“
ب) سیره مسلمانان
این دلیل فقها جواب نقضی است که بر ادعای خود آوردهاند. در واقع این دلیل، نظر کسانی را که قائلند امام و حکومت مالک تمامی معادن میباشند، رد میکند. یکی از فقها در اینباره مینویسد: «السیره المستمره فی سائر الأعصار و الأمصار فی زمن تسلطهم و غیره على الأخذ منها بلا إذن، حتى ما کان فی الموات الذی قد عرفت أنه لهم منها، أو فی المفتوحه عنوه التی هی للمسلمین، فإنه و إن کان ینبغی أن یتبعهما، فیکون ملکا للإمام (ع) فی الأول و للمسلمین فی الثانی- لکونه من أجزاء الأرض المفروض کونها ملکا لهما، بل لو تجدد فیهما فکذلک أیضا- إلا أن السیره المزبوره العاضده للشهره المذکوره … یوجب الخروج عن ذلک»[۱۴۲] سیره همیشگی مسلمانان در تمام زمانها و مکانها چه در زمان معصومین چه در غیر آن، بر این جاری بوده است که مردم بدون اجازه امام و حکومت، اینگونه معادن را استخراج و تصرف میکردهاند، حتی اگر این معادن در زمینهای موات که مال امام است و یا زمینهای مفتوح العنوه که ملک همه مسلمانان است، یافت میشد با اینکه مقتضای قاعده این است که معدن در اینگونه زمینها مال امام یا همه مسلمانان باشد، باز هم سیره مذبور اینگونه بود که معادن در اختیار همه مردم باشد و ایشان بدون اجازه امام آن را تصرف کنند. چرا که اگر معادن در این زمینها واقعا ملک امام و حکومت میبود، استخراج و هر گونه تصرف در آن ها باید مبتنی بر اذن مالک میبود، در حالی که سیره مذبور مؤید این است که اجازه امام برای تصرف لازم نمیباشد. لذا نظر مشهور هم سیره مورد بحث را تأیید میکند.
اما در پاسخ به این دلیل، میتوان گفت وجود چنین سیرهای در میان مردم، دلیل بر این نیست که معادن جزو انفال و در ملکیت امام نباشد. چون از طرفی اگر مقصود سیره غیر امامیه است، آن ها بر طبق نظریه فقهی خودشان (که معادن را جزو انفال به حساب نمیآوردند) عمل میکردند و از طرف دیگر اگر مقصود سیره شیعه امامیه است، ظاهراًً اینچنین است که عمل ایشان در مورد تصرف در معادن، به خاطر روایاتی است که فعل مذکور را مباح و حلال دانسته و کاشفیت از رضایت معصوم به فعل شیعیان داشته است.[۱۴۳] به عبارت دیگر منشأ پیدایش چنین سیرهای (اجازه نگرفتن از امام جهت تصرف در معادن) این است که طبق روایات این باب، امام به شیعه امامیه اذن عام داده است و لذا دیگر نیازی به اذن خاص نمیباشد. پس تصرف بدون اذن خاص در معادن از سوی شیعیان، دلیل بر عدم مالکیت امام و حکومت نیست بلکه این تصرف به خاطر اذن عامی است که امام به عنوان مالک معادن به کافه شیعیان امامیه در این مورد داده است. بنابرین مالکیت امام بر معادن منافاتی با اجازه نگرفتن شیعیان امامیه جهت تصرف در معدن ندارد.
ج) عموم آیه شریفه «هُوَالَّذی خَلَقَ لَکُم ما فِی الاَرضِ جَمیعًا »[۱۴۴]
به موجب این آیه شریفه، خداوند تمام آنچه را که در زمین وجود دارد، برای آدمی خلق کردهاست.[۱۴۵] عمومیت آیه شریفه نشان از این دارد که هر آنچه در زمین است از جمله معادن، برای همه مردم میباشد و همه در آن مشترک هستند و این عمومیت تا زمانی که با دلیلی تخصیص نخورده، پابرجاست.
