بعد احساس استقلال مشخص میکند که چگونه فرد فشارهای اجتماعی را مدیریت کند و خودش را چگونه ارزیابی کند .فردی که در این بعد بالا ارزیابی می شود خود تصمیمی و احساس استقلال دارد ،در حالی که افرادی که در این بعد پایین ارزیابی میشوند در مورد نظر دیگران در مورد خود نگران هستند .
بعد تسلط بر محیط با توانایی شخص برای اداره محیط مشخص می شود . فردی که احساس بالائی در تسلط بر محیط دارد ، احساس میکند که در هدایت محیط و فعالیتهای خود فردی شایسته است ، در حالی که فردی که احساس پائینی از تسلط بر محیط را گزارش میکند ، نمی تواند مشکلات را حل نماید و احساس میکند کنترل پائینی بر محیط دارد .
بعد رشد شخصی با احساس فرد از رشد پیوسته مشخص می شود .افرادی که در این بعد بالا ارزیابی میشوند احساس میکنند پیوسته در طول زندگی در حال رشد هستند ، در حالی که افراد دارای احساس پائین در این بعد ،دچار احساساتی از قبیل خستگی ،عدم علاقه یا رکود در زندگی هستند .
بعد داشتن هدف در زندگی با اهداف فردی در زندگی و چگونگی معنا دادن به زندگی مشخص میشود .فرد دارای احساس بالا در این بعد ،احساس قوی از هدف در زندگی دارد ، در حالی که فرد دارای احساس پائین هدف در زندگی ، اهداف کمی در زندگی دارد و احساس میکند زندگی اش بدون معنی است .
بعد روابط مثبت با دیگران ، با تعامل شخص با دیگران و اینکه آیا فرد دارای روابط قابل اعتماد است، مشخص می شود . فردی که در این بعد روابط بالا را گزارش میکند از رابطه با دیگران رضایت دارد، در حالی که فرد دارای احساس پائین روابط با دیگران ، رابطه اجتماعی با دیگران ندارد و فاقد حس اعتماد به دیگران است .و در نهایت بعد خویشتن پذیری با نگرش فرد در جهت خود و مسیر زندگی مشخص می شود . فرد دارای احساس بالا در این بعد نگرش مثبت و واقعی ای نسبت به خویش دارد و فرد دارای احساس پائین در این بعد احساس نا امیدی در زندگی اش را تجربه میکند (دنور[۳۸] ،۲۰۱۰) .
پژوهش روی بهزیستی روان شناختی نشان میدهد که بزرگسالان کاهش احساس هدف در زندگی و رشد شخصی را گزارش میکنند . همچنین پژوهشها نشان میدهند زمانی که از بزرگسالان راجع به انتظارات آن ها در مورد بهزیستی روان شناختی سئوال میشود ، آن ها بهزیستی پائین تری را نسبت به جوانان گزارش میکنند . علیرغم این کاهش در بهزیستی روان شناختی مرتبط با سن ، نظریه های زیادی نشان میدهد که بزرگسالان برای مقابله با استرسهای زندگی راه حلهای منفی انتخاب میکنند و این منجر به پائین آمدن بهزیستی روان شناختی آنان می شود (وایت بورن[۳۹] ۱۹۹۶/ به نقل از امانتی ،۱۳۸۸).
۲-۴- نظریه های بهزیستی روان شناختی:
۲-۴-۱- مدل تعادل پویا :
بر اساس مدل تعادل پویا پژوهشها در زمینه بهزیستی روان شناختی بر اساس این تفکر به وجود آمده اند که اگر شخص قادر به دنبال کردن و انجام دادن نیازهای اساسی انسان باشد ، خوشحالی را تجربه میکند. این پژوهش ها عواملی را مشخص میکنند که عبارتند از موقعیتهای بخصوص ، رویدادهای درونی، ویژگیهای دموگرافیک که بهزیستی را تحت تاثیر قرار میدهند. بر اساس مدل تعادل پویا شخصیت ، قویترین پیشبینی کننده بهزیستی است (دینر ، ایشی و لوکاس[۴۰] ،۲۰۰۰) .
این مدل توسط هیدی و ویرینگ[۴۱] (۱۹۹۲) مطرح شده و بیان میکند که افراد دارای حد متوسطی از بهزیستی هستند که توسط شخصیت آن ها تعیین می شود .آن ها عقیده دارند که افراد دارای شخصیت برون گرا نسبت به افرادی که درون گرا هستند ، احتمال بیشتری دارد که رویدادهای معینی را تجربه کنند . این رویدادها سطح پایه ی بهزیستی روان شناختی را تحت تاثیر قرار میدهند .در حالی که حوادث غیر عادی فرد را در سطوح بالا و پائین بهزیستی قرار میدهند نه در حد متوسط . مدل تعادل پویا بیان میکند که افراد زمانی که به موقعیتهای بهنجار برخورد میکنند به سطح پایه بر میگردند (دینر،۲۰۰۳).
