“
والترلاویک[۶۱] و همکاران(۱۹۶۷) بیان کردند که انسان بدون ارتباط نمی تواند وجود داشته باشد.درحالی که هیلی مطرح کرد که الگوهای ارتباط،سیستمی از قوانین رادرطول زمان شکل میدهد.برطبق نظر هیلی این قوانین هم آشکار وهم ناآشکار[۶۲] است که چگونگی ارتباط بین زن وشوهررامشخص میکنند. برن[۶۳](۱۹۶۴)تحلیل تبادلی[۶۴] رابه عنوان چارچوبی فرضی تبیین کردکه به افراد دیکته می کندکه از جایگاه بزرگسالان،کودک،یا والد با یکدیگر ارتباط برقرار کنند(والترلاویک و همکاران،۱۹۶۷).
۲-۲۰-مهارتهای ارتباطی ورضایت زناشویی
رفتارگرایانی مانندویس(۱۹۷۸)،الری وترک ویتس[۶۵](۱۹۸۷) آموزش ارتباط را در روندکلی درمان خود وارد کردند،وگامهای حساسی در جهت روشن سازی بیشتر در رابطه زن وشوهر،یا افراد خانواده شکل دادند. همچنین به تدریج برنامه پیشرفت ارتباط به شکل خودیاری طراحی شد تا زوج های بدون مشکل بتوانند توانایی ارتباط مؤثر با یکدیگر را بهبود بخشند(الری،ترک ویس،۱۹۸۷).
السون و همکاران(۱۹۸۳)اظهار می دارندکه: مهارتهای ارتباط مثبت (برای مثال همدلی،گوش کردن دقیق،نظرات حمایت کننده)خانواده وزوج را دربیان نیازهای درحال تغییر ونیز اولویت های آنان درارتباط با همبستگی وانطباق پذیری توانامی کند.مهارتهای ارتباطی منفی(برای مثال،بن بست دوسویه ،انتقادات ) توانایی زن وشوهر،واعضای خانواده را برای بیان احساسات به حداقل می رساند،در نتیجه حرکت آنان را در این ابعاد محدود میکند(السون و همکاران،۱۹۸۳).
هدف اصلی ازدواج ارتباط است، ارتباط به زن و شوهر این امکان رامی دهد که با یکدیگر به بحث وتبادل نظر بپردازند و از نیازهای هم آگاهی یابند، روابط زوجین در واقع با هدف ارضای تمام سطوح نیازها صورت میگیرد به همین دلیل است که شایع ترین مشکلی که توسط زوجین ناراضی مطرح می شود، عدم موفقیت در برقراری رابطه است(یانگ و لانگ[۶۶]،۱۹۹۶،به نقل از ادیب راد و مهدوی،۱۳۸۴).
وظیفه اولیه خانواده برقراری ارتباط است و عملکرد خانواده منجر به رفع نیازهای اجتماعی و فردی خانواده می شود. به این دلیل موجب رشد و تکامل، اعتمادبه نفس و اجتماعی شدن اعضاء خانواده میگردد . ارتباط روشن و مؤثر بین افرادخانواده موجب رشد احساسات و ارزشها می شود. ارتباط مؤثر سنگ زیربنایی خانواده سالم و موفق است به عبارتی دیگر وقتی اعضای خانواده ای از الگوهای ارتباطی مؤثراستفاده میکنند، انتقال و درک واضحی از محتوا و قصد هر پیامی دارند، نیازهای روانی اعضا خانواده را ارضا میکنند و ارتباط و شرکت در اجتماع را تداوم می بخشند . نوع نظام خانواده و الگوهای ارتباطی آن اثر مهمی بر اعضا خانواده دارد، زیرا شخصیت، یادگیری، اعتماد به نفس، قدرت انتخاب و تصمیم گیری منطقی افراد خانواده، همه به نوع اطلاعات و نحوه انتقال آن بین اعضای خانواده وابسته است(اولیور و میلر[۶۷]،۱۹۹۴).
پژوهشها موید وجود تفاوتهایی بین دو جنس در موضوع خودابرازی است .تمرکز بیشتر زنان بر زبان و بیان کلامی باعث می شود آن ها در مقایسه با مردان،به خصوص هنگام ناکامی، اطلاعات شخصی و محرمانه بیشتری را آشکار کنند(برگ وگروس[۶۸]،۱۹۹۷)
طی سه سال گذشته، دانشمندان علوم رفتاری فرایند ارتباط انسانی را به دقت مطالعه و کشف کردهاند که رفتارهای خاص موجب نتایج قابل پیشبینی تر می شود .مهارت ها و فرایندهای رفتاری خاص،افراد را قادر می سازد که پیام ها را با دقت بیشتر،مؤثرتروکارآمدتررد وبدل کنند .علاوه بر آن مطالعات نشان می دهندزوجهایی که می آموزند چگونه تعارضها و اختلافات خود را به طور مؤثر و کارآمد حل و فصل کنند،بیشتراززوج هایی که فاقد چنین مهارتهایی هستند، میتوانند به زندگی مشترک ادامه بدهند(میلر[۶۹]و همکاران، ۲۰۰۱،ترجمه بهاری، ۱۳۸۵).
