۲-استقامت : زیرا عدل به معنی استقامت نیز هست گرچه ممکن است استقامت و استواء هر دو به یک مطلب بازگشت نمایند برای همین است که گاهی استقامت همراه قسط و گاهی همراه استواء میاید در آیه ۲۸۲ سوره بقره . «ذلک اقسط عند الله و اقوم ااشهاده » ودر) آیه ۱۶۱ سوره انعام) . « قُلْ إِنَّنِی هَدَانِی رَبِّی إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ » و در آیه ۴۳ سوره مریم. «فاتبعنی اهدک صراطا سویا » یا درآیه ۶ سوره فاتحه :«اهدنا صراط المستقیم » ودر آیه ۲۲ سوره ص. « و اهدنا الی سواء الصراط » ودر آیه ۱ و ۲ سوره کهف: «الحمدالله الذی انزل علی عبده الکتاب ولم یجعل له عوجا قیماً» ودر آیه ۷۶ سوره نحل « هل یستوی هو و من یأمر بالعدل و هو علی صراط مستقیم » و در آیه ۳۰ سوره احقاف . «یهدی الی الحق و الی طریق مستقیم » و در آیه ۲۲ سوره ملک: « افمن یمشی مکبا علی وجهه اهدی امن یمشی سویا علی صراط مستقیم » ودر آیه ۶۷ سوره فرقان : « الذی لم یسر فواو لم یقتروا و کان بین ذلک قواماً » مانند این است که بگویید نه افراط معنی کنند ونه تفریط بلکه بین این دو اعتدال را رعایت می نمایند(همان).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۳- میزان : در سوره الرحمن آیه: ۷ « والسماء رفعها و وضع المیزان» در تفسیر آیه در تفسیر صافی حدیثی از پیامبر )ص) نقل کرده است که فرموده است : « بالعدل قامت السموات والارض» در آیه ۴۷ سوره انبیاء : «و نضع الموازین القسط لیوم القیامه » در این آیه قسط به عنوان وصف میزان آمده است در آیه ۲۵ سوره حدید: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط» تاریخ پیامبران فراوانی را نشان داده است که با خود کتاب داشته اند اما موردی را نشان نداده است که با خویش ترازو آورده باشند تنها در مورد حضرت شعیب آمده است که درباره رعایت حق در توزین سخن گفته است اما ذکری درباره طرح ترازو از سوی او در قرآن نیامده است از این قرینه بدست می آیدکه مقصود از انزال میزان یعنی انزال قسط و عدل ودستور به آن است تا جوامع به قسط و عدل رو کنند(مطهری،۱۳۸۲: ۶۷).
۴- قصد: در کتب لغت ضد قصد را جور معنی کرده اند در قرآن نیز در همین معنی به کار رفته است در سوره نحل آیه ۱۶می فرماید: «و علی الله قصد السبیل » . ۵- وسط: در تفسیر آیه ۱۴۳ سوره بقره : « و کذلک جعلناکم اکه وسطا تکونوا شهداء علی الناس » از پیامبر نقل شده که فرموده است وسطاً ای عدلاً الطریق الحکمیه ص ۱۹۴ به نقل از دائره المعارف علوم اسلامی . (جعفری لنگرودی ج ۲ :۸۹۴ ).
۱-۲-۱-۳-عدالت در اصطلاح علماء فقه
فقهاء، معنای اصطلاحی عدالت در نظر علماء اخلاق و عرفان را معتبر نمی دانند و بیانات خود فقها هم در این باره ، مختلف است و نظرات گوناگونی در این باره ابراز شده است که به همراه ادله آنها ذکر می شود:
قول اول: مشهور میان فقها علامه و متأخرین از اواین است که عدالت را به صفت نفسانیه تعریف نمودند، فرمایش علامه این است «العداله هی کیفیه نفسانیه تبعث علی ملازمه التقوی و المروه » .(قواعد الاحکام، ج: ۲ ص ۲۳۶ ). و فرمایش صاحب عروه در بحث تقلید و شرائط مجتهد این است « العداله عن ملکه اتیان الواجبات و ترک المحرمات». (العروه الوثقی ، ج: ۱ ۱۰ ). عدالت عبارت است از ملکه نفسانی که باعث انجام واجب و ترک محرمات می شود . وی در بحث شرائط امام جماعت چنین می فرماید : « العداله ملکه الاجتناب عن الکبائر و عن الاصرار علی الصغائر و عن منافیات المروه الداله علی عدم مبالاه مرتکبها بالدین ».( همان مرجع :( ۸۰۰
عدالت عبارت است از ملکه اجتناب و پرهیز از گناهان کبیره و پرهیز از اصرار بر صغیره و نیز پرهیز از انجام اعمالی که با مروت منافات دارد.
