تاسیس مدارس دخترانه
«حق آموزش» را می توان اولین مطالبه جنبش زنان در ایران به شمار آورد. تا پیش از مشروطه، آموزش زنان مرسوم نبود. البته، در برخی موارد در مکتبخانه ها به دختران اجازه می دادند که تا سن ۹ سالگی صرفاً خواندن قرآن را فراگیرند. همچنین، در برخی خانواده های متمول نیز، برای تربیت دختران، معلم خصوصی استخدام می شد. اما تاسیس مدرسه به صورت مدرن آن، مرهون تلاش ها و مبارزات پیگیر فعالان جنبش زنان است. مدافعان حقوق زنان با وجود مخالفت های فراوان سنت گرایان و روحانیون تلاش می کردند تا امر آموزش دختران را در جامعه ایران نهادینه کنند. نخستین مدارس دخترانه، عمر محدود به چند روز داشتند و توسط سنت گرایان تخریب می شدند، اما به تدریج مبارزات زنان نتیجه داد و آنها توانستند مدارس دخترانه را در جامعه ایران رواج دهند.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
از نخستین مدرسه های دخترانه می توان به دبستان «ناموس» اشاره کرد که توسط طوبا آزموده در سال ۱۲۸۶ تاسیس شد. حسن رشدیه نیز از معدود مردانی بود که در حمایت از حق تحصیل زنان تلاش های بسیاری نمود. مدارس دیگری، همچون «دوشیزگان»، «تربیت نسوان»، و «ترقی بنات» نیز جزء اولین نمونه های تلاش های زنان در این دوره به شمار می آیند (ساناساریان، ۱۳۸۴: ۶۹). در نتیجه تلاش های مستمر زنان، در سال ۱۲۹۰ تعداد مدارس دخترانه در تهران به ۵۷ دبستان می رسید. و در سال ۱۲۹۲، این رقم به ۶۲ دبستان افزایش یافت؛ البته به دلیل مشکلات مالی در سال های بعد تاحدودی تعداد مدارس ثابت ماندند اما بر تعداد دانشآموزان افزوده شد (خسروپناه، ۱۳۸۱: ۲۰۳).
عمده ترین مشکل در زمینه آموزش زنان، ناشی از مخالفت سنت گرایان با تحصیل زنان بود. آنها آموزش را باعث فساد می دانستند و معتقد بودند زنان باید در حد وظایف خانگی اطلاعات داشته باشند. شیخ فضل الله نوری، از جمله مجتهدین ضد مشروطه بود که فتوایی مبنی بر حرام بودن آموزش زنان صادر کرد (آفاری، ۱۳۷۱). بر اساس چنین برداشت هایی از اسلام بود که بسیاری از سنت گرایان، برخوردهای خشونت آمیزی با موسسان مدارس دخترانه انجام می دادند. علاوه بر این مشکلات، موضوع دیگری که در برابر گسترش مدارس دخترانه وجود داشت، بحث تامین منابع مالی بود. به همین دلیل تعداد مدارس محدود باقی می ماند و علی رغم تمایل مدافعان حقوق زنان، تنها معدودی از خانواده ها که از تمکن مالی برخوردار بودند، می توانستند دختران خود را به مدرسه بفرستند. اما در نهایت، در نتیجه فعالیت ها و پیگیری زنان، در سال ۱۲۹۷ اولین مدرسه دخترانه دولتی در ایران تاسیس شد (خسروپناه، ۱۳۸۱: ۲۰۴-۲۲۵).
تشکیل انجمن های زنان
تشکیل «انجمن»های سیاسی و اجتماعی، برجسته ترین اقدام در جهت نهادسازی و شکل گیری فضای مدنی در دوره مشروطه است. در این انجمن ها، زمینه های تمرین دموکراسی وجود داشت و به تدریج تعداد بسیار زیادی از آنها در سراسر کشور شکل گرفتند. در ابتدا این تشکل ها اختصاص به مردان داشتند؛ اما به تدریج با حضور زنان در انجمن ها، زمینه تشکیل انجمن های خاص زنان فراهم شد (آفاری، ۱۳۷۱: ۶۷ و ۷۱ – پایدار، ۱۳۷۹: ۱۲۸). در دوره مشروطه، انجمن های متعددی توسط زنان ایرانی در نقاط مختلف ایران و حتی خارج از آن تشکیل شدند. عمر برخی از این انجمن ها کوتاه بود، اما تعدادی از آنها سال ها فعالیت داشتند و تاثیرات بسزایی در وضعیت زنان ایرانی ایجاد کردند.
از نخستین انجمن های زنان در دروه مشروطه می توان به «اتحادیه غیبی نسوان» و «انجمن حریت زنان[۸۷]» اشاره کرد که در دوره نخست مجلس شورای ملی فعال بودند. اتحادیه غیبی نسوان که اطلاعات بسیار کمی از آن موجود است، تشکلی سیاسی بود که برای نخستین بار بحث انجمن های زنان را وارد مجلس کرد (خسروپناه، ۱۳۸۱: ۲۶۵). انجمن حریت زنان نیز که در سال ۱۲۸۶ تاسیس شد با هدف افزایش اعتماد به نفس زنان و حضور آنها در عرصه اجتماع فعالیت می کرد. از شرایط شرکت در انجمن حریت زنان، این بود که مردان باید حتما به همراه یک زن در جلسات آن حاضر می شدند (آفاری، ۱۳۷۱: ۷۲ – ساناساریان، ۱۳۸۴: ۶۲). شاید به دلیل سیر شتاب آمیز حوادث و بازگشت استبداد صغیر، این انجمن ها عمر کوتاهی داشتند. اما پس از تثبیت مشروطه و آغاز به کار مجلس دوم، بویژه از سال های دهه ۱۲۹۰ به تدریج انجمن های زنان تعدد و پایداری بیشتری پیدا کردند.