۲-۴-۲- الگوی ویسینگ و وان ایدن[۴۲] :
ویسینگ و وان ایدن (۱۹۸۸) یک سازه ی بهزیستی کلی را مطرح کردند که به وسیله ی ” احساس انسجام و پیوستگی ” در زندگی ، تعادل عاطفی و رضایت کلی از زندگی مشخص و اندازه گیری می شود . آن ها تأکید میکنند که بهزیستی روانی ، سازه ای چند بعدی یا چند وجهی است و این حیطه ها را در بر میگیرد : عاطفه ، شناخت ، رفتار و روابط بین فردی .
عاطفه : در افراد بهزیست یا خوشبخت ، احساس مثبت بر احساسات منفی غلبه دارد .
شناخت : این افراد رضایت از زندگی را تجربه میکنند به نظر آن ها زندگی قابل درک و قابل کنترل است.
رفتار: این افراد ، چالشهای زندگی را میپذیرند و به کار و فعالیت علاقه دارند .
روابط بین فردی : این افراد به دیگران اعتماد میکنند و از تعامل اجتماعی نیز بر خوردارند .
ویسینگ و وان ایدن ، یک عامل بهزیستی روان شناختی کلی را شناسائی کردند و آن را به صورت ترکیبی از کیفیتهای ویژه از قبیل احساس انسجام ، رضایت از زندگی ، تعادل عاطفه و نگرش کلی نسبت به خوش بینی یا جهت گیری مثبت به زندگی تو صیف کردند (ویسینگ و وان ایدن ، ۱۹۸۸/به نقل از بهرامی ، ۱۳۹۰).
۲-۴-۳- نظریه ناهمخوانی رضایت :
نظریه ناهمخوانی رضایت بیان میکند که افراد خودشان را با استانداردهای متنوع مقایسه میکنند که به سطح اشتیاق افراد، سطح ایده آل رضایت ، اهداف ، نیازها ، موقعیتهای قبلی و دیگر افراد وابسته است . طبق نظریه میکالوس[۴۳] (۱۹۸۵) مردم با مشاهده اطرافشان و مقایسه خود با دوستان و آشنایان و یادآوری گذشته ، اهداف و استانداردهائی را انتخاب میکنند. قضاوت شاد کامانه و رضایت بخش فرد به اختلاف بین موقعیتهای اخیر و استانداردهای شخص بستگی دارد . به این معنی که اگر فرد موقعیت اخیر را خوشحال کننده تصور کند واین خوشحالی با استانداردهای شخصی فرد در زمینه شادی و بهزیستی هماهنگ باشد ، فرد احساس رضایت ، بهزیستی و خوشحالی میکند.
در حالی که نظریه های ابتدائی مقایسه ی اجتماعی بر اساس این تفکر به وجود آمدند که یک فرد اگر در اطراف او بدترین چیزها وجود داشته باشد ، خوشحال خواهد بود و بر عکس اگر اطراف او خوشحال کننده باشد ، ناشاد خواهد بود ، نظریه های اخیر میزان شادی و ناشادی در افراد را بر اساس نوع اطلاعات دریافتی آن ها از افراد مشخص میکند. اگر اطلاعات رضایت بخش باشد فرد موقعیت را رضایت بخش میداند و اگر اطلاعات رضایت بخش نباشد ، فرد موقعیت اجتماعی را تهدید کننده می بیند ( میکالوس ،۱۹۸۵ / به نقل از آریا پوران ،۱۳۹۰ ) .
بر اساس نظریه ویلیامز ، ارتباطات متراکم به ویژه در فیلم ها و برنامه های تلویزیونی همه انسانها را به گروههای رقابتی تبدیل کردهاست . بنا بر این بر اساس نظریه آنان ، در محیطهای قدیم شانس بهتری برای خوب بودن کاری وجود داشت ، اما امروزه انسانها در حال رقابت و مقایسه خود با فردی هستند که در دنیا جزء بهترینها میباشد. از آنجا که افراد نمی توانند به زندگی خیالی که در تلویزیون می بینند برسند ، در آن ها افسردگی افزایش مییابد و شادکامی کاهش مییابد (یگانه،۱۳۹۲) .
۲-۴-۴- نظریه هدف غایی[۴۴] :