هوش هیجانی تعیین کننده موفقیت و کامیابی انسان در زندگی شخصی، شغلی واجتماعی است. در اینجا به عنوان نمونه تاثیر هوش هیجانی را در چند جنبه از زندگی بررسی می کنیم .
رضایت مندی زناشویی و تداوم زندگی:
گفتیم که یافتن علائم عاطفی کلامی وغیر کلامی ،توانایی ابراز احساسات خود ،توانایی دریافتن احساسات ابراز نشده طرف مقابل از طریق حالت چهره ولحن صدا از جمله مهارت های اساسی در هوش هیجانی است.
کمبودهای موجود در کفایت عاطفی دو همسر پیامدهای ناگواری به جای می گذارد. در صورتی که یکی از زوجین یا هردوی آنها از نظر هوش هیجانی کاستی داشته باشند، بین آنها شکاف های عاطفی ایجاد می شود که در نهایت می تواند موجب گسستن پیوند آنها گردد.
مهمترین عنصر در احساس رضایت کردن از ارتباط موجود به ویژه برای زنان، آن است که میان آنها و همسرانشان ارتباطی خوب برقرار باشد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
وجود هوش هیجانی میان طرفین احتمال تشریک مساعی آنها را برای حل مسائل خود افزایش می دهد.
مجموعه ای از قابلیت های عاطفی مثل توانایی آرام شدن و آرام کردن طرف مقابل خود، همدردی و خوب گوش کردن، می تواند این احتمال راافزایش دهند که دو همسر، نکات مورد اختلاف خود را به صورتی کارآمد حل و فصل کنند.
عملی که از نظر عاطفی حاکی از همدلی باشد، می تواند تنش ها را با مهارت فرو نشاند.
موفقیت شغلی:
توانایی انجام کار گروهی، برقراری ارتباط، گوش کردن و ارائه نظرات فردی، مبانی اولیه هوش هیجانی هستند. تسلط داشتن بر مهارتهای عاطفی در سرلوحه طیف مهارتهای لازم برای تجارب قرار گرفته است.شرکت ها نه تنها برای بقاء خود که برای رونق یافتن وپیشرفت خویش ،باید هوش هیجانی خود را تقویت کنند.
پایین بودن سطح هوش هیجانی در محیط کار، در نتیجه نهایی فعالیت خلل وارد می کند و در صوریکه شیوع پیدا کند می تواند به سقوط شرکتها و نابودی آنها بیانجامد. تسلط به مهارتهای هوش هیجانی، به ویژه برخورداری از این مهارت اجتماعی که شخص بداند چه زمانی و چگونه به نحوی موثر صبحت کند، امتیاز محسوب می شود. انتقاد اثر بخش باید به گونه ای ارائه گردد تا آنکه گوینده بدون آن که در موضعی دفاعی قرار گیرد. به آن گوش سپارد.
نظریه های مربوط به هوش هیجانی
الف) نظریه هوش اجتماعی: در سال های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ روانشناسی معروف (ثرندایک ) مفهوم هوش اجتماعی را مطرح کرد که بر معنای توانایی فهم دیگران و عملکرد مناسب در روابط میان فردی است. ثرندایک عقیده داشت، هوش اجتماعی مؤلفه مهمی از هوشبهر (IQ) است. هر چند هوش اجتماعی تأثیر زیادی در مفهوم سازی و شکل گیری هوش هیجانی داشته است. اما در زمان ثرندایک و در سال های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ با استقبال چندانی مواجه نشد.
بعضی از نظریه پردازان معاصر معتقدند که هوش هیجانی قسمتی از هوش اجتماعی است و برخی دیگر عقیده دارند هوش اجتماعی قسمتی از هوش هیجانی است. با این وجود به نظر می رسد ایجاد تفکیک و تمایز بین هوش هیجانی و هوش اجتماعی بسیار دشوار باشد ( به نقل از سیاروچی و همکاران، ۲۰۰۱٫ ترجمه گلمن ).
ب) نظریه سه جزئی هوش : در سال ۱۹۸۰ بر اساس کارهای استنبرگ و گارنر علاقه زیادی نسبت به هوش اجتماعی ایجاد شد استنبرگ دریافت هنگامی که از افراد می خواهیم « هوشمندی» را تعریف کنند مهارت های اجتماعی ویژگی هایی هستند که توسط اکثر آزمون ها ذکر می شوند ( سیاروچی و همکاران، ۲۰۰۱، ترجمه گلمن) . استنبرگ ارزش و اهمیت هوش اجتماعی را بیشتر از توانائی های آموزشگاهی می دانست اما در سال ۱۹۸۵ نظریه سه جرئی هوش را مطرح کرد. او هوش را شامل سه جنبه مؤلفه ای، تجربه ای و بافتی می دانست و منظور ازجنبه مؤلفه ای، تفکر تحلیلی است.