«انجمن مخدرات وطن» از جمله نخستین تشکل هایی بود که در دوره دوم مجلس شورای ملی، فعالیت های بسیاری داشت. این انجمن که در سال ۱۲۸۹ تاسیس شد بیشتر بر مسائل ملی تاکید داشت. هدف های اساسی انجمن مخدرات وطن، عبارت بود از: سازماندهی فعالیت های عام المنفعه و خیریه مربوط به زنان و دختران، تحریم کالاهای خارجی، و توزیع منسوجات وطنی. بانو آغا بیگم نجم آبادی، رئیس انجمن بود، و عمده اعضای این انجمن از زنان و دختران فعالان سیاسی، علما و روحانیون، اعیان و اشراف بودند. البته، لازم به ذکر است که صدیقه دولت آبادی نیز به عنوان منشی، عضو این انجمن بود. از جمله اقدامات برجسته انجمن مخدرات وطن، می توان به حمایت این انجمن از جمع آوری اعانه برای تاسیس بانک ملی و همچنین اعتراض به اولتیماتوم روسیه اشاره کرد. اما سرانجام، پس از پذیرش اولتیماتوم روس ها و انحلال مجلس شورای ملی دوم، فعالیت انجمن مخدرات وطن نیز در سال ۱۲۹۰ پایان یافت (خسروپناه، ۱۳۸۱: ۱۴۹-۱۷۱ و ساناساریان، ۱۳۸۴: ۶۲).
از دیگر انجمن های این دوره می توان به «کمیته نسوان ایرانی» و «انجمن همت خواتین» اشاره کرد. کمیته نسوان ایرانی، در اصل سازمان زنان «انجمن سعادت ایرانیان» بود که در استانبول فعالیت می کرد و خود را ادامه دهنده راه انجمن تبریز می دانست. این کمیته در زمان کودتای محمدعلی شاه و به توپ بستن مجلس از طریق نامه نگاری و ارسال تلگراف برای ملکه های آلمان و انگلیس و همچنین «جمعیت صلح زنان عالم» تلاش داشت در مخالفت با استبداد محمدعلی شاه و اعتراض به دخالت های روسیه در ایران، از زنان دیگر کشورها کمک بگیرد (خسروپناه، ۱۳۸۱: ۶۲-۶۴). اما، انجمن همت خواتین در سال ۱۲۹۳ پس از افتتاح دوره سوم مجلس شورای ملی فعالیت خود را آغاز کرد. گروهی از فعالان حقوق زنان، مدیران و معلمان مدارس دخترانه تهران، اعضای تشکیل دهنده این انجمن بودند. برنامه اصلی این انجمن، عبارت بود از ترویج استفاده از منسوجات وطنی در میان دانش آموزان و بستگان آنها. همچنین، این انجمن ارتباط نزدیکی با روزنامه شکوفه (از اولین روزنامه های ویژه زنان) داشت (خسروپناه، ۱۳۸۱: ۱۷۲-۱۸۰).
اما در میان انجمن های زنان در دوره مشروطه، «جمعیت نسوان وطنخواه» از طولانی ترین و پایدارترین انجمن ها به شمار می آید. این جمعیت در سال ۱۳۰۱ فعالیت خود را آغاز کرد. محترم اسکندری، نورالهدی منگنه و مستوره افشار از جمله اعضا و موسسان اصلی این جمعیت بودند. اهداف جمعیت نسوان وطنخواه عبارت بودند از: آموزش دختران و تاسیس مدرسه اکابر برای زنان بی سواد، ترویج صنایع وطنی، ارتقاء بهداشت زنان و تاسیس تعاونی های اقتصادی برای زنان. اعضای این جمعیت به دلیل نزدیکی با فعالان سوسیالیست، گرایش های چپ داشتند. یکی از اقدامات جالب این جمعیت، ارائه لایحه ای سه ماده ای به مجلس شورای ملی برای بهبود وضعیت زنان بود. مخالفت های گسترده ای از سوی نیروهای سنتی با جمعیت نسوان وطنخواه صورت می گرفت، اما اعضای آن توانستند تا سال ۱۳۱۱ به فعالیت در زمینه مسائل زنان ادامه دهند. از دیگر فعالیت های برجسته این جمعیت، تلاش برای ارتباط با مدافعان حقوق زنان در دیگر کشورها (بویژه کشورهای منطقه) بود (خسروپناه، ۱۳۸۱: ۱۸۴-۱۹۶ و ساناساریان، ۱۳۸۴: ۶۳-۶۴).
انتشار مطبوعات زنان
انتشار مطبوعات نیز یکی از فعالیت های قابل توجه زنان در دوره مشروطه است. وجه مشترک تمامی این نشریات، توجه آنها به امر آموزش زنان بود. علاوه بر آن بیشتر این نشریات درباره خانه داری و مسائل روزمره زندگی زنان نیز مطالبی درج می کردند. در میان این نشریات، برخی نیز به مسائل سیاسی توجه داشتند و چندتایی نیز در نقد حجاب مطالبی نوشتند. اما به مانند سایر فعالیت های زنان، مخالفت با نشریات آنها نیز از سوی سنت گرایان و قدرت مندان انجام می شد. مجوز برخی از این نشریات به دلیل مخالفت با منافع سنت و قدرت لغو گردید و مسئولان برخی از این نشریات مورد اذیت و آزار قرار گرفتند. اما در مجموع، تجارب ارزنده ای در زمینه استفاده از رسانه های نوشتاری را می توان در این دوره شاهد بود.
«دانش» (۱۲۸۹ – ۱۲۹۰)، عنوان اولین مطبوعه ای است که توسط یک زن پزشک به نام معصومه کحال در تهران منتشر شد. بیشتر مباحث این نشریه درباره خانه داری، بچه داری، اخلاق و مسائل بهداشتی زنان بود. البته در این نشریه به اهمیت آموزش و تحصیل زنان نیز توجه بسیاری می شد (خسروپناه، ۱۳۸۱: ۲۲۷). اما جدی ترین نشریه ای که برای نخستین بار بطور اختصاصی در زمینه مسائل و حقوق زنان آغاز به فعالیت کرد، روزنامه «شکوفه» (۱۲۹۱ – ۱۲۹۵) بود. روزنامه شکوفه به صاحب امتیازی و سردبیری مریم عمید ملقب به مزینالسلطنه در تهران منتشر می شد. در این روزنامه، به مباحثی درباره حقوق زنان، لزوم سواد آموزی دختران و مخالفت با ازدواج های زودرس پرداخته می شد. شکوفه، از سال سوم فعالیتش، عملاً به ارگان انجمن همت خواتین تبدیل شد و افزون بر مسائل زنان به موضوعات سیاسی و ملی نیز می پرداخت (خسروپناه، ۱۳۸۱: ۲۳۹ و ساناساریان، ۱۳۸۴: ۵۷).
