ایرانی نیز به این نهضت پیوسته بودند.به طوری که بعضی از مورخان ساختار نهضت جنگل را متشکل از جنگل نشینان گیلانی، کردها و ترکهای قفقازی که از قتل و عام سال 1918 در باکو گریخته بودند، میدانند.
نهضت جنگل در توضیح مفهوم استقلال معتقد بودند که، استقلال باید به معنی تمام کلمه، یعنی بدون اندک دخالتی از جانب هیج دولت اجنبی باشد. هرچند که سرانجام با حمایتهای روسیه و انگلستان از حکومت مرکزی و برخی توطئههای داخلی سبب شکست قیام جنگل شد، اما جنبش جنگل به عنوان یک قیام استقلال طلبی و مبارزه با سلطه بیگانه در تاریخ ایران دارای ارزش و اعتبار زیادی بوده و به عنوان یکی از افتخارات ایرانیان در تلاش برای حفظ هویت ملی در برابرنفوذ و سلطه بیگانگان قلمداد میگردد.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
فصل اول:
کلیات تحقيق
1-1-مقدمه
دراین فصل پیرامون چارچوب تحقیق ابتدا بیان مساله تحقیق پرداخته و سپس سؤالات تحقیق، فرضیههای تحقیق، ضرورت تحقیق،انگیزه تحقیق،اهداف تحقیق،اهمیت موضوع تحقیق، محدوده مورد مطالعه،سوابق تحقیق، روش تحقیق و مراحل آن،با تشریح ابعاد هریک بیان میشود.
1-2-بیان مسئله
امروزه مبحث ژئوپلیتیک مقاومت از جمله مباحث مهم در پژوهشها و نوشتههای مربوط به ژئوپلیتیک انتقادی است. این رویکرد توجهش را صرفاً به رویه سلطه ژئوپلیتیک معطوف نداشته بلکه به رویه دیگر ژئوپلیتیک که همان مقاومت است بیشتر توجه میکند. مقاومتهای مردمیو نهضت ها در برابر رفتارهای ژئوپلیتیک گرایانه؛ یکی از مولفههایی است که در ارزیابی میزان قدرت مورد توجه ژئوپلیتیسین ها واقع وکارکردآن درتنازعات موردتوجه قرارمیگیرد.تاريخ جنگهاودرگیريها،بیانگرشواهدبسیاری ازسیرتکاملی مفاهیمیاست که پیش ازاين،تنهاازيک بعدموردتوجه قرارگرفته،واينک،به لطف توسعه وپیشرفت علوم مختلف وهم پوشانی زمینههای گوناگون علمی،ازابعادبیشتری میتوان آنهاراموردبررسی قرارداد. مقاومت در برابر سلطه بیرونی و سلطه حاکمان جور و ناصالح تاریخی طولانی به درازای رقابت قدرتها و نیروها دارد اما کمتر موردی از این مقاوتها بوده است که ماندگار گشته باشد. در این میان در تاریخ جنبش ها و نهضتهای آزادی طلبانه ملت ایران، نهضت جنگل یکی از درخشان ترین جنبش بوده است. نهضت جنگل از سال 1293 شمسی تا سال 1300 شمسی به مدت هفت سال در حوزه جغرافیایی گیلان به حیات خود ادامه داد. از سویی موقعیت جغرافیایی و ژئوپولیتیک گیلان در ظهور جنبش ها و نهضتهای مردمیازجمله نهضت جنگل بی تاثیر نبوده است. گیلان از سرزمینهایی است که عوامل تاثیر گذار جغرافیایی و ژئوپلیتیکی نقش تعیین کننده و بسزایی در تحولات آن داشته است. از منظر جغرافیایی از چهارسو با موانع بزرگ طبیعی روبرو بوده است، در شمال با دریاچه بزرگ و بسته خزر و در غرب، جنوب و شرق با دیوارههای بلند کوهستانی و جنگلهای انبوه خزری احاطه شده است. در گذشته در داخل منطقه نیز زمینهای باتلاقی، بیشه زارهای انبوه، رودخانههای متعدد و پر آب و اقلیمیبسیار مرطوب و ناسازگار آن، برای هر مهاجمیبه منزله ی یک خطر استراتژیک تلقی میشد. از این رو این منطقه به برکت خصیصههای جغرافیایی و ژئوپلیتیکی فوق سال ها با استقلال کامل و نسبی از حکومتهای پیرامون خود زیسته است. هدف این تحقیق، واکاوی و بررسی رابطه اراده ی نظام سلطه مدار و مقاومت ها و جنبش مردمیاست به بیان دیگر توضیح و تبیین زمینههای شکل گیری نهضت جنگل، علت تداوم و استمرار آن به مدت هفت سال نسبت به نهضتهای معاصر خود از نظر حوزه ی عملکرد و تداوم و همچنین نقش این نهضت در حفظ و تداوم هویت ملی ایران از اهداف مهم این تحقیق میباشد.
1-3- اهمیت و ضرورت انجام تحقیق
در عصر جهاني شدن و ارتباطات و در شرايطي كه تحولات جهاني و منطقهاي در عرصههاي سياست و اقتصاد و فرهنگ پرشتاب است، تأكيد بر هويت ملي و توجه خاص به برخی از تحولات و جنبشهای تاریخی میتوانند زمینههای حفظ همکاری و انسجام ملی (هویت ملی)و نیز امنیت ملی کشورها مهیا سازد.با توجه به این که تحقیقات بی شماری در زمینه نهضت جنگل صورت گرفته اما کمتر محققی به تحقیق و کنکاش مسائل ژئوپلیتیکی و مقاومتی نهضت جنگل اشاره و تاثیر آن را بر هویت ملی کشور ایران ارزیابی نموده است که از این حیث، تحقیق حاضر در نوع خود بی نظیر و پرداختن به آن دارای اهمیت ویژه ای است. از طرفی عوامل مختلف ژئوپلیتیکی در روند ایجاد و تداوم جنبشهای اجتماعی تاثیرگذار هستند. به طورمثال جنبشهای ضد حکومتی در دوران خلافت عباسی بیشتر در سیستان و خراسان شکل میگرفت که دسترسی به آن به دلیل شرایط جغرافیایی بسیار دشوار بود. در شکل گیری قیام میرزا کوچک خان نیز شرایط و عوامل ژئوپلیتیکی گیلان نقش آفرین بودند.
1-4- انگیزه تحقیق
انگیزه محقق از انتخاب موضوع پایان نامه موردنظر، بررسی و شناخت جایگاه نهضت جنگل در تقویت هویت ملی ایران میباشد.با توجه به اینکه نهضت جنگل در استان گیلان به وقوع پیوست و این جانب با توجه به علاقه مندی که به استان خودم دارم و این ناشی از وجود علاقه به مکان است، پرداختن به موضوع جنگل را لازم دیدم. از طرفی علاقه به شخصیت میرزا کوچک خان به عنوان یک انقلابی و مبارز علیه استبداد و استعمار نیز تا حدودی مشوق انتخاب موضوع فوق گردید. چرا که شخصیت میرزا کوچک در نزد مردم گیلان بسیار مهم و مورد توجه است. به طوری که در ادبیات گیلگی و تاریخ محلی نهضت میرزا بازتاب گسترده ای یافته است. بنابراین اقناع حس کنجکاوی از یک طرف و علاقه به میرزا به عنوان یک مبارز آزادیخواه گیلانی از طرف دیگر زمینه ، توجه اینجانب را به موضوع فوق فراهم آورد.
1-5- اهداف تحقیق
- بررسی عوامل ژئوپلیتیک در شکل گیری، تداوم و استمرار نهضت جنگل.
- بررسی تاثیر نهضت جنگل برحفظ و ماندگاری هویت ملی ایران.
1-6-سؤال تحقیق
بدون تردید هر تحقیقی در راستای شکل گرفتن سئوال یا سئوالاتی در ذهن محقق انجام میگیرد و شخص پژوهشگر همواره تلاش میکند تا در طول تحقیق به شیوهای علمیو دقیق به پاسخهای مناسب و قانع کنندهای برای سئوالات خود دست یابد. ضمن اینکه برای انجام یک تحقیق خوب پرسشها خیلی اساسیاند و این پرسشها ما را به دانش جدید یا در حل مسئلهای ویژه هدایت میکنند (پارسونس و نایت، 1386: 63). با توجه به موضوع تحقیق که به(تحلیل پیامدهای ژئوپولیتیک مقاومت نهضت جنگل در هویت ملی ایران) می پردازد، نگارنده سؤالی به شرح زیر تدوین نموده است.
از این رو مهم ترین پرسش ها ی تحقیق عبارتند از:
الف) تأثیر نهضت ها و بحرانهای داخلی و خارجی در شکل گیری نهضت جنگل چگونه بود؟
ب) تأثیر نهضت جنگل در حفظ هویت ملی ایران چگونه بوده است؟
1-7- فرضیههای تحقیق
در یک بررسی علمیلازم است محقق برای تعیین دقیق و تبیین منطقی اهداف تحقیق فرضیه ها را مطرح سازد، زیرا به عنوان استخوان بندی طرح مطالعاتی مطرح میباشند. فرضیه، توجیه و تبیینهای حدسی معینی را درباره ی واقعیات عرضه میکند و پژوهشگران را در بررسی این واقعیات و تجارب کمک و هدایت میکند. فرضیه یک پیشنهاد توجیهی و به زبان دیگر راه حل مسئله است که هم به یافتن نظم و ترتیب در بین واقعیات کمک میکند و هم باعث استنتاج میشود (حافظ نیا، 1386: 111).
با توجه به سؤال تحقیق که دستیابی اهداف گوناگونی را دنبال میکند برای جهت دهی سؤال تحقیق و هدایت آن در راستای چارچوبی منسجم، دو فرضیه زیر مطرح گردید:
- به نظر میرسد، نهضت ها و بحرانهای داخلی و خارجی در شکل گیری نهضت جنگل تأثیرگذار بوده است.
