می شود .هوش کلامی، روابط واژگان ارتباط کلامی، استعداد های عددی و سرعت دقت در عملیات حساب را شامل می شود . درک روابط فضایی به استعداد پی بردن به باز شناسی و همگونی شکل ها به یاری بینایی اطلاق می شود و منظور از درک معانی کلامی عبارت از به خاطر سپردن واژه های منحصر به فرد است . منظور از حافظه، حفظ کردن هر گونه طرح و نقشه ، شعر و قطعه یا اعداد و ارقامی به صورت طوطی وار است و عبارت است از تمیز دادن اختلاف های اندازه ، شکل ، طول و عرض یا جای خالی واژ ه ها و اندامها در شکل ها(عزیزی، ۱۳۸۶).
انواع هوش از نظر استرن برگ
هوش کلامی : در این نوع هوش فرد مطالب را به سرعت می خواند و می فهمد و در سخن گویی، واژگان بیشتر و دقیقتر ی به کار می برد .
هوش کاربردی: با بهره گرفتن از این هوش، فرد هوشمند همواره موقعیت ها را خوب بررسی می کند و مسائل خود را به نحو مطلوب و موفقیت آمیزی حل می کند .
هوش اجتماعی: افراد با بهره گرفتن از این هوش پیش از سخن گفتن می اندیشندو رفتار و کردارش با سنجیدگی و ژرف نگری همرا ه است (عزیزی، ۱۳۸۶).
انواع هوش از دیدگاه گاردنر[۳۰]
هوش جسمی و حرکتی :استعداد کنترل حرکات بدن و دستکاری ماهرانه اشیا را هوش حرکتی می نامند.
هوش میان فردی:بخشی از آن که این روز های به نام هوش هیجانی معروف شده است اولین بار توسط گاردنر بیان شد . هوش میان فردی توانایی برقراری ارتباط با دیگران و درک مطلوب آنها است . این افراد سعی می کنند چیز ها را از نقطه نظر آدم ها ی دیگر ببینند تا بفهمند آنها چگونه می اندیشند و احساس می کنند .
هوش درون فردی:هوش درک کردن خود و استفاده از خود شناسی برای انتخاب هدفهای زندگی است. کسانی که هوش درون فردی دارند بسیار مستقل و فرد گرا هستند .
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
هوش طبیعت شناختی:گاردنر وقتی که نظریه هوش های هفت گانه خود رادر تمام دنیا مطرح کرد دریافت که نظریه اش یک چیزی کم دارد و آن هوشی بود که آدم های عاشق طبیعت دارند . آدم ها ی این گروه خیلی خوب با حیوانات ،گیاهان و سایر چیز ها ی طبیعت نظیر کوه ،دریا و جنگل ارتباط بر قرار می کنند .
هوش تصویری یا فضایی:توانایی تجسم تقریبا هر چیزی حتی تجسم فکرها . یعنی اینکه وقتی به شما می گویند دموکراسی یک تصویر ذهنی ازآدم ها ی یک جامعه دموکراتیک در ذهنتان بسازید .
هوش زبان شناختی یا کلامی: این هوش در واقع بخشی از همان چیزی است که میان عامه مردم هم به عنوان هوش پذیرفته شده است . داشتن اطلاعات عمومی زیاد ، توانایی سخنوری و زبان بازی، توانایی خوب خواندن و نوشتن و در کل کسی که بتواند از زبان به بهترین نحوه استفاده کند، است .
هوش منطقی – ریاضی:کسانی که هوش منطقی و ریاضی بالایی دارند، هم در عملیات ریاضی بهترند و هم قدرت استدلال قوی تری دارند . این گروه از افراد توانایی استفاده از استدلال منطقی و اعداد را دارند . سوال ها زیادی می پرسند و دوست دارند آزمایش کنند .