«زبان زنان» (۱۲۹۸ – ۱۳۰۱) از نشریات تاثیرگذار و ممتازی بود که به مدیریت صدیقه دولت آبادی در اصفهان منتشر می شد. تنها زنان در این نشریه مطلب داشتند و حقوق زنان محور اصلی مطالب زبان زنان بود؛ بعلاوه مطالب سیاسی با رویکرد انتقادی نیز در این نشریه برجسته بود. به دلیل همین رویکرد انتقادی زبان زنان، مدیریت آن مورد آزار و اذیت قرار داشت و در نهایت به دستور رئیس الوزرا مجوز فعالیت زبان زنان لغو شد (خسروپناه، ۱۳۸۱: ۲۳۶-۲۴۳). از دیگر نشریات مطرح در این دوره، «نامه بانوان» (۱۲۹۹ – ۱۳۰۰) به سردبیری شهناز آزاد (دختر حسن رشدیه) است که در تهران منتشر می شد. مسئله آموزش و تعلیم و تربیت زنان از جمله موضوعات اصلی این نشریه بود. علاوه بر آن شهناز آزاد به همراه همسرش از مدافعان کشف حجاب بودند و در این زمینه نیز فعالیت هایی انجام می دادند (ساناساریان، ۱۳۸۴: ۵۹).
«جهان زنان» (۱۳۰۰ – ۱۳۰۱) مجله ای بود که به مدیریت فخر آفاق پارسا در مشهد منتشر می شد. در این نشریه به لزوم تعلیم زنان، امور خانه داری، و بهداشت پرداخته می شد. لحن این نشریه میانه رو بود اما با این وجود مورد آزار سنت گرایان قرار داشت. از دیگر نشریات این دوره می توان به «عالم نسوان»، و مجله «جمعیت نسوان وطنخواه» نیز اشاره کرد (خسروپناه، ۱۳۸۱: ۲۴۶-۲۵۶).
در مجموع، در دوره مشروطه، زنان برای نخستین بار در طول تاریخ ایران توانستند بطور جدی و تاثیرگذار وارد فعالیت های اجتماعی در عرصه عمومی شوند. تمرین کار جمعی، به کیفیتی تازه در میان زنان تبدیل شد و به آنها این توانایی را داد تا در جهت تغییر وضعیت زنان دست به عمل زنند. در واقع، نفس کنش جمعی، بدون توجه به حمایت شدن از طرف اصلاح طلبان سکولار یا حتی روحانیون، از آن جهت که فضا و فرصتی را برای زنان فراهم آورد تا به سازماندهی خود بپردازند، در شکل گیری جنبش زنان نقشی تعیین کننده داشت (پایدار، ۱۳۷۹: ۱۳۹).
جنبش زنان در دوره پهلوی اول
اگرچه ظهور سلسله پهلوی، در مناسبات سیاسی ایران تغییراتی جدی ایجاد کرد، اما به سادگی نمی توان بر اساس این تغییرات سیاسی، فعالیت های جنبش زنان را به دو دوره تقسیم کرد. در واقع، جنبش زنان با وجود روی کار آمدن دولت مرکزگرای رضاخان همچنان تا سالهای نخستین دهه ۱۳۱۰ از پویایی و استقلال برخوردار بود. رضاشاه، زمانی به قدرت رسید که جامعه ایران به دلایل متعددی – از دخالت نیروهای خارجی گرفته تا گسترش شورش های داخلی – دستخوش هرج و مرج بود. به همین دلیل، بسیاری از نیروهای مترقی سیاسی، از به قدرت رسیدن یک دولت مقتدر حمایت می کردند. از جانب دیگر، در ابتدای سلطنت پهلوی نیز، وی هنوز به چنان قدرتی دست نیافته بود که بتواند همه مخالفان خود را سرکوب کند. در واقع، از نیمه حکومت پهلوی اول است که به سرعت جنبه های استبدادی حکومت رضاشاه نمایان می شود.
در این میان، جنبش زنان نیز تا سال های ابتدایی دهه ۱۳۱۰ همچنان متاثر از فضای دوره مشروطه به فعالیت خود ادامه می داد، و برخی از سازمان ها و نشریات مطرح در این مقطع نیز، به جا مانده از دوره پیشین بودند. اما، با آشکار شدن سرکوب سیاسی از یک سو، و انجام تغییرات از بالا در موقعیت زنان ایرانی از سوی دیگر، عملاً جنبش زنان دچار افول و نهفتگی شد (ساناساریان، ۱۳۸۴: ۹۵). سه دسته از تغییرات در خصوص وضعیت زنان در این دوره اتفاق افتاد که برخی از آنها از جنبه های مثبت برخوردار بودند. شاید مشهورترین اقدام رضاشاه در خصوص زنان، با ماجرای کشف حجاب شناخته شود، اما لازم است که به تغییرات در زمینه قوانین خانواده و همچنین آموزش نیز اشاره کرد.
شاید از زیربنایی ترین تغییراتی که در دروه پهلوی اول در خصوص سکولار کردن جامعه روی داد، مسئله استقلال نهاد آموزش از نهاد مذهب بود. البته، در دوره مشروطه زمینه های اصلی این تغییرات فراهم شده بود؛ نه تنها مدارس پسرانه به سبک مدرن، بلکه مدارس دخترانه بسیاری نیز کشور ایجاد شده بودند. اما در دوره پهلوی اول، بر تعداد مدارس دولتی افزوده شد، وزارت آموزش و پرورش تشکیل گردید، نظام آموزشی تدوین شد، مدارسی که توسط خارجی ها اداره می شد به نیروهای داخلی واگذار شد و دانشگاه ها و دانشسراها به تدریج تاسیس شدند. در همین دوره زنان نیز توانستند با وجود مخالفت های بسیار سنتگرایان به آموزش عالی راه یابند (پایدار، ۱۳۷۹: ۱۹۶-۱۹۸ و ساناساریان، ۱۳۸۴: ۹۷). اما میزان تغییرات در قوانین خانواده، بدین حد گسترده نبود. همچنان بسیاری از سنت های نابرابر در قوانین مدنی باقی ماندند[۸۸]. اما سن ازدواج در قوانین افزایش یافت. این سن برای پسران ۱۸ سال و برای دختران ۱۵ سال تعیین شد. بعلاوه، مقرر شد که از این پس تمامی ازدواج ها باید در دفاتر رسمی ثبت گردد (پایدار، ۱۳۷۹: ۱۹۹-۲۰۲ و ساناساریان، ۱۳۸۴: ۹۶).