شهید ثانی در تعریف عدالت می فرماید: «العداله هیئه نفسانیه راسخهُ تبعث علی ملازمه التقوی و المروه ».( شرح لمعه،ج: ۲۲۵۲ ). یعنی عدالت عبارت است از حالت نفسانی که در شخص رسوخ نموده و باعث اختیار تقوی و مروت می باشدودر کتاب وسیله آمده است: «العداله هی حاله نفسانیه علی ملازمه التقوی مانعه عن ارتکاب الکبائر التی منها الاصرار علی الصغائر و عن منافیات المروه » .(وسیله النجاه،ص( ۱۳۱ ظاهر قول ارشاد هم همین است «وهی هیئهُ راسخهُ فی النفس تبعث علی ملازمه التقوی » .(ارشا د الاذهان، ج: ۲ ص ۱۵۶ ).
حضرت امام خمینی می فرماید: « العداله هی الملکه الرادعه عن معصیه الله ». ( تحریر الوسیله، ج: ۲ ۴۰۰ ). و صاحب روض الجنان می فرماید: « العداله هی کیفیه راسخهُ فی النفس تبعث علی ملازمه التقوی والمروه » .(روض الجنان فی شرح الارشاد الاذهان : ۲۸۹ ). ودر ریاض المسائل آمده است: «العداله هی ملکه نفسانیه باعثه علی ملازمه التقوی و ملازمه المروه. (ریاض المسائل فی بیان الاحکام بالدلائل، ج: ۱ ۲۳۵ ). به هر حال از لفظ عدالت ، تعبیر به کیفیت کنیم یا ملکه یا حالت یا هیئت و نظائر آن ، میان اصحاب این قول اختلاف است، ولی منظور و مقصود ، یکی است و آن امر نفسانی است که موجب آن می شود .(تفصیل الشریعه، ج۱:(۲۳۲. در تعریف مذکور، با ذکر ملکه یا حالت ، از صفات و حالاتی که این چنین نیستند احتراز شده است و آن حالاتی است که به سرعت تغییر می کنند و مثل سرخی حاصل از خجالت و زردی حاصل از ترس که بعد از برطرف شدن خجالت وترس از بین می رود اما وصف مذکور در تعریف باید از ملکات راسخه باشد که زوالش به سختی صورت می گیرد مثلاً سوره فاتحه در اثر کثرت قرائت برای نوع افراد بحد ملکه یعنی حالت راسخه رسیده است بدین معنی اگر بخواهند آنرا فراموش کنند و وسیله ای علم به آن را از خود زایل کنند ممکن نیست، به چنین کیفیتی اصطلاحاً ملکه یا حالت راسخه گویند(بحرانی،۱۴۰۹،ج۱۰: ۵ ).
قول دوم: این است که عدالت ، عبارت است از انجام واجبات و ترک محرمات که ناشی از ملکه عدالت باشد یا بگوئیم استقامت فعلیه ای که ناشی از ملکه باشد ، مرحوم شیخ مفید همین قول را اختیار نموده است «ان العدل من کان معروفاً بالدین والورع والکف عن محارم الله عزوجل » .(عاملی، ۱۴۱۳: ۷۲۵ ). عادل کسی است که معروف به دین و پرهیز کننده و خوددار از حرامهای خداوند بلند مرتبه باشد.