جنبه تجربه ای با تفکر رابطه دارد و جنبه بافتی هوش با توان سازگاری و کنترل محیطی فرد را رابطه دارد (استربرگ۱۹۸۵، ترجمه بلوچ ۱۳۸۲ ).
ج) نظریه هوش های چندگانه: هوارد گاردنر به خاطر ارائه نظریه هوش چند گانه مشهور است. او نقش توانائی هوش را مطرح می کند که عباراتند از: هوش زبانی، موسیقیایی، منطقی، ریاضی، فضایی، بدنی، جنبشی و شخصی او از دو توانایی دیگر نام می برد هوش میان فردی و هوش درون فردی، او هوش میان فردی را به عنوان توانائی برای فهم افراد تعریف می کند و هوش درون فردی را توانائی تشکیل دادن یک تصویر واقعی و صحیح از خود و استفاده از آن با شیوه های کار آمد و مؤثردر زندگی تعریف می کند(هچ و گاردنر۱۹۹۳، نقل از گلمن).
در جایی دیگر گاردنر خاطر نشان می کند که هسته هوش بین فردی، توانایی درک و ارائه مناسب با روحیات خلق و خو، انگیزش ها و خواسته های افراد دیگر است. او اضافه می کند که در هوش درون فردی، کلید خود شناسی عبارت است از آگاهی داشتن از احساسات شخص خود و توانایی متمتیز کردن و استفاده از آنها« احساسات» برای اهدای رفتار خویش هچ و گاردنر چهار توانایی رابه عنوان مؤلفه های بنیادی هوش بین فردی « میان فردی» مطرح کرده اند:
سازمان گروهی: این مهارت برای افراد رهبر ضروری است شامل بدست گرفتن ابتکار عمل و هماهنگ ساختن تلاش های گروهی از مردم است. این استعداد در کارگردانان یا تهیه کنندگان برنامه های نمایشی، درجه داران ارتش و رهبران کار آمد هر نوع سازمان و واحد مشاهده میشود.
ارائه راه حل استعداد میانجی گری : اجتناب از تعارض ها حل تعارض هایی که سر بر آورده اند. افرادی که این توانایی رادارند در جوش دادن معاملات و همچنین در داوری کردن یا وساطت در مشاجرات توانایی زیادی دارند. آنان می توانند وارد سیاست، حکمت یا وکالت شوند یا به عنوان واسطه یا مریدی که کارها را به دست می گیرد مشغول شوند.
ارتباط فردی: این استعداد وارد شدن در رویایی با دیگران یا شناخت و پاسخ دادن مناسب به احساسات و علایق مردم آسانتر می سازد افرادی که این ویژگی را دارند در کارها یا بازی های گروهی موفق اند. همسران قابل اعتماد و دوستان یا همکاران تجاری خوبی هستند. آنها در دنیای تجاری به عنوان فروشنده یا مدیر موفق اند می توانند معلمان خوبی باشند.
تجربه و تحلیل اجتماعی: به معنای توانایی در یافت احساسات و انگیزه ها علائق دیگران و داشتن درکی عمیق از آن است این آگاهی نسبت به احساسات دیگران باعث می شود تا فرد به سهولت با دیگران صمیمی شده و ارتباط برقرار کند در بهترین حالت فردی با این توانایی درمانگر یا مشاوری توانا می شود یا در صورتی که این توانایی با قدری استعداد ادبی همراه گردد فرد رمان نویس یا نمایش نامه نویس ماهر می شود(هچ و گاردنر۱۹۹۳، نقل از گلمن).
تاریخچه خانواده
قدمت خانواده درست به اندازه قدمت تاریخ بشریت است. نمیدانم شاید با دو سه روزی تفاوت. آنچنان که از کتب مقدس آسمانی استفاده میشود یزدان پاک پس از خلقت جهان به جبرئیل گفت به کهکشان برو و مشتی خاک برگیر و بیا ، میخواهم آدم را بیافرینم. جبرئیل رفت و در سرتاسر کهکشان گشت؛ از ناهید ، عروس آسمان گرفته تا عطارد که منشی افلاک بود و تا کیوان مرزبان. اما خاک هیچ کدام را مناسب ندید. نزد خدا برگشت و کسب تکلیف کرد. خدا گفت که از زمین خاک برگیر.
جبرئیل مشت مشت خاک برد و خدا گل آدم را از آن سرشت. آدم در باغ مینو اسکان گرفت، جایی که مملو از رودها و زیباییها بود و هر آنچه که میتوانست آرزو کند و در تعریف نگنجد. با این حال آدم راضی نبود. چیزی کم داشت. گرسنه نبود ، تشنه نبود، درد نداشت اما نیازی او را میآزارد. نیاز غلبه بر تنهایی و رهایی از احساس بیکسی. وجود معاشری که افکارش را با او در میان بگذارد، به کمک او نظمش دهد و بر دانائیش بیفزاید. بنابراین اولین اصل فلسفی در مورد جنس بشر پایه ریزی شد و آن این بود که، تنهایی در بهشت هم ارزش ندارد.