سازمان ها و نشریات زنان
جمعیت نسوان وطن خواه، که در دوره مشروطه معرفی شد، از جمعیت های فعال و تاثیرگذاری بود که تا سال ۱۳۱۱ به فعالیت ادامه داد. این تشکل که گرایشی سوسیالیستی داشت، فعالیت های تبلیغی خود را در خصوص حقوق زنان در دروه حکومت رضا شاه نیز ادامه داد. به عنوان مثال، آنها در یک اعتراض نمادین، مجموعه ای از یک کتاب با عنوان «مکر زنان» را در میدان توپخانه تهران آتش زدند. از دیگر فعالیت های تاثیرگذار آنها در این دوره، برگزاری «کنگره نسوان شرق» در سال ۱۳۱۱ در تهران بود[۸۹]. جمعیت نسوان وطن خواه توانسته بود، نشریه ای نیز با همین عنوان منتشر کند و در اواخر فعالیتش، افرادی چون صدیقه دولت آبادی و فخرآفاق پارسا نیز به آن پیوسته بودند. سرانجام این جمعیت با فشارهای رضاشاه در سال ۱۳۱۱ منحل شد (پایدار، ۱۳۷۹: ۱۷۵ و ساناساریان، ۱۳۸۴: ۱۰۵).
«جمعیت بیداری زنان» عنوان گروهی جدا شده از جمعیت نسوان وطنخواه بود که با مشی کمونیستی، مواضع نسوان وطنخواه را به اندازه کافی رادیکال نمی دانست. این جمعیت در سال ۱۳۰۵ تشکیل شد و در زمینه مبارزه با بی سوادی زنان فعال بود. همچنین نمایشنامه هایی را در مورد مسائل زنان سازمان داد و به مناسبت روز جهانی زن برنامه هایی برگزار کرد. این جمعیت سرانجام در نتیجه سرکوب کمونیست ها در سال ۱۳۰۸ منحل شد (پایدار، ۱۳۷۹: ۱۷۷ و احمدی و اردلان، ۱۳۸۲: ۴۳۰). عالم نسوان، نام نشریه ای است که از سال ۱۳۰۰ توسط انجمن فارغ التحصیلان مدرسه دخترانه امریکایی ها در زمینه مسائل زنان با رویکردی میانه منتشر می شد. در سال ۱۳۱۰، به دلیل سانسور شدید مطبوعات، این نشریه نیز توقیف شد (پایدار، ۱۳۷۹: ۱۷۳ و ساناساریان، ۱۳۸۴: ۱۰۶).
«پیک سعادت نسوان» عنوان تشکل و نشریه ای است که در سال ۱۳۰۶ در شهر رشت تاسیس شد. روشنک نوعدوست، مدیر این انجمن بود که مدرسه ای دخترانه را نیز در رشت اداره می کرد. پیک سعادت نسوان گرایش های چپ داشت و با فعالان کمونیست در انزلی در ارتباط بود. اولین جشن روز جهانی زن (هشت مارس) در ایران توسط این انجمن برگزار شد. برگزاری کنفرانس آموزشی، تاتر و تاسیس کتابخانه از جمله فعالیت های این انجمن بود. این انجمن نیز به دستور رضاخان از فعالیت بازماند (پایدار، ۱۳۷۹: ۱۷۷-۱۷۸ و ساناساریان، ۱۳۸۴: ۶۳). «مجمع انقلابی نسوان»، عنوان تشکلی است که توسط زندخت شیرازی در سال ۱۳۰۶ در شهر شیراز تاسیس شد. از جمله فعالیت های اصلی این تشکل، مبارزه با حجاب بود. نشریه ای نیز با عنوان «دختران ایران» توسط این تشکل منتشر می شد (پایدار، ۱۳۷۹: ۱۷۴ و ساناساریان، ۱۳۸۴: ۶۵).
بعد از آنکه بیشتر نهادهای مستقل زنان در سال های نخست دهه ۱۳۱۰ توسط حکومت رضاخان منحل شدند، به دستور وی تشکلی دولتی با عنوان «کانون بانوان ایران» به ریاست افتخاری دخترش، اشرف پهلوی در سال ۱۳۱۴ تاسیس شد. فعالیت های اصلی کانون بانوان، خیریه ای بود. البته در زمینه آموزش و بهداشت زنان نیز فعالیت هایی انجام می داد. اما در مجموع، تاسیس این کانون به جهت زمینه سازی برای کشف حجاب اجباری انجام گرفت. نخستین سرپرست این کانون، هاجر تربیت بود که توجه به ورزش زنان را نیز جزء برنامه های کانون قرار داد. از سال ۱۳۱۶، صدیقه دولت آبادی سرپرستی کانون را بر عهده گرفت و تا سال ۱۳۴۰ در آنجا فعالیت داشت (احمدی و اردلان، ۱۳۸۲: ۴۳۱-۴۳۴).
ماجرای کشف حجاب اجباری
مسئله حجاب اگرچه برای بسیاری از فعالان جنبش زنان مطرح بود، اما به دلیل فشارهای اجتماعی به ندرت درباره آن صحبت می شد. از اواسط دهه ۱۳۰۰ انتقاد به حجاب (لااقل در تهران) آسان تر شده بود. اما باز هیچ یک از فعالان جنبش زنان احتمال نمی داد که حجاب در جامعه غیر قانونی شود. حتی مخالفان سرسخت حجاب نیز تنها به اقدامات فرهنگی و تبلیغی می پرداختند و هیچکدام در پی ایجاد قانون برای پوشش نبودند. زمزمه های کشف حجاب برای نخستین بار پس از سفر شاه و ملکه افغانستان به ایران در سال ۱۳۰۸ شنیده شد. البته پیش از آن نیز رضاشاه نسبت به این مسئله ابراز تمایل نشان داده بود اما به دلیل مخالفت روحانیون هیچگاه بصورت علنی چنین بحثی مطرح نشده بود. سرانجام پس از سفر وی به ترکیه و مشاهده وضعیت زنان در آنجا، پس از بازگشت به ایران موضوع کشف حجاب جدی تر شد. سرانجام در تاریخ ۱۷ دی ۱۳۱۴ به دستور رضاشاه استفاده از چادر و روسری ممنوع شد.