لکن در پاسخ به این استدلال گفتهاند که آیه مذکور دلالت بر اختصاص مخلوقات خداوند و إباحه جمیع اشیاء برای تمام مردم را ندارد بلکه ظاهراًً منظورش این است که آنچه در زمین وجود دارد، برای انتفاع بشر خلق شده است و قطعا ضروری است مردم به وسیله اسباب مشروع (از جمله اجازه گرفتن امام جهت تصرف در معادن) از مخلوقات خدا بهرهمند شوند.[۱۴۶]
د) ظاهر روایاتِ وجوب پرداخت خمس در معادن:
این دلیل هم از جمله جوابهای نقضی است که فقها در این باب ذکر کردهاند. از ظاهر روایاتی که دلالت بر وجوب خمس در معادن میکنند چنین برمیآید که چهار پنجم باقیمانده بعد از پرداخت خمس در مالکیت کسی که مواد معدنی را استخراج کرده میباشد نه اینکه مابقی در مالکیت امام باشد.[۱۴۷] به عبارت دیگر معنا ندارد مالی در مالکیت امام باشد لکن شخص دیگری مأمور پرداختن خمس آن مال باشد. لذا وقتی میگوییم استخراج کننده باید خمس معدن را بپردازد، لازمهاش مالکیت وی بر معدن موردنظر میباشد. در واقع چنانچه معادن در شمار انفال بوده باشد، نباید ضرورتی جهت پرداختن خمس داشته باشد. لذا از روایاتی که بیانگر وجوب خمس در معادن هستند، استنباط میشود که معادن از انفال محسوب نمیشود.[۱۴۸] اما در جواب اینکه گفتهاند چون در معادن خمس لازم است، معلوم میشود معادن جزو انفال نیست، میگوییم خمس شاید برای حق امام است که در دوران غیبت به آن مقدار اکتفا شده است یا بدان جهت است که در دوران غیبت در صورت دادن خمس مردم مجازند از معادن استفاده کنند یا این یک حکم شرعی است که در عصر غیبت و لو به عنوان تحلیل اگر کسی معدنی را استخراج کند، خمس به آن تعلق میگیرد.[۱۴۹]
مبحث سوم: مالکیت عمومی
مفهوم دیگری که فقها از عبارت «الناس فیها شرع سواء» بیان کردهاند، «مالکیت عمومی» است که قطعا ثمره و نتایج این تئوری، با مفهوم اولی که از عبارت فوق برداشته شده است؛ یعنی «اباحه»، متفاوت میباشد. در این مبحث به تبیین این نظریه پرداخته شده است.
گفتار اول: بیان تئوری
مسئله مهمی که در اینجا وجود دارد این است که برخی از فقها عبارت «شرعٌ سواء» را همان معنای مشترکات عمومی یا مالکیت عمومی مردم تعریف کردهاند. در واقع این عده از فقها میگویند معادن در شمار ثروتهای عمومی و در تملک جامعه است و منافع آن باید صرف مصالح عمومی مردم گردد. لذا ثمرهای که از عقیده این عده از فقها میتوان برداشت نمود این است که معادن به هیچ عنوان در تملک خصوصی کسی در نمیآید. مؤید این مطلب سخن یکی از فقها در اینباره است که میگوید: «به موجب آرای حقوقی معتبر، معادن جزو مشترکات عمومی و در تملک جامعه میباشد و بدین جهت «فرد» نمیتواند رگهها و ذخائر فرورفته در زمین را به طور خصوصی تملک کند.»[۱۵۰] لذا «مالکیت عمومی» را نیز میتوان یکی دیگر از تئوریهای موجود در باب مالکیت نفت و گاز بیان نمود. لازم به ذکر است که در حقوق ایران، این تئوری به عنوان تئوری منتخب پذیرفته شده است که ما در گفتار دوم این مبحث به توضیح این مسئله پرداختهایم.
با توجه به توضیحاتی که در این مبحث و مبحث قبل گذشت، نتیجه میگیریم که «شرعٌ سواء» در لسان فقها هم به معنای «مالکیت عمومی» و هم به معنای «اباحه» آمده است و لذا ما با توجه به فحوای کلام و عبارات فقها باید استنباط کنیم که منظور آنان از عبارت «شرع سواء» کدامیک از این دو معنا میباشد. این نکته را هم متذکر شویم که مشهور فقها عبارت مذکور را به معنای «اباحه» لحاظ کردهاند.
البته نکته مهم در مورد برداشت دوگانه از عبارت «الناس فیها شرع سواء» (اباحه و مالکیت عمومی) این است که چون در فقه «معادن» در ذیل مبحث «مشترکات» آمده است، لذا عدهای آن را به همان معنای مشترکات (مالکیت عمومی) دانستهاند، در حالی که عدهای دیگر معادن مذبور را در زمره مباحات قرار دادهاند.
“