صاحب مهذب می فرماید: در شرع ، عدالت عبارت است از استقامت در انجام واجبات و ترک محرمات یعنی اینکه نسبت به دینش توجه و اهتمام بورزد سپس می فرماید : صرف ترک محرمات و انجام واجبات در بعضی اوقات را عدالت نمی گویند، زیرا عدالت در نزد عرف و متشرعه و نیز در واقع اخص از آن است ، چون این ، از حالات است در حالیکه عدالت از صفات راسخه در نفس است ، مثل شجاعت. (ابن براج،۱۴۰۶ : ۲۵).
مرحوم سید محمد رضا گلپایگانی در حاشیه اش بر عروه در تعریف عدالت می فرماید: «بل الظاهر ان العداله نفس الاجتناب المذکور الناس عن تلک الملکه » .(عروه الوثقی، ج: ۱ ۱۵).
مرحوم سید محمد هادی میلانی در حاشیه اش بر عروه راجع تعریف عدالت همین قول را می پذیرند: می فرمایند: «بل هی عن الاعتدال و الاستقامه فی مقام الامتثال باتیان الواجبات و ترک المحرمات تلازمها الملکه النفسیه لاانها » یعنی عدالت عبارت است از اعتدال و استقامت در مقام امتثال به انجام واجبات و ترک محرمات و ملکه نفسانی ملازم با عدالت است نه اینکه ملکه نفسانی خود عدالت باشد.( همان مرجع :۵۶).
در قول اول نفس ملکه نفسانیه ، عدالت نامیده شده است و التزام بر انجام واجبات و ترک محرمات از آثار عدالت می باشد در حالیکه بنا بر قول دوم ، انجام واجبات و ترک محرمات عدالت نامیده شده است و ملکه نفسانیه سبب عدالت می باشد، نه خود عدالت بنابر این طبق قول اول ، عدالت یک صفت نفسانی است و طبق قول دوم ، عدالت ، یک عمل خارجی است ( حا ئری ، ۱۳۸۱: ۳۳۷ ).
مرحوم خوئی راجع این تفاوت چنین می فرماید: «فهذا التعریف ناظرُ الی المسبب و المقتضی کما ان التعریف السابق ناظر الی السبب والمقتضی بمعنی ان العداله علی تعریف المتقدم – هو السبب والمقتضی للعمل و علی هذا التعریف هو العمل المسبب و المقتضی للملکه النفسانیه التی هی السبب هذا» یعنی تعریف دوم به مسبب و مقتضی ، نظر و توجه دارد در حالیکه تعریف اول به سبب و مقتضی عمل خارجی است بنابر تعریف دوم عملی است که مسبب و مقتضای ملکه نفسانی است که خود سبب آن است سپس مرحوم خوئی در ادامه می فرماید : «یمکن ان یقال :التعریفان را جعان الی شئ ٍ واحد » ممکن است گفته شود که دو تعریف مذکور به یک چیز باز می گردند و تفاوتی بینشان نیست زیرا عدالتی که در شریعت مقدس معتبر می باشد ملکه بماهی، نیست بلکه ملکه به عمل است یعنی ملکه ای که همراه با اتیان واجب و ترک محرمات باشد به جهت اینکه ارتکاب معصیت در خارج ، به خاطر تسلط هوای نفس بر ملکه ، فسق را دنبال دارد و اگر قائل به این باشیم که عدالت همان ملکه بماهی است بدون اینکه ملتبس به عمل باشد، لازم می آید که در زمان واحد ، عدالت و فسق در یک شخص اجتماع کند و این محال است پس صحیح است که گفته شود ، عدالت همان اعمال خارجی ناشی از ملکه نفسانی است پس مراد و منظور هر دو تعریف یکی است هر چند یکی از آن دو به تلبس عمل نظر دارد و دیگری ندارد (عاملی،۱۴۱۶،ج۱: ۲۵۲).