هوش موسیقیایی-ریتمیک :کسی که به زیر و بم آهنگ ها، ریتم ها و تن صدا ها حساس است ، مطمئنا از هوش موسیقیایی بر خوردار است . توانایی تولید و درک موسیقی در افراد است . ( هاشمی ،۱۳۸۹)
هوش هیجانی[۳۱] :هوش عاطفی از ایده هایی است که با ایده هوش چند گانه گاردنر پیوستگی تنگاتنگی دارد این ایده که متعلق به جان مایر[۳۲]، پیتر سالوی[۳۳] و دانیل گلمن[۳۴] می باشد ، با نظر به قضاوت درباره عملکرد مدیران و توانایی آنها برای رهبری و ایجاد انگیزه در افراد اهمیتی قابل توجه یافته است.
هوش هیجانی از دیدگاه پیتر سالوی
خودآگاهی: اگاهی از عواطف خویش و ادراک خویشتن و شناخت احساسات .
خویشتن داری: ارزیابی و تشخیص احساس دیگران
اگاهی اجتماعی: منظم کردن احساسات خود .
مدیریت روابط: بکار گیری احساسات جهت عملکرد بهتر ( انصاری ، ۱۳۸۹)
۲-۲-۳-هوش معنوی
اشاره دارد به مهارت ها، توانایی ها و رفتار های لازم برای توسعه و حفظ ارتباط با منشاءغایی همه موجودات،کامیابی در جستجو معنی زندگی، یافتن یک مسیر اخلاقی که به هدایت ما در زندگی کمک نماید ، درک معنویات و ارزش ها در زندگی شخصی و روابط بین فردی ، است. (نسبی ، ۱۳۸۹)
هوش معنوی از دیدگاه نسبی
عقل شهودی: نور بصیرت که به ما اجازه می دهد در مورد جنبه ها خاصی از واقعیت خیالبافی کنیم.
ادراک استدلال: نقطه مقابل عقل شهودی است . این فرایند شامل ترسیم ، توسعه و تحلیل بصیرت بدست امده از طریق شهود ، بخاطر روشن کردن معنا و جزئیات خاص بصیرت ما است .
اگاهی از خواست و نیت : با ترکیب عقل شهودی و ادراک مستدل، ما قادر خواهیم بود که به یک حالت دانستن وارد شویم ، دانستن کامل اهداف و خواسته ها .
عشق و شفقت: نعمت عشق بیانگر جریان نامحدود عشق و انرژی الهی است .
قدرت و عدالت متمرکز: نقطه مقابل عشق، زور و محدودیت است . زمانی که در شکل مثبت ظهور یا بد نشان دهنده عدالت و انصاف خواهد بود .
شفا و بخشش: وقتی عشق، زور و محدودیت بطور مطلوب متعادل شوند نتیجه عبارتند از: بخشش خود و دیگران ، ابراز دلسوزی، خارج کردن عصبانیت.
زندگی با شوق: بروز کامل عشق در شخصیت فرد، توانایی برای زندگی با شادی و شوق است .
زندگی با وقار ، یکدلی و تعهد: بصورت پایبندی به اصول شخصی و نیروی متعالی خود است .
پیوند و خدمت خلاق : این ویژگی بر دو عملکرد اشاره دارد، یکی داشتن خلاقیت و دیگری ارتباط و پیوند داشتن با دیگران.
پادشاهی خداوند: یعنی شخص هرچه در زندگی با آن سرو کار دارد یا اساسا در دنیا وجود دارد را نشئه ای از وجود خداوند و حضور خداوند و نظارت او بر اعمالش بداند و اینکه همه چیز به خواست و اراده خداوند انجام می گیرد(نسبی ، ۱۳۸۹).
۲-۲-۴-هوش فرهنگی[۳۵]
هوش فرهنگی برای نخستین با ر توسط ایرلی و انگ[۳۶] از محققان مدرسه کسب و کار لندن مطرح شد این دو، هوش فرهنگی را قابلیت یادگیری الگو ها جدید در تعاملات فرهنگی و ارائه پاسخ ها ی رفتاری صحیح به این الگو تعریف کرده اند( عزیزی ،۱۳۸۶).
