آلبرو مارتین [۱۳]در خصوص کارآفرین به نتایج زیر دست یافت:
فردی که صاحب یک مؤسسه است و یا دستورات مربوط به کار را صادر میکند، ضرورتأ کارآفرین نمی باشد. فردی که مخاطره سرمایه خود را برعهده میگیرد ضرورتأ یک کارآفرین نیست، بلکه فقط یک سرمایه گذار است. اما فردی که شهرت حیثیت و آبرو یا بخشی از یک سازمان بزرگ را در نتیجه نوآوری خود که از طریق آن شناخته شده است به خطر بیندازد، بعضی از پیش شرطهای کارآفرینی را دارا میباشد.
یک فرد خلاق در معنای هنری یا ادبی ضرورتأ کارآفرین نمی باشد. کارآفرین از طریق فکرهای خلاق اقدام به نوآوری نمیکند، بلکه از طریق شناختن ارزش فکرها و بهرهگیری از آن ها چیزهای نو را خلق میکند. (احمدپورداریانی،۱۳۷۸)
لیبنشتاین [۱۴](۱۹۶۸) کسی را کارآفرین میداند که با اجتناب از بی کفایتیهایی که دیگران یا سازمانها دارند به کامیابی دست مییابد. ویژگی عمده دیدگاه وی آن است که تأکید می ورزد در دنیای واقعیات، کامیابی استثناء است و شکست قاعده میباشد. از نظر او کارآفرین کسی است که یکی از فعالیتهای زیر را انجام دهد:
– بازارها را یکپارچه و مرتبط سازد.
– خلاءها و شکافهای بازار را پر نماید.
– با صرف وقت، خود را درگیر تغییرات ساختاری و سازمانی نماید.
– کلیه عوامل را برای تولید و بازاریابی یک محصول مهیا نماید. (احمدپورداریانی،۱۳۷۸)
کی یر لوف [۱۵](۱۹۷۹) سه وظیفه اساسی را برای همه کارآفرینان موفق تعیین کردهاست. این وظایف عبارتند از نوآوری (کارآفرین باید فرصتهای تجاری ناشی از تغییرات در تقاضا و فناوری جدید را شناسایی کند)، سرمایه گذاری (توانایی و تمایل به یافتن و فراهم کردن سرمایه مخاطره آمیز برای یک شرکت) و مدیریت (هنگامی که شرکت تأسیس شده است). (احمدپورداریانی،۱۳۷۸)
وسپر[۱۶] ( ۱۹۸۱ ) کارآفرینی را فرایند معرفی رقبای مستقل کوچک و بزرگ به شرکتهای فعلی میداند و کارآفرین را فردی معرفی میکند که رقابت را بالا میبرد و شرکتهای موجود را به مبارزه میطلبد. او به دنبال شکاف های بازار و نیازهای ارضاء شده در بازار، انتقال فناوری، ارائه ایده های جدید و اجرای آن ها میباشد. او سرمایه گذاری را ترتیب و مشاغل جدید را ایجاد میکند. (احمدپورداریانی،۱۳۷۸)
لایوسی[۱۷] (۱۹۸۲) کارآفرین را چنین تعریف میکند: کسی که فرصت بازار را درک میکند و سرمایه لازم برای بهره برداری را یکپارچه می کند. (احمدپورداریانی،۱۳۷۸)
از نظر استیونسون و گامپرت [۱۸](۱۹۸۵) کارآفرینی فرایند ایجاد ارزش از راه تشکیل مجموعه منحصر به فردی از منابع به منظور بهره گیری از فرصت ها میباشد. از آنجا که کارآفرین هیچگاه بر تمامی منابع لازم خواهد بود. این فرایند نیز به نوبه خود « پر کردن شکاف منابع » تسلط ندارد، دنیال کردن فرصت، مستلزم مستلزم یک رشته انتخاب هایی است که می بایست به نحوی اتخاذ گردد تا هم به لحاظ درونی با بازار هم خوانی داشته و هم به لحاظ برونی با آن متناسب باشد. (احمدپورداریانی،۱۳۷۸)
پیتر دراکر[۱۹](۱۹۸۵) معتقد است که کارآفرین کسی است که فعالیت اقتصادی کوچک و جدیدی را با سرمایه خود شروع می کند. (احمدپورداریانی،۱۳۷۸)
فرای[۲۰]( ۱۹۹۳ ) مدلی را برای کارآفرینی پیشنهاد داد که مدل رویدادی فرای معروف شد. از نظر او سه عامل در انگیزه کارآفرین برای تأسیس یک شرکت نوپا دخالت دارند. این سه عامل عبارتند از متغیرهای پیشینه، متغیرهای تسریع کننده و متغیرهای توانبخش. هر سه گروه از این متغیرها به عنوان نیروی انگیزشی در تصمیم گیری کارآفرین دخالت دارند