نحوه اجرای این قانون بسیار قهرآمیز بود. رضاشاه به طرق مختلف سعی می کرد ماموران دولتی را وادار کند که همسرانشان را بدون حجاب در انظار عمومی بیاورند. همچنین ماموران شهربانی را موظف کرده بود که چادر از سر زنان بکشند. وی، با بهره گرفتن از زور توانست مخالفت سنتگرایان و روحانیون را نیز سرکوب کند و در نهایت مانند سایر تغییراتی که از بالا و با زور ایجاد کرده بود، حجاب را نیز در جامعه ایران غیر قانونی کرد. جالب است که برخلاف باور عمومی، در ترکیه هیچگاه حجاب غیرقانونی اعلام نشد. بلکه اتاتورک از طریق سیاست های ماهرانه ای توانسته بود مردم را به استفاده نکردن از حجاب سوق دهد. در واقع، کشف حجاب در دوره رضاشاه تنها نمایشی بود برای نشان دادن اینکه زنان در ایران آزاد هستند (ساناساریان، ۱۳۸۴: ۹۸-۱۰۴).
در مجموع، با اینکه، انجمن های زنان تشکیل شده در سالهای پایانی دهه ۱۲۹۰ همچنان تا سال ۱۳۱۰ فعال بودند، اما به تدریج در نتیجه سیاست های رضاخانی، جنبش زنان دچار افول شد. در دروه پهلوی اول، نخست به دلیل استقرار یک نظام استبدادی و سرکوبگر، و پس از آن به دلیل اجرای تغییرات از بالا در وضعیت زنان، خصوصاً کشف حجاب اجباری، جنبش زنان نتوانست بطور مستقل، مطالبات و برنامه های خود را عملی نماید. در نتیجه، به تدریج جنبش زنان غیر فعال و راکد شد.
جنبش زنان در دوره پهلوی دوم (قبل و بعد از کودتا)
با آغاز جنگ جهانی دوم و ورود نیروهای شوروی و انگلیس به ایران در شهریور ۱۳۲۰، رضاشاه توسط نیروهای متفقین از ایران تبعید شد و محمدرضا پهلوی به جای وی به سلطنت رسید. در نتیجه کاهش قدرت دولت شاهنشاهی، سایر نیروهای سیاسی و اجتماعی که در دوره پهلوی اول سرکوب شده بودند، توانستند وارد عرصه عمومی شوند و به فعالیت آزادانه بپردازند. در چنین فضایی، شرایط برای تجدید حیات جنبش زنان نیز فراهم شد. البته، این فضای آزاد در نتیجه بازگشت استبداد پس از کودتای محمدرضا شاه علیه دولت ملی مصدق در سال ۱۳۳۲ مجدداً محدود شد. طی این مدت، اگرچه زنان تلاش کردند که تشکل های خود را سازمان بخشند، اما بیشتر این تشکل ها یا وابسته به احزاب سیاسی بودند یا در دوره پس از کودتا مجبور شدند که زیر چتر دولت قرار بگیرند (ساناساریان، ۱۳۸۴: ۱۱۵).
از جمله مهمترین تغییراتی که در خصوص وضعیت زنان در دوره پهلوی دوم روی داد، باید به کسب حق رای در نتیجه مبارزه ای پر فراز و نشیب و همچنین تصویب قانون حمایت از خانواده اشاره کرد. در این دوره، گروه ها و سازمان های مختلف زنان با رویکردهای متفاوت ایجاد شدند. در دهه ۱۳۲۰، رشد سازمان ها و نشریات زنان بسیار زیاد بود. اما در دوره پس از کودتا به تدریج سازمان های زنان محدود به حضور یک سازمان رسمی و دولتی شدند و عملاً جنبش مستقل زنان مجدداً دچار افول و نهفتگی شد. البته، در اواخر دوران سلطنت محمدرضا شاه به دلیل گسترش فضای انقلابی، زمینه هایی برای حضور زنان در سازمان های مستقل (اما سیاسی) فراهم شد.
سازمان ها و نشریات زنان
کانون بانوان در آغاز تنها تشکلی بود که از دوره پهلوی اول به جا مانده بود. اما به تدریج با پیدا شدن رقبای جدید و از بین رفتن حمایت دولتی از قدرت آن کاسته شد. گروه ها و سازمان های متعددی در ابتدای دهه ۱۳۲۰ فعالیت در زمینه زنان را آغاز کردند. «تشکیلات زنان ایران» وابسته به حزب توده یکی از مشهورترین این سازمان ها بود. تشکیلات زنان ایران در سال ۱۳۲۱ تاسیس شد. مریم فیروز، زهرا اسکندری، و اختر کامبخش از جمله اعضای اصلی آن بودند. این تشکیلات در زمینه های متعددی فعالیت می کرد، از آموزش و بهداشت زنان گرفته تا حقوق سیاسی آنها مانند حق رای. از سال ۱۳۲۲، نشریه ای با نام «بیداری ما» به عنوان ارگان این تشکیلات آغاز به فعالیت نمود. این تشکیلات به دلیل سرکوب حزب توده در سال ۱۳۲۸ منحل شد اما مجدداً از سال ۱۳۳۰ با نام «سازمان زنان ایران[۹۰]» فعالیت خود را از سر گرفت. در این دوره، نشریه ای نیز با عنوان «جهان زنان» از سال ۱۳۲۹ توسط زنان توده ای منتشر می شد. سازمان زنان ایران در سال های ۳۰ تا ۳۲ فعالیت زیادی در زمینه حق رای زنان انجام داد. همچنین در سال ۱۳۳۱ تجمعی به مناسبت روز جهانی زن (هشت مارس) در تهران با حضور ۵۰۰۰ زن برگزار کرد (احمدی و اردلان، ۱۳۸۲: ۲۴۲-۲۴۶).