۲-۲-۵-هوش مصنوعی[۳۷]
شروع هوش مصنوعی را در سال ۱۹۵۰ می دانند ، زمانی که الن تورینگ[۳۸] مقاله خود را درباره چگونه ساختن ماشین هوشمند نوشت .هوش مصنوعی به آن دسته از دستاورد های عملی اطلاق می شود که بشر در راستای شبیه سازی کامپیوتری از اعمال و رفتار هوشمندانه خود به آن دست پیدا کرده است . هدف هوش مصنوعی، ایجادبرخی جنبه های هوش بشری برای کامپیوتر ها است تا بتواند اطلاعات را سریع تر و مطمئن تر پردازش کنند ، یاد بگیرند و با بهره گرفتن از آن استدلال و استنتاج کنند( کوپین[۳۹] ۱۳۸۵ به نقل از نسبی).
۲-۲-۶-هوش سازمانی
هوش سازمانی مفهومی جدید درمدیریت است . پیشینه موضوعی هوش سازمانی به دهه ۱۹۹۰ بر می گردد . و ریشه های آن را باید در نظریه های مدیریت دانش و یادگیری سازمانی جستجو کرد اما سخن از هوش سازمانی از سال ۱۹۹۲ به طور اشکار و صریح در مقاله ای که ماتسودا[۴۰] با عنوان هوش سازمانی و اهمیت آن به عنوان یک فرایند و فرآورده، در کنفرانس بین المللی اقتصاد در توکیو منتشر کرد ، مطرح شده است .اما به صورت کامل در سال ۲۰۰۲ هوش سازمانی توسط کارل البرخت در کتاب قدرت اذهان در کار مطرح شد وی قانونی تحت عنوان قانون البرخت در عرصه مسائل سازمان و مدیریت در این کتاب مطرح می کند . که نتیجه سال ها تجربه و پژوهش وی می باشد . قانون البرخت می گوید: هنگامی که افراد باهوش در یک سازمان جمع می شوند به سوی کند ذهنی و کم هوشی جمعی گرایش می یابند . البرخت در الگوی هوش سازمانی هفت مشخصه را مطرح می کند (کهن سال ، ۱۳۸۷).
۲-۲-۷-هوش اخلاقی
اخیراً اصطلاح جدیدی با عنوان هوش اخلاقی توسط بوربا وارد شده است. وی هوش اخلاقی را اعتقادات اخلاقی قوی و عمل به آنها و رفتار در جهت صحیح و درست تعریف می کند هوش اخلاقی به معنی توجه به زندگی انسان و طبیعت،رفاه اقتصادی و اجتماعی، ارتباطات آزاد و صادقانه و حقوق شهروندی است . هوش اخلاقی به این حقیقت اشاره دارد که ما به صورت ذاتی، اخلاقی یا غیر اخلاقی متولد نمی شویم؛ بلکه یاد می گیریم که چگونه خوب باشیم . یادگیری برای خوب بودن، شامل ارتباطات، بازخورد، جامعه پذیری و آموزش است که هرگز پایان پذیر نیست . آنچه که ما برای انجام کارهای درست به آن نیاز داریم، همان هوش اخلاقی است که با بهره گرفتن از آن به یادگیری عمل هوشمندانه و دستیابی به بهترین عمل خوب نزدیک می شویم . در هر بخشی از زندگی به بهترین اطلاعات قابل دسترس می رسیم، خطرات را به حداقل می رسانیم و نسبت به پیامدهای آن خوش بین هستیم . افراد با هوش اخلاقی بالا کار درست را انجام می دهند، اعمال آنها پیوسته با ارزش ها و عقایدشان هماهنگ است،عملکرد بالایی دارند و همیشه کارها را با اصول اخلاقی پیوند می دهند (صفایی،۱۳۹۲) .