و اینچنین اولین خانواده شکل گرفت.
آدم نیازش را با آفریدگارش در میان گذاشت . خدا به صرف صفت مهربانیش برای این مشکل او ، چارهای اندیشید و همسری از دنده وی برایش آفرید. حوا موجودیت پیدا کرد و اولین کانون یک جامعه مدنی شکل گرفت. خداوند به آنها این آزادی را داد که در سرتاسر فردوس بگردند و از هر نعمت تا آنجا که میخواهند استفاده نمایند.
تنها خوردن میوه ممنوعهای را قدغن کرد که از درخت دانش خداوند و شیطان بود. شاید این به آن دلیل بود که اولین درس برای برقراری یک جامعه مدنی داده شود. درس قانون گذاری و قانون پذیری! اما شیطان ، حوا را به خوردن میوه ممنوعه ، وسوسه کرد و حوا ، آدم را. خداوند به جرم قانون شکنی بندگان برگزیده و محبوب خویش را از مدینه فاضلهاش راند و بدینگونه بود که آدم و حوا به همانجایی که خاکشان از آن بر گرفته شده بود فرود آمدند…
نخستین خانواده ایرانی
نخستین اشاراتی که به خانواده ایرانی شده است به دوران عتیق و باستان باز میگردد. از ترسیمیترین اجتماعات بشری، آریاییها هستند. معنی کلمه آریا از نظر دینی ، پرستنده و قربانی دهنده و از نظر اصطلاح علمی، شریف و نجیب، آقا و صاحب اختیار است. سه فرشته مذکر اردیبهشت ، شهریور و بهمن نام دارند. سه فرشته مونث خرداد، مرداد و اسفند نامیده میشوند. کوچکترین واحد هر قبیله آریایی خانواده یا کولا بود. نام پدر که رئیس خانواده نیز به شمار میرفت، پاتی به معنی دارا و مالک یا پیتری به معنی خوراک دهنده بود. مادر ، ماتری خوانده میشد.
چند خانواده آریایی تشکیل یک عشیره را میدادند و چون هر عشیره دارای گاو و گوسفند بود، نام عشیره را گوترا به معنای محل محافظت گاو مینامیدند. به رئیس هرگوترا، گوتراپاتی میگفتند. عشیرهها و خانوادههایی که دارای یک چراگاه مشترک بودند را گشتا مینامیدند، که به معنی چراگاه میباشد. در اوستا که پیشینه آن به سال ۱۷۰۰ قبل از میلاد باز میگردد به خانواده ، قداست و اهمیت خاص داده شده است. تأثیر اصالت و فرهنگ خانواده و همچنین پیوستگیهای دودمانی در قصههای شاهنامه نیز به خوبی نمایان است.
خانواده در اوستا
خانواده در اوستا[۵۳] و خانوار[۵۴] نامیده میشد. در اوستا برای زنان و مردان نقشهای جنسیتی متفاوتی تعیین شده است. با این حال به نظر میرسد صرف نظر از تفاوتهای شخصیتی هر کدام از جنسیتها که باعث تعریف وظایفی متفاوت در زندگی اجتماعی آنها میشده، زن و مرد در سطحی برابر باهم قرار داشتند. در بیان استعاری گاها ، از سه فرشته مونث و سه فرشته مذکر نام برده شده است که به واسطه پاک منشی خویش به اهورامزدا نزدیک میشوند. جالب است که بدانیم نام این شش فرشته ، نام شش ماه در تقویم کنونی ایرانی است. حتی در استعارهها هم ، زنان و مردان در جایگاهی برابر با هم قرار دارند.
یکی از مظاهر مقدس برای ایرانیان باستان فرشته آناهیتا بود که نماد یک زن و مظهر معصومیت ، پاکی ، راستی ، صداقت ، آبادانی و باروری است. از ممتازترین خصوصیات یک زن خوب در اوستا که به کرات از آن یاد شده، باروری است. به طوری که زوجین بیفرزند عملا ارزشی نداشتند. بیفرزندی باعث ننگ بود و به همین دلیل خانوادههای فاقد فرزند ، کودکی را که معمولا پسر بود به فرزندی میپذیرفتند. ترجیح دادن فرزند پسر به دختر به دلیل داشتن شرایط زیست بومی ایران بود. کمبود دائمی آب که کشت و زرع بیابانهای خشک را سخت میکرد و مستلزم نیروی کار قوی بود. همچنین تقویت سپاه و لشکر جهت بالا بردن قدرت دفاعی در برابر هجوم قبایل همجوار از جمله دلایل این انتخاب بود.