- به نظر میرسد، نهضت جنگل در راه تحقق استقلال کشور و تقویت هویت ملی ایران تلاش میکرد.
1-8- محدوده مورد مطالعه
محدوده مورد مطالعه این تحقیق، به طور کلی کشور ایران و به طور اختصاصی استان گیلان را شامل میشود. پژوهش حاضر سعی دارد تا ضمن بررسی موقعیت جغرافیایی محدوده مورد مطالعه،به تحلیل نقش آفرینی نهضت جنگل در تقویت هویت ملی جمهوری اسلامیایران بپردازد.
1-9- تعریف مفاهیم و واژه ها
1-9-1-هویت
هویت به معنی «چه کسی بودن» است؛ اینکه یک فرد یا یک گروه انسانی خود را چگونه میشناسد و میخواهد چگونه بشناساند یا چگونه شناخته شود. هویت پاسخی به نیاز طبیعی در انسان برای شناساندن خود به یک سلسله عناصر و پدیدههای فرهنگی، تاریخی و جغرافیای است. پدیدههایی چون سرزمین سیاسی مشترک، دین مشترک، زبان مشترک، خاطرات سیاسی مشترک، دیدگاه ها و آداب و رسوم، ادبیات و هنرهای مشترک را تشکیل میدهد و هویت در درجه نخست زاییده محیط جغرافیایی است (مجتهدزاده، ۶۶:۱۳۸۶). هویت ها معناهایی کلیدی هستند که ذهنیت افراد را شکل میدهند و مردم به واسطه آن ها نسبت به رویدادها و تحولات محیط زندگی خود حساس میشوند. مردم به دیگران میگویند که چه کسی هستند و مهمتر اینکه به خودشان نیز میگویند که چه کسی هستند و سپس میکوشند به گونه ای رفتار کنند که از آن کسی که تصور میکنند هستند، چه انتظار میرود (تاجیک،۱۳:۱۳۸۴).
1-9-2- ژئوپلیتیک[1]
ژئوپلیتیک: عبارت از مطالعه اثرگذاری عوامل جغرافیایی در تصمیم گیریهای سیاسی صاحبان قدرت است.(مجتهدزاده،20:1381)
کیلن، که اصطلاح ژئوپلیتیک را در سال 1899 وضع کرد، آن را به عنوان «تئوری دولت به عنوان یک ارگانیسم جغرافیایی یا پدیدهای در فضا» توصیف میکند. از دید کارل هاوس هوفر پدر ژئوپلیتیک آلمان ژئوپلیتیک علم تازهای از دولت میباشد، دکترینی بر جبر فضایی تمامیفرآیندهای سیاسی که بر بنیانهای گستردهای از جغرافیا، به ویژه جغرافیای سیاسی قرار دارد. ریچارد هارتشورن آن را به عنوان جغرافیای مورد استفاده برای اهدافی خاص که فراتر از تعقیب دانش قرار میگیرد، تعریف میکند. ادموند ولش، ژئوپلیتیک را مطالعهای مرکب از جغرافیای انسانی و علم سیاسی کاربردی میداند که تاریخ آن به دوران ارسطو، مونتسکیو و کانت باز میگردد (کوهن، 1387: 42).
1-9-3- ژئوپلیتیک مقاومت
مباحث ژئوپلیتیک مقاومت و آنتی ژئوپلیتیک از جمله مباحث مهم در پژوهش ها و نوشتههای مربوط به ژئو پلیتیک انتقادی میباشد. این رویکرد توجهش را صرفاً به رویه سلطه ژئوپلیتیک معطوف نداشته بلکه به رویه دیگر ژئوپلیتیک که مقاومت میباشد بیشتر توجه می کند.(راستی و خراسانی،۲۷۷:۱۳۹۱).
اکنون با تغییر شیوههای مستقیم استثمار و استعمار، وجود خلاء ناشی از قدرت در یک منطقه ژئوپلیتیکی میتواند زمینهساز ایجاد ژئوپلیتیک مبتنی بر سلطه باشد. رقابت شدید و آشکار قدرتهای جهانی و منطقهای جهت نفوذ به این مناطق و ایجاد روابط ژئوپلیتیکی مبتنی بر سلطه و یا نفوذ از سوی قدرتهای بزرگ و نابرابر با کشورهای منطقه نیز از دیگر مؤلفههای ژئوپلیتیک سلطه در عصر حاضر است. با این وجود، اگر قرن بیستم قرن ژئوپلیتیک بود، قرن بیست و یکم میرود تا تجربهای جدید و متفاوت را در این زمینه آغاز نماید. در واقع، دانش ژئوپلیتیکی در نظر دارد تا بر پایه مواضع و موقعیتهای قدرت و مزیت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بنا گردد. اما همانگونه که پروفسور فرانسوی، میشل، فوکونیز بیان میدارد، روابط قدرت بدون مقاومت وجود ندارد و مقاومت نیز مانند قدرت از تنوع برخوردار بوده و میتواند در قالب راهبردهای منطقهای و جهانی تکمیل شود. بنابراین در مقابل روابط مبتنی بر قدرت، میتوان هزاران داستان جایگزین را برشمرد که تاریخ را از دیدگاه کسانی که درگیر مقاومت در برابر دولت و کارکرد ژئوپلیتیکی بودهاند، قالبگیری کردهاند. اینگونه مقاومتها را میتوان به عنوان ژئوپلیتیک از پایین که از مادون (تحت سلطه) تبعیت میکند، توصیف کرد. وضعیتی که طی آن روابط استعماری، سلطه ارتش، سیاست و فرهنگ دولت و طبقات نخبه آن به چالش کشیده میشود. نگرشی که زبان حال طبقات تحت سلطه را منعکس می کند و مملو از مبارزات ضد سلطهگری و مقاومت در برابر نیروی جبار دولتها در سیاستهای داخلی و خارجی آنهاست.اینها همان تعابیری هستند که بر اساس آنها جغرافیدانانی همچون سیمون دالبی، ژئاروید اتوتایل و پاول روتلج، تحت تأثیر مباحث فوکو، رویکرد ژئوپلیتیک مقاومت را و یا در یک معنای گستردهتر، ژئوپلیتیک انتقادی را مطرح کردهاند. بر اساس چنین نگرشی، ژئوپلیتیک کلاسیک به فراهم آوردن شرایط سوءِ استفاده قدرتهای استعماری و سلطهگر از اندیشههای جغرافیایی متهم میگردد (مجتهدزاده، 1381: 291).
دانش انتقادی میخواهد به مردم نشان دهد جامعه آنها چگونه عمل میکند و به آنها امکان میدهد تا در تحولات و تغییرات جامعه خود بدانسان که خود میخواهند عمل کنند تا دنیای آینده خود را بهتر بشناسند (شکویی، 1378: 124).
اندیشمندان در قالب این رویکرد، نسبت به یک چارچوب عمومی، یعنی تحلیل سیستمهای جهانیِ مورد استفاده برای انتظام بخشیدن به علوم، مظنون بوده و به دیده تردید مینگرند. آنها به تحقیقات خود به مثابه پیدایش یک مکتب و نظام ژئوپلیتیکی نمینگرند، بلکه این دیدگاه مبین رهایی از مجموعهای از ایدههای نامناسب در تحلیل مباحث ژئوپلیتیکی است. بهطور کلی رویکرد انتقادی به ژئوپلیتیک و نیز ژئوپلیتیک مقاومت، گروههای چریکی چپگرا، نهضتها و نیروهای اجتماعی، رسانههای غیر دولتی، گروههای حقوق بشر، اقلیتها و قومیتها، احزاب و سازمانهای اجتماعی و جنبشهای مردم بومیرا دربر میگیرد که گاهی بهصورت شبکههای ملی و بینالمللی در برابر موافقتنامهها و مؤسسات فراملی و گفتمانهای سیاسی مربوط به اقتصاد جهانی مقاومت می نمایند و نوعی جهانی سازی از پایین را که متضمن شبکهای بینالمللی از گروهها، سازمانها و جنبشهای اجتماعی است، در قالب ژئوپلیتیک مقاومت یا ژئوپلیتیک از پایین تشکیل میدهند (حافظنیا، 1385: 74 )
1-9-4-مفهوم امنیت
امنیت در لغت به معنی ایمن شدن، در امان بودن، ایمنی و آرامش و در اصطلاح مفهوم امنیت مصونیت از تعرض و تصرف اجباری بدون رضایت است و در مورد افراد به معنی آن است که مردم هراس و بیمینسبت به حقوق و آزادیهای مشروع خود نداشته و به هیچ وجه حقوق آنان به مخاطره نیفتد و هیچ عاملی حقوق مشروع آنان را تهدید ننماید.(کاظمی،1386:88).