از دیگر سازمان های مهم این دوره می توان به «حزب زنان ایران» اشاره کرد. این حزب در سال ۱۳۲۱ توسط فاطمه سیاح و صفیه فیروز تاسیس شد. عمده تمرکز این حزب بر مسئله حق رای زنان بود و نشریه ای با عنوان «زنان ایران» از سال ۱۳۲۴ توسط این حزب منتشر می شد. البته، حزب زنان ایران، بعدها به «شورای زنان ایران» تغییر نام داد. اولین برنامه رادیویی بانوان ایران به همت این شورا اجرا شد. شورای زنان ایران، به غیر از تهران در شهرهای دیگری مانند شیراز نیز شعبه داشت. از دیگر فعالیت های شورا، برگزاری کنفرانس بین المللی زنان (با حضور نمایندگان زنان ۱۱ کشور) در سال ۱۳۳۹ در تهران بود. همچنین، مهرانگیز منوچهریان از سال ۱۳۳۸ به عنوان مشاور حقوقی با این شورا همکاری می کرد. «جمعیت زنان ایران» نام تشکل دیگری است که توسط بدرالملوک بامداد، سردبیر مجله «زن امروز» در سال ۱۳۲۱ تاسیس شد. نام این جمعیت در سال ۱۳۳۵ به «سازمان زنان طرفدار اعلامیه حقوق بشر» تغییر یافت. (احمدی و اردلان، ۱۳۸۲: ۴۳۶-۴۴۱).
تا قبل از کودتای ۱۳۳۲ تشکل ها و سازمان های دیگری نیز در زمینه مسائل زنان فعال بودند. اسامی برخی از آنها عبارتند از «تشکیلات زنان آذربایجان[۹۱]»، «سازمان زنان حزب دموکرات»، «انجمن معاونت عمومی زنان شهر تهران»، «جمعیت ماماهای ایران»، «کمیته هنر بانوان»، «سازمان زنان زرتشتی»، و «سازمان بانوان یهود». همچنین نشریاتی نیز در این دوره در ارتباط با مسائل زنان منتشر می شدند: «آزادی زنان» به وسیله ظفردخت اردلان، «عالم نسوان» توسط فاطمه مسباح، و «زنان پیشرو»، و «قیام زنان» (پایدار، ۱۳۷۹: ۲۲۷-۲۲۸). اما پس از کودتا علیه دولت دکتر مصدق، برخی از انجمن های زنان مانند سازمان زنان ایران (حزب توده) غیر قانونی شدند. به تدریج، زنان دربار به گروه های زنان نفوذ کردند و در نهایت توانستند جنبش زنان را در قالب یک سازمان دولتی متمرکز و رسمی کنند. البته، فاصله سال های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ باز تاحدودی فعالیت های زنان دچار پویایی شد، اما از سال ۱۳۴۵ که سازمان زنان ایران تاسیس شد، دیگر تنها گروه ها و افراد معدودی بودند که به فعالیت مستقل می پرداختند. و از همین سال ها بود که زنان بسیاری جذب گروه های انقلابی و چریکی شدند.
«جمعیت راه نو» نام تشکلی بود که در سال ۱۳۳۴ در تهران تاسیس شد. عمده فعالیت های این جمعیت، خدماتی و خیریه ای بود. این جمعیت توانسته بود شعباتی در شهرستان های آبادان، اهواز و کرمانشان تاسیس کند و در سال ۱۳۳۸ به عضویت اتحادیه بین المللی زنان درآمد. مهرانگیز دولتشاهی و فاطمه پیرنیا از جمله اعضای اصلی این جمعیت به شمار می آمدند (احمدی و اردلان، ۱۳۸۲: ۴۵۶-۴۵۸). در سال ۱۳۳۸، تشکل دیگری با عنوان «جمعیت بیداری زنان» توسط اعظم سپهرخادم راه اندازی شد. و مجله ای با عنوان بیداری زنان، ارگان رسمی این جمعیت بود. خدمات اجتماعی به زنان فقیر جزء فعالیت های اصلی این جمعیت بود. سیمین بهبهانی نیز یکی از اعضای اصلی جمعیت بیداری زنان بود (احمدی و اردلان، ۱۳۸۲: ۴۶۲).
سازمان ها و تشکل های صنفی و خیریه ای بسیاری نیز در فاصله سال های ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۵ تاسیس شدند که نام برخی از آنها عبارت است از: «انجمن بانوان فرهنگی، انجمن پرستاران ایران، کانون بانوان پزشک، انجمن ذوالفقار، انجمن خیریه ثریا پهلوی، جمعیت ۱۷ دی، جمعیت زنان کارمند، و انجمن بانوان آشوری و کلدانی» (احمدی و اردلان، ۱۳۸۲). اما در سال ۱۳۳۵، مسیر جدیدی در جنبش زنان آغاز شد. در نتیجه همگرایی تعدادی از سازمان های زنان، ائتلافی با عنوان «شورای همکاری جمعیت های بانوان ایران» شکل گرفت. در ابتدا سازمان هایی همچون «کانون بانوان ایران» و «شورای زنان ایران» در این ائتلاف حضور داشتند و به تدریج سازمان هایی مانند «جمعیت بیداری زنان»، و «جمعیت ۱۷ دی» نیز به آن پیوستند. فعالیت اصلی این شورا در زمینه تاسیس مدارس دخترانه در مناطق محروم بود. طرح ایجاد «خانه زنان» نیز توسط این شورا پیگیری شد. اگرچه در مرحله نخست تاسیس این شورا رویکردی مستقل از حکومت داشت، اما به تدریج نفوذ زنان دربار و خاندان سلطنتی در میان تشکل های زنان افزایش یافت.
