حضرت آیتالله خامنهای، پس از تبیین اهمیت عینی سبک و فرهنگ زندگی، به مبانی کارگشای این مبحث از منظر اسلام پرداختند و تأکید کردند: «اسلام، خردورزی، اخلاق و حقوق را مایههای اصلی فرهنگ صحیح میداند و ما نیز باید به طور جدی به این مقولات بپردازیم وگرنه پیشرفت اسلامی و تمدن نوین اسلامی شکل نخواهد گرفت.» ایشان در ترسیم چگونگی شکل گیری سبک و شیوه زندگی افزودند: «فرهنگ زندگی، متأثر از تفسیر ما از زندگی است و هر هدفی را برای زندگی تعیین کنیم، سبک خاصی را به همراه میآورد. در بحث سبک و فرهنگ زندگی، اسلام عزیز همه نیازهای انسان را برآورده میسازد و دانشوران حوزه و دانشگاه باید علاوه بر تلاش در فقه و حقوق، در بحث اخلاق اسلامی و عقل و سلوک عملی اسلام نیز کارهای متراکم و با کیفیت انجام دهند تا نتایج این تلاشها مبنای برنامه ریزی و تعالیم نسلها قرار گیرد.» آیتالله خامنهای بعد از تبیین ضرورت ایمان به هدف به عنوان یکی از عوامل اساسی تمدنسازی، بحث مهمش را با تأکید بر یک نکته اساسی دیگر ادامه دادند: «پرهیز کامل از تقلید از سبک و سلوک زندگی در تمدن غربی.» ایشان خاطرنشان کردند: «ما البته بنای بر غربستیزی نداریم اما بر اساس بررسی و تحقیق تأکید میکنیم که تقلید از غرب، هیچ ملتی را به جایی نمیرساند. فرهنگ غرب، اصولاً فرهنگی مهاجم است و به هر دلیلی در هر کشوری رواج یابد به تدریج فرهنگ و هویت آن ملت را نابود می کند.» وی در پایان سخنانش تأکید کرد: «انقلاب اسلامی دارای توانایی، ظرفیت و انرژی متراکمی است که می تواند همه موانع را از سر راه بردارد و تمدن ممتاز، متعالی، برجسته و باشکوه اسلامی را در مقابل چشم همه جهانیان برپا سازد.» (امام خامنهای، ۱۳۹۱).
علّامه محمدحسین طباطبایی، دین را نظامی مبتنی بر اعتقاد میداند. روانشناسی دینی گسترهای است که به مطالعه باورها و اعمال دینی از دیدگاه روانشناختی می پردازد. دین اسلام کاملترین و پسندیدهترین دین در نزد خدا است که دستورات جامعی برای همه از جمله ابعاد زندگی انسان ارائه داده است. انسان در صورت پذیرش توحید و عمل به قوانین دین ظرفیت روانیاش گسترده تر می شود، در غیر این صورت احساس ناخوشایندی و زندگی تیره و تاری خواهد داشت. به نظر میرسد که افراد پایبند به برنامه های دین و دستورات آن، به بسیاری از بیماریهای روانی مبتلا نمیشوند. هر چند نتیجه گیری از دیدگاه متفکرین اسلامی کاملاً منطقی است ولی مقبولیت عام نیافته است (حکم آبادی، ۱۳۸۹).
بندگی کن تا که سلطانت کنم جان فدا کن تا همه جانت کنم
قرآن کریم نیز به صراحت بیان می کند که راه مستقیم انسانیت، عبادت است: «وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ.( سوره یس ،آیه ۶۱٫) بندگی مرا کنید؛ که این راه مستقیم است.
مطالعه مذهب از دیدگاه روانشناختی از حدود ۱۰۰ سال پیش آغاز شده است، ویلیام جیمز[۲۳] موجودیت روان شناسی دین را آن گونه که امروز یافت می شود، از زمانِ پیدایش مطالعه تطبیقی ادیان در قرن ۱۹ در اروپا، به روشنی بیان می کند. وی بر این باور است که دانش روانشناسی به این نتیجه رسیده است که اگر خداگراییِ انسان، سرشتی است و اینکه انسان میل به این جهت دارد، حکایت از یک وابستگی عمیق بین وجود انسان و خالق او می نماید. از دیدگاه روانشناسی، مذهب یک سری احساسات مختلف است، مثل ترسمذهبی، عشق مذهبی و نشاط و سرور مذهبی. مذهب را تاثیرات، احساسات و رویدادهایی میدانند که در عالم تنهایی و دور از همه وابستگیها برای هر انسانی روی میدهد. نظام ارزشها مبتنی بر طرز تلقی افراد از زندگی و موفقیت انسان در جهان و در رابطه با پدیده های جهان است و به دلیل نیاز انسان به داشتن معنای وجودی خویش و جایگاهش در این جهان، ارزش مذهبی در نظام ارزشها، جایگاه ویژهای دارد (رازفر و سهرابیان،۱۳۷۹؛ به نقل از ضیایی،۱۳۹۱).
۲-۳- تعریف مفاهیم و نظریه های مربوط به مذهب
بررسی روانشناختی دین نیز همچون خود روانشناسی از گذشتهای دور و نامشخص آغاز شده که مقدم بر تاریخ رسمی آن است. آغاز روانشناسی دین به عنوان رشتهای رسمی به حدود سال ۱۸۸۱ باز میگردد، هنگامی که جی استانلی هال[۲۴] در بوستون نطقی همگانی در مورد آموزش اخلاقی و دینی ایراد کرد. خواه قبول داشته باشیم، شواهد هال که بنابر برداشت شخصیاش بین دو چیز یعنی تعبیر دین و دوران نوجوانی پیوند برقرار می کند، آغازگر این رشته بوده و خواه بخواهیم پیدایش آن را به گونه ای نامشخصتر به اواخر قرن نوزدهم برگردانیم، تنها توانسته ایم تاریخ آخرین دوره تفکر را در باره پارسایی انسان معین کنیم. این نوع تفکر و نظریهپردازی را اگرچه به هیچ وجه رواج نداشته اما به صورت پراکنده میتوان در دوران کهن نیز یافت (کاهو، ۱۹۹۲؛ به نقل از حسینی،۱۳۹۱).
در زبان انگلیسی واژه «دین»[۲۵] از ریشه لاتین religio می آید که به گفته برخی پژوهشگران، نخست برای اشاره به نوعی قدرت فرابشری به کار میرفته که از آدمی میخواهد برای اجتناب از نتیجهای شوم به شیوهای خاص رفتار کند، دیگر پژوهشگران نتیجه گرفتهاند که religio به احساسی اشاره دارد که در کسانی موجود است که چنین قدرتی را درک و مشاهده میکنند، این اصطلاح بر کردارهای آیینی که در حرم خدایانی[۲۶] معین صورت میگرفت اطلاق می شود. به هر حال این واژه دلالت داشت بر آنچه آدمی انجام میداد یا آنچه عمیقاً احساس میکرد یا آنچه بر ارادهی او تاثیر میگذاشت، او را به اطاعت میخواند یا به عذاب تهدید میکرد، یا وعده پاداش میداد یا به اجتماع خود پایبند میکرد (اسمیت، ۱۹۶۳؛ به نقل از دهقانی، ۱۳۸۶).
۲-۳-۱- تعریف دین
“