امنیت امری است استنباطی که واقعیت یافتنش در محیط مستلزم اقدامات و برنامه ریزیهای ویژه ای میباشد. این حکم فردی در مورد کشورها و منطقه ها نیز جاری است. امنیت برای یک کشور عبارت است از داشتن یا به دست آوردن اطمینان نسبت به سلامت موجودیت و مایملک، نسبت به اعتبار و موقعیت و نسبت به هر آنچه که زیر چتر منافع ملی قرار میگیرد. ناامنی هنگامیبروز میکند که سلامت موجودیت و مایملک و اعتبار و موقعیت و یا منافع ملی یک کشور از سوی قدرتهای دیگر تهدید شود. به این ترتیب امنیت و قدرت و کنش ها و واکنش ها میان این دو ، نقش پر اهمیتی در مباحث سیاسی استراتژیک و ژئوپلیتیک دارند در حالیکه مفهوم امنیت ثابت است و محتوای جغرافیایی امنیت تابع شرایط زمان و مکان متغییر است.(مجتهدزاده، 1384 : 45 )
1-9-5-قدرت ملی
قدرت ملی به عنوان مفهومیژئوپلیتیکی در برگیرنده یک مفهوم دو بعدی است؛ فلذا این واژه درحالیکه منعکس کننده ویژگی و صفت جمعی برای افراد یک ملت میباشد؛ در یک مفهوم دیگر به عنوان یک صفت فردی در رابطه با یک کشور و یک دولت تجلی مییابد. وقتی به قدرت در قالب یک جامعه یا ملت نگریسته میشود و قدرت را از آنِ آحاد مردم که در بستر سرزمینی مشخص زیست میکنند میدانند، آنگاه تعریفی که از واژه قدرت ملی در ذهن متبلور میشود عبارت خواهد بود از: “برایند قوای ترکیب شده مجموعه انسان ها، که در قالب یک کشور سازمان سیاسی پیدا کرده اند و تشکیل ملت را میدهند؛ قدرت ملی آن کشور با ملت مینامند".(حافظ نیا، 1385: 251)
قدرت ملی یک دولت- ملت ازطریق ارتش قوی وسلاحهای نظامیپیشرفته به دست نمیآید، بلکه توسعه همه جانبه ومتوازن درتمامیابعاد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی ونظامیرا طلب میکند. به عبارت دیگر قدرت عنصرسیاسی نیست بلکه محصول منابع مادی ورفتاری کشورهاست. قدرت با زور مترادف نیست وتوانایی اعمال قدرت صرفا به شرایط قهرآمیز محدود نمیشود ودولت ها باتوجه به حجم عظیم مراودات خود به ندرت به زور متوسل میشوند (جونز،1373: 3).قدرت ملی حاصل ترکیب و جمع جبری وجوه مثبت و منفی عناصر و بنیانهای قدرت آن کشور میباشد که از پویایی برخوردار بوده و نسبت به ملتها و کشورهای دیگر قابل فهم و درک میباشد(حافظ نیا، 1385: 251).
1-10- روش تحقیق ومراحل پژوهش
شناخت روشها و مراحل تحقیق از عوامل اساسی در جهت رسیدن به اهداف میباشد لذا مراحل و روش های تحقیق به شرح ذیل میباشد. این پژوهش از نوع مطالعات توصیفی، تحلیلی میباشد و به روش کتابخانه ای انجام میپذیرد. اطلاعات اسنادی و کتابخانه ای از طریق مراجعه به کتب، مجلات علمیوپژوهشی، مقالات و سایتهای اینترنتی گردآوری شده است.مطالعات کتابخانهای، به عنوان محور اصلی و اساسی در زمینه دسترسی به اطلاعات و منابع مورد نظر قرارگرفته است و سعی گردیده با فیش برداری از منابع مختلف و تاکید بر منابع مهم کتابخانه ای زمینه قوام یابی اطلاعات تحقیق بیشتر گردد. اطلاعات به دست آمده بعد از طبقه بندی، مورد مطالعه و تجزیه و تحلیل قرار گرفته و در این رابطه از جداول و نقشههای مربوط به موضوع نیز استفاده گردیده است.
1-11- محدودیت ها وتنگناهای تحقیق
یکی از محدودیتهای پژوهش موردنظر کمبود فرصت و زمان بحث و بررسی به صورت جامع در زمینه موضوع مورد مطالعه میباشد. کمبود منابع پیرامون موضوع فوق از دیگرموانع پیش روی تحقیق تلقی میگردد، هزینه های مالی را نیز باید همواره به عنوان یکی از محدودیتهای اساسی در فعالیتهای پژوهشی به شمارآورد.
1-12-سوابق و ادبیات تحقیق
محمد ضیاء نقدی(1391)؛ در مقالهای با عنوان«ژئوپلیتیک مقاومت با تاکید بر نهضت میرزا کوچک خان» سعی دارد به این سوال پاسخ دهد که، نهضت جنگل تا چه میزان توانسته بر مقاومت مردم ایران در برابر استعمارگران تاثیرگذار باشد؟ نویسنده معتقد است که میرزا کوچک خان بزرگترین سردار مبارزه در عرصه مبارزه با بیگانگان است که مخالف هر گونه سازش و مسامحه با آنها بود.
میرعلی شفیعی(1391)؛ در مقاله ای با عنوان« نقش دیلمیان در حمایت از علویان و تشکیل حکومت شیعی در ایران» ضمن اشاره به روند اسلام آوردن مردم گیلان، سعی نموده تا با مراجعه به منابع و شواهد تاریخی به عوامل کامیابی علویان در سرزمین دیلم و چگونگی کمک مردم گیلان به آنها اشاره کند.
امیر نعمتی لیمایی،(1389)؛ در کتابی با نام «انقلاب جنگل»، به عنوان خاطره نگار نهضت جنگل، مناطق جغرافیایی محل شکل گیری و دوره فعالیت این نهضت را به خوبی معرفی کرده است خاطرات 5جلدی انقلاب جنگل علاوه بر معرفی اشخاص و سران نهضت جنگل، نقش گروههای محلی را در این نهضت به خوبی معرفی کرده است نویسنده، نظر مساعدی نسبت به کسمایی ها در نهضت جنگل ندارد و این دیدگاه چنان واقع بینانه نیست زیرا نهضت جنگل نشان داد که پیوستن حاج احمد خان کسمایی به حکومت مرکزی موجب گردید که هسته ی نهضت جنگل از کسما خارج و به آلیان منتقل شود و این نهضت با تغییر حوزه جغرافیایی از کسما به آلین، به تدریج از اوج عزت به حضیض ذلت افتاد و راه را به سمت فروپاشی نهضت گشود.
ناصر عظیمی(1389)؛ در کتابی به عنوان «جغرافیای سیاسی جنبش و انقلاب جنگل»؛ به بررسی مناطق جغرافیایی محل فعالیت نهضت از نظر اهمیت ژئوپولیتیک آن ونقش رهبران محلی پرداخته است.درواقع میتوان اهمیت ژئوپولیتیک کسما را نسبت به منطقه آلیان و تغییر رویکرد سردار جنگل را از جدایی حاج احمد کسمایی از وی و پیوستن حسن خان آلیانی (معین الرعایا) وپیامدهای تغییر کانون فعالیت را مورد تحقیق قرار داد.
فریدون شایسته (1385)؛ در کتابی تحت عنوان «نهضت جنگل از آغاز تا فرجام» سعی نموده تا علاوه بر تبیین زمینههای پیدایش نهضت جنگل در گیلان، کوشیده است که نقش حوزه ی جغرافیایی کسما را در موفقیت نهضت جنگل مورد بررسی و پژوهش قرار دهد.
مجید رحمانی(1383)؛ در کتابی تحت عنوان«ابعاد بینالمللی نهضت جنگل» به بررسی مقوله هایی مانند: اوضاع داخلی و روابط خارجی ایران در دوران نهضت جنگل، تأثیر کشورهای خارجی در شکلگیری و تقویت نهضت جنگل، قراردادهای بینالمللی مربوط به نهضت جنگل، جایگاه اندیشه جهانی اتحاد اسلام در نهضت جنگل و بررسی استعمارستیزی به عنوان اولویت نهضت جنگل در شکلگیری و اقدامهای این نهضت پرداخته است.
ناصر عظیمی(1381)،در کتابی با عنوان «تاریخ تحولات اجتماعی و سیاسی در گیلان» ضمن بررسی سیمای جغرافیایی گیلان، معتقد است که شرایط جغرافیایی هر منطقه در شکل گیری پدیدههای اجتماعی نقش مهمیایفا میکند. از این منظر پرداختن به سیمای محیطی و جغرافیایی گیلان با اهمیت جلوه می کند. نویسنده سعی دارد در این کتاب به معرفی مؤلفههای جغرافیایی که در بروز اشکال خاص فضایی مؤثرند، بپردازد.
محمد علی گیلک(1371)؛در کتابی با عنوان تاریخ انقلاب جنگل، به بررسی شرح احوال و گزارشهای جنگلیها پرداخته که از سال 1293 تا 1300 هجری شمسی در گیلان برای حفظ استقلال کشور تحت رهبری میرزا کوچک جنگلی قیام کردند.نویسنده در فصول مختلف کتاب به بررسی عواملی چون: چگونگی شکل گیری نهضت جنگل، درگیریهای نهضت جنگل با انگلیس، جنگ با دولت پهلوی، اعلام جمهوری و دیگر حوادث مربوط به قیام جنگل می پردازد.
و بالاخره در زمینه ی پیشینه ی تحقیق حاضر باید از کتابهای تاریخی دوران پهلوی و مقالاتی را از صاحب نظران مختلف پیرامون موضوع فوق در فصلنامههای متعدد تاریخی چاپ کرده اند، یاد کرد. اما در زمینه تحلیل پیامدهای ژئوپولیتیک مقاومت نهضت جنگل در هویت ملی ایران،به طور ویژه تحقیقی صورت نگرفته است. لذا نگارنده سعی دارد گامیهرچند کوچک در این راه بردارد.
1-13- روش و ابزارگردآوری داده ها
در تدوين پیشینه موضوع و مباحث نظري تحقيق، جمع آوري اطلاعات به صورت كتابخانهاي و بررسي اسنادي بوده كه با مطالعه متون، مقالات، كتب، نقشه و پایگاههای اینترنتی با بهره گرفتن از روش فيش برداري حول محور موضوع مورد بحث جمع آوري گرديده است.
1-14-سازمان دهی تحقیق
مطالب جمع آوری شده در این پایان نامه در 5 فصل، تقسیم و ساماندهی گردیده است.
