شاخصهایی که برای شکست تحصیلی استفاده میشوند عبارتند از:
۱- مردودی در یک پایه تحصیلی
۲- عقب ماندگی تحصیلی در سطح دانش از قبل تعیین شده
۳- عقب ماندگی تحصیلی در سطح سنی از قبل تعیین شده
۴- ترک تحصیل قبل از اتمام پایان دوره تحصیل اجباری
با توجه به تعاریف عنوان شده و شاخصهای مطرح شده میتوان شکست تحصیلی را مردودی و ترک تحصیل قلمداد کرد.(منادی، ۱۳۷۲، ۵۶-۵۵)
افت تحصیلی را به افت کمی و افت کیفی تقسیم میکنند. افت کمی عبارت است از درصد دانشآموزان یک دوره آموزشی که به سبب مردود شدن با ترک تحصیل توانستهاند آن دروه را با موفقیت بگذرانند و منظور از افت تحصیلی کیفی، نارسایی در رسیدن به هدفهای تعیین شده و یا عدم تحقیق بخشی از این هدفهاست. بنابرین تفاوت بین دانش و مهارت فارغ التحصیلان یک دوره آموزشی و هدفهای تعیین شده برای این دوره، افت کیفی را نشان میدهد. معمولاً مشاهده میشود که میزان ترک تحصیل کرده ها و افرادی که مردود میشوند در مقاطع تحصیلی راهنمایی و متوسطه در پسران بیشتر از دختران است و یکی از دلایل مهم آن میتوان این باشد که دختران اوقات فراغت خود را بیشتر در خانه میگذرانند و فرصت و امکان سرگرمی در بیرون از منزل را کمتر از پسران دارند و بیشتر مطالعه میکنند.
(جزوه درسی ضمن خدمت تربیت معلم شهر آمل، آفتهای رشته تحصیلی و راه های مقابله با آن، ۹۹)
۲-۹- عوامل افت تحصیلی
عوامل افت تحصیلی را بر دو نوع تقسیم نمودهاند: ۱- عوامل داخلی ۲- عوامل خارجی
عوامل داخلی
عواملی هستند که عمدتاًً مربوط به خود سازمان آموزش و پرورش میباشد و از دورن سازمان سرچشمه میگیرد مانند نا متناسب بودن هدفها و محتوای برنامه با نیازهای، استعدادها و علایق فراگیران،نامناسب بودن روش های برنامه ها و امکانات آموزش و پرورش با محتوای برنامه ها، نامتناسب بودن فضای آموزشی مدرسه و کلاس و ……
عوامل خارجی
عواملی هستند که مربوط به خود نظام آموزش و پرورش نمیشوند. بلکه خارج از نظام آموزش و پرورش بر کار این سازمان تاثیر میگذارند و باعث افت تحصیلی دانش آموزان میشوند.
از جمله این عوامل میتوان به : فقر و محرومیت اقتصادی، شرایط و عوامل فرهنگی و اجتماعی، شرایط عوامل و خانوادگی و توزیع نامناسب امکانات آموزشی اشاره کرد. البته باید یادآور شویم که این عوامل از یکدیگر جدا نبوده و بر هم تاثیر متقابل دارند و نمی توان هر کدام از این ها را به طور جداگانه مورد بررسی قرار داد. (معیری، ۱۳۷۰ ،۲۵).
انواع شکستهای تحصیلی
به طور کلی میتوان تحقیقات موجود پیرامون شکستهای تحصیلی را به سه قسمت تقسیم کرد:
«آنهایی که خود دانشآموز را عامل اصلی شکست میدانند و در این رهگذر، معتقد به «عامل هوش» به عنوان عامل موفقیت و یا شکست دانشآموز میباشند. طبیعی است که نظریه هوش بیشتر در حیطه روانشناسی است و تحقیقات مختلف نشان میدهد که هنگامی که عامل هوش ثابت نگهداشته میشود،بین گروههای مختلف اجتماعی، فرهنگی از نظر پیشرفت تحصیلی، اختلاف معنیداری وجود دارد، یعنی عامل هوش نمیتواند تعیین کننده باشد. (منادی، ۱۳۷۲ ،۵۸)
به موجب توافق عمومی، هوش، ناشی از هر دو عوامل ژنتیکی و محیطی است. بخشی از هوش به ژنهایی که فرد از والدین به ارث میبرد و بخشی دیگر به محیطی که در آن رشد و زندگی میکند، مربوط میشود. هوش در مقابل دگرگونیهای محیط حساس است و نسبت به آن ها واکنش نشان میدهد پژوهش نشان داده است که دامنه وسیعی از عوامل محیطی از جمله با تجربه قبلی و تعلیم و تربیت شخصی که مورد آزمون قرار میگیرد. میزان آشنایی او با موضوع مندرج در آزمون، انگیزه اشتیاق به کسب نمره خوب، تسلط او به زبانی که در آزمون به کار رفته است و موارد بسیاری دیگر میتواند در اجرای آزمونهای هوشی مؤثر واقع شود. پاولزوجین تیس دریافتهاند که بهره هوشی تقریباً ارتباطی با موفقیت تحصیلی و اقتصادی ندارد. بدین ترتیب، تفاوتهای هوشی در بین طبقات اجتماعی و گروههای خواه عمدتاًً به دلیل فاکتورهای محیطی و یا ژنتیکی، به خوبی میتواند کم اهمیت تلقی شوند. (صفری، ۱۳۶۹، ۶۴ الی ۶۱)
۲- آنهایی که نظریه هوش را رد کرده و «طبقه اجتماعی» دانشآموز را عامل اصلی میشناسند و در این رهگذر، عوامل اقتصادی، فرهنگی و یا هر دو را مد نظر دارند، گروه پیروان «تئوری محرومیت فرهنگی» هستند.