در سال ۱۳۳۷، اشرف پهلوی اقدام به تاسیس «شورای عالی زنان» نمود. و در سال ۱۳۳۹ با تغییر نام به «شورای عالی جمعیت های زنان ایران» در موازات شورای همکاری، باعث انحلال شورای همکاری شد. در شورای عالی، ابتدا ۱۳ جمعیت زنان عضو بودند، اما به تدریج تعداد آنها به ۲۰ جمعیت افزایش یافت. در ابتدا، جمعیت ها با هویت جمعی در شورای عالی پذیرفته می شدند، اما به تدریج هویت فردی رهبران این جمعیت ها برجسته تر شد، تا اینکه سرانجام با تاسیس «سازمان ملی زنان» در سال ۱۳۴۵ اکثر تشکل های مستقل زنان در این سازمان حل شدند. به تدریج، سازمان زنان ایران به یک دستگاه اداری عظیم مبدل شد که تا سال ۱۳۵۶، با ۷۰ هزار عضو، حدود ۴۰۰ شعبه در تمام استان های کشور داشت. ریاست سازمان ملی زنان در دهه ۱۳۵۰ به مهناز افخمی واگذار شد. فعالیت های اصلی سازمان زنان ایران، رفاهی، خیریه ای و آموزشی بود. ارتقاء بهداشت و آموزش زنان در مناطق روستایی را می توان جزء فعالیت های مثبت این سازمان دولتی به شمار آورد (احمدی و اردلان، ۱۳۸۲: ۴۶۹-۵۱۰ و ساناساریان، ۱۳۸۴: ۱۲۹-۱۴۴).
«اتحادیه زنان حقوقدان ایران» یکی از معدود تشکل های زنان بود که در این دوره مستقل از سازمان زنان ایران فعالیت می کرد. این اتحادیه به همت مهرانگیز منوچهریان در خرداد ۱۳۴۰ تاسیس شد و تعداد اعضای آن حدود ۳۰ زن حقوقدان، وکیل یا استاد دانشگاه بود. همچنین، این اتحادیه عضو اتحادیه بین المللی زنان حقوقدان بود (احمدی و اردلان، ۱۳۸۲: ۱۴۱). از جمله نشریاتی که در سال های پس از کودتا در حوزه زنان توزیع گسترده ای داشت، می توان به «اطلاعات بانوان» و «زن روز» اشاره کرد. اطلاعات بانوان در سال ۱۳۳۶ آغاز به کار کرد، تحت مدیریت این نشریه، در سال ۱۳۴۰، «انجمن بانوان و دوشیزگان» در زمینه امور خیریه ای و خدماتی تاسیس شد. مجله زن روز نیز، از سال ۱۳۴۳ تحت مجموعه روزنامه کیهان در این دوره منتشر می شد (ببران، ۱۳۸۱: ۱۳۰).
مبارزه برای کسب حق رای زنان
تلاش های زنان برای کسب حق رای یکی از جریان های مهم در دوران پهلوی دوم به شمار می آید. نخستین اقدام در این خصوص مربوط به حزب توده ایران و تشکیلات زنان این حزب است. البته حزب دموکرات (به رهبری قوام) نیز در برنامه های حزبی خود به مسئله حق رای زنان توجه نشان داده بود. در آذربایجان نیز در دوران قدرت گیری حزب دموکرات آذربایجان، زنان توانستند برای مدت کوتاهی از حق رای برخوردار شوند. حزب زنان ایران (شورای زنان) نیز از جمله تشکل های فعال در زمینه حق رای زنان بود. جدی ترین اقدام برای کسب حق رای زنان زمانی روی داد که در لایحه پیشنهادی دولت مصدق برای انتخابات، حق رای زنان گنجانده شد. گروه های مختلف زنان از این لایحه حمایت کردند. زمزمه هایی از همکاری میان گروه هایی مانند سازمان زنان حزب توده، شورای زنان ایران و کانون بانوان هم وجود داشت. از اقدامات جالب توجه در این دوره، می توان به تلاش سازمان زنان حزب توده برای جمع آوری امضاء در تائید حق رای زنان اشاره کرد. بطوریکه آنها توانستند حدود ۶۵هزار امضاء در تائید حق رای زنان جمع آوری کنند.
اما مخالفت ها نیز از همین دوره جدی شد. نیروهای سنت گرا و مذهبی از قبیل فدائیان اسلام و آیت الله کاشانی از جمله مخالفان سرسخت حق رای زنان بودند. آنها سرانجام توانستند مصدق را قانع کنند که بخش مربوط به حق رای زنان را از لایحه انتخابات حذف کند. در نهایت، دولت مصدق در نتیجه کودتای سال ۱۳۳۲ برکنار شد. اما پس از آن، تلاش های زنان برای به دست آوردن حق رای همچنان ادامه یافت. از سال ۱۳۳۵ مجدداً پیگیری حق رای زنان توسط جمعیت های زنان جدی شد. شورای همکاری جمعیت های زنان در ملاقاتی رسمی با شاه در سال ۱۳۳۶، اعطای حق رای و مشارکت زنان در انتخابات مجلس شورا و سنا را خواستار شدند. به تدریج با مداخله دربار، مسئله حق رای گسترده تر شد. در همین زمان مخالفت روحانیون نیز با مسئله حق رای زنان بالا گرفت. آیت الله بروجردی و آیت الله فلسفی از جمله مخالفان حق رای زنان بودند.
در شهریور سال ۱۳۳۹، شورای عالی جمعیت های زنان، تظاهرات محدودی را در مقابل مجلس سنا تدارک دید. در این تظاهرات از نمایندگان مجلس سنا خواسته شد که در خصوص حق رای زنان اقدام کنند. پس از آن، گروه هایی از زنان تلاش کردند تا با شرکت در انتخابات انجمن شهر، منع شرکت زنان در انتخابات را بشکنند. در سال ۱۳۴۱ با روی کار آمدن دولت اسدالله اعلم، حق رای زنان در تصویب نامه «انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی» گنجانده شد. اما این بار نوبت آیت الله خمینی بود که به مخالفت جدی با حق رای زنان برخیزد. وی به تهدید شاه و مقامات دولتی پرداخت و حق رای زنان را مخالف مصالح اسلام توصیف کرد[۹۲]. موج مخالفت ها گسترده شد و حمایت نیروهای سنتی، بازار و اصناف سرانجام توانست شاه و علم را وادار به عقب نشینی کند.
