اما آنچه که در گفتمان پهلویسم نمود داشت برداشتی سطحی از غرب بود که به نام «شبه مدرنیسم» شهرت یافت. تغییر پی در پی کلاه و پوشیدن لباسهای متحدالشکل، تاسیس مدارس و دانشگاهها به شیوه غربی و تدریس علوم غیر دینی، کشف حجاب و… در راستای سیاست های شبه مدرنیسم پهلوی بود. (کاتوزیان، ۱۳۷۲ :۴۴۵) همین سیاستهای شخص شاه موجب به حاشیهرانی نیروهای مذهبی شد که وابستگی بیش ازپیش او به غرب را نمایان میساخت.
تمرکزگرایی ( استبداد)
در گفتمان مشروطه قدرت بین گروهها و نیروهای مختلف (احزاب، مطبوعات و…) ز یک سو و دیگر نهادهای سلطنت و پارلمان (مجلس شورای ملی) از سوی دیگر تقسیم و توزیع شده بود که البته این امر بنا به دلایلی با ضعف حکومت مرکزی منجر به نوعی آنارشی و ناامنیهای سیاسی، اجتماعی گردید. این شرایط به عنوان بیقراری گفتمان مشروطه، زمینه مطلوبیت تمرکزگرایی قدرت گفتمان پهلویسم را فراهم نمود. زیرا که این دال با پوشش بیقراری گفتمان مشروطه بر ناامنیهای موجود غلبه مییافت. از این رو گفتمان پهلویسم به یک دست شدن و تمرکز قدرت در نهاد سلطنت گرایش یافت.
بدین ترتیب، با تسلط بیش از پیش پهلوی بر اوضاع، چهره اصلی آن نمایان گشت. شاه که زمانی برای به قدرت رسیدنش با روشنفکران، مجلس، مطبوعات و نویسندگان همکاری می کرد، موضع خود را نسبت به آنها تغییر داد و آنها را مطیع خود ساخت، در دوره پنجم به بعد قدرت مجلس کاهش یافت و به یک نهاد تشریفاتی برای صحه گذاشتن بر اقدامات شاه تبدیل شد( متین دفتری، ۱۳۵۵: ۴). تقریباً تمام مشاوران اولیه شاه (قطع نظر از موافقان و مخالفان) از جمله عبدالحسین دیبا، محمدعلی فروغی، فرجالله بهرامی، حسین دادگر(عدلالملک)، تیمسار حبیبالله شیبانی، تیمسار امانالله جهانبانی، تیمسار امیر خسروی، قاسم صوراسرافیل، تیمورتاش و امثال آنها یا به قتل رسیدند یا مغضوب، زندانی و تبعید شدند. که این نشانده تغییر رویکرد وی از دیکتاتوری اقتدارگرا به نظام سلطانی مستبدانه بود. (شهابی، ۱۳۸۰: ۳۷۷-۳۷۶)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
شاه به عنوان عنصر اصلی حکومت، بر تمام عناصر اصلی ساختار اجتماعی- سیاسی، اعمال قدرت حکومت کرد و خود را برتر از افراد و نهادهای طبقاتی و قانونی پنداشت. اقدامات خودسرانه و بدون مشورت و کارشناسی، مانند لغو قرارداد دارسی و انعقاد قرارداد ۱۳۱۲ ش/ ۱۹۳۳ م و تصرف بهترین زمینهای کشاورزی و املاک خالصه (دومی) تا جایی که روزنامههای فرانسوی او را جانور زمینخوار نامیدند و شاه نیز در جریان اشغال شمال کشور در مرداد ۱۳۲۰/۱۹۴۱، بیشتر نگران املاک خود بود تا نجات کشور، دستگیری بدون توضیح و غافلگیرانهی فیروز، وزیر مالیه در سال ۱۳۰۸/۱۹۲۹ به هنگام ترک اجتماع عمومی و در کنار شاه و نظایر آن کارکردهایی را نشان میداد که جز چاپلوسان و بلهقربانگویان را به شاه نزدیک نمیکرد.
سکولاریسم و حاشیهرانی مذهب
یکی دیگر از دالهای گفتمان پهلویسم که حول دال مرکزی شخص شاه مفصلبندی گردید «سکولاریزم» به معنای جدایی دین از سیاست است. ایجاد یک نظام سکولار در ایران، راندن دین از حوزهی سیاسی و عمومی به حوزهی شخصی از جمله خواستههایی بود که روشنفکران سکولار و لائیک از زمان انقلاب مشروطه به دنبال آن بودند. اما آنان موفق به گنجاندن این امر در قانون اساسی مشروطه نشدند. دولت رضاشاه نیز از مرحلهی اول حکومت خود تا زمانی که به استفادهی ابزاری از دین و روحانیت احتیاج داشت، بر این امر تأکید نکرد. اما پس از استقرار حکومت و تثبیت هژمون سیاسی، بهویژه به دنبال سفر به ترکیه و تأثیرپذیری از اقدامات آتاتورک، چرخش کاملی به سوی تز جدایی دین از سیاست پیدا کرد.