فصل اول پایان نامه، کلیات تحقیق را در بر میگیرد که خود شامل: دو بخش است. بخش اول کلیات تحقیق، شامل مواردی چون؛ بیان مسأله، سوال تحقیق، فرضیههای تحقیق، محدوده مورد مطالعه تحقیق، اهمیت موضوع، اهداف تحقیق، موانع و محدودیتهای تحقیق، روش تحقیق و مراحل آن، سوابق تحقیق و روش و ابزار گردآوری داده ها است.در بخش دوم این فصل؛ به اصطلاحات، واژه ها و مفاهیم تحقیق پرداخته میشود، که شامل مفاهیمیچون: ژئوپلیتیک، ژئوپلیتیک مقاومت و هویت میباشد.
فصل دوم پایان نامه، مبانی تئوری و نظری تحقیق را مورد بررسی و ارزیابی قرار میدهد، که در این فصل موضوعاتی نظیر؛تعریف ژئوپلیتیک، ظهور ژئوپلیتیک، دوره افول، دوره احیاء، رویکردهای جدید ژئوپلیتیک، رویکرد نظم نوین جهانی، رویکرد ژئواکونومی، رویکرد ژئوکالچر، رویکرد ژئوپلیتیک زیست محیطی، رویکرد ژئوپلیتیک انتقادی، اندیشه ملی گرایی، میهن خواهی، ملت، مفهوم هویت، عوامل و زمینههای پیدایش هویّت، قدرت، قدرت ملی، منشأ و مبادی قدرت ملی،اقتدار ملی، منافع ملی، رابطه منافع ملی با قدرت، امنیت، امنیت ملی، ويژگي هاي امنيت ملي، ابعاد امنيت ملي مورد بررسی قرار گرفته است.
فصل سوم پایان نامه، عرصه جغرافیایی پژوهش را تشکیل میدهد که در واقع، در این بخش به ویژگیهای جغرافیایی منطقه مورد مطالعه پرداخته شده که کشور ایران و استان گیلان را شامل میشود.
فصل چهارم پایان نامه، شامل یافتههای تحقیق میباشد.
فصل پنجم پایان نامه شامل؛ آزمون فرضیه ها، نتیجه گیری و ارائه پیشنهاد است.
فصل دوم:
مبانی نظری
تحقيق
2-1-تعریف ژئوپلیتیک
این واژه، ابتدا در سال 1899.م توسط دانشمند علوم سیاسی سوئد به نام رودولف کیلن وضع شد و به بخشی از معلومات حاصله ناشی از ارتباطبین جغرافیا و سیاست اطلاق شد. تعریفی که در این برهه اززمان میتوانیم ازژئوپلیتیک ارائه دهیم این است که:ژئوپلیتیک عبارت است از: درک واقعیتهای محیط جغرافیایی به منظوردستیابی به قدرت، به نحوی که بتوان در بالاترین سطح وارد بازی جهانی شد و منافع ملی و حیاط ملی را حفظ کرد، به عبارت دیگر ژئوپلیتیک عبارت است ازعلم کشف روابط محیط جغرافیایی و تأثیر آن بر سرنوشت سیاسی ملل(عزتی،70:1382).
سائل بی کوهن، جغرافیدان و ژئوپلیتیسین معاصر آمریکایی، تعریف زیر را ارائه میدهد: « ژئوپلیتیک به عنوان تحلیل تعامل میان زمینه های جغرافیایی و دیدگاه های مرتبط با آن و فرآیندهایسیاسی تعریف
می شود». زمینههای جغرافیایی و فرآیندهای سیاسی هر دو پویا بوده و بر یکدیگر تأثیر گذاشته و تأثیر
میپذیرند و ژئوپلیتیک پیامدهای این تعامل را مورد توجه و بررسی قرار میدهد( کوهن، 1387: 43).
ژیروید اتوتایل معتقد است، ژئوپلیتیک در قرن بیستم از تاریخ پر فراز و نشیبی بر خوردار بوده و توانسته است. دررساندن معنی ارتباط کلی بین جغرافیا و سیاست موثر باشد ولی معنی کردن ژئوپلیتیک کاری بس مشکل است.زیرامعنی مفاهیمیچون ژئوپلیتیک تمایل به متغیر و تحول دارند و متأثراز
دورههای تاریخی و ساختارهای نظم جهانیاند که آنها خود تحول پیدا میکننداو معتقد است کیلن و سایر متفکرین امپریالیستی،ژئوپلیتیک را به عنوان بخشی از دانش استعماری غربی فهمیده اندکه ازروابط بین سیاست عناصر طبیعی زمین بحث میکند(عزتی،74:1382).
لورو و توال ژئوپلیتیک را دو روش ویژه ای میدانند که پدیده بحرانی را کشف وتحلیل می کند وراهبردهای تهاجمییا دفاعی را برسر یک محدوده ارضی از نقطه نظر محیط جغرافیایی انسانی و طبیعی تعریف می کند. دیدگاهی هم وجود دارد که ژئو پلیتیک را معادل “راهبرد ” (استراتژی ) میداند وبرای نمونه به ژئوپلیتیک ریگان یا ژئوپلیتیک گور باچف اشاره میکند(لورو و توال،34:1381).
ژئوپلیتیک مطالعه روابط بین المللی ومنازعات از لحاظ جغرافیایی است به عبارتی تأثیر عوامل جغرافیایی نظیر: موقعیت، فاصله و توزیع منابع طبیعی و انسانی بر روابط بین المللی را موضوع ژئوپلیتیک تشکیل
میدهد. دکتر میر حیدر نیز تعریف ژئوپلیتیک را با همین دیدگاه بدین صورت ارائه میدهد.«شیوه های قرائت ونگارشسیاستبینالمللتوسطصاحبانقدرتواندیشهوتأثیرآنهابرتصمیمگیریهای سیاسی در سطح ملی و منطقهای»(میر حیدر،22:1377)
مفهوم ژئوپلیتیک در طول زمان تحول یافته و برداشتهای گوناگونی از آن به دست آمده است. اجمالاً میتوان تأثیر عوامل جغرافیایی را در 30 تعریف ارائه شده بر یک مسئله محوری شناخت و نسبت به آن موضع گرفت. این متغیرهای اصلی به شرح جدول زیر عبارتند از:
جدول 2-1: مفهوم ژئوپلیتیک
منبع: (کلاه مال همدانی،647:1391)
2-1-1-ظهور ژئوپلیتیک
علم جغرافیا قدمت ۲۵۰۰ ساله دارد که مورد علاقه شاهان و فرماندهان و تجار بوده است ولی به مردم عادی آموزش نمیدادند. اما از اوایل قرن بیستم اوضاع فرق کرد، بعد از کنگره وین در سال1815، پروس سرزمینهای اطراف خاک خود را که از قلب تاریخی خود جدا شده بودند به دست آورد و برای اینکه این سرزمینها را یکپارچه و پیوسته کند کلمه آلمان را ایجاد نموده و بر روی آن نهاد.لذا در سال 1820 دولت پروس تصمیم گرفت درس جغرافیا را در برنامه درسی نظام آموزشی خود بگنجاند. در این دوره آموزش جغرافیا به مسائل طبیعی مثل اقلیم، زمین شناسی و ناهمواری که باعث شکل گیری عینی یک آلمان واحد در ذهن بود مربوط میشد و وحدت سرزمینهای آلمانی را با تکیه بر عامل زبان پیگیری کرد.در چنین زمانی جغرافیای مردمیدر برابر جغرافیای سلطنتی زاده میشود و فردریک راتزل قوانین جغرافیای سیاسی را تدوین میکند.اندیشه او در اطراف آینده آلمان، هویت و نیز جایگاهی که در این کشور باید در جهان از آن برخوردار باشد دور میزند (لورووتوآل،۱۳۸۱:۱).
ژئوپلیتیک به عنوان شکلی از دانایی و قدرت در دوره امپریالیستی در بین سالهای (1945-1870) زمانی متولد شد که امپراتوریهای رقیب در طول جنگهای متعددی که با یکدیگر داشتند خطوط قدرت را مرتب کرده و آنرا تغییر داده و در آن تجدید نظر کردند. خطوط قدرت مورد نظر تشکیل دهنده مرزها و نقشه سیاسی جهان بودند (احمدی پور و بدیعی،۲:۱۳۸۱).
در بین دو جنگ جهانی اول و دوم، ژئوپلیتیک بسیار پر فروغ شد. برای همین تصور میشد که عامل اصلی جنگ جهانی دوم ژئوپلیتیک بوده است. در ابتدا تمام کشورهای جهان بدنبال گسترش سرزمینی جهت قدرتمندشدن بودند. از مطرح شدن ژئوپلیتیک در اواخر قرن نوزدهم تا پایان جنگ جهانی دوم را اصطلاحاً ژئوپلتیک سنتی (کلاسیک) میگویند که تمام نظریههای ژئوپلتیکی بر اساس نظامیگری و گسترش تصاحب سرزمینی شکل گرفته است (زین العابدین،۱۳۸۹: ۱۱).
۲-۱-2- دوره افول
بعد از جنگ جهانی دوم به مدت تقریباً۴۰ سال ژئوپلتیک به عنوان یک مفهوم و یا روش تحلیل، به علت ارتباط آن با جنگهای نیمه اول قرن بیستم منسوخ گردید، هر چند ژئوپلیتیک در این دوره از دستور کار دولت ها در مفهوم قبلی خود خارج شد، اما همچنان در دانشگاهها تدریس میشد. برای تبدیل شدن نقش فعال جغرافیا در تعریف ژئوپلیتیک به نقش انفعالی سه دلیل عمده قابل ذکر است:
اول اینکه جغرافیدانان بعد از شکست آلمان در جنگ، ژئوپلیتیک خاص آلمان را مقصر اصلی عنوان کردند و سیاستهای آلمان نازی را متأثر از این مکتب میدیدند. خود را از مطالعات در مقیاس جهانی کنار کشیده، توجه خود را به دولت ها و درون مرزهای سیاسی بین المللی معطوف داشتند و واژه ژئوپلیتیک بر چسب غیر علمیبه خود گرفت و از محافل علمیو دانشگاهی طرد شد.دلیل دیگری که موجب افول نقش جغرافیا در جنگ سرد شد ظهور استراتژی باز دارندگی هسته ای بود. توانایی پرتاب سلاحهای هسته ای بوسیله هواپیما و موشک به فاصلههای دور،باعث شد که دیگر نه فاصله و نه عوامل جغرافیایی مثل ناهمواری ها و اقلیم چندان مهم تلقی نمیشدند. دلیل سوم، ظهور ایدئولوژی به عنوان عامل تعیین کننده ی جهت گیری سیاست ها بود. ژئوپلیتیک جنگ سرد و ژئوپلیتیک عصر هسته ای از مشخصات دوره افول ژئوپلتیک هستند (زین العابدین، ۱۳۸۹ : 13).