به نظرون جلیستی در تحقیقات باید تلاش کنند تا راه هایی متنوع را آزمایش کنند که در آن نشان دهد ارتباطات چگونه بر رضایت زناشویی تأثیر میگذارد. نتایج تحقیق آن ها نشان میدهد که زمانی که نحوه ارتباطات دو نفر مثل هم نیست، احتمالا ایجاد نارضایتی بیشتر می شود(ون جلیستی و الکس[۷۰]،۲۰۰۰ ). همچنین تحقیقاتی در این خصوص که چه نوع روابطی باعث رضایت بیشتری میشوند، نیاز است تحقیقات نشان میدهد کسانی که ارتباطاتی باز دارند، تمایل دارند که خانواده ای داشته باشند که در آن اعضاء دارای ارتباطات بازرضایت مندانه باشند .همچنین این توضیح دربرگیرنده این موضوع نیز هست افرادمتأهل با برقراری رابطه خوب تمایل دارند که همسرشان دارای رفتارهای مثبتی باشد تا اینکه ویژگیهای شخصیتی مثبت داشته باشد(میلر، کاگلین و هوستن[۷۱]،۲۰۰۰).
ازدواج یکی از مهم ترین حوادثی است که در زندگی رخ می دهددر حالی که بعضی ازدواج ها موجب رشد و شکوفایی زوجین است، بسیاری اززن و شوهرها نیز میتوانند به مصیبت هایی در مقابل یکدیگر بدل شوند، ایجاد و حفظ روابط صمیمانه و ارضای نیازهای عاطفی و روانی درجریان ازدواج، هنر و مهارتی است که علاوه برسلامت روان و تجارب سالم اولیه، نیازمندداشتن وکسب نگرشهای منطقی،مهارتهای ارتباطی،مهارتهای زندگی و انجام وظایف خاص خویش است (اعتمادی، نوابی نژاد، احمدی و فرزاد، ۱۳۸۵).
برنامه ی ارتباط زوجین[۷۲] در اواخر دهه ی ۱۹۶۰ توسط میلر و همکاران در دانشگاه مینه سوتا در مرکز مطالعات خانواده پایه ریزی شد (خوشکام، ۱۳۸۶ ). این برنامه ی آموزشی به منظور تقویت روابط زوجین، طراحی شده و میتواند موجب افزایش سطح تعادل زندگی زناشویی و در نتیجه افزایش بهزیستی روان شناختی، هیجانی و اجتماعی اعضای خانواده در دراز مدت شود. مهارتهایی که در این برنامه آموزش داده می شود عبارتند از مهارتهای صحبت کردن، مهارتهای گوش دادن مؤثر، مهارتهای حل تعارض و روابط بین فردی. هدف از آموزش برنامه ی ارتباط زوجین، آموزش آن دسته اصول و مهارتهایی است که منجر به روابط رضایتمند، حمایتگر و پایدار می شود (هاوارد و مارکمن [۷۳]، ۲۰۰۵ ).
آموزش برنامه ی ارتباط زوجین به همسران، در برقراری و تداوم یک ارتباط باز و سالم و ایجاد توانایی زوج ها در توضیح و تصریح نیازها، خواسته ها، تمایلات و نیز توانایی ، توجه کردن به دیگران و دعوت از آنان برای روشن سازی مطالب و موقعیتها کمک میکند (بری[۷۴]، ۱۹۹۵ ).
با آموزش مهارتهای ارتباطی به برخی خانواده ها نشان دادند که آموزش مهارتها منجر به افزایش رضایتمندی، افزایش ارتباط باز، بهبود مهارتهای حل مسئله و افزایش همدلی شده است. هالفورد مارکمن و استنلی (۲۰۰۳) در پژوهشی، ۱۲ برنامه ی آموزش ارتباط بر مبنای مهارت آموزی را با پیگیری ۶ ماه بعد مورد بررسی قرار دادند. تحلیل و مرور این نتایج نشان داد که آموزش ارتباط تاثیر مثبتی بر الگوهای ارتباطی زوجین داشته است(عطاری، حسین پور، راهنورد،۱۳۸۸).
“