اقدامات ضدمذهبی رضاشاه، در راستای سکولاریزه کردن جامعه بعد از مسلط شدن بر اوضاع آغاز گردید. در حالی که وی در سالهای پیش از (وحتی اوایل ) سلطنت رویه ایی فریبکارانه در حمایت به دین و اسلام داشت. در مراسم عزاداری به ویژه شب های عاشورا شرکت می کرد. (نجاتی،۱۳۷۵ :۹۹ ) علاوه بر دیدار با علما بر حفظ شعائر اسلامی تأکید مینمود .از همین رو مخالفتی از جانب علما در به قدرت رسیدن وی صورت نگرفت. حتی به دلیل اوضاع آشفته ایران، برخی از علما در نشستن وی بر ارکیه قدرت دخالت داشتند. اما این روند دیری نپایید (مکی، ج۴، ۱۳۶۳: ۳۷۹).
نگاهی به ساختار حکومت رضاشاه و ویژگیهای آن به خوبی نشان میدهد که روحانیون در ارکان قدرت هیچ جایگاهی نداشتهاند. چنین ساختاری به ویژه پس از مرحلهی تغییر رژیم و کنار گذاشتن ایده های لیبرال– مذهبی، اجازهی نزدیک شدن روحانیون به قدرت سیاسی و ایجاد رابطهی مثبت را نمیداد. برداشتن اجباری چادر در سال ۱۳۱۴، محدودیت دامنه کنترل علما بر اراضی، جایگزینی قوانین مدنی و جزایی به جای قوانین اسلامی، تحدید تدریجی مرجعیت مذهبی در مورد مسائل شخصی نظیر ازدواج و طلاق ، کنار گذاشتن تدریجی روحانیون از امرقضاوت و جانشین شدن حقوقدانان جدید، برپایی مدارس جدید به سبک اروپایی،… از جمله اقدامات رضاخان درکاستن قدرت ودخالت روحانیون در امور سیاسی کشور و در راستای سکولاریزاسیون وبه حاشیه راندن مذهب از جامعه بود.(میلانی،۱۳۸۱: ۸۰-۸۲)
همزمان با این اقدامات ، روشنفکران به شیوه های مختلف و با حمایت دولت به بازسازی مذهب مورد نظر خود و تحریف و هماهنگ کردن آن با شیوههای نوین جامعه پرداختند. (امیری،۱۳۸۱: ۱۳۵) کسروی مشهورترین اندیشمندی بود که آثار انتقادیش در این دوره با واکنش تند نیروهای مذهبی روبرو شد. او با مخالفت با برخی شعائر مذهبی و خرافه معرفی کردن آنها، مدعی نبوت برای جبران کهنگی اسلام شد. (مجتهدی،۱۳۲۷ :۲۲۴) البته حکومت هم با آزاد گذاشتن انتشار ماهنامه پیمان به افکار و اندیشههای او بال و پر می داد. وی گاه آشکارا ادیان موجود را نفی میکرد و حتی اصلاح دینی را تلاشی بیثمر دانسته و امکان اصلاح دین موجود را منتفی می دید.(کسروی،۱۳۱۹: ۱۸۴) صادق هدایت نیز آثار هنری خود در قالب داستانهای کوتاه، نمایشنامه و مقالات طنز، ملیگرایی و ناسیونالیسم میرزا آقاخان کرمانی را احیاء کرد و مجدداً از گذشته گرایی و انتقاد از اسلام و اعراب صحبت کرد.(امیری ،همان) بنابراین نگرش و اقدامات ضد مذهبی شاه و روشنفکران خدمت کار وی در جهت طرد و سرکوب گفتمان دینی، با واکنش شدید مذهبیها روبرو شد و فعالیت آنها را برنگیخت و بدین ترتیب، به فعالسازی و رادیکال شدن گفتمان مذهبی یاری رساند.