۲-۱-۳- دوره احیا
بعد از پایان جنگ جهانی دوم جغرافیدانان شرمنده شدند و از آن پس تلاش نمودند جغرافیدانانی که ژئوپلیتیک را در اختیار آلمان نازی (هیتلر) گذاشته اند،کنار گذارند، و نتیجه اینکه حدود ۴۰ سال ژئوپلیتیک طرد شد. تا اینکه در دهه 1980 در جنگ ویتنام[2] و کامبوج[3] بر سر تصاحب منطقه ی مکنگ[4]، گر چه هر دو کشور از بلوک شرق بودند، ایدئولوژی نتوانست جنگ را از بین ببرد. بنابراین، در گزارش این مناقشه و روابط دو کشور، مجدداً از مفهوم ژئوپلتیک استفاده شد و سپس کسینجر[5] بصورت تفننی از واژه ی ژئوپلیتیک در مسائل جهان استفاده نمود. علاوه بر آن در جنگ ایران و عراق (1988-1980) و اشغال کویت توسط عراق (1991-1990 ) و به ویژه سقوط پرده آهنین در اروپا از سال 1989 موجب پر رنگ تر شدن این مفهوم شد و به خصوص فروپاشی شوروی (سابق) و برجسته شدن ملیت ها این مفهوم را به صورت یک مفهوم کلیدی در عرصه بین المللی قرار داد (زین العابدین،۱۳۸۹ :۲۸).
در حالیکه نامداران جغرافیای سیاسی چون ریچارد هارتشورن و استیفن جونز سخت در تلاش شکوفا ساختن جغرافیای سیاسی در جهان دوران میانه ی قرن بیستم شدند و سیاستمدارانی چون هنری کیسینجر واژه ژئوپلیتیک را دوباره به زبان روزمره سیاسی نیمه دوم قرن بیستم باز گرداند، جهانی اندیشانی چون ژان گاتمن و سوئل کوهن پیروزمندانه جهانی اندیشی جغرافیایی(ژئوپلتیک) را به بستر اصلی مباحث دانشگاهی باز گرداندند.در این زمینه ژان گاتمن[6] با طرح تئوری «آیکنوگرافی[7]- سیروکولاسیون[8]» «حرکت» را در مباحث ژئوپلیتیک در معرض توجه ویژه قرار داد و عوامل روحانی یا عامل «معنوی» را در جهانی اندیشی «اصل» یا «مرکز» دانست و «ماده» یا «فیزیک» را تأثیر گیرنده قلمداد کرد (مجتهد زاده،۱۳۸۶:۹۶).
سائول بی کوهن میگوید: موضوعات ژئوپلیتیکی مهمتر از آن بودند که جغرافیدانان آنها را کنار بگذارند و اکنون خیلی از جغرافیدانان با یک تأخیر به او ملحق شده اند و از باز گشت و تجدید حیات ژئوپلتیک به اندازه او استقبال کرده اند.
2-2-رویکردهای جدید ژئوپلیتیک
همه نظریههای ژئوپلیتیکی جنبه ژئواستراتژیکی داشته و برای کسب قدرت بر فضای جغرافیایی تأکید داشتند. اما پس از پایان جنگ سرد و با مطرح شدن نظام نوین جهانی بسیاری از دیدگاه های ژئوپلیتیکی جنبه ی کمیپیدا کرد و حتی بعضی از این دیدگاه ها در عالم سایبر اسپیس مطرح شدند. در نظام نوین جهانی عده ای در تحلیل ژئوپلیتیکی خود، رویکرد انرژی را مد نظر قرار دادند،عده ای به مسائل زیست محیطی معتقد بودند، بعضی فرهنگ را عامل اصلی ژئوپلیتیک دانستند و بالاخره، عده ای مسائل ژئواکونومیرا در تحلیل ژئوپلیتیکی خود مورد توجه قرار دادند. میتوان گفت که معیارهای قدرت که نظامیگری بود، به طور کلی جای خود را با معیارهای مذکور تغییر داد. یعنی، قبل از پایان جنگ سرد، معیار اصلی قدرت نظامیگری بوده و تمام عوامل اقتصادی، اجتماعی به صورت ابزار مورد توجه بوده است.به علاوه مشخصه ی اصلی ژئوپلیتیک دوره جنگ سرد جهان دو قطبی، جهان سوم و کشورهای عدم تعهد بودند، اما در نظریه ی جدید ژئوپلیتیکی، جهان چهارم مطرح است (زین العابدین، ۱۷۱:۱۳۸۹).
۲-2-۱-رویکرد نظم نوین جهانی
اولین بارجورج بوش پدر[9] رئیس جمهور اسبق آمریکا در جریان جنگ خلیج فارس در1990م نظام نوین جهانی[10] را مطرح نمود. و در سال 1991 پس از مذاکرات خود در هلسینکی[11] با گورباچف[12] و مارگارت تاچر[13]، رهبران اروپا، سازمان ملل متحد،کشورهای عربی به ویژه خلیج فارس و سایر هم پیمانان خود، نظریه نظام نوین جهانی خود را اعلام نمود (حافظ نیا،۵۳:۱۳۸۵).
این نظام دیدگاههای جدید آمریکا را بیان میکند. با فروپاشی نظام سیاسی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق و از بین رفتن رقابت قدرت ها، جهان از این پس صاحب نظام نوینی شود که بر قدرت همه جانبه آمریکا استوار است. قدرت و سلطه آمریکا بر جهان بدون تسلط بر خلیج فارس ممکن نبود. نظام نوین جهانی طرحی جدید برای سلطه بر مناطق مهم جهان توسط آمریکا بود. این نظام به رغم عنوان گول زننده آن، شکل جدیدی از استعمار نو است که جهان را به سوی مخاصمه و تلاطم سوق میدهد. جورج بوش پدر نظم نوین جهانی را این چنین تعریف میکند: «نظم نوین جهانی میگوید که بسیاری از کشورها با سوابق متجانس و همراه با اختلافات، میتوانند دور هم جمع شوند تا از اصل مشترکی پشتیبانی کنند و آن اصل این است که شما با زور کشور دیگری را اشغال نکنید…» اما آمریکائیها از زمان پی ریزی چنین نظریاتی، کمترین توجهی به آنچه خود معتقدند نداشته اند و تعبیر «نوام چامسکی» نظم نوین جهانی تعبیر تازه ای از توسل به زور و انقیاد مضاعف ملت ها است.تمام ابعاد نظم نوین جهانی بر پایه منافع و توسعه طلبی آمریکا استوار است در عصر نظم نوین جهانی، ثبات و امنیت تقریباً به طور کامل برای هیچ کشوری- حتی آمریکا- وجود ندارد.
2-2-2-رویکرد ژئواکونومی
پایه و اساس ژئواکونومیاستدلالی است که از طرف ادوارد لوتویک[14] ارائه شده است. او خبر از آمدن نظم جدیدبین المللی در دهه نود میداد که در آن ابزار اقتصادی جایگزین اهداف نظامیمیشوند. به عنوان وسیله اصلی که دولت ها برای تثبیت قدرت و شخصیت وجودی شان در صحنه بین المللی به آن تأکید میکنند و این ماهیت ژئواکونومیاست (عزتی،۱۰۷:۱۳۸۸)
ژئواکونومیعبارت ازتحلیل استراتژی های اقتصادی بدون درنظر گرفتن سودتجاری،که ازسوی دولتها اعمال می شود،به منظورحفظ اقتصادملی یا بخشهای حیاتی آن وبه دست آوردن کلیدهای کنترل آن ازطریق ساختارسیاسی وخط مشیهای مربوط به آن پرداخت. (عزتی،1387: 110)
ژئواکونومیرابطه بین قدرت و فضا را مدّ نظر دارد و هدف اصلی آن کنترل سرزمین و دستیابی به قدرت فیزیکی نیست بلکه دست یافتن به استیلای اقتصادی فناوری و بازرگانی است بدین ترتیب به نظر میرسد مفاهیم ژئواکونومیدر رویارویی با مسائل قرن 21 از کارآیی مناسبی در مقیاس جهانی برخوردار خواهد بود (واعظی،1388 :32)
ژئواکونومیرابطه بین قدرت وفضا را بررسی میکند. فضای بالقوه ودرحال سیلان همواره حدود ومرزهایش درحال تغییروتحول است،ازاین رو آزادازمرزهای سرزمین وویژگیهای فیزیکی ژئوپلیتیک است.درنتیجه تفکر ژئواکونومیشامل ابزارآلات لازم وضروری است که دولت میتواندازطریق آنها به کلیه اهدافش برسد.(عزتی،1387: 110)
ژئواکونومیو ژئوپلیتیک دارای تفاوتهای اساسی با هم میباشند،اول اینکه ژئواکونومیمحصول دولت ها وشرکتهای بزرگ تجاری با استراتژیهای جهانی است درحالی که این خصیصه در ژئوپلیتیک نیست. نه دولت ونه شرکتهای تجاری هیچ نقشی درژئوپلیتیک ندارندبلکه یکپارچگی اتحادیه ها،منافع گروهی وغیره برپایه نمونه های تاریخی با عملکردی نامرئی دراستراتژیهای ژئوپلیتیکی پایه واساسی برای همه صحنههای ژئوپلیتیکی هستند.