در این راستا، نظام ارزشها، نوع برخورد، خواستهها، تیپ خانواده ها، زبان، فرهنگ و …. به عنوان عوامل تفاوت مطرح میباشد. (منادی، ۱۳۷۳، ۵۹- ۵۸).
تصویر خرده فرهنگ طبقه کارگری چهره جالبی نیست. این خرده فرهنگ، صورتی دون معیار از فرهنگ اصلی متوسط را به تصویر میکشد. معیارهای خرده فرهنگ طبقه کارگری در سطوح پایین این طبقه رو به وخامت میگذارد، به طوری که در پایین ترین طبقه به صورت فرهنگ فقر در میآید. از چنین دیدگاهی بود که «تئوری محرومیت فرهنگی» به وجود آمد. به موجب این تئوری، خرده فرهنگ گروههای کم درآمد از جنبههایی دچار حرمان و نقصان است و همین امر سبب میشود که اعضای این گروه به پیشرفت تحصیلی کم نایل آیند. این تئوری تقصیر شکست تحصیلی را به عهده کودک، خانواده او، محلهاش و خرده فرهنگ گروه اجتماعی او میگذارد، کودکی که اصطلاحاً از حیث فرهنگی محروم دانسته میشود، به نقصان با فقدان مهارتها، نگرشها، و ارزشهای مهم که لازمه پیشرفت تحصیلی عالی است دچار میباشد محیط وی نه تنها از حیث اقتصادی بلکه از لحاظ فرهنگی نیز فقر زده است.
فهرست کمبودهای کودکی که دچار فقر فرهنگی است میتوان به : فقر زبانی، کمبودهای تجربی، شناختی و شخصیتی و دامنه وسیعی از نگرشها، هنجارها و ارزشهای دون معیار اشاره کرد. «تئوری محرومیت فرهنگی» مسائلی را برای آرمان آزاد اندیشانه برابری فرصت در آموزش و پرورش مطرح میسازد. چنین استدلال شده است که تدارک فرصتهای آموزشی مشابه برای همه به هر دانشآموزانی امکان میدهد که استعدادهای خود را پرورش دهد. (صفوی، ۱۳۶۹، ۷۳-۷۲)
ضروری است در مورد فرصتهای آموزشی در ایران هم مطالبی اضافه شود.
دانش خانه(۱۳۸۰) مینویسد: برخی از نتایج بررسی موضوع نابرابریهای آموزشی در ۶ استان[۱۰] کشور بدین قرار است:
۱- در دوره ابتدایی، نابرابری در زمینه دست یابی به فرصتهای آموزشی برای دختران بیش از پسران است.
۲- در دوره آموزش عمومی، بین دختران و پسران در زمینه دستیابی برابر به فرصتهای آموزشی و نوع منطقه (میزان محرومیت استان) تفاوت وجود دارد. این تفاوت با محرومیت بیشتر دختران در مناطق محروم بر اساس شاخص توسعه انسانی همراه است.
۳- مسائل و عوامل بازدارنده در خصوص دستیابی به فرصتهای آموزشی برای دختران در سطح کشور به دو دسته عمده برون سازمانی (عوامل فرهنگی و اقتصادی) و درون سازمانی (عوامل آموزشی) تقسیم میشوند.
۴- عوامل برون سازمانی (با مصادیق وضعیت جامعه محلی از نظر فرهنگی، مشکلات معیشتی خانواده ها) به میزان بیشتری موجب محرومیت دختران از آموزش در دروه عمومی میشود. (دانش خانه، ۱۳۸۰، ۵۵-۵۴)
“