گفتمان پهلویسم دوم و خصلت بازسازی اعتبار و هژمونی (عامگرایی)
با حمله متفقین به ایران در شهریور ۱۳۲۰، گفتمان استبدادی پهلوی اول به یکباره فرو ریخت و بازماندههای همان نخبگان که چند صباحی پیش، از لزوم برقراری دیکتاتوری «مصلح» و «روشنفکر» برای نجات ایران سخن گفتند،بار دیگر زبان انتقاد گشودندکه برای ترمیم گذشته تلخ ایران و عبور از وضعیت بحرانی موجود باید فکری اساسی کرد. (آصف،۱۳۸۴: ۲۵۹) تحلیل رفتن ارتش وفروپاشی زود هنگام حکومت نظامی رضاشاه در مواجهه با بیگانگان و متعاقب آن، آشفتگی اوضاع اقتصادی، اجتماعی و امنیتی کشور، فقدان ارتباط منظم بین شهرها و روستاها، گرانی هزینه زندگی، افزایش فقرعمومی، مرگ و میر کودکان…(جامی، ۱۳۷۷: ۱۳۱-۱۵۳)، رژیم پهلوی اول را نزد جوانان تحصیل کرده ی نواندیش و آزادی خواهان بی اعتبار ساخت. همگی از وضع موجود ناراضی و خواهان اصلاحات فوری، برای برون رفت از موقعیت نابسامان موجود بودند که ایران در آن گرفتار آمده بود. ( آصف، همان: ۲۵۹)
بدین ترتیب پس از سقوط و به حاشیه رفتن گفتمان استبدادی پهلوی اول، در شرایط بیقراری حاکم، اندیشهی اصلاح خواهی در جامعه نخبگان ایران بار دیگر رونق گرفت و فضای سیاسی جامعه به معرکه تزاحم ایسمها و ایدئولوژیهای گوناگون بدل شد که هر یک مدعی عرضهی بهترین راه و بهترین آرمان پیشرفت و رهایی ملت بودند.
محمدرضا شاه بعداز قدرت رسیدن با بهره گرفتن از دالهای خالی گفتمان پهلوی اول تلاش نمود تا فضای استعاری ایجاد نماید که بتواند در آن فضا به تثبیت قدرت پرداخته و با گفتمان خود را هژمون نماید. بدین ترتیب، با خروج رضا شاه و فروپاشی ارتش، محمدرضا شاه که بنا به خواست متفقین به قدرت رسید همانند پدرش به تظاهر به مشروطهخواهی و دینداری روی آورد و به فعالیتهای خیریه چون ساختن مدرسه، بیمارستان، در مناطق محروم مبادرت ورزید در همین راستا، ائتلافی سست و ناپایدار نیز بین شاه و نیروهای مذهبی شکل گرفت تا بتواند به دلیل موقعیت سست خود، با این اقدامات محبوبیتی به دست آورد. (عظیمی،۱۳۸۳ : ۶۸) بعداز شهریور ۱۳۲۰ با توجه به خلأ قدرتی که ایجاد شده بود، قدرت بین شاه،دربار، مجلس و نیروهای اجتماعی- سیاسی پراکنده شد. این امر را می توان در ذیل مقوله منطق تفاوت به تأسی از گفتمان لاکلا و موفه توضیح داد.بدین معنا که گروه ها و نیروهای اجتماعی متفاوت با تأکید بر تمایزها تلاش نمودند که زنجیره هم ارزی موجود را به هم بریزند. البته این موضوع در دهه های سی و چهل به خوبی نمایان گشت، اما نقطه آغاز آن را می توان از خلأ قدرت در بدو شکل گیری حکومت محمد رضا شاه به خوبی مشاهده نمود. گرچه بنا به دلایلی در فعالیت نیروهای اجتماعی متفاوت وقفه ایی ایجاد گردیده بود. به هر حال ظهور و فعالیت یکی از برترین سوژ های گفتمان چپ یعنی حزب توده و سایر احزاب در این مقطع زمانی را بایددر چارچوب فوق تحلیل نمود.
در حقیقت از بهمن ۱۳۲۷ به بعد شاه به تدریج از فضای استعاری فاصله گرفته و به منطق خاص گرایی مبدل گشت. بدین ترتیب ترور نافرجام شاه فرصتی در اختیار وی قرارداد تا با تشکیل مجلس موسسان ،قانون اساسی را به سود خود تغییر دهد. بنابراین، در سال ۱۳۲۸ شاه به اندازهایی نیرومند شده بود که مجلسی تشکیل دهد و امتیازهای قانونی خود را به زیان مجلس افزایش دهد (حسینی زاده ، همان منبع : ۱۲۹).
اما این دوران دیری نپایید. نیروهای اجتماعی متأثر از گفتمان ملی گرا با تکیه بر منطق تفاوت، زنجیرههای هم ارز گفتمان حاکم را به چالش کشاندند. بدین ترتیب که با دخالت آشکار دولت در انتخابات مجلس شانزدهم واعتراض عمومی به تقلب های انتخاباتی، جبهه ملی به عنوان مهمترین سوژه گفتمان ملی گرای لیبرال به رهبری مصدق که مهمترین منتقد دربار و حکومت بود خواستار بازگشت اندیشه مشروطیت، استقلال،…وارد میدان شد.با بالا گرفتن نهضت ملی نفت،گفتمان ملی گرایی لیبرال نیز به اوج خود رسید وگفتمان پهلویسم رابرای مدتی به حاشیه راند. (حسینیزاده، همان : ۱۳۰)
البته پس از نهضت ملی صنعت نفت وکودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲ ،گفتمان ملی گرای لیبرال نیز به حاشیه رانده شدودیگر نتوانست هژمونی گذشته خود را باز یابد. با بازگشت مجدد و پر مخاطره شاه به عرصه حاکمیت، فضای باز سیاسی که بیش از یک دهه ایران را به ظهور و بروز گفتمان های مختلف بدل ساخته بود،به ناگهان تغییر کرد و جای خود رابه سکون و سکوت سیاسی داد.
