۰۰۱) با بررسی سازمان های خدماتی در انگلستان، ارتباطات داخلی وتسهیم اطلاعات، آموزش نیروی انسانی، توانمندسازی، تشکیل تیم و فعالیت های گروهی، ساختار سازمانی پویا و مشارکت در تعیین چشم انداز سازمان را به عنوان شاخص های بازاریابی داخلی استفاده کردهاند. در مطالعه دیگری توسط این دو محقق، بازاریابی داخلی به عنوان مقدمه اجرای راهبردهای سازمان معرفی شده و از واژه آمیخته بازاریابی داخلی استفاده کردهاند. قیمت یاپرداختی ها، ترفیع یا پیشبرد آموزش، توانمندسازی، ارتباطات)، مکان یا محیط کاری وفرایندها (محصولات شغلی به عنوان شاخص های بازاریابی داخلی در این مطالعه به کار رفته اند.
بری[۷۰] (۲۰۰۰)، با بررسی استراتژی های ۱۴ شرکت خدماتی، مدل نام گذاری تجاری خدماتی را ارائه داد. وی معتقد بود ارزش نام تجاری از دو جزء تشکیل شده است: ۱) آگاهی از نام تجاری و ۲) مفهوم نام تجاری. در مدل بری « نام تجاری نمایش داده شده » شامل تبلیغات کنترل شده سازمان از تصویر مطلوب نام تجاری است، که خود شامل اسم نام تجاری، شعار، وبگاه، پوشش واحد کارمندان و تسهیلات است. نام به طور مستقیم بر آگاهی از نام تجاری تأثیر میگذارد. آگاهی از نام تجاری توانایی مشتری در تشخیص و به یاد آوردن مجدد یک نام تجاری است. نام تجاری نمایش داده شده نیز دارای اثر ثانویه بر مفهوم نام تجاری است. مفهوم نام تجاری، درک و فهم غالب مشتری از یک نام تجاری است. ارتباطات بیرونی نام تجاری(ارتباطات کنترل نشده) عمدتاًً شامل تبلیغات چهره به چهره و روابط عمومی است. ارتباطات بیرونی دارای اثر ثانویه بر آگاهی از نام تجاری و مفهوم نام تجاری است که این اثر قوی نیست. تجربه مشتری از سازمان خدماتی نتیجه تجربه تجمعی وی از تعاملاتش با سازمان خدماتی است. تجربه مشتری دارای اثر مستقیم بر ارتباطات بیرونی و مفهوم نام تجاری است.
کلر (۱۹۹۹) طراحی و اجرای استراتژی های برندسازی را مورد بررسی قرار داد. در این پژوهش استراتژی های برندسازی به صورت عناصر برند یک شرکت در نظر گرفته شد تا در مسیر محصولات متنوع در حال فروش به کار گرفته شود و دو بعد درجه بندی برند[۷۱] و پرتفولیوی برند برای کمک به طراحی و اجرای استراتژی های برندسازی انتخاب گردید. یافته ها نشان داد که ترکیب این دو با شرایط مشتری، شرکت و شرایط رقابتی میتواند به مدیران در طراحی استراتژی های برندسازی کمک کند.
بری و پاراشورمن[۷۲] (۱۹۹۴) در مطالعات خود نشان دادند که بین رضایت خاطر کارکنان و رضایت مشتریان ارتباط مستقیمی وجود دارد. آن ها هم چنین معتقدند که چهارP سنتی در محیط کسب وکار کالاهای فیزیکی کاربرد دارد. ودرخصوص فعالیتهای خدماتیP پنجمی یعنی کارکنان باید اضافه شود و چون خدمات مستقیماً توسط کارکنان ارائه می شود لذا انتخاب، آموزش و انگیزش کارکنان در این بخش نقش بسیار مهمی در جلب رضایت مشتری خواهد داشت.
۲-۳-۲٫ مطالعات داخلی
با توجه به اهمیت روز افزون برند به صورت یک دارایی ناملموس ارزشمند در تجارت و جوامع آکادمیک ایران، مطالعات مناسبی در حوزه های ارزیابی ارزش برند و جنبههای مختلف آن انجام شده است. در حالی که به موضوعاتی همچون برندها و نقش آن ها در تعهد سازمانی شرکت ها و چگونگی توسعه ی این برند ها در سطح درون سازمانی توجه چندانی نشده است. با این وجود در این بخش سعی می شود به مطالعاتی که ارتباطی هرچند کوچک با موضوع مورد مطالعه دارند، اشاره مبسوطی انجام گیرد.
محمدیان و همکاران (۱۳۸۹) در مطالعه ای با عنوان ارزیابی نام و نشان توشیبا در مقایسه با چهار نام و نشان هم رسته جهانی (شارپ، سامسونگ، سونی و کانن) در بازار ایران، به بررسی ویژگی های این نام و نشان های تجاری از طریق مدل پنــج بعـدی آکــر پرداختند که در این مدل، پنج صفت شخصیتی از جمله قوت و استحکام، اشتیاق و هیجان،