جناب آقای فاضل فرمایششان راجع دو تعریف مذکور این است: هر چند معنای دوم در ظاهر مغایر با معنای اول می باشد، زیرا ملکه ای که بنابر معنی اول به عدالت تفسیر شده است قائل از معنای اول حصول و تحقق ملکه نیست هر چند اجتناب فعلی از معاصی تحقق پیدا نکند، به دلیل اینکه اجماع هست بر اینکه فعل کبیره قادح و مضربه عدالت است بنابراین آنچه در این جا لازم است که گفته شود این است که مراد قائل به معنای اول همان ملکه اجتناب فعلی است نه مغایرت و تنافی بین این دو تفسیر و معنی وجود ندارد جز در اینکه : مرجع وجه اول به این است که عدالت عبارت از ملکه ای است که موجب اجتناب عملی می شود و مرجع وجه دوم به این است که عدالت عبارت از عمل خارجی و اجتناب فعلی ناشی از ملکه می باشد سپس در پایان می فرماید بر این مقدار از تفاوت ثمره ای مترتب نمی شود . ( تفصیل الشریعه ، ج:۱ ۲۳۳). صاحب مهذب نیز قائل است به اینکه بین آن دو قول در واقع تفاوتی نیست زیرا آنها نمی گویند که عدالت ملکه است هر چند آثار خارجی اش ظاهر نشود زیرا ملکه اتیان واجبات و ترک محرمات جدای از اتیان واجب و ترک محرمات نیست و آن دو عرفاً و بلکه حقیقتاً متلازم همدیگرند بنابراین هیچ فرقی وجود ندارد به اینکه بگوئیم عدالت اجتناب از معاصی ناشی از ملکه باشد و یا اینکه عدالت و ملکه اجتناب از معاصی باشد . ( ابن براج ، ۱۴۰۶، ج: ۱ ۴۲).
صاحب مدارک راجع دو قول مذکور می نویسد : قرینه خارجی بر این دلالت دارد که نسبت بین عدالت بنابر قول اول از نسبت اربع تساوی است به دلیل این که قائلین قول اول اتفاق دارند بر اینکه با ارتکاب گناه کبیره ،عدالت زئل می شود و فسق که ضد آنست حادث می شود پس مرادشان از ملکه موجبه یا باعثه همان موجبه یا باعثه فعلی است نه شأنی پس قول اول و دوم در خارج مساوی اند.
سپس در ادامه می فرماید: « نعم یبقی الکلام فی ان العداله هل هی الملکه الموجبه للاجتناب او الاجتناب عن ملکه او مرکب من کلیهما حتی یکون عباره من الاستقامه الظاهره فی الافعال والباطنه فی الاحوال» یعنی : بله کلام باقی می ماند در اینکه آیا عدالت همان ملکه موجب اجتناب است یا اجتناب ناشی از ملکه یا مرکب از هر دومی باشد یا اینکه عبارت باشد از استقامت ظاهری در افعال و استقامت باطنی در احوال ؟ سپس می فرماید برا ین کلام فایده زیادی مترتب نمی شود در پایان می فرماید : بله ثمره این نزاع در مقام جریان اصل استصحاب به هنگام شک آشکار می شود و دارای ثمره می باشد) حائری، ۱۳۸۱، ج۱ : ۸۹ ).
بیان مطلب اینکه : کسی که دارای ملکه عدالت باشد و در زوال آن شک کند ، طبق اصل استحصاب حکم به بقاء ملکه عدالت می شود و اگر علم به ارتکاب کبیره داشته باشد و در توبه ، شک داشته باشد بعید نیست که آثار عدالت بر او مترتب می شود زیرا ظاهر حال مسلمان از ارتکاب گناه مقتضی ندامت و پشیمانی از انجام آن گناه است) ابن براج، ۱۴۰۶، ج: ۱ ۴۷).
۱-۲-۱-۴-تعریف فقهی عدالت
رسول خدا)ص( فرمود:
«العدل میزان الله فى الارض فمن اخذه قاده الى الجنه ومن ترکه ساقه الى النار» (حر عاملی،۱۳۷۵،ج۱۱ :۳۱۰).
عدالت میزان و ترازوى خداوند در زمین است، هرکه آن را دریابد به بهشت او را سوق دهد، و هرکه آن را رها سازد به دوزخ او را مىکشاند.
و نیز فرمودند : کسی که در تعامل با مردم ستم نمی کند، و با گفتگو با آنان دروغ نمی گوید و در وعده و وعیدهای خود تخلف نمی کند ، او در صف کسانی است که مروتش کامل ، و عدالتش محرز و دادگری اش به ظهور رسیده است. با چنین فردی برادری واجب ، و غیبت او حرام است.) مجلسی ، ۱۴۰۳، ج ۷۰ : ۱).