بیقراری گفتمان ملی گرای لیبرال و بازگشت گفتمان پهلویسم
پس از کودتا ساختار وسیاست حکومت پهلوی تغییر کرد.این دوره که معلول دخالت نیروهای خارجی، اختلافات داخلی، ضعف ایدئولوژیکی و اشتباهات رهبران گفتمان ملی گرای لیبرال بود، با قدرت گیری مجدد گفتمان پهلویسم، روزنامه هاتوقیف وفعالیتهای سیاسی- اجتماعی ممنوع و سرکوب مخالفان آغاز گردید. و گفتمان های ظهور یافته در دهه های ۲۰ و۳۰ از جمله ملی گرای لیبرال و چپ واسلام رادیکال (فداییان اسلام) به حاشیه رانده و به حوزه گفتمان گونگی وارد شدند. تغییر در چگونگی ارائه دالهای گفتمان پهلویسم از ویزگیهای این دوره است. باکودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دوره کوتاه آزادیهای سیاسی به ورطه فراموشی سپرده شد وجای خود را به استبداد داد. از این تاریخ به بعد، سیاستهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی گفتمان پهلویسم در راستای سیاسیت های امپریالیستی غرب به ویژه آمریکا نمود بیشتری یافت. ( معدل ،۱۳۸۲ : ۶۳-۶۴) به همین منظور، در سال ۱۳۳۴ شاه در پی وابستگی بیش از پیش به غرب دو اقدام مهم را عملی نمود اول اینکه با پیوستن به پیمان بغداد، ایران در جرگه کشورهای بلوک غرب قرار گرفت. ( مهدوی ، ۱۳۷۳ :۳۳۲) و دوم با امضای موافقت نامه نظامی با آمریکا به هم پیمان رسمی این کشور تبدیل گردید. (همان :۲۶۵)
محمدرضاشاه برای تثبیت موقعیت خویش و دستیابی به هژمونی مستحکم تر، اقدام به ایجاد یک ارتش مدرن و دستگاه اطلاعاتی بی رحم به نام ساواک زد و درهمه جا پراکنده ساخت. همچنین چندی بعد، با فشار دولتمردان آمریکا و انگلیس تصمیم به تأسیس دو حزب مردم و میلیون نمود. (حسینیان ،۱۳۸۸ :۳۸۲)
دولت با وعده اصلاح وضع موجود، پایان هرج و مرج، بهبود اوضاع اقتصادی و حفظ دست آورد های نهضت ملی، به ویژه در زمینه صنعت، پشتیبانی بخشهایی از جامعه را بدست آورد. شاه با ازسرگرفتن صدور نفت خام، گرفتن کمک بلاعوض و نظامی از آمریکا، پرکردن بازار با کالاهای وارداتی و سرکوب کردن تمامعیار نیروهای مبارز ، اوضاع را تثبیت و آرامشی ظاهری برقرار کرد.اما این آرامش نسبی دیری نپایید. زمانی که رژیم در سال ۱۳۳۹ به دلیل مشکلات اقتصادی و تمایلات دولتمردان جدید آمریکا به مخالفان اجازه سخن گفتن داد بحرانی فراگیر جامعه را فراگرفت وایران دوباره به دوره ای از بی قراری و بی ثباتی قدم گذاشت.گروه های مخالف همچون جبهه ملی ایران به نام جبهه ملی دوم و سازمان های جدیدی همچون نهضت آزادی و جامعه سوسیالیست های نهضت ملی ایران فرصت ظهور یافتند.
با پیشبینی افزایش خطر وقوع انقلابی اجتماعی ، شاه با فشار امریکا اقدام به انجام اصلاحات در کشور زد وعلی امینی را با میل آمریکا برای هدایت اصلاحات به نخستوزیری منصوب نمود. اصلاحات ارضی، مبارزه با فساد، سیاست های ریاضت اقتصادی از جمله فعالیتهای دوره امینی جهت فائق آمدن بر بحران اقتصادی بود اما از یک سو اقدامات وی زمینه مخالفت رهبران ملی گرای لیبرال را به همراه داشت. از سوی دیگرشاه به دلیل نگرانی از دست دادن اختیارات فراقانونی خود ومحدود شدن قدرت دربار ، کوشید تا او رابه سوی ناکامی سوق دهد. در نتیجه با استعفای اجباری امینی اختیار ادامه اصلاحات به دست شاه افتاد. (حسینی زاده ، همان :۱۳۸)
خصلت خاص گرایی گفتمان پهلویسم و غیریت سازی و منازعه با گفتمان دینی
در دهه۴۰ دیکتاتوری واستبداد حول دال مرکزی شخص شاه به نهایت خود رسید. شاه خود را محور همه تحولات و تصمیم ها قرارداد و در جهت استحکام هژمونی خود اقدام به غیریت سازی با گفتمانهای دینی نمود که همین امر منازعه گفتمان حاکم با سایر گفتمانها را رغم زد. یکی از اقدامات گفتمان پهلویسم در جهت طرد و غیریت سازی با گفتمانهای مبارز دینی اجرای طرح لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی بود. وی با طرح لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در جهت سیاست استبدادی خویش تلاش نمود تا ضمن جلب نظر امریکا، بر مشروعیت وگسترش پایگاه مردمی خویش بیفزاید و مخالفان داخلی را خلع سلاح نماید. در همین راستا، شاه انجمن های ایالتی و ولایتی را به منظور دموکراتیک جلوه دادن حکومت و با حذف نشانه های اسلامی به تصویب رساند. حذف قید «اسلام» از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان، تبدیل سوگند «قرآن» به کتاب آسمانی از سوی رژیم شاه وبرخورداری زنان از حق رأی، که به منزله غیریت سازی با گفتمان دینی تلقی می گردید. با مخالفت شدید روحانیان روبرو گردید. (روحانی، ج۱،۱۳۷۰ : ۱۴۴) علما این لایحه را مقدمهایی بر سیاست های ضد دینی دولت و زمینهساز حضور غیر مسلمانان، به ویژه بهاییان در ساختار قدرت تلقی می کردند. بنابراین ، به دلیل نگرانی از بازگشت رضاشاه در چهره ایی جدید، حملههای خود را علیه شاه به ویژه دولت علم متوجه کردند و برقانون اساسی و پذیرش اصل سلطنت تأکید داشتند.
با مخالفت علما وکشمکشهای درونی در راستای عدم تحقق طرح مذبور، دولت علم به ناچار به لغو لایحه تن در داد پس از ناکامی دولت، شاه اصول ششگانه انقلاب سفید را مطرح نمود که مفاد این طرح شامل الغای رژیم ارباب رعیتی، ملی کردن جنگلها ، فروش سهام کارخانجات دولتی، سهیم کردن کارگران در سود کارخانهها، اصلاح قانون انتخابات و ایجاد سپاه دانش بود.(روحانی ، همان :۲۱۸) اما این طرح نیز به دلیل ادامه سیاستهای ضد مذهبی گذشته، با مخالفت علما روبروشد. اما با وجود فرستادن نماینده از سوی علما به منظور روشن شدن مسأله انقلاب سفید و مخالفت خود با لوایح طرح، نتیجهایی حاصل نشد. شاه اعلام کرد که بقای سلطنتش وابسته به اجرای آن می باشد. لذا علی رغم مخالفت علما، شاه اصول ششگانه انقلاب سفید را به رفراندم گذارد.
در پی پخش اعلامیه تحریم اصول ششگانه انقلاب سفید از سوی امام خمینی، (رهبرجنبش علما) ازمردم خواسته شد تا در رفراندم شرکت نکنند. شاه دو روز قبل از انجام رفراندم به قم رفت اما به دلیل تحریم استقبال از سوی امام با خیابانهای خالی مواجه شد که این مسأله خشم وی را به دنبال داشت. (نظرپور ، ۱۳۸۴: ۱۳۵) سخنانی گفت که یک حرکت اسلامی را در کشور علیه خود برانگیخت و زمینه رادیکال شدن روحانیت و سیاسی شدن مذهب را فراهم آورد. این امر مقدمهایی شد برای اعتراضها و مخالفتهای بعدی که بنیان گفتمان پهلویسم را برانداخت.
با برگذاری رفراندم از سوی شاه در ۶ بهمن ۱۳۴۱ اعلام شد که نود و نه درصد مردم به طرح انقلاب سفید رأی دادهاند. پشتیبانان خارجی با تبریک به او، این رفراندم را موفقیتی بزرگ برای دولت قلمداد کردند. شاه نیز که موفقیت خود را باور کرده بود. در جهت غیریت سازی و منازعه با گفتمان مبارز دینی(اسلام گرایی) طی سخنانی علماو روحانیون را مورد حمله قرار داد وآنان را «عناصر دزد وقاتل و راهزن و ارتجاعی خواند و تهدید کرد که اگر از خواب غفلت بیدار نشوند مثل صاعقه مشت عدالت در هر لباسی باشند بر سر آنها کوفته خواهد شد…». ( حسینیان ،۱۳۸۲ : ۲۲۴)
با این سخنان برای روحانیون مسلم شد که هدف گفتمان پهلویسم نابودی غیر یعنی اسلام وروحانیت است. به همین خاطر با پیشنهاد امام خمینی عید سال ۱۳۴۲ به مناسبت اقدامات غیر دینی رژیم عزا اعلام شد. در بهار ۱۳۴۲، رویارویی نظام پهلوی ادامه یافت و سرانجام به قیام ۱۵ خرداد منجر شد. «امام خمینی در روز ۱۳خرداد به مناسبت عاشورا در مدرسه فیضیه قم به سخنران پرداخت و با مقایسه رژیم پهلوی و بنی امیه، لبه تند حملههای خود را متوجه شخص شاه کرد. وی در این سخنرانی با تآکید بر اینکه اینها با اساس اسلام و قرآن مخالفند با لحنی آمرانه شاه را نصیحت کردکه دست از مخالفت با قرآن بردارد وبه علما توهین نکند وگرنه با تکفیر و ارتداد روبرو خواهد شد…. و اگر دست از این سیاستها بر ندارد. همچون پدرش مردم در رفتن او شادی خواهند کرد.» (حسینی زاده ،۱۳۸۳ : ۱۴۲)(حسینیان ، ۱۳۸۲ :۲۸۸)
امام خمینی، به دلیل سخنانش که تا آن زمان کسی جرات نکرده بود چنین بی پرده شاه را مورد حمله قرار دهد، دستگیر و به تهران منتقل شد. این اقدام شاه موجی گسترده از اعتراضات و تظاهرات خیابانی را برانگیخت و گفتمان پهلویسم را در معرض خطر سقوط و فراشیبی قرارداد.
پانزده خرداد نقطه عطفی در مناسبات وچالش های پیش روی دوگفتمان پهلویسم ومبارز دینی بود.تا این زمان بیشتر علما از حمله به شاه وسلطنت خودداری می کردند ولی پس از آن به غیریت سازی علیه گفتمان پهلویسم به ویزه دال مرکزی آن یعنی شخص شاه مبادرت کردند. به عبارتی دیگر، سرکوب ۱۵خرداد و روشن شدن ماهیت گفتمان پهلویسم ، جامعه مذهبی ایران در جستجوی بدیلی مناسب برای سلطنت پهلوی تشویق کرد تا بتوانند بهترین جایگزین رژیم پهلوی که همان حکومت اسلامی بود را معرفی نمایند.
پس از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ مخالفت های قانونمند درون نظام و در چارچوب قانون اساسی به مخالفت با نظام تبدیل شد. ومخالفان کم کم شاه را آماج حملههای خود قرار دادند. در این زمان مشی مسلحانه علیه حکومت پهلوی به گونه ایی عملی پس از پانزده خرداد مطرح شد. همچنین با قیام ۱۵ خرداد، رهبری مبارزه سیاسی به روحانیان انقلابی و به ویژه شخص امام خمینی (ره) منتقل شد.
«قیام ۱۵ خردادآخرین تلاش برای جلوگیری از بازگشت پهلویسم بود. پس از سرکوبی که در این روز اتفاق افتاد گفتمان پهلویسم با به حاشیه رانی مخالفان، مدیریت جامعه ایرانی را به دست گرفت و وعده داد که ایران را در عرض ۱۵ سال آینده به ژاپن خاورمیانه تبدیل کند. بدین ترتیب دورهایی دیگر از بیثباتی و بیقراری در جامعه ایران، البته این بار با برجسته شدن دال استبداد در درون گفتمان پهلویسم، پایان گرفت. و همچون گذشته، غرب، سکولاریسم ، سلطنت استبدادی و ناسیونالیسم شاهنشاهی بودند، حول دال اصلی شخص شاه مفصل بندی شدند و سایر گفتمان های مذهبی، ملی گرای لیبرال، مشروطه و مارکسیسم به عنوان گفتمان های غیر و طرد شده در جامعه ایران مطرح شدند و علما، تودههای عظیم مذهبی ، بازار و طبقه متوسط مذهبی و بخشهایی از روشنفکران و طبقه متوسط مدرن، نیروهای مطرود این گفتمان را تشکیل میدادند.»(حسینی زاده ، ۱۳۸۳ :۱۴۴)
شکل ۵-۲. چگونگی مفصل بندی دال های گفتمان پهلویسم دوم
بازسازی وبرجسته سازی دال های اصلی درگفتمان پهلویسم دوم
در این دوران گفتمان پهلویسم با ارائه مفصل بندی جدید به شیوه ذیل با تثبیت نظام معنایی دالهای هژمونی خود را استحکام بخشید.
