لباس کودکان شیر خواره بهرمان باشد(۶۱۵)
جان
-
- با وا ژهی جان ۱۷ تصویر شامل ۱۰ تشبیه و ۷ استعاره ساخته شده است:
*مشبهٌبه معشوق از جهت حیات بخشی :
مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود(۸۶۰۰)
به من باز گردای چو جان وجوانی
که تلخ است بی تو مرا زندگانی(۷۴۵۵)
*مشبهٌبه خواب از جهت چیرگی:
خواب چیره گشت اندر هر سری بر سان مغز
خواب غالب گشته اندر هر تنی بر سان جان(۶۷۲۷)
*مشبهٌبه دست ممدوح از جهت حیات بخشی:
همانا دست گوهربار او جان است و رادی تن
بلی رادی به او زنده است و تن زنده به جان باشد(۶۲۶)
*مشبهٌبه سخن در ستایش ممدوح از جهت ارزش و اعتبار:
سخن چو تن بود اندر ستایش همه کس
چو در ستایش او راه یافت گشت چو جان(۶۳۳۲)
*مشبهٌبه ممدوح برای سخاوت از جهت حیات بخشی:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
کریمی چو شاخی است تو او را باری
سخاوت چو جسمی ست، او را تو جانی(۷۳۶۵)
*مشبه به خانمان عاشق از جهت ویرانی:
چون توانم دید این مجلس و این خانه بی او
خانمان گشته همچون دل و جان زیر و زبر(۳۵۷۷)
*جان آذرخرداد ز آذر خرداد؛ مشبهٌبه آگاه شدن بیابان از روشنایی از جهت روشنی:
همه بیابان زان روشنایی آگه شد
چو جان آذرخرداد ز آذر خرداد(۶۹۰)
-
- آذر خرداد یا آذر خورداد نام آتشکدهی شیراز باشد و بعضی آتشکدهی پنجم این آتشکده را میدانند و نام سازندهی این آتشکده نیز هست و نام ملکی باشد که از این آتشکده محافظت می کرد(خلف تبریزی،۱۳۹۱: ذیل آذرخرداد).
*جان و روان به معنی یکی بودن؛ مشبهٌبه یکدل بودن ملک با دیگران:
به خدمت ملکی بوده ام که با تو به دل
یکی است همچو به معنی یکی است جان و روان(۵۷۰۴)
*جان کافر؛ مشبهٌبه هوای روشن از جهت تیرگی:
هوای روشن از رنگش مغبر گشت و شد تیره
چو جان کافر کشته ز تیغ خسرو والا(۱۰)
*استعاره از معشوق:
ای میوهی دل من، لا بل جان
ای آرزوی جانم، لا بل جان(۵۵۹۹)
و نیز نک بیت: ۳۵۷۸ و ۶۴۶۵
*استعاره از دوست:
چند روزست که از دوست مرا نیست خبر
من چنین خامش و جان و جگر من به سفر(۳۵۷۰)
*جان جهان؛ استعاره از محبوب و معشوق:
گفتمای جان جهان خدمت تو بوسه بس ست
چه شوی رنجه به خم دادن بالای دراز(۴۰۵۲)
و نیز نک بیت: ۶۱۲۰ و ۵۸۲
جانور(جاندار)
-
- با وا ژهی جانور ۲ تشبیه ساخته شده است:
*مشبهٌبه حجری که سایهی ممدوح بر آن افتاده از جهت جنبیدن و زنده شدن: