هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون قلم اندر نوشتن میشناخت
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
عقل، در شرحش چو خر در گل به خفت
در نگنجد عشق مادر گفت و شنید
عشق دریایی است و مهرش ناپدید
شرح عشق از من بگویم بر دوام
صد قیامت بگذرد و آن ناتمام
گرچه تفسیر زمان، روشنگر است
لیگ عشق بی زبان روشنتر است
چون به عشق آیم، جهل باشم از آن هفت دریا
شرح عقل و عاشقی هم، عشق گفت
قطره های بحر را نتوان شمرد
هفت دریا پیش آن؟
زآنکه تاریخ قیامت را خداست
هر کجا که وصف ایزد است[۸۲]
مولوی عشق را محرک و جاذبهای میداند که روح را در سیر الی الله و تمام کاینات را در سیر به سوی کمال و قلههای الهی به پویه و جنبش درمیآورد و البته همانطور که گفتیم این عشق امری وصف ناپذیر است و تمام مثنوی از آغاز تا پایانش طنین سرود این عشق که گاهی نغمهی نی آنرا تقدیر میکند و گاهی حکایت یک کنیز عاشق و دل سوخته و گاهی قصه یک طوطی محبوس در قفس.
بدیهی است در صورتی که عشق الهی در جامعه حاکم شود و همه مذاهب و مسلمانان حقیقتاً عاشق حضرت حق شوند، این امر موجب میشود خودخواهیها کنار برود، و خداخواهی جای آن را بگیرد این موضوع سبب میشود تا زمینه برای تقریب و همبستگی مذاهب فراهم شود.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۴ـ۵ـ دین و انسانیت از دیدگاه مولانا
مولانا، ادیان و مذاهب الهی را به عنوان نور واحدی میدانست که از چراغهای گوناگون میتابند و هرنبی و هر ولی خدا، مسلک خاصی دارد که در نهایت همه این مسلکها و مرامها، راه به حق میبرند. او دین را وسیلهای برای تکامل و تعالی انسان در جهت نیل به اهداف عالی و سرانجام فنا فی الله میدانست. شمس الدین نیز معتقد بود که انبیاء معرف یکدیگرند و قول هر کدام، متضمن نفی و نقض قول دیگران نیست، چنان که مولانا میگوید:
هر نبی و هر دلی را مسلکی است
لیک با حق بود جمله یکی است
مولانا اختلاف و تفرقه بین مؤمن و کافر و مسلمان و ترسا را از آن جهت که مانع تحقق وحدت و یگانگی انسانی می شود نفی میکرد، چرا که او کمال هستی مطلق را در انسان و انسانیت میدید. چنان که خود نیز، نمونه بارز انسانیت بود و محبتش شامل همه انسانها و بلکه کلیه عالم میشد.
مولانا، رهایی از وابستگیها و نیازهای جسمانی در حد ممکن و گسستن قید و بندهای مادی و دنیایی را، موجب آسایش و آرامش میدانست و چنین انسانی را به عنوان نمونه بی بارز از کمال انسانی معرفی میکرد. چنانکه خود نیز با عشق به شمس الحق، درس و موعظه را رها کرد و یکسره پای در وادی سلوک نهاد و در وادی عشق حق، مستحیل گشت. البته بیخودی و رهایی از خود مزاحم، تنها با مجاهده و ریاضت فردی ممکن نیست بلکه با اعتماد به عنایت و لطف الهی است که میتوان در این وادی گام نهاد و از وجود خداوند بهرهمند گردید. مولانا فنا فی الله و رسیدن به مرحله اولوهیت را که همانا مرگ خویشتن و زندگی در خداست، تولد دوباره میخواند.
۴ـ۶ـ محبت و ارادت مولانا به امیرالمومنین (علیهالسلام)
ارادت خاص مولانا و اعتقاد جازم و کامل او به اهلبیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) به ویژه ارادت او به امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (علیهالسلام)در حالی که زندگانی مولانا جلال الدین محمد بلخی در قرن هفتم هجری قمری (۶۰۴ـ۶۷۲) هم زمان بود با سلطنت و سلطه سلجوقیان که مذهب حنفی داشته و علنا از سنت خلفای سهگانه تبعیت میکردند. که طبیعتاً مخالفین حکومت و ارادتمندان به اهل بیت در خفای و در حالت تقیه زندگی و امرار معاش میکردند، چرا که در صورت اظهار ارادت نسبت به اهل بیت علیهم السلام، عقوبت سنگینی در انتظار آنان بوده و طبق شواهد تاریخی در آنزمان شکنجه و تعقیب و گریز شیعیان و علویان به کرات گزارش شده است.
در عین حال شخصی همچو مولانا که از ارادتمندان خاص اهل بیت (علیهم السلام) بوده و حالات عرفانی که از ملاقات با شمس تبریزی برای او به وجود آمده بود در زمانی زیست میکرده که علناً میبایست به مذهب حنفی تظاهر کند و این تظاهر قطعاً اجتناب ناپذیر بوده است.
اما وقتی به اثر عظیم وشگرف مثنوی و دیوان شمس او مراجعه میکنیم که حدود ۷۰ هزار بیت را در خود جای داده در جای جای این آثار حب اهل بیت (علیهم السلام) به ویژه ارادت مخصوص به حضرت علی (علیهالسلام) را شاهد هستیم و این عرفان و این اعتلای ادب و اوج سلوک مولانا قطعاً بدون این ارادت و اعتقاد به حضرت علی (علیهالسلام) واهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیه و آله) امکان پذیر نبوده و قطعاً امری محال است.
حال با توجه به این مقدمه به شواهدی در مثنوی اشاره میکنیم که این ارادت را به وضوح نشان میدهد. مولانا به تفصیل از علو مقام و شان بیهمتای حضرت اسدالله الغالب علی (علیهالسلام) پرده برمیگیرد و سالکان طریق وصال حضرت محبوب را به پیروی از منش «شیر حق» دعوت می کند.
از عـلـی آمـوز اخـلاص عمـل
شیر حق را دان منزه از دغل[۸۳]