ناسیونالیسم شاهنشاهی
از مهمترین دالهای گفتمان پهلویسم که مجدداً در زمان محمدرضا شاه تجدید گردید و به هژمونی دست یافت، ناسیونالیسم بود. این بار نیز ناسیونالیسم از یک سو با تکیه بر سلطنت، شاه را تا مرتبه خدایی بالا برد و از سوی دیگر ارزشها و نهادهای اسلامی را به عنوان غیر به حاشیه راند. بر اساس این دو ویژگی فرهنگ باستانی پهلویسم بازسازی شد. در این گفتمان، شاه به مانند سایه خدا در زمین و مأمور انجام خواستههای مردم تلقی گردید. (ازغندی ، ج ۲ ،۱۳۷۲ : ۶۴)
جشن های پرهزینه دوهزارو پانصد ساله پادشاهی ایران یکی از مهمترین نشانههای باستانگرایی گفتمان پهلویسم است. شاه با برقراری این جشنها به دنبال دو چیز بود: اول اینکه «با پل زدن بین خود و پادشاهان باستان ایران به سلطنتاش جنبه وراثت مشروع بدهد» ( هویدا ، ۱۳۷۳: ۱۲۱) و دوم اینکه ارزشهای آریایی به عنوان بهترین دستاوردهای ایرانی از جمله روش حکومتی پادشاهی احیاء گردد. شاه تلاش میکرد بزرگترین، باشکوهترین و تاریخیترین جشنها را برای آیین شاهنشاهی به نمایش بگذارد. این جشنها که بیش از صدها میلیون دلار برای برپایی آن هزینه شد و «حتی کمی بیشتر از ۳۶ درصد درآمد صادرات نفت ایران بود»، (حسینیان ،۱۳۸۸: ۴۲۴) نه تنها هیچ کمکی به تقویت پایگاه اجتماعی پهلویسم نکرد بلکه زمینه طرد وحاشیه رانی گفتمان مذکور را فراهم آورد.
تغییر تقویم ایران از هجری شمسی به شاهنشاهی، یکی دیگر از نشانههای باستان گرایی و ناسیونالیسم گفتمان پهلویسم بود. تقویم جدید که از ابتدای سال ۱۳۵۵رواج یافت براساس تاریخ فرضی دوهزاروپانصد سال سلطنت در ایران و با به شمار آوردن سلطنت محمدرضا شاه ساخته شده بود. بنابراین، سال ۱۳۵۵ سال۲۵۳۵ اعلام شد و تاریخ به یکباره هزار و دویست سال به جلو کشیده شد. (آبراهامیان ،۱۳۷۷ :۵۴۶). از آنجا که این تقویم جایگزین تقویم اسلامی میشد که صدها سال در ایران رواج داشت. رواج آن به معنای ضدیت با اسلام و فرهنگ اسلامی تلقی گردید. که این مهم ،علاوه برآن که مورد استقبال مردم قرار نگرفت بلکه علما و توده های مذهبی را نگران کرد. (صباغ جدید ، ۱۳۸۶ : ۲۳۴)
«به طور کلی بدبینی جامعه ایران نسبت به ناسیونالیسم در دوران اخیرمحصول ناتوانی پهلویسم در بازسازی این مفهوم بر اساس شرایط بومی جامعه ایران است. در ایران همواره نوعی هماهنگی بین مذهب و ملیت وجود داشته و به ویژه پس از صفویه این همراهی تقویت شده بود.ولی پهلوی ها به گونه ایی عمل کردند که گویی ملیت و مذهب بایکدیگر بیگانه هستند.» (حسینی زاده ، همان : ۱۴۷)
شاه محوری(سلطنت)
سلطنت یکی دیگر از دال های اصلی گفتمان پهلویسم وهسته مرکزی آن را تشکیل می دهد شاه در این گفتمان شأن و مقامی فراتر از یک انسان معمولی داشت و مشروعیت او به خواست و رأی مردم وابسته نبود.پهلویسم از این جنبه ریشه در سنت و پادشاهی ایرانی داشت و می کوشید اندیشه فر ایزدی وپادشاهی آرمانی ایرانی را زنده کرده و مشروعیت پادشاه را بر آن استوار سازد.کارگزاران و نوکران شاه تلاش میکردند با زباتی چابلوسانه و تملق آمیز بهترین و بالاترین لقب ها را برای او بکار برند.در دهه چهل ، در دورانی که پهلویسم در اوج بود ، لقب «آریا مهر »برای شاه ساخته شد تا در کنار لقب های دیگر چون «اعلیحضرت همایونی » و «شاهنشاه» بزرگی وی را نشان دهد.شاه نیز از این همه تمجید استقبال می کرد و علاقه ایی شدید به تملق داشت.
وی خود را بر خوردار از نبوغ می دانست و مدعی بود که رسالتی الهی برای نجات کشور بردوش دارد و هیچ کس به اندازه او به خداوند نزدیک نیست .او همچنین ادعا کرد که مورد عنایت الهی است و حتی با امام زمان (ع) نیز دیدار کرده است ( پهلوی ،۱۳۴۹: ۸۶-۹۰). شاه مدعی رهبری معنوی جامعه نیز بود. در این دوره نیز ، همانند عصر رضا شاه ، عناصر سه گانه «خدا ، شاه ، میهن» به خوبی جای گاه والای شان شاه را نشان می دهد.
