« جان وجگر کندن »کنایه از:غم ورنج بسیار تحمل کردن
۳۵- بو سهل زوزنی بادی گرفت که از آن هول تر نباشد. (همان: ۱۵۴)
« باد گرفتن »کنایه از: باد در سر کردن،غرور گرفتن ومغرور شدن
۳۶- مرد که بر ایستاد،نیافت در خود فرو گذاشتنی. (همان: ۱۶۲)
فعل پیشوندی کنایه از:تأمل کردن-اندیشیدن
۳۷- او را وپسرش را مال بسیار،می جهاند. (همان: ۱۶۳)
کنایه از : مغرور ساختن در دهان یکدیگر
۳۸- هر کس می گفت چه شاید بود واز پرده چه بیرون آید به صحرا (همان: ۱۶۳)
(بر صحرا نهادن)کنایه از : آشکار شدن
۳۹- وگفت شما همه ی قوادان زبان در دهان یکدیگر کرده اید . (همان: ۹۱۳)
عبرات فعلی کنایه از: به همدیگر یاد دادن،حرف های خود را یکی کردن
۴۰- و وی هر کسی را لطف می کرد و زهر خنده می زد. (همان: ۵۳)
« زهر خنده زدن »کنایه از:خنده زهرآگین ونیش دار زدن
۴۱- خوارزمشاه سخن نومید گشت وبه دست وپای بمرد. (همان: ۶۲)
عبارت فعلی کنایه از: سخت ترسیدن
۴۲- امّا به هیچ مضارع روی ندارد که با وی از حدیث رفتن فرو نهد وبردارد. (همان: ۶۳)
کنایه از: جرأت نداشتن-کنایه از : مطلبی را دست زدن وزیر وبالا کردن
۴۳- وبوسهل زوزنی را درآنچه رفت مردمان در زبان گرفتند وبد گفتند. (همان: ۶۵)
کنایه از: سرزنش کردن-بد گویی کردن
۴۴- طاهر به یکبارگی سپر بیفکند واندازه به تمامی بداشت. (همان: ۱۴۸)
کنایه از: تسلیم شدن
۴۵- وبه عجز باز گردیم ودُم کنده شویم. (همان: ۲۱۸)
کنایه از:زبونی وناتوانی وشکست است.
۴۶- او را نیز به خوان فرود آوردندی. (همان: ۲۴۳)
«فرود آوردن» کنایه از: دعوت کردن، برای پذیرایی پایین آوردن
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۴۷- وآن شب اندیشه را بدین کار گماشت وسخت تاریک نمود وی را. (همان: ۲۵۷)
کنایه از اینکه تصمیمش را تیره وشوم دید.
۴۸- و پسر کاکو از بُن دندان سر به زیر می دارد. (همان: ۲۶۴)
«سر به زیر داشتن»کنایه از: مطیع بودن-اطاعت نمودن
۴۹- آن سالار به وقت خود به غزو می رود وخراج وپیل می ستاند وبر تارک هندوان عاصی می زند.
(همان: ۲۸۶)
« بر تارک کسی زدن »کنایه از: تنبیه کردن-مالیدن
۵۰- چنانکه آن مرد دست بر رگ تو ننهد وترا زبون نگیرد. (همان: ۲۶۹)
عبارت فعل کنایه از : چیره ومسلّط شدن
۵۱- حرمت او نگاه دارید واز او گردن مکشید.(همان: ۳۳۵)
گردن کشیدن کنایه از: سرپیچی کردن، مطیع نبودن ونافرمان بودن
۵۲- ومشرفان گماشت که انفاس وی می شمرند وبدو می رسانند. (همان: ۳۳۶)
« انفاس شمردن » کنایه از: گزارش دادن، مضارعات وکرانهوحرکات کسی را زیر نظر داشتن
۵۳- هر چند به تن خویش مشغول بود وآن شب کرانه خواست کرد. (همان: ۳۴۹)
« کرانه کردن » کنایه از: مردن ودر مضارع احتضاربودن در این جا.
۵۴- همگان را دندان مزد داد. (همان: ۳۸۷)
همانند دست مزد دادن،کنایه از پاداش دادن.(همان: ۳۸۷)
۵۵- وتنی چند را فرماید تا به هرات فرو گیرند وبنه های ایشان برانند واین قوم را که با بنه اند،بجنبانند.
(همان: ۳۹۹)
کنایه از این که:بار وبنه آنها را بگیرند-جنباندن در این جا کنایه از: تنبه کردن است.
۵۶- در وی دمیده بود که از قاضی شیراز نباید اندیشید. (همان: ۴۰۰)
« دمیدن » کنایه از: القاء کردن، یاد دادن
۵۷- چون لختی شمشاد با رخان گلنارش آشنایی گرفت و یال بر کشید به سالاری لشکرها کشید.