تجربه دینی غیر از کسب بصیرت است. توجه به این نکته اهمیت فراوان دارد. «تجربه دینی مقتضی مواجهه با خداوند یا حقیقت غایی است. البته تجربه دینی میتواند منبع بصیرت دینی باشد».[۱۵۴]
۲-۳-۵-۱- تجربه ی دینی از نگاه فیلسوفان غرب
در این نظریه:
۱- شلایرماخر دین را از الهیات و آموزههای عقلانی دین جدا ساخت تا به تعبیری «دین را از حملات شکگرایان و منتقدانی نظیر هیوم و کانت برهاند.»[۱۵۵]
۲- نظریه شلایرماخر در باب تجربه دینی به سبب تعارض موجود بین کتاب مقدس و علوم تجربی بود. از نظر او«آنچه در دین اصالت دارد، تجربه است نه آموزهها و ملاک دینداری اعتقاد به آموزههای کتاب مقدس نیست».[۱۵۶] او با طرح این نظریه در واقع اثبات نمود که تعالیم کتاب مقدس اصالت ندارند و انتقاد به آن براساس دین ضربه نمیزند.[۱۵۷]
۳- از طرفی پیشرفت حیرتآور علوم طبیعی برای متکلمانی که سالها تفاسیر کلامی خود را بر پایه علوم طبیعی بنا نهاده بودند تعارضاتی به وجود آورد. از نظر شلایرماخر«اگر حوزه دین به طور کلی از حوزه علم جدا باشد هیچ نوع تعارضی میان آنها وجود نخواهد داشت».[۱۵۸]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
شلایرماخر متکلم و فیلسوف، تجربه دینی را نوعی احساس میداند، او معتقد است «اساس ایمان دینی در عواطف و به ویژه در احساس قرار دارد که به نحو خاص دینی است که نامهای گوناگونی همچون احساس وابستگی مطلق، احساس و تجربه امر نامتناهی بر آن میگذارد».[۱۵۹]
به این شکل اساس دین شهود و احساس است و مناسک دینی و آموزهها جنبهی معنوی دارند.
اما ویلیام آلستون (William Alston) بر آن است که تجربه ی دینی از مقولهی ادراک است و ساختار آن شبیه ساختار تجربهی حسی است همانگونه که در تجربه حسی سه جزء وجود دارد. در تجربه ی دینی نیز سه جزء وجود دارد:
«۱- شخص تجربهگر ۲- متعلق یا خدایی که به تجربه در میآید ۳- ظهور و تجلی شخص تجربهگر
به باور آلستون به همان دلایلی که تجربهی حسی معتبر است. تجربهی دینی هم معتبر است.»[۱۶۰]
به نظر وین پرادفوت (Wayne Proudfoot)، تجربهی دینی تجربهای است که شخص تجربهگر آن را دینی تلقی میکند. «تلقی یک تجربه به عنوان دینی، به این معنا است که افراد تجربهگر معتقدند تبیین طبیعتگرایانه از تجربه، نارسا و ناکافی است و تنها براساس آموزههای دینی میتواند تبیین شود».[۱۶۱]
از آنجا که تجارب دینی دارای انواع مختلفی است، با بررسی تمایز و جایگاه هریک از این اصناف، بهتر به بحث دربارهی موقعیت و ماهیت تجربه دینی خواهیم پرداخت. در زمینهی تجارب دینی چندین طبقهبندی مطرح است که بهترین آنها دیدگاه «دیویس» معرفتشناس معروف معاصر است که ایشان تجارب دینی را در شش دسته طبقهبندی نموده است:
«۱- تجارب تفسیری ۲- تجارب شبه حسی ۳- تجارب وحیانی ۴- تجارب احیاگر ۵- تجارب مینوی ۶- تجارب عرفانی».[۱۶۲]
۲-۳-۵-۲- تجربه دینی و نگاه عرفا
گرچه در دو قرن اخیر «تجربهی دینی» برای دینپژوهان و دانشوران به یک مبحث اساسی مبدل شده، اما این بحث در میان آموزههای ادیان مختلف به نحوی وجود داشته است به ویژه در عرفان اسلامی- اعم از عرفان عملی و نظری - به تجربه دینی در غالب مکاشفه اهمیت خاصی داده شده است.
مرید یا سالک بر اثر تحمل ریاضاتی که از سوی مرشد یا پیر تجویز میشود به حالات و مقاماتی دست مییابد که از آن به شهود یا مکاشفه تعبیر میشود.
در عرفان عملی، عمل و ریاضت نقطه آغاز است و کشف و شهود پایان مسیر سیر و سلوک است و مکاشفات به عارف کمک میکند که در خصوص هستی به یک بینش جامع دست یابد که این بینش از یافتهها و تجارب درونی عارف حاصل میشود. این بینش برای خود چهارچوب تئوریک و استدلالی دارد که همان عرفان نظری است.
ابنعربی که بنیانگذار عرفان نظری است، با تدوین آثار گوناگون از جمله «فصوصالحکم» و «فتوحات مکیه» توانست مکتب نظری عرفان را با بار فلسفی به جهان عرضه کند.
عرفا عقل انسان و دیگر قوای ادراکی او را از وصول به حق و از درک اسماء و صفات او عاجز میدانند و معتقدند که معرفت ذات حق و اسماء و صفات او تنها از طریق کشف و الهام امکانپذیر است و شریعت را تعلیمی میدانند که از تجارب نبوی حاصل آمده است.
از نظر عرفا در دنیا هرکس برحسب استعداد و ظرفیت وجودی خود، به معرفتی از خدا یا گسترهی اسماء و صفات الهی دست مییابد و همان تصور خود را خدا و معبود خویش میپندارد. بر همین اساس به گزینش و رد و قبول آن مبادرت میورزد.
عارف بزرگ اسلامی صدرالدین قونوی میگوید:
«دلیل عدم احاطهی علمی موجودات به حق تعالی عدم تناسب بین غیرمتناهی (حقتعالی) و متناهی (درک) است. السبب القوی فی ذلک ای تعذر الاحاطه بمعرفه الحق، عدم التناسب بین مالایتناهی و بین المتناهی».[۱۶۳]
بنابراین، نکتهای که باید در شهود یا تجربه دینی و عرفانی مورد توجه قرار داد، این است که اگر ذات حق در اسمی از اسماء تجلی کرد، عارف نباید گمان کند که خدا فقط منحصر به آن صفت و اسم است. تجلی خدا گسترهی وسیعی دارد، هر کسی برحسب مراتب وجودی و میزان تهذیب نفس خود میتواند به مراتب از مرتبهی اسماء و صفات حقتعالی دست یابد.
اکثر عرفا از جمله مولوی- این عارف بلند پایهی اسلامی- گوهر دین را نوعی تجربهی دینی میدانند. در نظر آنها سطح عالی تجربه که نوع خاصی از شهود عرفانی است گوهر دین به حساب میآید.
به نظر مولوی گوهر دین، تجربهی اتحاد عرفانی است. مولوی در جایی از مثنوی میگوید که هم فرعون و هم حلاج ادعای این اتحاد عرفانی را داشتند. حلاج تجربه اتحاد را داشت و لذا رستگار شد، اما فرعون تجربه آن را نداشت و لذا دون شد[۱۶۴].
گفت فرعون انا الحق گشت پست . | گفت منصور انا الحق و برست . | |
آن انا را لعنت الله در عَقِب . | وین انا الحق را رحمتالله در عقب[۱۶۵] . |
همچنین ابنعربی از جمله کسانی است که دکتر سروش در نظریهی تکثرگرایی خود از نظریات بسیار او بهره برده است. کسی است که به طور جامع به تدوین عرفان نظری پرداخت و راه و روش وصول به حقیقت را در کتاب خود بیان کرده است
او معتقد است: «علم به احوال عرفانی فقط از راه تجربه مقدور است که عقل انسان از تعریفش عاجز است. هیچ استدلال و قیاسی به آن دسترسی ندارد؛ شیرینی عسل، تلخی صبر، شور عشق و… هم همین طور است. با هیچکدام ممکن نیست آشنا شویم، مگر برای درک آنها استعداد لازم و ضروری داشته باشیم وانگهی آنها را باید عملاً تجربه کنیم».[۱۶۶]
جانهیک که پایهگذار پلورالیزم دینی است و تجربه دینی را یکی از دلایل بحث پلورالیزم میداند معتقد است ظهور خدا در نظر عارفان مختلف، به عالم پدیداری (Phenomeno) و ذات خدا به عالم واقع (Nomenon) نسبت داده می شود. او معتقد است که هیچ عارفی نباید وصف خود را از خدا به واقع نسبت دهد و بگوید در واقع خدا چنین است.[۱۶۷]
طبق این تحلیل هرکسی میتواند وصف خود از خدا را، به واقع هم نسبت دهد، اما باید توجه داشته باشد که وصف او، حقیقت کامل خدا را در قالب تمام اسماء و صفات الهی ظاهر نمیسازد.