در نظام پهلوی شاه محوری، شخص گرایی شدید را پی داشته است. شاه به عنوان دال مرکزی گفتمان پهلویسم ،در تمام امور مهم مملکت، در عرصه سیاست و اقتصاد، خرید های نظامی و ترفیع افسران و دستورهای نظامی از سوی شخص شاه گرفته می شد،به عبارتی دیگر، نقش کل ساختار سیاسی وابسته به شخصیت فردی «شاه- سالار» بود و دولتمردان در عمل نقش چندانی نداشتند. (استمپل ،۱۳۷۸ : ۳۶) این وابستگی به اندازهایی بود که چنانچه شاه دچار ضعف با روبه انحطاط می رفت، بر سایر دالهای گفتمان پهلویم اثر گذاشته و خطر به حاشیه رفتن و حتی سقوط آن را موجب می شد.
در گفتمان پهلویسم نیروهای مسلح ، دربار و دیوانسالاری گسترده دولتی(بوروکراسی) سه ابزار مهم قدرت در دست شاه بودند. (Haliday,1979:315-316) شاه از طریق این سه ابزار قدرت تلاش می کرد تا هژمونی خود را بیش از پیش استحکام بخشد.
یکی از ابزارهای قدرت در گفتمان پهلویسم ارتش بودو سرویس های اطلاعاتی بود.شاه مثل پدرش برای حفظ خود و رژیمش به شدت بر نیروهای مسلح متکی بود.طی سالهای ۴۲-۵۷ حکومت پهلوی ،میزان بودجه سالانه ارتش افزایش یافت.شاه به واسطه افزایش درآمد از فروش نفت به خرید تسلیحات به ارزش بیش از ۱۲ میلیارد دلار مبادرت ورزید زرادخانه های عظیمی ایجاد کرد، تعداد نفرات ژاندارمی منطقه را افزایش داد ، اقدام به خرید هواپیماهای جنگنده نمود.به طوری که در سال ۱۳۵۵ به عنوان بزرگ ترین نیروی دریایی خلیج فارس ، پیشرفته ترین نیروی هوایی خاورمیانه و پنجمین نیروی بزرگ نظامی جهان را در اختیار داشت. (آبراهامیان ، همان منبع :۵۳۵)
یکی دیگر از ابزار های قدرت در گفتمان پهلویسم دربار بود.دربارمرکز و محور تصمیم گیری شاه محسوب می شد.دربار به خاطر اینکه از حداکثر وزنه ی اقتدار شاه برخوردار بود ، نهادی قدرتمند به شمار میرفت.(Bashirieh,1984:32)حمایت مالی دربار شاه را قادر می ساخت تا از راه پرداخت حقوق و مزایای هنگفت و فراهم ساختن مشاغل بی دردسر ولی پردرآمد ، تلاش هاو خدمات حامیان و پشتیبانان خود را تلافی کند.منابع درآمدی و دارایی های دربار زمینهای کشاورزی تصرف و تملک شده توسط رضاشاه، نفت، تجارت و بالاخره بنیاد پهلوی بود. اکثر خانوادههای پهلوی در اکثر کارخانههای بزرگ کشور مثل معدن، سیمان، صنایع فلزی جزء سهامداران بزرگ شناخته می شدند(Nima,1983:44-45).
دیوان سالاری نیز یکی دیگر از ابزارهای قدرت شاه به شمار می رفت. رشد و گسترش دیوانسالاری، از دخالت و نفوذ دولت پهلویسم در زندگی روزمره شهروندان خبر میداد. در اواسط دهه ۱۳۵۰ گفتمان پهلویسم به چنان قدرتی دست یافت که قادر بود علاوه بر دستمزد و حقوق، مزایای دیگری نیز همچون بیمه درمانی ، بیمه بیکاری ، وامهای تحصیلی و.. به شهروندان بپردازد. اقدام دیگر رژیم پهلوی در راستای گسترش دیوانسالاری ، تغییر و جابجایی جمعیت روستایی بود به طوری که در سال ۱۳۵۵ دیوانسالاری موجب شد که جمعیت زدایی برخی روستاهای پرجمعیت و پرجمعیت کردن برخی روستاهای کم جمعیت در دستور کار قرار گیرد. برای این اقدام کشور را به دوقطب توسعهایی و حاشیهایی تقسیم کردند. به طوری که اکثر امکانات و خدمات به قطب اصلی و توسعهایی میرسید ولی نواحی حاشیه ایی چیزی دریافت نمیکرد تا از این طریق بتوان بر کاهش جمعیت مناطق حاشیهایی تآثیر گذارد. (آبراهامیان ، همان :۵۴۰)