این طرح انگلستان را به تنها کشوری تبدیل کرد که دارای امتیاز نفت در ایران بود؛ به ویژه اینکه این طرح آمریکا و شوروی را تا پایان جنگ جهانی دوم در انتظار می گذاشت. ایالات متحده و با اکراه و تأخیر انگلستان از تصویب این قانون استقبال کردند، مطبوعات و سیاستمداران شوروی دولت ایران را مورد حملات تبلیغاتی شدیدی قرار دادند. در واقع، برخورد کابینه بیات با خواسته های شوروی نشان داد که صرف نظر از هواداری کابینه ی او از غرب، تا زمانی که دولت اتحاد جماهیر شوروی سیاست تحصیل امتیازات سیاسی و اقتصادی را در ایران دنبال می کند، نمی توان انتظار داشت تفاهمی ملموس و قابل توجه بین دو کشور صورت گیرد. از مهمترین نشانه های سیاست جدید و خصمانه شوروی پس از ناکامی در به دست آوردن امتیاز نفت، فعال کردن نیروهای نظامی خود در ایران بود. ارتش سرخ مستقر در استان های شمالی، با دخالت های مستمر درامور داخلی، دستگاه حکومتی را در اداره امور مملکت فلج کرده بود. شوروی ها ضمن اینکه سیاست خصمانه بی سابقه ای را نسبت به هیأت حاکمه در پیش گرفتند، از حزب توده و سازمان ها و مطبوعات وابسته به این حزب علیه دولت بیشترین استفاده را می بردند. اتحاد شوروی در تابستان ۱۳۲۴ (۱۹۴۵) با تأسیس حزب دموکرات در آذربایجان و حزب کومله در کردستان، اهرم فشار دیگری را به کار گرفت تا شاید بدین وسیله بتواند منافع نفتی خود را در ایران تأمین کند (همان- ص ۱۳۳، ۱۳۴).
۳-۳-واکنش دولت شوروی و غائله آذربایجان:
نیمه دوم سال ۱۳۲۴ هم از نظر جهان و هم از نظر ایران دورانی بسیار مهم بود. در یازدهم شهریور ۱۳۲۴ (۲ سپتامبر ۱۹۴۵) جنگ جهانی رسماً پایان یافت و متفقین متعهد بودند که حداکثر ظرف شش ماه یعنی تا یازدهم اسفند ۱۳۲۴ (دوم مارس ۱۹۴۶) نیروهای خود را از ایران بیرون ببرند. اما دولت شوروی نمی خواست که پیش از تعیین تکلیف نفت این کار را بکند. در نیمه ی دوم سال ۱۳۲۴ واقعه ای در ایران رخ داد که تا مدت یک سال اذهان سیاستمداران را در سراسر دنیا به خود مشغول داشت ،و آن تشکیل حزب دموکرات آذربایجان بود که تقریباً به طور خلق الساعه پای در عرصه وجود نهاد ،و تشکیلات حزب توده ی آذربایجان در آن ادغام شد و در پی آن حزب دموکرات کردستان نیز اعلام موجودیت کرد. این دو حزب زمزمه ی خودمختاری بلکه تجزیه ی کامل آذربایجان و کردستان را آغاز نهادند ،و چون دولت ایران خواست نیروهای نظامی خود را برای مقابله با این جریانات به آن مناطق بفرستد قوای شوروی مانع حرکت آن ها شدند. ماجرای آذربایجان و خودداری شوروی از تخلیه ی ایران موجب شد که ایران به شورای امنیت سازمان ملل شکایت برد. اگرچه بی گمان عوامل و انگیزه های متعددی در وقوع آن ها دخالت داشت، لیکن ارتباط آن ها با مسئله ی نفت کاملاً محسوس بود و سرانجام هم حل آن دو مشکل جز با تمکین ایران به مذاکره با دولت شوروی در باب نفت میسر نگردید. ظهور حزب دموکرات آذربایجان و اعلام فعالیت آن در زمان دولت صدرالاشرف بود. مسئله از نظر ایران یک معضل بزرگ مربوط به استقلال و یکپارچگی کشور بود و از نظر دنیا مهمترین و حساس ترین محکی بود که عزم و اراده ی رژیم شوروی را در توسعه طلبی و راه جویی به سوی خلیج فارس مشخص می ساخت. توفیق شوروی در این قمار بزرگ تمام منابع نفتی خاورمیانه را با مخاطرات سهمگین مواجه می گردانید، و سرتاسر این منطقه را زیر سایه ی سرد و سنگین کمونیسم می کشانید. (محمدعلی موحد ۱۳۷۸، ص ۸۴ تا ۸۶).
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۳-۴-نفت شمال در کنفرانس یالتا:
مسئله نفت ایران، اصرار دولت اتحاد شوروی در تحصیل امتیاز و امتناع دولت و مجلس ایران از هرگونه مذاکره درباره ی آن انعکاس عظیم در سطح جهانی پیدا کرد. در برخی از محافل بریتانیا از منافع اتحاد شوروی در شمال ایران سخن در میان آمد و این فکر مطرح شد که میان سه دولت انگلیس و آمریکا و شوروی در خصوص امتیازات نفتی در ایران مذاکرات صورت گیرد و زمینه ی یک نوع تفاهم و همکاری فراهم گردد. حتی این بحث به کنفرانس یالتا که در اواخر سال ۱۳۲۳ (۴-۱۱ فوریه ۱۹۴۵) برای تعیین سرنوشت جهان پس از جنگ تشکیل شد، راه یافت. ایدن وزیر امور خارجه ی انگلیس به همتای خود از شوروی اطمینان داد که دولت او مخالفتی با واگذاری نفت شمال ایران به اتحاد شوروی ندارد. استیتینوس وزیر خارجه ی آمریکا گفت دولت او نیز مخالف این امر نیست اما ترجیح می دهد که قضیه ی امتیازات کلاً به بعد از جنگ موکول گردد. مولوتوف وزیر خارجه ی شوروی گفت دولت ایران در اول کار روی خوش برای مذاکره نشان می داد ،ولی یک باره نظر خود را عوض کرد و مجلس شورای ملی ایران تصمیم گرفت که تا جنگ ادامه دارد امتیازی داده نشود ،ولی گفت شوروی هنوز امیدوار است که ایران موضع خود را تغییر دهد، و مذاکرات بار دیگر از سر گرفته شود. در آن ایام در ظرف مدت کوتاه در حدود یک سال چندین دولت در ایران بر سر کار آمدند و بخت خود را در راه حل این مشکل آزمودند و با فروماندگی وخواری صحنه را ترک گفتند. دولت بیات کمتر از پنج ماه دوام آورد. ابراهیم حکیمی (حکیم الملک) هم که پس از بیات به نخست وزیری انتخاب شد، نتوانست از مجلس رأی اعتماد بگیرد و استعفا داد.