دوم اینکه هدف اصلی ژئواکونومیکنترل سرزمین ودستیابی به قدرت فیزیکی نیست بلکه دست یافتن به استیلای تکنولوژی وبازرگانی است. ازلحاظ کاربردی بایدگفت که مفهوم وعلم ژئوپلیتیک میتواند درنشان دادن راه وروشهایی برای پایان دادن به نزاعها ودرگیری ها ودرمجموع اختلافات نقش اساسی داشته باشددرحالی که ژئواکونومیازچنین ویژگی برخوردارنیست(عزتی،1387: 112)
2-2-3- رویکرد ژئوکالچر
ژئوکالچر یا ژئوپلیتیک فرهنگی فرایند پیچیده ای از تعاملات قدرت،فرهنگ، و محیط جغرافیایی است که طی آن فرهنگها همچون سایر پدیدههای نظام اجتماعی همواره در حال شکل گیری، تکامل،آمیزش، جابجایی در جریان زمان و در بستر محیط جغرا فیایی کره زمین اند.به عبارت دیگر ژئوکالچر ترکیبی از فرایند های مکانی – فضایی قدرت فرهنگی میان بازیگران متنوع و بی شماری است که در لایههای مختلف اجتماعی و درعرصه محیط یکپارچه سیاره زمین به نقش آفرینی پرداخته و در تعامل دائمیبا یکدیگر بسر میبرندو بر اثر همین تعامل مداوم است که در هر زمان چشم انداز فرهنگی ویژه خلق میشود.از این رو ساختار ژئو کالچر جهانی بیانگر موزاییکی از نواحی فرهنگی کوچک و بزرگی است که محصول تعاملهای مکانی – قضایی قدرت فرهنگی اند که در طول و موازات یکدیگر حرکت میکنند (دیلمیمعزی،2:1387).
ژئوکالچر پدیده ای است که بر شالوده نظام اطلاع رسانی نوین و یا صنایعی استوار است که به تولید محصولات فرهنگی مبادرت میورزد وظیفه این صنایع تولید انبوه محصولات فرهنگی است. نظام سلطه فرهنگی در جهان کنونی در کنار نظام سلطه اقتصادی یا سیاسی از عناصر اصلی نظام ژئوپلیتیک جهانی میباشند. امروزه منطق حاکم بر فرایندهای ژئوکالچر جهانی بر اشکال پیچیده و تکامل یافته تر شیوههای رقابتی مبتنی است. این فرایند در عین نافذ بودن، مدام در تکامل میباشد
پدیدههای فرهنگی به دلیل خصیصههای مکانی شان همواره میل به ثبات و پایداری در مقابل نوآوری ها دارند که میتوان به تلاش جوامع سنتی و حفظ میراث فرهنگی و آداب و سنن و نمادهای تاریخی و … اشاره کرد. از طرفی الگوهای تمدنی به واسطه ماهیت فضائیشان در جهت سرعت بخشیدن به تغییرات فرهنگی و زدودن مرزهای قراردادی هستند(حیدری،۱۳۸1 :۱۶۸).
۲-2-4- رویکرد ژئوپلیتیک زیست محیطی
مسایل ژئوپلیتیک زیست محیطی از اواخر قرن بیستم به موضوع اصلی فعالیتها و نگرانیها بین گروههای انسانی و بازیگران ملی و فراملی در سطوح منطقه ای و جهانی تبدیل شده است. محیط زیست بشری در سطوح محلی، ملی، منطقه ای و جهانی دستخوش مخاطرات گردیده است. این مخاطرات در سه بعد: کاهش و کمبود منابع، تخریب منابع و آلودگی محیط زیست تجلی یافته است. از دید ژئوپلیتیک، کمبود منابع زیست محیطی یا محروم کردن انسانها از زیستن در مکان مورد علاقه آنها رقابت و کنش متقابل بین گروههای انسانی و بازیگران سیاسی در سطوح مختلف را در پی دارد.(www.civilica.com).
طی چند دهه گذشته، افزایش جمعیت، گسترش دامنه مداخلات بشر در طبیعت برای تأمین نیازهای فزاینده از منابع کمیاب طبیعی، گسترش رویکرد سودانگاری در غالب طرحهای توسعه ای، بی پروایی نسبت به جستار پایداری محیط زیست در ساخت سازه ها و زیر ساخت ها و مانند آن،پیامدهای ناگواری همانند گرمایش کروی، ویرانی لایه ازن، پدیده ال نینو، طوفانهای سهمگین، بالا آمدن سطح آب دریاها، گسترش گازهای گلخانه ای، خشکسالی، سیل، فرو نشست زمین، کاهش آب شیرین، بیابان زایی، کاهش خاک مرغوب، آلودگی هوا، بارانهای اسیدی، جنگل زدایی و نابودیت تنوع زیستی، نشانههایی از جهانی شدن پیامدهای فروسایی محیط زیست در سطح فروملی و فراملی و جهانی بودن بوده اند. تداوم وضعیت موجود،آینده زیست و تمدن فراروی بشر را مبهم و نامطمئن کرده است.نگرانی از این وضعیت به همراه شرایط نا مطلوب کنونی، در طرح رویکردهایی همانند امنیت زیست محیطی، ژئوپلیتیک انتقادی، ژئوپلیتیک زیست محیطی، توسعه پایدار بسیار اثر گذاشت. با توجه به این که مفهوم «جهان» از مقیاسهای مطالعاتی دانش یاد شده است، مرزهای محلی و ملی را در نوردیده اند، محیط زیست سویه ای ژئوپلیتیک یافته است (کاویانی،۱۳۹۰: ۸۵).
2-2-5-رویکرد ژئوپلیتیک انتقادی
در مورد ماهیت و چیستی ژئوپلیتیک انتقادی نظریههای مختلفی ارائه شده است. عده ای از نظریه پردازان، ژئوپلیتیک انتقادی را در مقایسه با ژئوپلیتیک سنتی، که به دلیل سوء استفاده از شواهد جغرافیایی به نفع مقاصد امپریالیستی لکه دار گردیده، از لحاظ علمیمستقل و بی طرفانه میدانند که میتواند با دیدگاهی متعالی به امور جهانی نگریسته و تحقیق عینی بپردازد(مویر،220:1379). عده ای را باور بر این است که ژئوپلیتیک انتقادی در جستجوی آشکار کردن سیاستهای پنهان دانش ژئوپلیتیک است (میرحیدر،42:1386)
از اوایل1970، شاهد ظهوررویکردی نوین به نام «ژئوپلیتیک انتقادی[15]»هستیم.دانشمندان ژئوپلیتیک چون اتوتایل[16] ومیشل فوکو را میتوان ازپیشگامان این حرکت نوین دانست. این دانشمندان به طور همزمان، هم از ژئوپلیتیک انتقاد کردند و هم خود از اندیشمندان این عرصه بودند. این افراد، سیاست اندیشمندانه خود را بر «ضد ژئوپلیتیک» تعریف کرده و با وجود این، در چارچوب زیر بنایی مفاهیم ژئوپلیتیک کار میکردند (مویر،۳۷۸:۱۳۷۹).
محققین ژئوپلیتیک انتقادی تمایل دارند بجای تمرکز بر شناسایی عوامل جغرافیایی مؤثر بر شکل گیری قدرت دولتها و سیاست خارجی ایشان، از یک سو دریابند که سیاستمداران چگونه «تصاویر ذهنی» خود را از جهان ترسیم نموده اند و این بینش ها چگونه بر تفاسیر آن ها از مکانهای مختلف تأثیر میگذارند؟ ژئوپلیتیک انتقادی به عنوان نظریه ای نسبتاً جدید که توانسته است خود را بر اساس مؤلفههای حاکم میان بازیگران روابط بین الملل، نظام مند سازد، چارچوبی مناسب برای فهم ژئوپلیتیکی جدید، به دور از عناصر سختی هم چون مرز و مکان ایجاد کرده است. بر اساس فهم برخی از موضوعات، بدون توجه به بعضی مسائلی که طبق نظریات سنتی غیرمرتبط مینمودند، امری ناقص خواهد بود. از منظر ژئوپلیتیک انتقادی، استراتژی قدرت همیشه نیازمندبه کارگیری فضا وهمین سبب گفتمان میباشد. (www.javanemrooz.com)
رویکرد انتقادی، کوشش منتقدانه برای کشف ساختارهای جامعه معاصر است که ضمن نقد زیربنایی رویکردهای رایج در شناخت جامعه به تبیین کاستی ها ی روش شناسی آنها میپردازند و شیوههای اثبات گرایی (پوزیتیوسیتی) را در مطالعه جامعه نقد میکند و بر این انگاره استوار است که صرف تجربه و روشهای تجربی کافی نیست و نباید مطالعه جامعه را همسان با مطالعه طبیعت انگاشت. هدف نظریه پردازان مکتب انتقادی، ایجاد دگرگونیهای فرهنگی و روشنگرانه برای کاهش نابرابریهای جهانی، برقراری عدالت بین المللی، احترام به تفاوت ها و گرایش به ارزشهای فرهنگی جدیدی است که بر فرایند تعامل موجود در صحنههای اجتماعی و تمدنی حاکم شود و تعامل و عمل را در چارچوب ارزشهای موجود رهبری کند (مشیر زاده،۱۳۸۴ :۲۲۱).
هر چند ژئوپلیتیک به مطالعه روابط متقابل جغرافیا، قدرت سیاست و کنشهای ناشی از ترکیب آنها با یکدیگر میپردازد (حافظ نیا،۳۶:۱۳۸۵). اما امروزه گفتمان آن تابعی از چالشهای برخاسته از «جهانی شدنهای اقتصادی»، «انقلاب اطلاع رسانی» و«خطرات امنیتی جامعه جهانی» است (مجتهد زاده،۱۲۸:۱۳۸۱)و بالاخره ژئوپلیتیک انتقادی در جستجوی آشکار کردن سیاستهای پنهان دانش ژئوپلیتیک است.مباحث ژئوپلیتیک مقاومت و آنتی ژئوپلیتیک از جمله مباحث مهم در پژوهش ها و نوشتههای مربوط به ژئو پلیتیک انتقادی میباشد.این رویکرد توجهش را صرفاً به رویه سلطه ژئوپلیتیک معطوف نداشته بلکه به رویه دیگر ژئوپلیتیک که مقاومت میباشد بیشتر توجه میکند. و عاشورا به عنوان عالیترین و متعالی ترین صحنه ژئوپلیتیک مقاومت از چنان ماندگاری و جاودانگی برخوردار بوده و هست که امروزه و در قرن بیست و یکم وهزاره سوم نیز توان تحریک و به غلیان در آوردن جنبشهای مقاومت را دارد. بسیاری از نهضت ها و مقاومت ها در دنیای اسلام و حتی غیر اسلام الگوی مقاومت خود را از عاشورا الهام گرفته اند. (باباخانی،38:1392)
2-3-اندیشه ملی گرایی
ملی گرایی مفهومیکاملا سیاسی دارد. این مفهوم به عنوان یک اندیشه و فلسفه سیاسی تلقی می شود. اندیشهای که در هر ملتی ریشه در هویت ملی و میهن دوستی آن ملت دارد. در حالی که مفهوم میهن دوستی و دلبستگی به هویت میهنی مفاهیم غریزی و کهن هستند، ناسیونالیسم پدیده ای فلسفی و نوین محسوب میشود که از سوی اروپای بعد از انقلاب صنعتی به جهان بشری معرفی شده است. در این راستا هنگامیکه جنگ جهانی اول و جنگهای بزرگ قبل از آن بیشتر با انگیزه میهن دوستی شروع شده بود، جنگ جهانی دوم حاصل برخورد اندیشههای ناسیونالیستی بود.(حافظ نیا و همکاران،210:1389)
ناسیونالیسم به وابستگی مردم یک منطقه که براساس یک احساس مشترک به وجود آمده گفته می شود این احساس مشترک ممکن است علل تاریخی، فرهنگی، نژادی، جغرافیایی و غیره داشته باشد. ناسیونالیسم در حقیقت ملاتی است که گروههای مختلف را به هم پیوند داده و واحدی به نام ملت را به وجود میآورد. (روشن و فرهادیان،242:1385)
میهن دوستی و دلبستگی به هویت میهنی مفاهیم غریزی و کهن هستند. ناسیونالیسم یا ملی گرایی مفهومیکاملاً سیاسی است که از سوی اروپای بعد از انقلاب صنعتی به جهان بشری معرفی شد. از نظر واژه شناسی ناسیونالیسم از ریشه ناسی(Nasci)آمده است این واژه لاتین متولد شدن معنی میدهد و نظریه تکاملی ایده ناسیونالیسم را تأیید میکند.(حافظ نیا و همکاران،210:1389)
اگر ناسیونالیسم بر مبنای برگشت به ارزشهای جاهلی و اساطیری باشد، ارتجاعی محسوب میشود و اگر بر مبنای یک احساس انسانی و فرهنگ خلاق باشد، مترقیانه خواهد بود. مفهوم ناسیونالیسم در قرن نوزدهم و بیستم به طور گسترده ای از اروپا به سایر نقاط و از جمله خاورمیانه انتشار یافت. افکار ناسیونالیستی به دلایلی چند در نیمه دوم قرن نوزدهم در خاورمیانه، گسترش یافت.
اول: افتتاح مدارس جدید درمصر، لبنان وسوریه
دوم: اختراع چاپ که به دنبال خود آگاهی از امور سیاسی را افزایش داده و مشوق احیای فرهنگی- ادبی شد.
سوم: تجزیه امپراطوریهای قدیم که به دنبال خود، خود مختاری گروههای ملی را به دنبال داشت.(درایسدل و بلیک،77:1386)
با شروع قرن بیستم ناسیونالیسم به یک قدرت عمده سیاسی در خاورمیانه تبدیل شد و تأثیرات آن زمانی به اوج خود رسید که ناسیونالیسم ترک، عرب، ایرانی و یهود به طور همزمان در این منطقه ظهور کردند، از عوامل اصلی که سبب بروز شکاف و اختلاف در میان شیعیان منطقه خاورمیانه شده، اندیشههای ناسیونالیستی پیروان این مذهب در کشورهای مختلف میباشد. تنوع نژادی و قومیشیعیان ساکن در منطقه خاورمیانه الهام بخش اندیشههای ناسیونالیستی در میان آنان گردیده و این امر واگرایی و فقدان وحدت مذهبی در بین آنان را به دنبال دارد. ویژگی عمومیناسیونالیسم تأکید بر برتری هویت ملی بر دعاوی مبتنی بر طبقه، دین و مذهب است و بر این اساس عوامل زبانی، فرهنگی وتاریخی مشترک به همراه تأکید بر سرزمین خاص، هویت بخش گروهی از مردم میشود.
بدین ترتیب ایدئولوژی ناسیونالیسم با تأکید بر نژاد و زبان در جهان اسلام که مرکب از انواع زبانها و نژادها ی گوناگون است، یکی از عوامل اصلی واگرایی تلقی میگردد. تجارب تاریخی گویای این واقعیت است که حتی پان عربیسم از ادعای نهضت وحدت سراسری اعراب نتوانست در جوامع و کشورهای عربی ایجاد وحدت نماید و طی جنگهای اعراب اسرائیل و با شکست اعراب اعتبار خود را از دست داد. به طوری که در جریان جنگ 1991 آمریکا و متحدین با عراق برخی کشورهای عرب برای آزادی کویت به یک کشور دیگر عرب(عراق)، حمله ور شدند(صفوی،202:1387).
2-4-میهن خواهی
میهن خواهی یا وطن دوستی فلسفه سیاسی ویژه ای نیست، بلکه غریزه ای است که از حس اولیه ی تعلق داشتن به مکان و هویت ویژه ای آن و حس دفاع از منافع اولیه ی فردی در آن مکان ویژه ناشی میشود. گونه ی اولیه ی خودنمایی این غریزه کم و بیش در همه ی حیوانات قابل مشاهده است. بیشتر حیوانات محدودههای مشخصی را برای جولان دادن و منافع اختصاصی، فردی یا گروهی خود در نظر گرفته و به آن دلبستگی و تعلق مییابند و دخالت و تجاوز دیگران را در آن با سرسختی دفع میکنند. (مجتهدزاده،70:1381). مفهوم میهن از انگیزههای سیاسی دور است و از حد غریزه ی طبیعی خارج نمیشود. میهن خواهی یا میهن دوستی تا آن اندازه طبیعی و غریزی است که با تعلقات معنوی انسان درآمیخته و جنبه ی الهی به خود میگیرد و به گونه ی مفهوم مقدس خودنمایی میکند.
2-5- مفهوم ملت
جمع افرادی که از پیوندهای مادی و معنوی ویژه و مشخصی برخوردار باشند و با مکان جغرافیایی ویژه ای، «سرزمین سیاسی یکپارچه و جداگانه» همخوانی داشته باشند و حاکمیت حکومتی مستقل را واقعیت بخشند، ملت آن سرزمین یا کشور شناخته میشوند. بدین ترتیب ملت و ملیت پدیدههای سیاسی هستند که در رابطه مستقیم با سرزمین واقعیت پیدا میکنند و این اصطلاحات در حالی که مباحث سیاسی هستند، جنبه ای کاملاً جغرافیایی به خود میگیرند. (مجتهدزاده،65:1381).
در زبانهای اروپایی واژه ملت از کلمه(natio) مشتق شده و بر مردمانی دلالت دارد که از راه ولادت با یکدیگر نسبت دارند و از یک قوم و قبیله هستند. ملت به مجموعه ای از افراد ساکن در فضای جغرافیایی مشخص و محدود از حیث سیاسی اطلاق میشود که بر اساس عوامل و خصیصههایی نظیر تبار، تاریخ، فرهنگ، دین، مذهب، سرزمین، قومیت، زبان و …نسبت به یکدیگر احساس همبستگی میکنند و خود را متعلق به یک ما میدانند.(حافظ نیا و همکاران،108:1389)
برای تشکیل یک ملت نیاز به گروههای بسیار متعدد است که حد معینی از بلوغ سیاسی را کسب کرده باشند. مویر ملت را جامعه مشخصی که دارای تاریخ و فرهنگ بوده و از قلمرو، اقتصاد، نظام آموزشی و حقوق قانونی مشترکی برخوردار باشند تعریف میکند.(مویر،70:1379).
ملت ها بر پایه ی هویت مشترک، احساس تعلق مشترک و علایق و منافع مشترک پدید میآیند و پدیده ای واقعی هستند که نمیتوان آنها را انکار کرد. ویژگیهای بنیادین تشکیل ملت یعنی هویت، احساس تعلق و منافع مشترک از ویژگیهای ذاتی نوع بشر قلمداد میشود. مقیاس ملت مهم نیست، بلکه مهم وجود عناصر مزبور در بین گروهی از انسانهای ساکن در فضای جغرافیایی مشخص است که خود را متعلق به یک ملت میدانند. ملتها بر اساس ویژگیهای عمومیاکثریت افراد عضو آن، تعیین هویت میشوند. آنها در فرایند ملت سازی به همدیگر وابسته شده و احساس تعلق میکنند. افراد یک ملت درک مشترکی از هویت و منافع جمعی پیدا میکنند که خود فرایند همگرایی و انسجام آنها کمک می کند. (حافظ نیا،128:1390).