۲-۲-۸-تعریف هوش اخلاقی
هوش ا خلاقی را ظرفیت وتوانایی درک درست از خلاف، داشتن اعتقادات اخلاقی قوی و عمل به آن ها و رفتار درجهت صحیح و درست تعریف می کنند چهاراصل از هوش ا خلاقی برای موفقیت مداوم سازمانی و شخصی ضروری است: ۱. درستکاری: یعنی ایجاد هماهنگی بین آنچه که به آن معتقدیم و آنچه که به آن عمل میکنیم. انجام آنچه که می دانیم درست است وگفتن حرف راست در تمام زمان ها. ۲. مسئولیت پذیری:کسی که هوش اخلاقی بالایی دارد، مسئولیت اعمال خود و پیامدهای آن اعمال، هم چنین اشتباهات و شکستهای خود را نیز میپذیرد؛ ۳. دلسوزی: توجه به دیگران که دارای تأثیر متقابل ا ست. اگر نسبت به دیگران مهربان ودلسوز باشیم، آنان نیز موقع نیاز با ما همدردی می کنند؛ و ۴.بخشش: آگاهی از عیوب واشتباهات خود و دیگران وبخشیدن خود و دیگران. بنابراین کارکنان با هوش اخلاقی بالا کار درست را درست ا نجام می دهند،ا عمال آ نها پیوسته با ارزش ها و عقایدشان هماهنگ است، عملکرد تحصیلی بالای دارند و خلاقیت آ نها افزایش پیدا می کند پژوهش های محققان تعلیم و تربیت نشان داده کودکانی که به هر دلیل هوش اخلاقی کسب نکرده اند در معرض خطرهای جدی قرار دارند. این کودکان به دلیل وجدان متزلزل، ضعف در مهار کردن امیال، رشدنیافتگی حساسیت های اخلاقی و باورهای که به گونه ای نادرست هدایت شده، تا حد زیادی به عقب افتادگی اخلاقی و اجتماعی دچار و در بزرگسالی به شخصیت های نابهنجار و ناموفق تبدیل می شوند. شاید بتوان گفت مهم ترین نکته در مبحث هوش اخلاقی این است که این هوش یه طور کامل آموختنی و قابل یادگیری است و به هیچ وجه جنبه ی وراثتی ندارد و تنها از طریق تربیت به کودکان منتقل می شود.بهترین زمان آموزش هوش اخلاقی در فرزندان از دوره ی نوزادی تا پایان نوجوانی است و تعلل والدین در این زمینه موجب ضعف بالقوه ی کودکان در یادگیری فضایل اخلاقی و ایجاد عادات مخرب می شود(صفایی،۱۳۹۲).
۲-۲-۹-هفت فضلیت هوش اخلاقی
همـدلی:همدلی یعنی همدردی با مردم و درک نگرانی ها و احساسات دیگران. این فضیلت به کودک کمک می کند غیر از نیازهای خود، نسبت به نیازها و احساسات دیگران نیز حساس باشد و تمایل بیشتری به یاری افراد آسیب دیده یا دچار مشکل پیدا کند. همچنین یک اهرم اخلاقی قوی است که کودک را وامی دارد به درستی رفتار کند و از آنجا که می تواند رنج های عاطفی دیگران را تشخیص دهد و درک کند، از ظالمانه رفتار کردن در حق دیگران پرهیز کند.
وجـدان:وجدان، ندای درونی بالقوه ای است که به کودک در تصمیم گیری برای تعیین درستی و نادرستی امور کمک می کند و باعث می شود او در مسیر اخلاق بماند و در صورت انحراف احساس گناه کند. وجدان بیدار، کودک را در مقابله با نیروهایی که در برابر خوبی قدعلم می کنند تقویت می کند و او را قادر می سازد در مواجهه با وسوسه ی نفس نیز به طور صحیح رفتار کند. این خصیصه سنگ بنای تقویت حصایل نیک بنیادی مثل صداقت و مسؤولیت پذیری و امانتداری است.