از نظر عرفا برخی از وصفهای متقابل و متعارض در باب خدا را در واقع میتوان به دو اسم خدا مربوط دانست، دو فرد ممکن است دو وصف گوناگون و متقابل از خدا داشته باشند آنها باید توجه داشته باشند که وصف آنها وصفهای کاملی نیست. البته باید توصیفات با موازین هم مخالفتی نداشته باشند. بنابراین برپایه همین نظرات، از نظر پلورالیزم هم نباید برهان تجربه دینی را از آن رو که مستلزم وصفهای ناسازگار در باب خداوند است انکار کرد. همانطور که تجربه ی حسی به دلیل وصفهای ناسازگار از یک حادثه مورد انکار نیست.
از طرفی تا آنجا که افرادی در سنتهای دینی مختلف هستند که واقعاً تجربههای متفاوتی را از سر میگذرانند، هیچ تجربهی دینی واحدی وجود ندارد، بلکه مجموعهی کثیری از تجربههای متنوع وجود دارد و همچنین باید گفت «اعتقادات پیشین ما که در تعامل با سنت دینی ما شکل گرفته به تجربهی دینی ما شکل میبخشد و چهار چوبی فراهم میکند که تجربه در قالب آن ادراک و فهم شود. نقش مرشدان و استادان در سنتهای عرفانی مؤید این دیدگاه است».[۱۶۸]
تکثرگرایان معتقدند همهی ادیان میتوانند مایه رستگاری یا کمال پیروان خود شوند و تجربه دینی را به عنوان گوهری مشترک برای همه ادیان در نظر میگیرند و استدلال میکنند.
به عنوان نمونه:
۱- از نظر جانهیک، گوهر دین چیزی است که شخصیت انسانها را متحول میسازد. آموزهها و عقاید دینی مادامی که بتوانند دیدگاهها و الگوهای ما را برای زیستن متحول سازند صادق هستند. لذا اگر آموزههای به ظاهر متناقض ادیان گوناگون را حقایق حاکی از تجربه ی زیستن بدانیم سازگار به نظر خواهند رسید.
او همچنین در اینجا از مدل معرفتی کانت، میان واقعیت متعالی فینفسه و واقعیت متعالی آنگونه که به وسیلهی انسانها در فرهنگهای مخلتف تجربه میشود تمایز مینهد و میگوید واقعیت متعالی برای مسلمان به صورت الله برای یهودی به صورت یهوه و برای مسیحی به صورت پدر متجلی میشود. جانهیک برای توضیح مقصود خود از داستان مردان کور و فیل استفاده میکند، او این داستان را برای تجلی واقعیت متعالی در ادیان مختلف ذکر میکند.[۱۶۹]
۲- هیک ویژگی گوهر دین را تحول آفرینی دانسته و آن را همان چیزی میداند که فرد را از خودمحوری به خدامحوری، متحول میسازد، در واقع گوهر دین تجربه تحول به خدامحوری است. با این شکل با بیان خدا محوری این مسأله به یهوهمحوری و پدرمحوری و… تعمیم یافته میشود. در حقیقت انسانها حقیقت متعالی را در قالب مفاهیم و اعتقادات وابسته به فرهنگ مورد نظر انسان مییابند. آنچه اهمیت دارد این است که واقعیت غایی ما را چنان تحت تأثیر قرار میدهد که متحول شویم.[۱۷۰]
با این نظر تکثرگرایی، گوهر دین، تجربه خدامحوری است، تجربه دینی به همه ادیان توسعه مییابد. ادیان مختلف با این تعمیم، نگرشهای مختلفی به خدامحوری دارند، اما امر مشترک خدامحوری است و باورها و اعمال گوناگون در ادیان تنها شیوههایی برای رسیدن به این امر واحد مشترک هستند.