۸-۲ اهمیت شناخت دقیق طرحوارهها و سبکهای مقابلهای
برای تدوین مفهومسازی اثربخش از مشکل بیمار، درمانگر باید طرحوارههای ناسازگار اولیه و سبکهای مقابلهای بیمار را دقیقا بسنجد. مفهومسازی مشکل بیمار، تأثیر بسزایی بر سیر درمان، تدوین طرح درمان، انتخاب آماج تغییر و چگونگی اجرای روشهای درمانی دارد. شناخت دقیق طرحوارهها، منجر به افزایش اتحاد درمانی می شود؛ چون بیمار احساس می کند که درمانگر، او را درک کردهاست. از سوی دیگر شناخت طرحوارهها باعث می شود حوزه های احتمالی مشکلزا در مرحله تغییر نیز پیش بینی شوند. نکته مهم این است که درمانگر نباید در خصوص طرحوارهها، فقط بر اساس تشخیصهای DSM، تاریخچه زندگی یا پاسخهای بیمار به یک روش سنجش، سریعا به نتیجه گیری برسد. تشخیصهای یکسان در محور I می توانند حاکی از وجود انواع مختلف طرحوارهها باشند. تقریبا تمام طرحوارهها می توانند باعث افسردگی، اضطراب، سوءمصرف مواد، علایم روانتنی یا ناکارآمدی جنسی شوند. حتی در تشخیصهای خاصی مثل اختلال شخصیت مرزی، بیماران ممکن است بعضی از طرحوارهها را داشته باشند و برخی را نداشته باشند (یانگ و همکاران، ۱۳۸۹).
شناخت دقیق طرحوارهها بینهایت مهم است، چون مداخلات درمانی طرحوارهها کاملا مشخص و اختصاصی هستند. شناخت دقیق سبکهای مقابلهای بیمار نیز در مفهومسازی مشکل بیمار اهمیتی همپای شناخت طرحوارهها دارند. اکثر بیماران، آمیزهای از سبکهای مقابلهای را به کار میبرند. بیماری که طرحواره نقص دارد، ممکن است با پیشرفتطلبی زیاد و رقابتجویی در محیط کار، دست به جبران افراطی طرحوارهاش بزند، اما در زندگی شخصی خود از روابط صمیمی اجتناب کند و گوشهگیری اختیار نماید. سبکهای مقابلهای به طرحواره خاصی ربط ندارند. معمولا سبکهای مقابلهای با طرحوارهها مغایرت دارند و می توانند بهعنوان سازوکارهای کنار آمدن با هیجانهای آشفتهساز ناشی از طرحوارههای مختلف عمل کنند (یانگ، ۲۰۰۳).
۹-۲ حیطههای تأثیرگذاری طرحوارههای ناسازگار اولیه
مطابق پژوهشهای انجام شده، طرحوارهها در حیطههای مختلف زندگی تأثیر میگذارند و یکی از این حیطهها روابط صمیمانه مخصوصا در زندگی زناشویی است (ذوافقاری، فاتحیزاده و عابدی، ۱۳۸۷). طرحوارهها به واسطه ارتباط و تأثیری که بر سبک دلبستگی، اختلالات شخصیت و اختلالات خلق میگذارند، می توانند تأثیر غیرمستقیم نیز بر روابط زناشویی داشته باشند. یانگ معتقد است معمولا ماهیت ناسازگار طرحوارهها وقتی ظاهر می شود که بیماران در روند زندگی خود و در تعامل با دیگران، به ویژه رابطه زناشویی بهگونه ای عمل میکنند که طرحوارههای آنها تأیید شود، حتی اگر برداشت اولیه آنها نادرست باشد (یانگ، ۲۰۰۳). طرحوارههای ناسازگار اولیه و تکنیکهای ناسازگاری که برای رویارویی با آنها یادگرفته می شود، شالوده اصلی بروز اختلالاتی نظیر اعتیاد دارویی، افسردگی، اضطراب و اختلالات روانتنی هستند. تحقیقات ارتباط معناداری بین نرخ استفاده از طرحوارههای ناسازگار اولیه و میزان رضایت زناشویی زوجین نشان داده است (نوردال، هالته و شاگوم[۴۰]، ۲۰۰۵؛ نقل در سلیمانی، ۲۰۱۴)که مفهوم رضایت زناشویی در چهارچوب خانواده و ازدواج معنا مییابد.
۱۰-۲ خانواده
هر یک از نویسندگان و جامعهشناسان به شکلی خاص خانواده را تعریف کرده اند، بهنحوی که ارائه یک تعریف جامع از خانواده شاید دشوار به نظر می آید. در تعاریف گوناگونی که از خانواده ارائه شده، میتوان به تعریف مک آیور[۴۱] اشاره کرد که خانواده را گروهی میداند دارای روابط جنسی و مشخص که به تولیدمثل و تربیت فرزندان منتهی می شود. لوی[۴۲]یکی دیگر از نظریهپردازان خانواده است که خانواده را پیوندی میداند که با نهاد ازدواج، که مورد تصویب جامعه قرار گرفته، در ارتباط است. راجرز[۴۳] نیز خانواده را نظامی میداند نیمه بسته که تشکیل شده از اعضایی با وضعیتها و مقامهای گوناگون در خانواده و اجتماع، که با توجه به محتوای نقشها، وضعیتها، افکار و ارتباطات خویشاوندی که مورد تأیید جامعه است، ایفای نقش می کند (نجاتی، ۱۳۸۹).
خانواده چیزی بیشتر از مجموعه افرادی است که در یک فضای فیزیکی و روانشناختی با هم مشارکت دارند. امروزه خانواده در اشکال گوناگون دیده می شود که هر کدام یک سیستم اجتماعی – فرهنگی تلقی میشوند. در داخل چنین سیستمی، افراد بهوسیله حلقه های عاطفی قدرتمند، بادوام و متقابل به یکدیگر گره خوردهاند. ورود به این سیستم سازماندهیشده از طریق تولد یا ازدواج صورت میگیرد (نظری و نوابینژاد، ۱۳۸۴). حسینی و ثناییذاکر (۱۳۸۴) خانواده را نظامی اجتماعی و طبیعی میدانند که ویژگیهای خاص خود را دارد. در چنین نظامی، افراد با علایق و دلبستگیهای عاطفی نیرومند، دیرپا و متقابل به یکدیگر پیوستهاند. این دلبستگیها اگرچه شاید شدت و حدتشان در طی زمان کاسته شود، اما در سراسر زندگی خانوادگی پاینده خواهند بود. تشکیل خانواده و ازدواج واقعه اجتماعی مهمی است که پایبندی گروه ها و زندگی نسلهای متوالی به آن بستگی دارد.
۱۱-۲ ازدواج
رکن اساسی خانواده، ازدواج است. ازدواج ارتباطی است که دارای تامیت بینظیر و گسترده ای میباشد، ارتباطی که دارای ابعاد زیستی، عاطفی، روانی، اقتصادی و اجتماعی است. کارلسون[۴۴] ازدواج را فرایندی میداند از کنش متقابل بین یک مرد و یک زن که با تحقق بخشیدن به برخی شرایط قانونی و برپاداشتن مراسمی برای برگزاری زناشویی انجام میگیرد و کلودلوی استروس[۴۵] ازدواج را برخوردی دراماتیک بین فرهنگ و طبیعت، یا میان قواعد اجتماعی و کشش جنسی میداند(نقل در نجاتی، ۱۳۸۹). ازدواج یکی از مهمترین وقایعی است که در زندگی انسان رخ میدهد و چنانچه بهموقع و مناسب انجام شود، می تواند سلامت جسمانی و روانی فرد را تأمین کند. همچنین ازدواج یکی از عوامل حمایتکننده در برابر آسیبهای فردی و اجتماعی بهشمار میرود و نقش عمدهای در سلامت جامعه دارد، تا جایی که روانشناسان معتقدند سلامت و پویایی جامعه به پویایی و سلامت خانواده بستگی دارد و سلامت و شادابی خانواده نیز به سلامت ازدواج وابسته است (محمدخانی، ۱۳۸۹).
ازدواج اولین تعهد عاطفی و حقوقی است که در بزرگسالی منعقد می شود، بهگونه ای که انتخاب همسر و انعقاد پیمان زناشویی، نقطه عطفی در رشد و پیشرفت شخص تلقی می شود. ازدواج را میتوان بهعنوان یکی از مراحل رشد انسانها در نظر گرفت. اگر ازدواج موفقیتآمیز باشد، کمک زیادی به رشد روانی-اجتماعی زوج می کند. موفقیت ازدواج وابسته به میزان آمادگی افراد برای ازدواج و درک واقعبینانه آنها از روابط زوجی است. البته این آمادگی می تواند در اثر آموزش بهبود پیداکند (نظری، ۱۳۸۸). رویداد ازدواج ورود به مرحله جدیدی از زندگی است که بخش بسیار مهمی از حیات فردی و اجتماعی هر فرد را در برمیگیرد. چگونگی آغاز و شکل گیری روابط در رفتارها و برخوردهای بعدی آنها اثرگذار است و می تواند زوجین و فرزندان را تحتتأثیر مثبت یا منفی خود قرار بدهد (جعفری، ۱۳۸۸). کیفیت و نوع روابط بین زن و شوهر، تعیینکنندگان اصلی ازدواج هستند (گاتمن[۴۶]، ۲۰۰۲؛ نقل در تقویدینانی، زربخش، سمخانیان، حمیدی و آرکیان، ۲۰۱۴).