همچنین او پنج جزء اصلی در فرایند کارآفرینی شامل کارآفرین، فرصت، ساختار، منابع و استراتژی را لازم و ضروری میدانست و بر همین اساس مدل خود را به صورت ذیل در تصویر زیر ارائه کرد:
شکل ۲‑۱: فرایند کارآفرینی (احمدپورداریانی،۱۳۷۸)
با توجه به تعاریف گفته شده و شناختی که از مفهوم کارآفرینی پیدا کردیم، اکنون به شناسایی فرصت می پردازیم تا خواننده با مفهوم شناسایی فرصت کارآفرینانه آشنا شود. (احمدپورداریانی،۱۳۷۸)
شارما و کریسمن ( ۱۹۹۱ ) بر این باورند که کارآفرینی به اقدامات مربوط به ایجاد، احیا یا نوآوری سازمانی اطلاق می شود که در داخل یا مستقل از سازمان موجود رخ میدهد. فعالیت کارآفرینی که در مرزهای سازمان موجود رخ میدهد، کارآفرینی سازمانی نامیده م یشود. کارآفرینی مستقل دربرگیرنده ی فعالیت های خلاقانه ی سازمانی است که توسط افرادی که مستقل از سازمان موجود عمل میکنند شکل میگیرد. واژه ی کارآفرین به افرادی اطلاق می شود که درگیر فعالیت های مستقل یا کارآفرینی سازمانی میگردند. (کریسمن، ۲۰۰۶ ، ۱۲۰ )
کارآفرینان، افراد یا گروه هایی هستند که به شکل مستقل یا از جانب یک سیستم سازمانی عمل میکنند، سازمان هایی جدید ایجاد میکنند یا اقدام به نوآوری و احیا ی همان طور که این تعریف نشان میدهد، سازمانی میکنند که قبلاً وجود داشته است کارآفرینان میتوانند هم به صورت مستقل و هم به صورت تابعی از یک سازمان عمل کنند هر چند فعالیت فردی آن ها رایج تر بوده و بیشترین توجه را به خود جلب کردهاست . ( کریسمن و شارما،۲۰۰۶، ۶۰ )
۲-۳- شناسایی فرصت
در سالیان اخیر و با گسترش تحقیقات کارآفرینی، شناسایی فرصت نیز به عنوان نقطه تمرکز کارآفرینی مورد توجه پژوهشگران قرار گرفت. بی شک شناسایی فرصت بدون ارتباط یافتن با فرایند کارآفرینی آن را از قالب مورد نظر ما خارج میکند. به همین دلیل میتوانیم ارتباط غیرقابل گسست آن را با کارآفرینی در تعاریف انجام شده از شناسایی فرصت ببینیم. تأکید بر توجه به فرصت و شناسایی فرصت تا به آنجا پیش رفت که شناسایی فرصت را قلب کارآفرینی نامیدند. ( مقیمی، ۲۰۰۴، ۸۹)
هولت[۲۱] (۲۰۰۴) معتقد است که اهمیت کارآفرینی در توسعه اقتصادی کشورها و افزایش منابع، آن را به همراه کار، زمین و سرمایه تبدیل به یکی از چهار نهاده اصلی اقتصادی کردهاست. این فرایند در محیطهای متفاوت و نظام های اقتصادی متفاوت توسط افرادی روی میدهد که فرصتهای اقتصادی برای ارزش آفرینی برای افراد و جامعه را در مییابند . (همان منبع)
به باور کرزنر، کارآفرینی شامل شناسایی فرصتهای بازار و ایجاد ترکیبی از منابع برای استفاده از آن ها می شود (همان منبع)
کروگر[۲۲] (۱۹۹۸) معتقد است ((قلب کارآفرینی تمایل به دیدن و استفاده از منابع فرصت است. در دنیای شدیدأ در حال تغییر، سازمانها نیاز دارند که دائمأ فرصتهای جدید را فراتر از شرایط موجود خود شناسایی کنند. اگر می خواهند زنده بمانند، پس ناچارند به طور استراتژیک بر شناسایی فرصتهای جدید تمرکز کنند.))
کانکا[۲۳] (۲۰۰۳: ۸ ) کارآفرینی را تلاشی میداند برای ایجاد ارزش از طریق تشخیص فرصتهای کسب و کار، پذیرفتن ریسک اجرای فرصت، و استفاده از مهارتهای ارتباطی و مدیریتی برای جذب مواد اولیه و منابع انسانی و مالی برای به ثمر رساندن آن پروژه.
هانسمارک [۲۴](۱۹۹۸: ۲۸) درباره ی ویژگی های کارآفرینان میگوید: هر جامعه و هر شرکت موفقی افراد کلیدی به نام کارآفرین دارد که توانایی تشخیص فرصت و توانایی دستیابی منابع )اقتصادی، مالی و انسانی( لازم را دارند که نیازهای جدید را برآورده سازند و نیازهای موجود را نیز بهتر برآورده سازند. (همان منبع)