خویشتن داری:به فرزند شما یاد می دهد قبل از مبادرت به انجام هر عمل، فکر کند. در نتیجه او به گونه ای صحیح رفتار می کند و کمتر احتمال دارد به انتخاب های عجولانه که برایش پیامدهای خطرناک دارد، دست بزند. این فضیلت همچنین به فرزند شما کمک می کند و به خود متکی باشد زیرا او می داند به تنهایی قادر است اعمالش را مهار کند. همچنین پایه گذار بخشندگی و مهربانی است چرا که به کودک کمک می کند از لذات آنی چشم بپوشد و در عوض به کمک دیگران بشتابد.
احتـرام:فرزند شما را تشویق می کند. به دلیل آن که احترام به دیگران را ارزشمند می داند، با دیگران با ملاحظه رفتار کند. این ویژگی فرزند شما را بر آن می دارد با دیگران همان گونه رفتار کند که دوست دارد با خودش رفتار شود. به همین دلیل اساس پیشگیری از خشونت، بی عدالتی و نفرت را پایه گذاری می کند. وقتی کودک احترام را بخشی از زندگی روزانه اش بداند، احتمال بیشتری دارد که به حقوق و احساست دیگران توجه کند، در نتیجه برای خودش هم احترام بیشتری قایل می شود.
مهـربانی:توجه فرزند شما را به رفاه و احساسات دیگران جلب می کند. با تقویت این فضلیت در فرزندتان او کمتر خودخواهی به خرج خواهد داد و بیشتر دلسوز و غمخوار می شود و درک می کند که مهربانی کردن به دیگران، ساده ترین کاری است که می شود کرد. وقتی فرزند شما مهربان باشد بیشتر به فکر نیازهای دیگران است. به آن ها توجه می کند و در کمک به نیازمدان پیشقدم می شود و از کسانی که دچار آسیب یا مشکل شده اند، دفاع می کند.
انصـاف:به کودک کمک می کند ویژگی های دیگران را درک کند و آمادگی پذیرش چشم اندازها و باورهای جدید باشد. او یاد می گیرد بدون توجه به تفاوت جنسیتی، نژادی، ظاهری، فرهنگی، اعتقادی، و فارغ از توانایی ها با جهت گیری های قومی، به دیگران احترام بگذارد و همدلانه و مهربانانه رفتار کند. چنین فرزندی در برابر خشم، خشونت و تعصب ایستادگی می کند و از همه مهم تر، به افراد بر اساس منش آن ها احترام می گذارد.
بـردباری:باعث می شود کودک با دیگران عادلانه، منصفانه و بی طرفانه رفتار کند. بنابراین با رعایت قواعد نوبت و مشارکت با دیگران بازی می کند و قبل از قضاوت در مورد مردم، همه ی جوانب را به خوبی می سنجد. چون این فضیلت حساسیت اخلاقی کودک را افزایش می دهد، این شجاعت را خواهد داشت تا از کسانی که در حقشان بی عدالتی شده حمایت کند و خواستار این باشد که با همه ی مردم عادلانه و یکسان رفتار شود.به هر حال ایجاد ظرفیت هوش اخلاقی در کودکان شاید بزرگترین میراثی باشد که برای آن ها به جا می گذاریم. این توانایی ها در آینده می تواند بر تمام جنبه های زندگی کنونی آن ها و نیز کیفیت روابط، حرفه، خلاقیت، و مهارت های زندگی زناشویی و فرزند پروری شان اثر بگذارد و نقش آن ها را در تمامی ابعاد زندگی شان تغییر دهد. از آنجا که این فضایل همیشگی هستند و همه ی عمر با فرزندان ما می مانند و از آنجا که این درست همان چیزی است که در نهایت اعتبار آن ها را در مقام انسان تعیین خواهد کرد، می توان نتیجه گرفت که پی ریزی پایه و اساس هوش اخلاقی و سعی در ایجاد و حفظ آن اصلی ترین و دشوارترین وظیفه هر پدر و مادر است(صفایی،۱۳۹۲).
۲-۲-۱۰-هفت اصل ضروری هوش اخلاقی
اصول هوش اخلاقی از دیدگاه بوربا ( ۲۰۰۵) به شرح زیر می باشد: