ای ایها الناس بفکر باشید و قبل از انکه به حسابتان برسند به حساب خود برسید.
دیگر وصیتی ندارم والاسلام
دیدار ما کمتر از بیست سی سال دیگر و به قیامت
روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزهای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است،
قرار میگیرد و آدمهایی که سخت مشغول زندهها و مردهها هستند از کنارم میگذرند.آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است.
در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با بهره گرفتن از دستگاه، زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید.
بگذارید آن را بستر زندگی بنامم. بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند.
چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشمهای یک زن ندیده است.
قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطرهی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد.
خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و کمکش کنید تا زنده بماند و نوههایش را ببیند.
کلیههایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه می کند.
استخوان هایم، عضلاتم، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آن ها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید.
هر گوشه از مغز مرا بکاوید، سلولهایم را اگر لازم شد، بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند.
تا به کمک آن ها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود
آنچه را که از من باقی میماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید، تا گلها بشکفند.
اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند.
گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید. عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شما است، کلام محبتآمیزی بگویید. اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند.
نویسنده رابرت نتست
مرد ثروتمندی بود که به پایان زندگی اش رسیده بود، کاغذ و قلمی برداشت تا وصیتنامه خود را بنویسد: (تمام اموالم را برای خواهرم می گذارم نه برای برادر زاده ام هرگز به خیاط هیچ برای فقیران) اما اجل به او فرصت نداد تا نوشته اش را نقطه گذاری کند پس تکلیف آن همه ثروت چه می شد؟؟ برادر زاده او تصمیم گرفت آن را اینگونه تغییر دهد:
(تمام اموالم را برای خواهرم می گذارم؟ نه! برای برادرزاده ام. هرگز به خیاط. هیچ برای فقیران) خواهر او که موافق نبود آن را اینگونه نقطه گذاری کرد: (تمام اموالم را برای خواهرم می گذارم. نه برای برادرزاده ام. هرگزبه خیاط. هیچ برای فقیران) خیاط هم یک کپی از وصیتنامه گرفت و آن را روش خودش نقطه گذاری کرد: (تمام اموالم را برای خواهرم می گذارم؟نه. برای برادرم؟ هرگز. به خیاط. هیچ برای فقیران). پس از شنیدن این ماجرا فقیران شهر جمع شدند تا نظر خود را اعلام کنند: (تمام اموالم را برای خواهرم می گذارم؟ نه. برای برادر زاده ام؟ هرگز. به خیاط؟ هیچ برای فقیران) زندگی نیز این چنین است: او نسخه ای از هستی و زندگی به ما میدهد که در آن هیچ نقطه و ویرگولی نیست و ما باید به رو شخودمان آن را نقطه گذاری کنیم (بین علامت تعجب تولد تا علامت سوال مرگ، همه چیز بستگی به روش نقطه گذاری دارد.)
فصل چهارم
اختیارات موصی در وصیت
۴-۱- مقدار سهم قابل تصرف موصی
طبق ماده ۸۴۳ قانون مدنی، در حقوق ما، وصیت تا میزان ثلث ترکه نافذ است و وصیت زیاده بر ثلث موقوف به تنفیذ ورثه است.
محدود کردن اختیار موصی از دو جهت اقبل استدلال است.
اول این که مستند بر ماده ۳۰ قانون مدنی، شخص تا زمان حیات خود اختیار تصرف در اموال خویشتن را دارد، لذا محدود کردن اختیار موصی در وصیت، امری برخلاف قاعده است که این امر به منظور حفظ مصالح وراث و توزیع ثروت، بیان گردیده است.
دوم این که اختیار مالک با فوت او از بین می رود و لذا ورثه مالک دارایی میگردند. لذا این امر اقتضا میکند که هیچ کس نتواند به موجب وصیت، به حقوق ورثه تجاوز کند و اختیاری که به موصی درباره ی ثلث، داده شده است، حکمی است استثنایی که برای رعایت انصاف و برقراری عدالت مقرر شده است.
بر مبنای نظریه اول دخل و تصرف در اموال اختیار مسلم موصی است، لیکن به جهت این که این اختیار اگر نامحدود و مطلق باشد، ممکن است موجب اضرار ورثه گردد، آن را تحریر میکنند و بر مبنای نظر دوم، با فوت موصی، اختیار او نسبت به اموالش قطع شده و مالکیت به ورثه منتقل می شود[۱۳۶]. لذا اختیار مطلق با ورثه است و سبب این اختیار، امری است برخلاف قاعده مذبور که در وصیت، تا ثلث اموال جایز دانسته می شود.
به نظر میرسد مبنای نظریه ی اول، با اصول حقوقی و منطقی، سازگارتر باشد؛ توجه به این امر که انشای وصیت در زمان حیات موصی بوده است، برای پذیرش این نظریه کمک بیشتری میکند.
اگر موصی مورد وصیت را به موصی له هبه می کرد، تکلیف چه بود؟
این نظر که با فوت موصی، اختیار ماترک به طول مطلق به ورثه منتقل می شود و لذا برخلاف اصل دانستن تصرفات قبل از فوت، که تا زمان بعد از فوت ادامه داشته است، صحیح به نظر نمی رسد.
انشای وصیت در زمان حیات موصی صورت میگیرد و یکی از دلایل عدم تحقق آن، تا قبل از فوت او به جهت اذن رجوع از وصیت است، پس نمی توان به استناد این امر که با فوت او، مالکیت موصی زائل میگردد،این اختیار را برخلاف قاعده دانست.
در این که آیا موصی اختیار تعیین ثلث را در ضمن وصیت دارا میباشد یا خیر، اختلاف نظر وجود دارد[۱۳۷]. برخی این اختیار را جایز نمی دانند و معتقدند در صورتی که موصی، ثلث را معین میکند این اراده ی او موقوف به تنفیذ ورثه است، ولو این که زائر بر مقدار ثلث ماترک هم نباشد و دلیل آن را اختیار ورثه نسبت به تعیین سهم خود از ماترک می دانند.
برخی اراده ی موصی را در این فرض نافذ می دانند، لیکن آن را مقید به عدم تجاوز از ثلث میکنند، یعنی اگر آن مال مشخص شده که در زمان انشای وصیت از جانب موصی، زائد بر ثلث نبوده، در زمان بعد از فوت او زائد بر ثلث گردد، آن زیاده را معلق به تنفیذ ورثه می دانند.