دولت محسن صدر (صدرالاشرف) از نیمه ی خرداد ماه تا آبان ماه ۱۳۲۴ بر سر کار بود و آنگاه بار دیگر حیکمی به میدان آمد ،و این بار دولت او نزدیک به سه ماه (۱۳ آبان ماه تا ۳۰ دی ماه ۱۳۲۴) ادامه یافت. (محمدعلی موحد ۱۳۷۸، ص ۸۳-۸۴).
۳-۵-حزب توده:
با اشغال ایران از سوی نیروهای متفقین در سال ۱۳۲۰ (هـ . ش) حیات سیاسی کشور وارد مرحله تازه ای گشت و بیست سال حکومت دیکتاتوری «رضاخان» به یک باره فرو ریخت و وی مجبور به استعفا و خروج از کشور شد. با توافق متفقین پسرش «محمدرضا» بی آنکه بتواند قدرت و اقتدار پدر را به ارث برد، بر تخت سلطنت جای گرفت. با پایان یافتن دوران سیاه استبداد رضاخانی و افزایش روحیه آزادی خواهی و نفی دیکتاتوری در مردم، نیروهای وابسته به دربار و دیکتاتوری حاکم تا حدودی عرصه را بر خویش تنگ یافته و احساس ناامنی می کردند، بر این اساس حتی عوامل، کارگزاران و مجریان دستگاه استبدادی سابق نیز خود را ناگزیر دیدند که قلم و سخن خویش را در افشاء و مذمت سیاه کاری های سابق به کار بندند. با این اوصاف، دربار دیگر مانند گذشته مرکز اقتدار و سلطه کامل و بلامنازع بر کشور نبود، شیرازه ی امور از هم پاشیده و کشور در یک حالت از هم گسیختگی و آشفتگی به سر می برد. ورود متفقین به ایران اثرات عمیق و درازمدتی بر حیات سیاسی و اجتماعی کشور بر جای نهاد، به طوری که می تواند از آن به عنوان نقطه ی عطفی در تاریخ معاصر کشورمان یاد کرد؛ خصوصاً حوادث تاریخی دوران دوازده ساله ی «بین شهریور ۱۳۲۰ تا کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲» تحت تأثیر مستقیم این رویداد شکل گرفته است. سه دولت «آمریکا، انگلیس و شوروی» که در طول جنگ جهانی دوم نیروهایشان را به ایران وارد کرده بودند، چه در طول جنگ و اشغال کشور و چه پس از پایان آن، نفوذ مستقیم و یا غیرمستقیم خود را در تمامی حوادث این دوره اعمال کردند. در واقع تاریخ این دوره، صحنه ی رقابت، کشمکش و یا سازش این سه دولت و همچنین عوامل و نیروهای سیاسی داخلی وابسته به آنهاست. عمده احزابی که پس از فروریختن دیکتاتوری رضاخان در ایران شکل گرفند نیز، به یکی از این سه قدرت جهانی وابسته بودند و از سوی آن ها حمایت و تغذیه می شدند. از آنجا که در دوران طولانی استبداد رضاخانی، هرگونه حرکت سیاسی و تفکر مستقل و آزادی خواهانه به شدت سرکوب شده و اختناق پلیس حاکم بر جامعه از پیدایش و رشد هر نهال اندیشه ای جلوگیری می کرد، نسلی پرورده شد که هیچ گاه فرصت کسب تجربه و بینش سیاسی و اجتماعی را پیدا نکرد. به همین جهت پس از سقوط دیکتاتوری و باز شدن فضای سیاسی جامعه و پیدایش و رشد قارچ گونه احزاب و تشکل های مختلف سیاسی، فرد به راحتی تحت تأثیر شعارهای پرزرق و برق و تلقینات ظاهر فریب قرار گرفته و زمینه ی بسیار مساعدی را برای سربازگیری این احزاب فراهم آورده و ناگزیر سیاهی لشکر حوادثی می شد که گاه از ماهیت و گردانندگان آن نیز چندان مطلع نبود. رهبران و گردانندگان اصلی این احزاب، عمدتاً از فرزندان طبقات و اقشار بالای جامعه همچون : اشراف، ملاکین، دولت مردان عالی رتبه، دوله ها و سلطنه ها» که از قدرت، ثروت ونفوذ در طبقه حاکمه برخوردار بودند، تشکیل می یافت. اغلب آنان در اروپا تحصیل کرده و با گرایش های سیاسی و فکری غرب آشنا شده و از آن ها تأثیر پذیرفته بودند. این افراد همچنین در بردارندگان دو گرایش عمده در تفکر رایج در فضای سیاسی ایران پس از شهریور ۱۳۲۰ یعنی گرایش های «لیبرایستی» و «مارکسیستی» نیز بودند. بسیاری از این احزاب، موجودیت و ادامه حیات سیاسی خود را در گرو اتکاء به قدرت های بیگانه قرار داده بودند؛ به ویژه آن که در شرایط اشغال کشور و حضور قوای سه دولت بزرگ متفق در ایران، می توانستند مواضع خود را در جهت همسو با منافع و مطامع آنها حفظ نموده و یا گسترش دهند ،و بدین ترتیب خواه ناخواه به صورت کارگزاران سیاست بیگانگان در حیات سیاسی کشور ظاهر می شدند، و در نتیجه نقش منفی در تاریخ این سرزمین از خود به یادگار گذاشتند.
«حزب توده» یکی از مهمترین این احزاب بود که توسط عده ای از کمونیست های قدیمی از بندرسته و با توصیه و صلاحدید مقامات شوروی در مهرماه ۱۳۲۰ بنیان گردید. در خصوص تأسیس حزب توده و نقش کمینترن (که حزب کمونیست شوروی در رأس آن قرار داشت) احسان طبری در خاطرات خود می نویسد: «معلوم شد که کمینترن (دفتر بین المللی سوم در مسکو) به کسان مورد اعتماد خود از جمله رضا روستا خبر داده بود که حزب جدید «حزب کمونیست» نخواهد بود. اولاً به علت این که وجود قانون ضدکمونیستی مورخ ۱۳۱۰ که قانونی بودن کمونیست ها را ممنوع و عضویت در این حزب را جرم اعلام کرده بود و این قانون کماکان اعتبار قانونی داشت. ثانیاً به علت وضع اجتماعی ایران که وجود یک حزب مستقل کمونیست را غیرلازم می کند. موافق این توصیه، کمونیست ها و «عناصر ملی» باید به طور مشترک حزب وسیعی به وجود آورند و برنامه ی ایجاد اصلاحات اجتماعی را، به طوری که خرده بورژوازی و سرمایه داری ملی را نرماند مطرح نمایند.