از دیدگاه امام علی( ع )عدل و عدالت دارای چندی معنی و مفهوم است:
از معانی عدل و عدالت از دیدگاه امام علی (ع “( محق بودن هر فرد نسبت به حقی که به طور مشروع دارد، می باشد.
امام علی )ع( احقاق حقوق مردم را یک رویه ای عادلانه و از وظایف حاکم اسلامی می داند و در این رابطه می فرماید:
خوارترین افراد نزد من عزیز است تا حق او را باز گردانم و فرد قوی در نزد من پست و ناتوان است تا حق او را بازستانم . (نهج البلاغه، ۱۳۷۹ :( ۹۱ .
مرد را سرزنش نکنند که چرا حق اش را با تأخیر می گیرد، بلکه سرزنش در آنجاست که آنچه حق اش نیست بگیرد . (نهج البلاغه، ۱۳۷۹ : ۶۶۷).
هیچ عدلی سودمندتر از بازگرداندن مظلمه و ادای دیون نمی باشد. (غرر الحکم، ۱۳۷۷: ۱۸۷).
معنی و مفهوم دیگر عدل از دیدگاه امام علی )ع( انصاف است انصاف به معنی رفتار درستکارانه و سازگار با اصول عدالت) فرهنگ معاصر، ۱۳۷۷ : ۱۵۳).
علی )ع( در این باره می فرماید:
خداوند به عدل و احسان فرمان می دهد. عدل، مراعات انصاف است و احسان همان بخشش و تفضل می باشد. )نهج البلاغه، ۱۳۷۹: ۶۷۹).
از امام علی )ع( پرسیدند که عدل برتر است یا بخشش؟
آن حضرت فرمود:
عدل و عدالت هر چیزی را در جای خود می نهد در حالیکه بخشش آن را از جای خود خارج می سازدعدالت تدبیر عمومی مردم است، در حالیکه بخشش گروه خاصی را شامل است پس عدالت شریف و برتر است. (نهج البلاغه، ۱۳۷۹: ۷۳۵).
امام علی )ع( می فرماید: به درستی که عدل و دادگری آن است که به هنگام حکم دادن با انصاف باشی و از ظلم دوری نمایی .( غرر الحکم، ۱۳۷۷ :۲۲۰).
از سخنان و کلمات قصار امام علی (ع) چنین استنباط می شود که آن حضرت عدل را به معنی مراعات انصاف در حقوق مختلف افراد در جامعه می داند منظور از انصاف یعنی هر امری در جای خود و متناسب با حق خود رعایت شودبه عبارت دیگر رعایت اعتدال در امور و پرهیز از افراط و تفریط به معنی رعایت انصاف در امور می باشد. نقطه مقابل عدل و عدالت، جور و ستم و ظلم در امور مختلف می باشد و بر هر فرد مسلمان واجب است که نه تنها به دیگران ظلم نکند بلکه در برابر ظالمان ایستادگی و با آنها مقابله نماید عدالت به عنوان یک بحث اجتماعی و سیاسی دارای اهمیت زیادی میباشد و این عنصر در مبحث اداره حکومت اهمیت بسیار دارد به همین دلیل این عنصر از چشم رهبران و امامان شیعه بهدور نمانده است در اینجا به تعریف عدالت از دیدگاه امام علی)ع( اشاره میکنیم.
در نهج البلاغه هر دو تعریف قبلی عدالت با عباراتی مشابه آمده است و هر دو معنا مورد پذیرش واقع شده است در این اثر گرانقدر در جایی آمده است که عدالت عبارتست از هر چیز در سر جای خود قرار بگیرد و در جای دیگر، از عدل به رعایت کردن استحقاقها در افاضه وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آنچه امکان وجود دارد . ) فیضالاسلام ،۱۳۷۷: ( ۴۲۹ . تعبیر شده است.
امام صادق (ع ) در پاسخ به سوالی در چگونگی تحقق عدالت فردی فرمود : « هنگامی که فردی چشم از محارم فرو می بندد ، و زبانش را از گناه و دروغ باز می دارد ، و دستش را از ستم به دیگران نگه می دارد عادل است (بحار،ج ۷۸ : ۲۴۸).