خانواده و ورود اسلام به ایران
ورود اسلام به ایران زمین ، تغییراتی ژرف در فرهنگ این سرزمین ایجاد کرد. چنانچه از آیات و احادیث برمیآید، اسلام بر قداست و اهمیت خانواده تأکید داشت. به عنوان مثال در آیه بیست و یکم از سوره روم چنین میخوانیم: و از آیات و نشانههای خداوند متعال این است که زوجهایی از نفس خودتان را برای شما آفرید تا به سبب آنها آرامش پیدا کنید و خداوند بین شما مهربانی و دوستی و رحمت را قرار داد.
در اسلام توجه به معیارهای مادی و ظاهری مانند ثروت و زیبایی منع شده است و تأکید بر معیارهای درونی و غیر مادی ، پرهیزگاری ، وفاداری و تناسب فکری زوجین شده است. همچنین از احادیث چنین برمیآید که اسلام زن و مرد را در انتخاب همسر کاملا آزاد میداند. هیچ کس حق تحمیل و تصمیمگیری به جای آنان را ندارد و والدین در فرایند انتخاب همسر تنها نقش مشاور دارند.(اینترنت)
تعریف خانواده
خانواده چیست؟ اگر چه ما همگی واژه «خانواده»[۵۵] را به کار می بریم،اما شاید تصور همه ارز آن یکسان نباشد، زیرا تعریف خانواده کار مشکلی است. در نظر بسیاری از مردم، خانواده، به منزله واحد اجتماعی[۵۶] است که شامل یک زوج متأهل و فرزندانشان است ودر خانه ای در کنار یکدیگر زندگی می کنند.
در تعریف دیگری از راجرز[۵۷] ، خانواده چنین توصیف شده است:
« خانواده،نظامی نیمه بسته است که نقش ارتباطات داخلی را ایفا می کند، و دارای اعضایی است که وضعیتها ومقامهای مختلفی را در خانواده و اجتماع احراز کرده و با توجه به محتوای وضعیتها، افکار و ارتباطات خویشاوندی که مورد تأیید جامعه ای است که خانواده جزء لاینفک آن است، ایفای نقش می کند».
«مرداک»[۵۸] نیز در تعریف خانواده می نویسد:
«خانواده یک گروه اجتماعی[۵۹] است که اعضای آن به وسیله دودمان، ازدواج یا فرزند خواندگی با یکدیگر پیوند بر قرار می کنند ونیز کسانی که در زندگی با هم از تشریک مساعی در تأمین درآمد، اقتصادی زندگی و نگهداری از فرزندان بر خوردار هستند».(محمودیان، ۱۳۸۶)
خانواده گروهی تشکیل از دو یا چند نفر که بعلت ازدواج، تولد، فرزند خواندگی در کنار هم زندگی میکنند و ویژگی های آن اهداف مشترکی است که بین این خانواده ها می باشد. (خانواده درمانی،گلادینگ ،ترجمه، بهاری، ۱۳۸۲)
جایگاه و منزلت خانواده
بررسی جایگاه خانواده، از چهار منظر یا رویکرد، قابل ملاحظه است:
الف) «خانواده، ساختاری در برابر جامعه»: برخی از جامعه شناسان نظیر «هایدی روزن باو»[۶۰] خانواده را واحد بنیادین جامعه تلقی می کنند. در چنین رویکردی، رابطه خانواده و جامعه از جنبه ارگانیکی و کارکردی آن نیز مورد توجه می باشد.
ب) «خانواده عامل توسعه فرهنگی»: هر فرهنگی برای تداوم حیات خود، نیازمند نوعی توسعه و گسترش از طریق پیامها، عناصر و مؤلفه های متنوع خویش است. خانواده، بستر مساعدی برای چنین منظوری است. زیرا ارتباطهای فکری و فرهنگی میان اعضای خانواده، فرصت مساعدی برای چنین مقصودی به ویژه توسعه فرهنگی پایدار، مهیا می کند.
د) «خانواده، عامل تکوین هویت»: تقریباً همزمان با دوره نوجوانی، پدیده «هویت جویی»، نمایان می شود و تا دوره جوانی، امتداد می یابد. به عقیده برخی اندیشمندان، تشکیل خانواده، به منزله تکوین بخشی از هویت فرد می باشد که با عنوان «هویت خانوادگی»، آن رااز سایر ابعاد هویت، متمایز می کنیم.
پرفسور روزن باوم با بررسی حدود چهارصد اثر علمی در زمینه جامعه و خانواده می نویسد:
«کلیه تعاریف و برداشتهای متفاوت از جامعه شناسی خانواده در آلمان غربی، دارای دو وجه مشترک است:
خانواده گروهی کوچکی است که ویژگی اساسی وغیر قابل تفکیک آن، صمیمیت آن است.