بعدها این مسئله نیز روشن شد که حزب توده یک حزب علنی است و مانند سابق که حزب اجتماعیون به طور علنی وجود داشت، فعالیت قانونی خواهد داشت. (احسان طبری ۱۳۶۶-ص ۴۳).
نورالدین کیانوری دبیرکل حزب توده در این خصوص می گوید:
«حزب توده مانند حزب کمونیست سال های ۱۲۹۹ تا ۱۳۱۰ و گروه پنجاه و سه نفر، در سال های دهه ی بیست از طرف کمینترن با واسطه ی مقامات شوروی در ایران به وجود آمد. کمینترن و شوروی توصیه کردند که به علت وضع خاص ایران و به ویژه نفوذ و ریشه ی عمیق اسلام در میان مردم، بهتر است حزب کمونیست تشکیل نگردد، بلکه حزبی دموکرات منش تشکیل شود که بتواند شخصیت ها و افرادی که حاضر به شرکت در حزب کمونیست نیستند را نیز جلب کند، به این ترتیب «حزب توده ایران» تشکیل گردید… رهبری حزب با سفارت شوروی در تماس بود.»(نورالدین کیانوری،۱۳۸۸ص-۱۵۴).
به هر حال جلسه مؤسسان حزب توده در مهرماه ۱۳۲۰ در منزل سلیمان میرزا اسکندری با حضور علی اف کاردار سفارت شوروی در تهران تشکیل شد. سرانجام جلسه ی مؤسسان حزب توده «سلیمان محسن اسکندری» را با وجود این که تمایلات سوسیالیستی و طرفداری از شوروی داشته اما کمونیست نبود را به رهبری حزب برگزید و روزنامه ی سیاست به صاحب امتیازی عباس اسکندری را بدون آن که عنوان «ارگان» در آن تصریح شود، به عنوان ناشر افکار حزب انتخاب نموده و بدین ترتیب «حزب توده» تشکیل گردید.
۳-۶-فرقه ی دموکرات آذربایجان:
حرکت فرقه ی دموکرات آذربایجان در سال ۱۳۲۴ از جمله حوادثی بود که در این سال ها به وقوع پیوست. از دیرباز استراتژی اتحاد جماهیر شوروی (سابق) و در ادامه سیاست های توسعه طلبانه روسیه تزاری این بود که نفوذ خود را در ایران گسترش دهد و از طریق این کشور راه خود را به سوی منطقه ی فوق العاده مهم و استراتژیک خلیج فارس و اقیانوس هند بگشاید.
احسان طبری در این باره می نویسد: «نیت شوروی این بود که از وجود نیروهای نظامی در ایران استفاده کند؛ منتهی شوروی در این جا تعهداتی داشت. ایران کشور دوستی بود که تمام شیره ی حیاتی خود را برای کمک به شوروی نثار کرده و به همین جهت به لقب «پل پیروزی» ]نائل[ گشته ودر آذر ۱۳۲۲ به این مسأله تا حدی در اعلامیه سه دولت شوروی، آمریکا و انگلیس اعتراف شده بود. با ایران نمی شد کاری را کرد که در کشورهای متخاصم و فاشیسم زده اروپای شرقی ممکن بود. لذا شوروی نقشه ایجاد «انقلاب ملی» در آذربایجان و کردستان را مطرح کرد. در طرح واجرای نقشه ای به این شکل میرجعفر باقروف دبیراول حزب کمونیست آذربایجان شوروی و بریا تأثیر داشتند.بنابر آن شد که نهضت ملی در آذربایجان و کردستان (مهاباد) تحقق پذیرد و بدین سان قدرتی در شمال پدید آمد که بتواند تهران را تحت تأثیر قرار دهد. برای این منظور در آذربایجان سیدجعفر پیشه وری نامزد شد.» (احسان طبری ۱۳۶۷ – ص ۶۶-۶۷).
پیشه وری در تبریز با همراهی علی شبستری و صادق پادگان که پس از برکناری «علی امیر خیزی» از مسئولیت کمیته ایالتی حزب توده در آذربایجان به جای او نشسته بودند، مقدمات تأسیس فرقه را فراهم آورد و سرانجام در روز دوازده شهریور ماه ۱۳۲۴ نخستین بیانیه ی رسمی «فرقه ی دموکرات آذربایجان» به دو زبان فارسی و آذربایجانی انتشار یافت. رهبران حزب توده نیز به پیروی از خواست شوروی، با انتشار بیانیه ای خواست های فرقه را مورد تأئید و پشتیبانی قرار دادند. پس از گذشت چندماه، در روز ۲۱ آذر ۱۳۲۴ مجلس به اصطلاح ملی به ریاست حاج میرزاعلی شبستری در تبریز افتتاح گردید و طی یک جلسه تشریفاتی به نخست وزیری پیشه وری رأی تمایل داد و او را مأمور تشکیل هیأت دولت کرد.
۳-۷-حزب دموکرات کردستان:
در سال ۱۳۲۲ در «مهاباد» کمیته سازمان جوانان کردستان تشکیل شد که در میان کردهای سه کشور ایران، عراق و ترکیه به نفع کردستان آزاد تبلیغ می کرد. این کمیته از محل روابط فرهنگی شوروی و کردستان به عنوان پایگاه تبلیغاتی خود استفاده می نمود. در یکی از جنبش هایی که در فروردین ۱۳۲۴ در خانه روابط فرهنگی شوروی برگزار شده بود، فردی به نام «قاضی محمد» به این کمیته وارد شد. وی جوانی تحصیل کرده دینی (ماموستا) و آشنا به دو زبان روسی و انگلیسی بوده و در میان مردم کردستان نفوذ داشت و از مدت ها پیش نیز با شوروی ها مرتبط بود.
در شهریور سال ۱۳۲۴ «قاضی محمد» و برادرش «سیف قاضی» به همراه رؤسای متنفذ ایلات کردستان توسط شوروی به تبریز دعوت شدند تا در کنسولگری این کشور با آنها ملاقات کنند. بعد از این ملاقات نیز هیأت کرد برای ملاقات و مذاکره با میرجعفر باقروف دبیر اول حزب کمونیست آذربایجان به باکو عزیمت کرد. قاضی محمد پس از بازگشت از باکو تشکیل حزب «دموکرات کردستان» را اعلام کرد. با تشکیل این حزب رؤسای طوایف کرد، اعضای سابق حزب کومله و عده ای از مالکان و تجار کردستان به حزب دموکرات پیوستند و در سوم آبان همان سال نخستین کنگره حزب دموکرات کردستان را در شهر مهاباد برگزار کردند.
در ۲۴ آذرماه ۱۳۲۴ چندروز پس از اعلام تشکیل حکومت فرقه ی دموکرات آذربایجان، قاضی محمد در جریان تظاهرات وسیعی در مهاباد که با حضور چندتن از افسران ارتش شوروی و بعضی از سران ایلات کردستان صورت گرفت، به طور رسمی تشکیل حکومت کردستان را اعلام نمود و کابینه ای برای خود معرفی کرد (مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات ۱۳۸۲، ص ۲۱-۲۲).
بعضی حزب توده را، نیرومندترین و سازمان یافته ترین حزب سیاسی دهه ی ۱۳۲۰ را حزب توده دانسته اند (غلامرضا ضابط پور، ۱۳۸۰، ص ۲۲۲). احمد آرامش در خاطرات خود با اشاره به نامه ی فرماندهی کل ارتش سرخ به استالین هدف از تشکیل جمهوری های خودمختار آذربایجان و کردستان را به عنوان گامی در جهت تسلط شوروی بر کل خاک ایران و انضمام ایران به عنوان یک جمهوری جدید از شوروی ارزیابی می کند (غلامحسین میرزاصالح، ۱۳۶۹، ص ۶۱).
وی همچنین وضع کشور ما را در آن مقطع برای قبول نفوذ و تسلط رژیم کمونیستی تا اندازه ای مساعد می دید (همان، ص ۲۰۷).
۳-۸-دلایل اهمیت نفت ایران برای شوروی:
اشغال ایران و حضور فعال شوروی در سیاست کشور که اوج آن در کوشش به منظور کسب امتیاز نفت در دوره ی نخست وزیری ساعد در سال ۱۳۲۳ شممسی (۱۹۴۴ میلادی) با شکست روبرو شده بود، کارگزاران سیاست مسکو را با واقعیتی تازه رو به رو می ساخت.
آنان پی می بردند که منابع طبیعی ایران، میدان مین گذاری شده ای است که گام نهادن به آن، بدون تدارکی جدی و همه جانبه، با صدماتی سهمگین و نیز قابل پیش بینی همراه خواهد بود خودداری از فراخواندن نیروهای ارتش سرخ ایران، تضمین موفقیت چنین تدارکی محسوب می شد. گزارشی که کافتارادزه، معاون کمیسار امور خارجه ی شوروی، در این زمینه در اختیار مولوتوف قرار داد، حاکی از آگاهی به چنین واقعیتی بود: «فراخواندن نیروهای شوروی از ایران به نحو اجتناب ناپذیری به تقویت نیروهای ارتجاعی در کشور و شکست محتوم سازمان های دموکراتیک خواهد انجامید. نیروهای ارتجاعی و عوامل انگلستان همه ی کوشش خود را به کار خواهند گرفت تا از هر وسیله ای استفاده کرده و نفوذ و نتیجه ی کار ما را از میان برند. به همین دلیل ضروری است که تاریخ خروج نیروهایمان از ایران را به تعویق انداخته و از این راه تحقق هدف هایمان را تضمین کنیم (به ویژه هدف دستیابی به امتیاز نفت یا، در بدترین وضعیت، تشکیل شرکتی مختلط با کسب اکثریت سهام برای شوروی. (حمید شوکت، ۱۳۸۵- ص ۱۹۴).
طراح اصلی مسئله کسب امتیاز نفت شمال، لاورنتی بریا، مرد قدرتمند دستگاه مخوف سرکوب استالین بود. بریا در شهریور ۱۳۲۳ (اوت ۱۹۴۴) با ارائه ی گزارشی از مسئله ی نفت که در اختیار استالین و مولوتوف قرار گرفت، با توجه به ذخائر نفتی جهان و سیاست نفتی آمریکا و انگلیس، تصویری دقیق از سیاست نفتی شوروی به دست داد. در این گزارش با اشاره به تضاد میان آمریکا و انگلیس بر سر مسئله ی نفت و مبارزه ای که در این زمینه میان آنها در ایران جریان داشت، براین نکته تأکید شده بود که هر دو آماده اند در مقابل شوروی بایستند. بریا با آگاهی بر این امر که آمریکا و انگلیس احتمالاً درصددند از کسب امتیاز نفت شمال توسط شوروی جلوگیری کنند، ضروری می دانست که کرملین در مذاکرات مربوط به این امر شرکت کند، و لااقل منافع شوروی را در عرصه بین المللی در زمینه ی نفت تأمین سازد. بر چنین زمینه ای، استالین در خرداد ۱۳۲۴ (ژوئن ۱۹۴۵) سندی «کاملاً محرمانه» را پیرامون «کارهای زمین شناسی و اکتشاف مناطف نفت خیز شمال ایران» به امضا رساند. با این اقدام، چنین به نظر می رسد که شوروی مقوله ی نفت را در صدر مسایل مورد علاقه ی خود قرار داده است. حربه ی کارایی دستیابی به چنین هدفی، برپایی و حمایت از فرقه ی دموکرات و مقوله ی خودمختاری آذربایجان بود. حربه ای که خودداری از فراخواندن نیروهای ارتش سرخ از ایران، ضامن مؤثر تحقق آن به شمار می رفت. (همان- ص ۱۹۴-۱۹۵).