عدالت عبارت است از قانون طبیعی ، و قانون طبیعی همه جا یکسان ، تغییر ناپذیر ابدی و برای همگان و همه دولت ها الزآور است همه قوانین برای آنکه عادلانه باشد، باید با قانون طبیعی هماهنگ باشد، عقل سلیم انسان ، معیار هماهنگی قوانین با قانون طبیعی است، قانون طبیعی را خداوند مقرر کرده است . ) عالم، بی تا ، ج ۱ :( ۳۱.
معنای عدالت در بین اندیشمندان مسلمان میتوان ادعا کرد که عدالت تقریباً در همه آثار شیعی جایگاه خود را حفظ کرده است این امر نشان دهنده اهمیت عدالت در تفکر شیعی میباشد در اینجا به تعریف عدالت در آثار متفکران شیعی اشاره میشود.
شهیدایت الله صدر که یکی از متفکران دینی و متخصص در رشته اقتصاد اسلامی میباشد عدالت را اینگونه تعریف میکند که «العداله عباره من الاستقامه علی شرع الاسلام و طریقه ». (عدالت، لیبرالیسم، امامت :۲۳ و۲۴ ).
ایشان در جای دیگری عدالت را با عبارتی نظیر «العداله هی الواسطه و الاعتدال فی السلوک». (همان :۲۵۶ )تعریف می کند.
شهید ثانی می نویسد : عدالت ملکه نفسانی است که موجب ملازمت تقوا در انجام واجبات و ترک محرمات می شود، در گناهان کبیره مطلقاً ، و در گناهان صغیره موجب خود داری از گناهان کوچک می گردد گنا هان کوچکی که تکرار شده و بر آنها اصرار ورزیده می شود عدالت همچنین همراهی با مروت را باعث می گردد ، و مروت عبارت است از متابعت عادات نیک و اجتناب از عادات زشت است و) شرح لمعه ، ج۱ :۳۷۸). شیخ انصاری )ره( در کتاب مکاسب که به عنوان یک کتاب فقهی در اسلام مطرح است، بیان میدارد عدالت به معنای استواء و یا استقامت و یا هر دو میباشد.
در انسان شناسی محقق نراقی)ره(مفهوم عدالت که تجلی و ظهور تهذیب قوه عامله انسان است، نقش اساسی در تصویر انسان کامل و الگوی مطلوب نراقی ایفا میکند ،( جایگاه عدالت در اندیشه سیاسی ، ۱۴۰۸ ، ج۱۳ :۱۲۴).
محقق نراقی در توصیف عدالت چنین نوشته است :
عدالت عبارت است از ملکه ای است که موجب انقیاد و اطاعت قوه عملی از نیروی عقلی می گردد، به نحوی که هیچ کاری از آدمی سر نزند مگر به فرموده عقل ، و این در صورتی حاصل آید که ملکه عدالت در وجود آدمیان استوار و مستقر شود ، به گونه ای که همه حرکات و اعمال انسان ، به روش اعتدال و تعادل صورت پذیرد) جامع السعادات ، ۱۴۰۸ ، ج۱ :۸۵ ).
شادروان علامه طباطبایی درتفسیرقوامین بالقسط می فرماید:آنان که قیام به عدالت می کنندپاره ای از اندیشمندان قسط و عدل را مترادف نمی شمردند،عدل عبارت است از شکل قانونی روابط اجتماعی میان افراد و گروه های اجتماعی براساس حقوق شناخته شده فردی و گروهی،و قسط عبارت است از سهم واقعی هر کس یا گروهی از مجموعه مواهب مادی و معنوی و امکانات اجتماعی درقبال نقش که درجامعه برعهده دارند. (المیزان ،۱۳۹۴،ج ۱۳:۱۷۱ ).
عدالت در همه شوون زندگی و وجود آدمی و همچنین در عرصه آفرینش، یعنی هم در عرصه تکوین و هم در عرصه تشریع، دارای اصالت و همچون قاعده مطرح است در دانشهایی چون فقه و حقوق، مقصود را تحقق عدالت میدانند ولی عدالت در همه عرصهها و صحنهها و علوم و معارف بشری یا دینی و الهی، قاعده و اصل است اما در فقه، به نظر شهید مطهری، عدالت، قاعدهای مظلوم است و حق آن ادا نشده و به عبارت دیگر، در حق عدالت، بیعدالتی روا شده است به گفته ایشان در فقه به هر مناسبتی، قاعدهای شکل گرفته، اما در مورد عدالت، غفلت یا غفلتهایی چهره بسته است(.مطهری ، ۱۳۷۰ ، ج۲ :۵۲).
آیتالله مصباح در تعریف عدل مینویسد:برای عدل میتوان دو مفهوم خاص و عام در نظر گرفت. یکی رعایت حقوق دیگران و دیگری انجامدادن کار حکیمانه که رعایت حقوق دیگران هم از مصادیق آن میباشد. ( قواعد الاحکام،۱۳۷۲ : ۱۹۳).
آیتالله معرفت نیز با بهره گرفتن از فرمایش حضرت علی در معرفی عدالت میگوید:
مقصود از عدالت اجتماعی، ایجاد توازن در جامعه است منظور از توازن هم همان تناسب است تناسب به معنای این است که هر چیزی در جای خودش و در محدوده مناسب جای بگیرد. (عدالت، ۱۳۸۳ :۵ ).
امام خمینی برقراری و تحقق عدالت در جامعه را در ردیف اصول و پایه هایی نظیر توحید قرار داده می فرمایند: ارزش ها در عالم دو قسم است؛ یک قسم ارزش های معنوی از قبیل ارزش توحید و جهاد مربوط به الوهیت واز قبیل عدالت اجتماعی حکومت عدل ورفتار عادلانه حکومت ها با ملت ها و بسط اجتماعی در بین ملت ها که تغییرپذیر نیست .(صحیفه امام،ج ۱۱: ۰(۱. ایشان با اعتقاد به جامعیت مکتب اسلام در برطرف کردن نیازهای مادی و معنوی افراد، برقراری عدالت اجتماعی را مقصد بزرگ اسلام معرفی نموده( صحیفه امام، ج ۱، ص ۱۹۸) . اهداف نظام اقتصادی اسلام را در راستای تحقق اهداف مکتب اسلام عنوان می کنند . (صحیفه امام، ج ۵ : ۴۳۷ ). لذا در دیدگاه ایشان مسأله عدالت موضوعی است که هیچ یک از ملاحظات اقتصادی نمی تواند آن ها را تحت الشعاع قرار داده، باید در تمامی برنامه ریزی ها و حتی نهادسازی ها چه در کوتاه مدت و چه در بلندمدت موردتوجه قرار گیرد امام خمینی تحقق عدالت در جامعه را نه به عنوان یکی از اهداف نظام اقتصادی مطلوب اسلام بلکه آن را برتر از تمامی اهداف و حتی در ردیف سلسله علل تشکیل نظام سیاسی عنوان می نمایند. (صحیفه امام، ج ۹ : ۲۰ ). بر این اساس امام خمینی ملاحظه اصول و قواعد عدالت در تمامی اجزاء نظام اقتصادی اعم از بخش سخت افزار نظام ابزارها و بخش نرم افزار نظام سیاستگذاری ها را لازمه اسلامی بودن نظام اقتصادی مطرح می نمایند.
همچنین امام خمینى از آن به میزان و معیار تعبیر کرده است:
زیرا اجراى قوانین بر معیار قسط و عدل و جلوگیرى از ستمگران و حکومت جائرانه و بسط عدالت فردى و اجتماعى و منع از فساد و فحشاء و انواع کجروىها و آزادى بر معیار عقل و عدل و استقلال و خودکفایى و جلوگیرى از استعمار و استثمار و استعباد و حدود و قصاص و تعزیرات بر میزان عقل و عدل و انصاف، و صدها از این قبیل، چیزهایى نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگى اجتماعى کهنه شود، این دعوا مشابه آن است که گفته شود قواعد عقلى و ریاضى در قرن حاضر باید عوض شود و به جاى آن قواعد دیگر نشانده شود . (صحیفه نور، ج۲۱، ۱۷۷ ).