در مخالفت با عقب نشینی دولت، شورای عالی جمعیت های زنان اعلام کرد که جشن سالگرد کشف حجاب اجباری را تحریم و در عوض در اعتراض به لغو حق رای زنان در مقابل کاخ نخست وزیری تحصن می کند. اتحادیه زنان حقوقدان نیز در بیانیه ای این عقب نشینی دولت را محکوم کرد. با صدور فرمان شش ماده ای شاه که به انقلاب سفید مشهور شد، تقابل میان مخالفان و موافقان حق رای زنان بیشتر شد. تا جائیکه زنان تظاهرات و اعتصاب گسترده ای را برای کسب حق رای در تاریخ سوم بهمن ۱۳۴۱ برگزار کردند. سرانجام، رفراندوم ششم بهمن برگزار شد و زنان ایران برای نخستین بار در یک انتخابات ملی شرکت کردند. از آن پس حق رای دادن و انتخاب شدن جزء حقوق سیاسی زنان ایران نهادینه شد. اگرچه، این حق بصورت اعطایی و از بالا برای زنان به دست آمد، اما نمی توان تلاش و پیگیری زنان را برای کسب حق رای نادیده گرفت. بویژه آنکه در دستگاه سلطنت پهلوی نیز علاقه ای نسبت به حقوق زنان وجود نداشت، بلکه بیشتر برای نشان دادن ظاهر مدرن ایران بود که شاه و دربار مجبور به دادن برخی حقوق انسانی به زنان شدند (احمدی و اردلان، ۱۳۸۲: ۳۷۹-۴۲۶).
تصویب قانون حمایت از خانواده
از دیگر رویدادهای تاثیرگذار در زندگی زنان در دوره پهلوی دوم باید به تصویب قانون «حمایت خانواده» در سال ۱۳۴۶ اشاره کرد. برای نخستین بار، مهرانگیز منوچهریان در آبان سال ۱۳۴۵ طرحی برای قانون خانواده به مجلس سنا ارائه کرد که تغییرات بسیاری را در جهت برابری زن و مرد در قوانین خانواده در بر داشت. اما این طرح مورد بی توجهی نمایندگان و مطبوعات قرار گرفت. بعد از آن، در اسفند همان سال خبر از ارائه لایحه ای با عنوان «حمایت خانواده» در دولت هویدا شنیده شد. این لایحه که توسط «شورای زنان حزب ایران نوین» تنظیم شده بود، نسبت به طرح منوچهریان تغییرات بسیار محدودتری داشت. اما موج رسانه ای گسترده ای پیرامون این لایحه به راه افتاد و در نهایت در اردیبهشت سال ۱۳۴۶ به تصویب مجلس شورای ملی رسید. بر اساس این لایحه، رسیدگی به اختلافات خانوادگی به دادگاه محول شد و تاحدودی حق طلاق برای زنان در نظر گرفته شد. چندهمسری به اجازه همسر اول محدود شد و تصمیم گیری درباره وضع فرزندان پس از طلاق به دادگاه محول شد.
قانون حمایت خانواده، جایگزینی برای قوانین موجود نبود، بلکه تکمیل کننده قوانین مربوط به خانواده در قوانین مدنی آن دوره بود. به عبارت دیگر، قوانین قدیمی همچنان رایج بودند، مگر آنکه در تعارض با قانون حمایت از خانواده قرار می گرفتند. به کوشش سازمان زنان ایران، بویژه شخص مهناز افخمی و همچنین اتحادیه زنان حقوقدان، خصوصاً مهرانگیز منوچهریان اصلاحاتی در این قانون در سال ۱۳۵۳ انجام شد. بدین نحو که سن ازدواج برای مردان به ۲۰ سال و برای زنان به ۱۸ سال افزایش یافت. همچنین، موافقت دادگاه در مورد ازدواج مجدد مرد به توافق همسر اول، عدم رضایت او در مورد روابط جنسی با همسر اول، بیماری ذهنی و عقیم بودن یا عدم حضور زن مشروط شد (احمدی و اردلان، ۱۳۸۲: ۲۶۳- ۲۹۶ و ساناساریان، ۱۳۸۴: ۱۴۶-۱۵۰).
در مجموع، جنبش زنان در دوره پهلوی دوم که توانسته بود در فاصله سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ و همچنین ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲، زمینه هایی برای ظهور مجدد پیدا کند، به تدریج از اواخر دهه ۱۳۴۰، در قالب سازمان دولتی زنان جذب و حل شد. به عبارت دیگر، جنبش زنان رسمی شد و در ساختار دولت ادغام شد. امتیاز پیوستن به رژیم پهلوی به قدری بود که بسیاری از زنان منتقد را نیز جذب دولت کرد (ساناساریان، ۱۳۸۴: ۱۸۹). البته، در همین دوره معدود زنانی بودند که به فعالیت مستقل و مدنی خود در زمینه حقوق زنان ادامه دادند؛ بعلاوه اینکه برخی از زنانی نیز وارد فعالیت های سیاسی علیه رژیم پهلوی شدند.
جنبش زنان پس از انقلاب ۵۷ (تا نیمه دهه ۷۰)
از سال های پایانی دهه ۱۳۴۰، برخی از گروه های سیاسی مخالف رژیم پهلوی، دست به اقدامات نظامی زدند. بطوریکه، در سال های نخست دهه ۱۳۵۰، سازمان های چریکی متعددی رشد کردند. به تدریج تا سال ۱۳۵۷، مخالفت های سیاسی با رژیم پهلوی افزایش یافت و فضایی انقلابی بر جامعه حکمفرما شد. در این زمان، زنان بسیاری نیز در گروه های سیاسی مخالف رژیم نقش ایفا می کردند. حتی بسیاری از آنها در مبارزات چریکی مشارکت داشتند، و در این راه کشته شدند. در واقع، به تدریج بخشی از زنان در گروه های سیاسی انقلابی (از چپ سکولار تا نیروهای اسلامگرا) وارد فعالیت شدند. همین زنان بودند که پس از پیروزی انقلاب و تغییر رژیم سیاسی، وارد صحنه فعالیت های مدنی گردیدند و در این رابطه به مسائل زنان حساس شدند. آنها، به تدریج پی بردند که نظام سیاسی برآمده از انقلاب با بسیاری از حقوق بدیهی زنان موافقت ندارد.