فصل چهارم
قوام وتشکیل دولت او (۲۵بهمن۱۳۲۴تا۵دی۱۳۲۶):
۴-۱-زندگی نامه احمد قوام:
احمد قوام معروف به «قوام السطنه» در سال ۱۲۵۲ هـ . ش در تهران متولد شد. پدرش میرزا ابراهیم معتمدالسطلنه از رجال دوره ی ناصری و جدش قوام الدوله وزیر استیفا بود. مادرش طاووس خانم دختر میرزا محمدخان مجدالملک لسینکی صاحب رساله ی مجدیه و پدر میرزا علی خان امین الدوله بود. قوام تحصیلات مقدماتی را به اتفاق برادرش حسن وثوق نزد معلمین خصوصی فرا گرفت، سپس در زمینه ی ادبیات فارسی و صرف و محو عربی، عروض و قافیه و معانی بیان و ریاضیات قدیم ادامه تحصیل داد و مدتی در مدرسه مروی به آموزش فلسفه و حکمت اشتغال ورزید. بر اثر تلاش پدرش معتمدالسلطنه، ناصرالدین شاه او را جزء پیشخدمتان مخصوص قرار داد و ملقب به عنوان دبیرحضور کرد. در سال ۱۳۱۴ هـ . ق میرزا علی خان امین الدوله دائی او با پیشکاری ولیعهد به آذربایجان رفت و میرزااحمد دبیر حضور را نیز به عنوان منشی و رئیس دفتر مخصوص با خود به این مأموریت برد. چندماهی پس از این مأموریت، امین الدوله به تهران احضار شد و به جای میرزاعلی اصغرخان امین السطان به صدارت رسید. و قوام را منشی و رئیس دفتر خود نمود. پس از کناره گیری امین الدوله، قوام راه اروپا را در پیش گرفت و متناوباً قریب ۳ سال در اروپا به تکمیل تحصیلات و آموزش زبان های خارجی اشتغال ورزید. در ۱۳۲۲ هـ . ق عین الدوله صدراعظم شد، دبیرحضور را به تهران فراخواند و به او مقام و عنوان وزیر رسائل داد. در سفر سوم مظفرالدین شاه به اروپا در زمره ی همراهان قرار گرفت. پس از بازگشت به تهران، با دریافت لقب وزیر حضور، رئیس دفتر مخصوص مظفرالدین شاه شد.
قوام در اثر توقف طولانی در اروپا و مطالعه در نوع حکومت ها به حکومت قانون ومشروطیت دلبستگی داشت و از این رو از سنگر دفتر مخصوص، شاه را تشویق به اعطای مشروطیت می نمود. قوام فرمان مشروطیت را به خط زیبای خود نوشت و آن را به امضاء نزد مظفرالدین شاه برد و در اثر اصرار سرانجام فرمان را به توشیح رسانید. قوام در سال ۱۳۲۴ پس از فوت نریمان خان قوام السلطنه وزیرمختار ایران در اتریش با اهداء ۲۵ هزار اشرفی برای خود از شاه لقب قوام السطنه گرفت.
پس از خلع محمدعلی شاه و اداره ی کشور به وسیله سپهسالار و سردار اسعد از طرف سردار اسعد به معاونت وزارت داخله منصوب شد. در مرداد ۱۲۸۹ در کابینه ی اول مستوفی الممالک، وزارت جنگ را احراز کرد. در ۱۲۹۰ هـ . ش در کابینه ی دوم محمدولی خان سپهدار تنکابنی به وزارت عدلیه منصوب شد و در مرداد همان سال در هیئت دولت صمصام السطنه بختیاری به وزارت داخله رسید. و در هر سه ترمیم کابینه در وزارت داخله باقی ماند.
در سال ۱۲۹۱ در کابینه ی محمدعلی خان علاء السطنه وزارت مالیه را عهده دار گردید. در سال ۱۲۹۶ در نخست وزیری دوم علاء السلطنه وزیر داخله شد. در کابینه ی سلطان عبدالمجید میرزا عین الدوله همچنان مقام وزارت داخله را حفظ کرد. در سال ۱۲۹۶ قوام السطنه به جای کامران میرزا قاجار به ایالت خراسان منصوب شد. قوام السطنه تا پایان ۱۲۹۹ در استان خراسان مستقر بود بعد از کودتای ۱۲۹۹ به دستور سیدضیاءالدین طباطبایی، قوام دستگیر شد و پس از عزل سیدضیاءالدین از نخست وزیری، قوام به دستور احمدشاه در چهاردهم خرداد رئیس الوزراء شد. وی پس از نه ماه صدرات جای خود را به مشیرالدوله داد و مجدداً بعد از چهارماه رئیس الوزراء شد. نخست وزیری دوم قوام، حدود هشت ماه طول کشید و مستوفی جانشین او شد.
قوام در ۱۳۰۲ ظاهراً به جرم توطئه ای علیه وزیرجنگ تحت تعقیب قرار گرفت و مدتی توقیف بود تا در اثر وساطت عده ای، از زندان آزاد شد و رهسپار اروپا گردید و سال ها به صورت انزوا و تبعید در اروپا به سر می برد تا اینکه در اثر وساطت وثوق الدوله و ذکاءالملک فروغی، به تهران آمد و دور از کارهای سیاسی در لاهیجان به کشاورزی مشغول شد. بعد از شهریور ۱۳۲۰ بار دیگر قوام وارد صحنه ی سیاست شد. در مرداد ۱۳۲۱ مجلس سیزدهم به نخست وزیری قوام رأی اعتماد می دهد و شاه به ناچار فرمان نخست وزیری او را صادر می کند. در اثر شورش مردم در ۱۷ آذر ۱۳۲۱ قوام یک محیط خفقان و اختناق به وجود آورد و نتوانست به حکومت ادامه دهد و ناچار از کار کنار گرفت (باقرعاقلی، ۱۳۸۰، ص ۱۲۱۹-۱۲۲۷).
در اواخر عمر مجلس چهاردهم، جهت مقابله به مشکلات کشور، آن مجلس رأی به نخست وزیری قوام داد. به این ترتیب وی برای چهارمین بار به مقام نخست وزیری رسید. وی در این دوران توانست مسائلی از قبیل خروج نیروهای شوروی از ایران و مسئله حکومت های خودمختار آذربایجان و کردستان را با موفقیت حل نماید. شاه پس از حل قضیه ی آذربایجان از محبوبیتی که قوام در بین عامه ی مردم به دست آورده بود، به او رشک می برد و لذا در مقام مبارزه ی پنهانی با او بر آمد و در نهایت در اثر رأی عدم اعتماد مجلس پانزدهم و نخست وزیری او در آذر ۱۳۲۶ ساقط شد (همان، ص ۱۲۲۹).
۴-۲-سفرقوام به مسکو:
در نخستین ساعات بامداد ۲۹ بهمن ۱۳۲۴، قوام در پی تشکیل کابینه و اندکی پس از معرفی هیئتی متشکل از روزنامه نگاران و مشاوران سیاسی و اقتصادی به حضور شاه، برای مذاکره با رهبران شوروی عازم آن کشور شد. او در پی دیداری یک روزه از بادکوبه و توقفی کوتاه در استالینگراد، در مسکو از جانب مولوتوف، کمیسار خارجه و شماری از مقامات بلندپایه شوروی مورد استقبال قرار گرفت و روز بعد مذاکرات رسمی خود را با رهبران شوروی آغاز کرد.
قوام با اعتماد به نفس همیشگی رخت سفر بست. دیربازی بود که باور داشت تنها در لحظات سخت و کشاکش های سترگ به خدمت فراخوانده خواهد شد. نحوه ی تجلیل از قوام و اقامت او در محلی که پیش از آن چرچیل، دوگل و نبش، رئیس جمهور چک اسلواکی، در آن اقامت داشتند، نشانه ی توجه به اهمیتی بود که مقامات شوروی برای قوام و نتایج سفر او قایل بودند. او پس از مذاکره ی کوتاه با مولوتوف پیرامون مسائل موردعلاقه ی دو کشور، در کاخ کرملین با استالین به گفتگو و مذاکره پرداخت. قوام در آغاز خطاب به استالین اعلام کرد که : «من برای مباحثه ی حقوقی و استناد به معاهدات که هر یک به جای خود هست نیامدم. بلکه با یک نیت صادقانه و دوستانه آمدم که از شما خواهش کنم مقدمه و شرط اصلی شروع روابط دوستی و حل مشکلات بین ایران و شوروی را که تخلیه ی فوری ایران از نیروی شوروی است با یک اراده فراهم کنید و در باب اصلاح مسئله آذربایجان که با این وضع، خلاف قوانین و حق حاکمیت ایران است کمک معنوی به ما ابراز دارید».
او در خصوص مسئله آذربایجان به ویژه اضافه کرد که دولت آمادگی خود را برای انجام اصلاحات و دادن امتیازاتی که مغایر با قوانین کشور نباشد اعلام می دارد. هر دو پیشنهاد از جانب استالین رد شد. او با استناد به ماده ی ششم قرارداد اسفند ۱۲۹۹ (فوریه ۱۹۲۱) میان دو کشور، اعلام کرد شوروی حق دارد نیروهایش را در ایران حفظ کند و در همین زمینه به ادعاهای ارضی ایران نسبت به شوروی پس از پایان جنگ جهانی اول اشاره کرد. استالین موضوع آذربایجان را مسئله ی داخلی ایران خواند و همزمان اعلام کرد مقوله ی خودمختاری آذربایجان مغایر با استقلال ایران نیست. او در مقابل، مسئله امتیاز نفت شمال را پیش کشید که با استناد قوام به ماده ای که بنابر مصوبه ی مجلس شورای ملی در آذرماه ۱۳۲۴، عقد هر قراردادی در این زمینه را بدون تصویب مجلس ممنوع می ساخت. از دستور مذاکرات خارج شد. او همچنین اضافه کرد که قرارداد فوریه ۱۹۲۱ تنها در صورتی به شوروی اجازه ی استقرار نیروهایش را در ایران می دهد که از سوی کشور سومی از خاک ایران مورد تهدید قرار گرفته باشد و چنین شرایطی وجود ندارد (حمید شوکت، ۱۳۸۵، ص ۱۹۵-۱۹۶-۱۹۷).
قوام در دور جدیدی از مذاکره با مولوتوف، آمادگی اش را برای گفتگو پیرامون مسئله نفت که منتفی دانسته بود اعلام کرد. او همزمان خاطرنشان کرد که با توجه به قوانین ایران، انجام مذاکره در این زمینه عملی نیست، مگر آن که به مجلس جدیدی انتخاب شود و این ماده ی قانونی را ملغی سازد. اما برگزاری انتخابات، با توجه به حضور نیروهای خارجی در کشور، غیرممکن بود. بر این اساس، هر نوع اقدامی در زمینه ی نفت منوط به فراخواندن نیروهای شوروی و فراهم ساختن شرایط انجام انتخابات مجلس بود. مطلب از این قرار بود: قوام با این پیشنهاد، حسن تفاهم و آمادگی خود را نسبت به رفع اختلافات با همسایه ی شمالی اعلام می داشت و بر «سوءتفاهمات» و «شایعاتی» که از جانب شوروی «متوجه تمامیت و استقلال» ایران بود خط بطلان می کشید! این دیگر شوروی بود که می بایست دوستی و «نیت صادقانه» خود را به اثبات برساند و گره از کار نفت بگشاید. او خود، در آستانه ی سفر به مسکو، با رفع توقیف از روزنامه ی رهبر، ارگان حزب توده و ظفر، ارگان مرکزی اتحادیه های کارگری حزب «حسن نیت» خود را برای دوستی با شوروی به معرض قضاوت گذاشته بود. پیشنهاد قوام در مورد آذربایجان نیز جز این نبود. او طی تسلیم اطلاعیه ای کتبی به مولوتوف، ضمن برشمردن موارد اختلاف و پیشنهادهای خود، خاطرنشان کرد که مسئله خودمختاری آذربایجان با قانون اساسی که در نتیجه ی «انقلابات و فداکاری ملت ایران به وجود آمده و تنها سندملی دوره ی مشروطه ی جوان ملت ایران است» در تضاد است و هیچ دولتی نمی تواند به آن گردن نهد. به ویژه آن که اگر چنین خلافی «در یک قسمت از کشور ظاهر شود هیچ ضامنی باقی نخواهد بود که در ایالات دیگر تحریکاتی برای گرفتن نتایج مشابه به وجود نیاید.» قوام بر این نکته پای می فشرد که این به سود هیچ یک از دو کشور نخواهد بود. او در مقابل آمادگی خود را برای اعطای امتیازات بیشتری به آذربایجان، چون عفو عمومی برای اعضای فرقه ی دموکرات، انتخاب انجمن ایالتی، واگذاری بودجه ی محلی، وضع مالیات به منظور بهبود و ایجاد تسهیلات رفاهی برای مردم و شماری دیگر از اصلاحات در زمینه ی سیاست، اقتصاد و امور فرهنگی و توجه به «تقاضاهای مشروع قانونی» در آذربایجان اعلام می کرد. هیچ یک از این پیشنهادها با واکنش مثبت مولوتوف رو به رو نشد. او، در مقابل، خطاب به قوام گفت: «شوروی نیازی به سرزمین های بیگانه ندارد» و اضافه کرد: «ما تنها خواهان صلح در مرزهایمان هستیم و برای تضمین چنین صلحی ضروری است تا دو مسئله روشن شود: نفت و آذربایجان». به گفته ی مولوتوف، تقاضای امتیاز نفت شمال از جانب شوروی به منطقه ای محدود می شد که به مراتب کوچکتر از قلمرو نفوذ انگلستان در جنوب بود و از این نظر، مخالفت دولت ایران با اعطای امتیاز، نشانه ی سیاست تبعیض آمیز نسبت به شوروی بود. مولوتوف برای محدودیت های قانونی قوام در برابر مجلس پیرامون مسئله ی امتیاز نفت نیز اعتباری قایل نبود و در مورد مسئله ی آذربایجان هم تفاهمی وجود نداشت.
او خاطرنشان ساخت که خودمختاری آذربایجان ضرورتاً استقلال ایران را به خطر نخواهد انداخت و خواهان آزادی عمل کامل فرقه ی دموکرات و خواستار گسترش حقوق و به رسمیت شناختن دولت خودمختار آذربایجان شد. در طرح مولوتوف پیرامون فراخواندن نیروهای ارتش سرخ از ایران که موعد آن بنابر قرارداد سه جانبه ی متفقین در ۱۱ اسنفد ۱۳۲۴ (دوم مارس ۱۹۴۶) به سر می رسید، نکته ای گنجانده شده بود. او قول می داد شماری از نیروهای شوروی در تاریخ مقرر ایران را ترک کنند و همزمان اضافه می کرد که شماری دیگر از نیروهای ارتش سرخ با تکیه بر ماده ی ششم قرارداد فوریه ۱۹۲۱ در خاک ایران باقی خواهند ماند. مولوتوف فراخواندن آنان را به زمانی موکول می کرد که اقدامات تبعیض آمیز دولت ایران نسبت به شوروی خاتمه یافته و آن کشور امکان آن را داشته باشد مجدداً احساس امنیت نماید! و این همه نشان آن بود که شوروی برای نخستین بار بی اعتنایی خود را نسبت به قرارداد سه جانبه ی میان متفقین رسمیت می بخشید. از این دیدگاه، دیگر تا آغاز جنگ سرد چندگامی بیش فاصله نبود. در جریان مذاکرات، شوروی برای مدتی کوتاه از خواست کسب امتیاز نفت عقب نشست و پیشنهاد تشکیل شرکت مختلطی میان دو کشور را پیش کشید. اما مجدداً با این استدلال که ایران توجهی به خواست های شوروی ندارد. مسئله کسب امتیاز نفت شمال را که هنگام نخست وزیری ساعد در سال ۱۳۲۳ عنوان ساخته بود مطرح کرد. در مورد آذربایجان نیز پیشنهاد میانجی گری را پس گرفت و اعلام کرد با توجه به سیاست خصمانه ی ایران در مسئله ی نفت، آن کشور تکلیفی در قبال مسئله ی آذربایجان برای خود قایل نیست. حضور نیروهای شوروی در ایران نیز با این بهانه توجیه شد که ایران با توجه به ادعای ارضی خود در سال ۱۲۹۸ شمسی (۱۹۱۹ میلادی) در مورد باکو، خطری جدی برای شوروی محسوب می شود! (همان، ص ۱۹۷-۱۹۸-۱۹۹-۲۰۰).
۴-۳-جهانی شدن بحران اذربایجان:
در آخرین روز سفر رسمی هیئت نمایندگی ایران به مسکو و ملاقات قوام با استالین در ضیافتی که در کرملین برپا شده بود، چرچیل طی سخنرانی مشهور خود با به کار بردن «پرده ی آهنین» که تجسم آشکار سیطره ی شوروی بر اروپای شرقی به شمار می آمد، رویارویی با خطر کمونیسم را در حکم وجه غالب سیاست غرب به جهانیان اعلام کرد. اندکی پیش از آن، استالین از آشتی ناپذیری سرمایه داری و کمونیسم و ضرورت احتمالی جنگ دیگر سخن گفته بود.
همه ی شواهد نشان از آن داشت که جنگ سردی که بر سر آذربایجان آغاز شده و صلح جهانی را در فاصله ای اندک پس از سقوط آلمان نازی دستخوش مخاطره ساخته بود، به واقعیتی غیرقابل انکار بدل شده است. حاصل سفر قوام به مسکو را نمی توان شکست کامل مأموریت او دانست. ضیافت شاملی که استالین در آخرین لحظه، خارج از برنامه ی رسمی، برای او همکارانش در کاخ کرملین ترتیب داده بود، نشان از آن داشت که رهبران شوروی هنوز دستیابی به قراردادی مشترک با ایران را ناممکن نمی دیدند (همان ، ص ۲۰۱).
شاید با توجه به محدودیت ها و دشواری کار قوام در متقاعدساختن رهبران شوروی، پذیرفتن این اصل را که «آذربایجان مسئله ی داخلی ایران است» بتوان از دستاوردهای مذاکرات او در مسکو دانست. این نکته، موقعیت ایران را نزد مراجع بین المللی برای تثبیت حق حاکمیت خود بر آذربایجان تحکیم می کرد. از سوی دیگر، توافق او با مقامات شوروی مبنی بر آن که مذاکرات در تهران دنبال خواهد شد، موفقیت دیگری محسوب می شد، موفقیتی که ظاهراً در ازای امکان مذاکره پیرامون مسئله نفت حاصل شده بود. درآخرین روزهای اسفند ۱۳۲۴، قوام به حسین علاء، نماینده ی ایران در سازمان ملل، دستور داد تا شکایت رسمی دولت متبوع خود را نسبت به عدم فراخواندن نیروهای شوروی و دخالت آن کشور در اوضاع داخلی ایران در شورای امنیت مطرح سازد. این اقدام، آن هم در آستانه ی آغاز مذاکرات میان قوام و سادچیکف، سفیر شوروی در تهران، پیرامون مسئله ی نفت و آذربایجان انتخابی حساس و پرمعنا بود. قوام از یک سو با ادامه ی مذاکرات دوجانبه ی میان دو کشور که موردنظر و خواست شوروی بود، راه گفتگو را باز می گذاشت و از سوی دیگر با طرح شکایت در شورای امنیت، کسب حمایت بین المللی برای تحقق هدف های خود را تقویت می کرد. او پیش از دست زدن به چنین اقدامی، در پی جلب پشتیبانی و کسب اطمینان از جانب آمریکا و انگلیس بود تا هر تردیدی را نسبت به موفقیت این امر بزداید. حمایت آنان از اقدام ایران، راه قوام را در دستیابی به سیاستی که در رویارویی با شوروی پیش گرفته بود، هموار می ساخت، حمایتی که ایران پیش از آن کسب آن بازمانده بود. اندکی پیش از نخست وزیری قوام، تقی زاده رئیس هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل در لندن، یادداشتی را تسلیم دبیرکل سازمان ملل کرد که در آن تقاضای رسیدگی به مسئله ی دخالت شوروی در امور داخلی ایران عنوان شده بود.
آمریکا و انگلستان مخالف این اقدام بودند و آن را غیرسازنده می دانستند. با استفعای حکیمی که در پی شکست او در رفع بحران آذربایجان صورت گرفت، قوام با کسب مقام نخست وزیری فوراً پیشنهاد شوروی برای مذاکرات دو جانبه را پذیرفت، ضمن آنکه که معتقد بود شکایت ایران باید همچنان در دستور کار شورای امنیت باقی بماند. ساد چیکفبا آگاهی از تصمیم قوام، از او خواست تا از این اقدام که دشمنانه تلقی می شد و نتایج ناگواری را برای ایران به بار می آورد خودداری کند. از نظر مقامات شوروی، مذاکرات دو جانبه ای که جریان داشت، ضرورتی برای طرح مجدد شکایت ایران در شوروی امنیت باقی نمی گذارد. قوام بی توجه به این تهدیدها، ضمن استقبال از ادامه ی مذاکرات در تهران، بر تصمیم خود مبنی بر تسلیم شکایت ایران به شورای امنیت باقی ماند. (همان ص ۲۰۲-۲۰۳-۲۰۵).
در رابطه با حضور نیروهای نظامی کشور در آذربایجان، جورج آلن سفیر آمریکا در تهران آشکارا در ۲۷ نوامبر ۱۹۴۶ (۷ آذر ۱۳۲۵) اعلام کرد که هر دولت مستقل حق دارد نیروهای انتظامی خود را به هر نقطه از خاک کشور گسیل دارد و این اقدام منطبق با روح منشور ملل متحد است. سفیر شوروی به این اقدام اعتراض کرد و ادعا نمود که چنانچه نیروهای دولتی به پیشرفت خود ادامه دهند، خونریزی پیش خواهد آمد. اما چون دولت شوروی علاقه زیادی به برگزاری سریع انتخابات (جهت تصویب مقاوله نامه های نفتی ایران و شوروی توسط مجلس) داشت، لذا در اعتراض خود پافشاری نکرد. در این میان، بریتانیای کبیر تقریباً سکوت کرد. زیرا تا جائی که به دولت بریتانیا مربوط می شد، نتیجه ی مقاوله نامه نفتی ایران و شوروی در مجلس یک موضوع حساس به شمار می آمد. چرا که اگر مجلس این مقاوله نامه را به دلایل ملی گرایانه کاملاً رد می کرد، امکان داشت که یک واکنش حلقوی غیردوستانه ای را نسبت به سایر امتیازات خارجی مشابه نشان دهد. در حالی که دولت آمریکا فارغ از چنین بیم و هراسی بود، بریتانیای کبیر در یک وضعیت خلاف انتظاری قرار داشت. از این رو کاملاً مراقب بود که مخالفت مجلس با دادن یک امتیاز نفت – حتی به شوروی –موضوع را به صورت یک خواسته تند و شوونیستی (وطن دوستی افراطی) در نیاورد. (پینر آوری ۱۳۷۶، ص ۲۹۹).
قوام از زمان استعفا در بهمن ۱۳۲۱ در انزوای سیاسی بسر می برد ولی ازدامنه ی تلاشهایش برای بازگشت به قدرت چیزی نکاسته بود. وی بی آنکه حامیان آمریکاییش را آزرده سازد موفق شده بود که حسن ظن و پشتیبانی فزاینده ی روس ها و نتیجتاً حمایت حزب توده را جلب کند. او بتدریج پشتیبانی قابل ملاحظه ای در مجلس بدست آورده بود و فراکسیون جدید اصلاح به عنوان هسته ی مرکزی اکثریتی که زمامداری مجدد او را پس از شهریور ۱۳۲۰ ممکن شد، تشکیل گردیده بود. با افزایش روزافزون احتمال بازگشت قوام شمار وابستگان و اعوان و انصار وی رو به فزونی نهاد، و این امر به نوبه ی خود نقش مهمی در بازگرداندن او به مقام نخست وزیری ایفا کرد. با بی نتیجه ماندن کلیه ی رهیافت ها و تلاش ها برای نزدیک شدن به روس ها، قوام عملاً تنها نامزد قابل اتکا برای زمامداری بود و دشمنانش دیگر در موقعیتی نبودند که بازگشت او را به قدرت مانع گردند. آنان به رهبری هادی طاهری یکی از متولیان با نفوذ به شگردی متوسل شدند که در مورد کابینه ی اول قوام به کار برده شده بود. در حالی که ۵۳ نماینده به نفع قوام رأی دادند، ۵۱ تن از نمایندگان آراء خود را به حسین پیرنیا دادند، که با توجه به سن بالایش نه توانایی احراز مقام را داشت و نه تمایلی در آن جهت. دوره ی دوم نخست وزیری او در دوران پس از ۱۳۲۰، بیش از بیست و دوماه به طول انجامید که از نظر تحلیلی می تواند به دو دوره تفکیک شود. نخست از اوایل بهمن ۱۳۲۴ تا اواخر آذرماه ۱۳۲۵ (سقوط رژیم دموکرات ها در تبریز)، و دوم از تاریخ مذکور تا آذر ۱۳۲۶ (سقوط کابینه ی قوام). کار عمده ی قوام در دوره ی اول پرداختن به بحرانی بود که با امتناع روس ها از تخلیه ی شمال ایران و استقرار رژیم های موردحمایت شوروی در آذربایجان و کردستان پیش آمده بود. قوام پس از تشکیل کابینه در رأس هیأتی برای مذاکره با روس ها به مسکو رفت، ولی نتوانست به توفق دست یابد ودر ۱۹ اسفند ۱۳۲۴ به تهران بازگشت. روس ها با فشار شدید آمریکائیان و کوشش های هماهنگ انگلیس ها برای تشویق سازمان ملل متحد به دخالت در این ماجرا، روبرو بودند، و در هر حال قوام را برای مذاکره و حصول توافق به هر سیاستمدار ایرانی دیگری ترجیح می دادند. بنابراین چندی پس از بازگشت قوام به سادچیکف سفیر جدید شوروی در تهران دستور داده شد که مذاکرات را از سر گیرد. سرانجام در ۱۵ فروردین ۱۳۲۵ در این زمینه ی موافقتنامه ای منعقد گردید (فخرالدین عظیمی، ۱۳۹۱، ص ۲۶۵ تا ۲۶۷).
۴-۴-متن موافقت نامه ی قوام – ساد چیکف بهشرح زیربود:
-
- قسمت هایی از ارتش سرخ از تاریخ ۲۴ مارس ۱۹۴۶ یعنی یکشنبه ۴ فروردین ۱۳۲۵ در ظرف یک ماه و نیم خاک ایران را تخلیه نمایند؛
- قرارداد ایجاد شرکت مختلط نفت ایران و شوروی و شرایط آن از تاریخ ۲۴ مارس تا انقضای هفت ماه برای تصویب به مجلس پانزدهم پیشنهاد خواهد شد؛