2-6-مفهوم هویت
هویت، عبارت است از مجموعه خصایصی که شخص یا احساس درونی را تعیین می کند. احساس هویت از مجموعه متفاوت احساس ها ترکیب می شود. مانند: احساس وحدت، احساس همسازی، احساس تعلق، احساس ارزش، احساس استقلال و احساس اعتماد سازمانیافته بر محور اراده موجود(شیخاوندی، 1380: 9).
با رجوع به فرهنگ لغات انگلیسی آکسفورد در مییابیم که واژه هویت یا identity ریشه در زبان لاتین دارد و دو معنای اصلی دارد. اولین معنای آن بیانگر مفهوم تشابه مطلق است. [این با آن مشابه است] معنای دوم آن به مفهوم تمایز است که با مرور سازگاری و تداوم را فرض میگیرد. به این ترتیب، به مفهوم شباهت از دو زاویه مختلف راه مییابد و مفهوم هویت به طور همزمان میان افراد یا اشیا دو نسبت محتمل بر قرار میسازد: از یک طرف شباهت و از طرف دیگر تفاوت.هویت به خودی خود دم دست نیست بلکه همواره باید تثبیت شود این امر به فهرست ما دو مقوله دیگر میافزاید: یکی طبقه بندی کردن افراد و اشیا و دیگری مرتبط ساختن خود با چیزی یا کسی دیگر(تاجیک: 1384 :10).
بی تردید این شناخت از خود و دیگر ی جز در پرتو یک فرایند معنا سازی ممکن نمیگردد. به تعبیر مانوئل کاستلزهویت، فرایند ساخته شدن معنا بر پایه یک ویژگی فرهنگی یا یک دسته ویژگیهای فرهنگی است که بر دیگر منابع معنا برتری دارند. به نظر وی همان گونه که نقش ها کار ویژه ها را سازمان می دهند، هویتها نیز به معنا سازمان میبخشند. از این دیدگاه هویت مفهومیاست که دنیای درونی یا شخصی را با فضای جمعی اَشکال فرهنگی و روابط اجتماعی ترکیب می کند. هویتها معناهایی کلیدی هستند که ذهنیت افراد را شکل می دهند و مردم به واسطه آنها نسبت به رویدادها و تحولات محیط زندگی خود حساس میشوند. مردم به دیگران میگویند که چه کسی هستند و مهمتر این که به خودشان نیز میگویند که چه کسی هستند و سپس میکوشند به گونه ای رفتار کنند که از آن کسی که تصور می کنند هستند، انتظار میرود.» (تاجیک: 1384 :10).
با توجه به تحولات عمیق وهمه جانبه در دوران نوجوانی طرح مقوله هویت بسیار ضروری به نظر میرسد. زیرا هویت در اشکال گوناگون( قومی، ملی، محلی، جهانی، مذهبی و …) خود موجب حضور و مشارکت نوجوان در فضاهای جمعی و روابط اجتماعی گوناگون میشود؛به او کمک میکند تا تصویری روشن تر از خویش ترسیم کند و نسبت به حوادث و تحولات جامعه خود ژرفتر بیندیشد، به تاریخ، مردم و محیط اجتماعی خود بیشتر احساس تعلق کند و در نهایت باعث میشود بداند کیست چه نسبتی با جهان اطراف خود دارد و چه رفتاری از او انتظار میرود.
2-7-عوامل و زمینههای پیدایش هویت
در خصوص عوامل زمینه ساز پیدایش هویت ملّی، میتوان عواملّی چند را برشمرد:
2-7-1- تعلّق خاطر به فرهنگ، تمدّن و ملیت
یکی از عوامل پیدایش هویّت، تعلّق خاطر به یک فرهنگ، تمدّن و ملیت خاص میباشد. این بدان معناست که جامعه نیز بسان فرد، در رشد و تکامل خود، باید به فرهنگ و عناصر فرهنگی، هنجارها، ارزش ها، آداب، رسوم، سنن، رفتارها و منشهای خاص جامعه، ملیت، نژاد و آثار تمدّنی خود، که از سایر جوامع متمایز است، پایبند باشد و نسبت به آنها احساس وابستگی و تعلّق کند. داشتن هویّت اجتماعی به انسان ها این احساس را القا میکند که خود را متعلّق به یک فرهنگ، تمدّن و ملیت خاص بدانند. با شناخت دقیق فرهنگ و تمدّن و ملیتی، که فرد بدان تعلّق دارد، میتوان به شناخت هویّت اجتماعی و فرهنگی او پی برد و اینکه یک فرد به چه جامعه، فرهنگ و تمدّنی تعلّق دارد. همین امر، زمینه ساز پیدایش هویّت ملّی برای افراد یک جامعه است. (گل محمدی،222:1381)
2-7-2- ثبات فرهنگ
از دیگر عوامل مهم و مؤثر در شکل گیری هویّت یک ملّت، برخورداری ملتی از فرهنگی با ثبات نسبی، و پیشینه غنی تاریخی است؛ زیرا هر ملّتی به تاریخ و فرهنگ خود دل بستگی خاصی دارد و تاریخ و فرهنگ یک ملت، خواه ناخواه به آن ملت پیام میدهد و این پیام ها در ساخت و بافت هویّت مخاطبانش نقش خاص خود را دارد. طبعاً نحوه نگرش به فرهنگ و تاریخ یک ملت و زاویه ای که از آن به گذشته نگریسته شود نیز در این فرایند تأثیر بسزایی دارد. طبیعی است که باید از تاریخ عبرت آموخت و به تاریخ گذشته خویش با نگاه نقادانه نگریست و نمیتوان تاریخ را مطلقاً به عنوان الگو و سرمشق زندگی پذیرفت، بلکه منظور این است که هر ملتی سعی بر آن دارد تا دست کم همزمان با نگاه به بیرون و در کنار آنچه از خارج اقتباس میکند، تاریخ خود را نیز به عنوان تجلّی گاه هوش و استعداد و توانمندیهای خویش بشناسد و از لابه لای تجاربی که پشت سر نهاده است، نقاط قوت، مثبت و منفی آن را باز شناخته، در پرتو آن به ارزیابی وضع موجود خود بپردازد، بر نقاط قوّت آن پای فشارد و از تکرار نقاط ضعف اجتناب ورزد و در همان حال، با اشراف بر شناسنامه ملّی خویش، از خودباختگی و خودکم بینی و بی هویّتی برحذر باشد. تنها در پرتو چنین نگرشی به تاریخ و فرهنگ است که شاهد ثبات نسبی فرهنگ و شکل گیری هویّت ملّی خواهیم بود که مردم بدان علاقه مند، دلبسته و تعلّق خاطر دارند. (شعبانی،84:1386)
بنابراین، تعلّق خاطر به فرهنگ، عمل و پایبندی به فرهنگ ملّی، بومیو حفظ عناصر فرهنگ از جمله زبان، آداب، رسوم، سنن، قومیت، ملیت، نژاد و… از عوامل پیدایش هویّت پایدار در یک جامعه است. مردمیکه در یک جامعه نسبت به فرهنگ خویش حساس بوده، بر بهره گیری از ظرفیت ها و ظرافتهای فرهنگی تأکید دارند، بر آداب و رسوم و اخلاق اجتماعی، ملّی و یا بومیخویش پایبند و به زبان محلی، و یا سبک و نحوه پوشش ملّی و قومیخویش تأکید مضاعف دارند، مقیّد به آداب، رسوم، سنن ملّی و یا قومیو دینی خود هستند، هرگز در برابر عوامل تغییر فرهنگ کوتاه نخواهند آمد. چنین مردمیدر بلندمدت برخوردار از فرهنگی پایدار خواهند بود و بدین سان، همواره در پرتو ثبات فرهنگ، شاهد هویّتی ثابت، پویا و کارآمد هستیم.
2-7-3- جغرافیا
از دیگر مؤلفه های تشکیل دهنده هویّت، تعلّق خاطر یک فرد و یا ملّتی به یک جغرافیا و محیط جغرافیایی است. امروزه، به ویژه جغرافیا در مرزبندی و تمایز هویّت ها نقش دارد؛ زیرا مرجعی ثابت و پایدار برای تأمین نیازهای هویّتی افراد است. بی گمان، هویّت در شرایطی بهتر و آسان تر تأمین می شود که بتوان مرزهای دقیقتر، روشن تر و نفوذناپذیرتری ترسیم کرد. جغرافیای سیاسی موجب انسجام، و همبستگی گروهی را افزایش میدهد. همین همبستگی و انسجام ملّی و گروهی، زمینه پیدایش هویّت ملّی را فراهم میسازد.
2-7-4-دین و باورهای دینی
دین، مذهب و رابطه آدمیبا نوع دین و نسبتی که با آن پیدا می کند، بخشی دیگر از هویّت او را میسازد. نقش دین در ساخت هویّت انسان همواره مورد تأکید بوده است. اندیشندان معتقدند که، فردی که فاقد یک شخصیت متشکل است و قادر به یافتن ارزشهای مثبت پایدار در فرهنگ، مذهب یا ایدئولوژی خود نیست، ایده آلهایش به هم میریزد. چنین فردی که از آشفتگی هویّت رنج میبرد، نه می تواند ارزشهای گذشته خود را ارزیابی نماید و نه صاحب ارزشهایی می شود که به کمک آنها بتواند آزادانه برای آینده برنامه ریزی نماید. فردی که به دین خاصی تعلّق خاطر ندارد، معمولا فاقد آرمان و ایده آل میباشد و معیاری برای درستی و یا نادرستی رفتار خویش ندارد. از نظر فکری مذبذب، آشفته، فاقد هویّت و ثبات شخصیت است. ملت و جامعه فاقد دین نیز به همین سان فاقد هویّت، آرمان و شخصیت خواهد بود. بنابراین، تعلّق خاطر به دین و باورهای دینی به افراد جامعه آرمان و ایده آل، روح ملّی، انسجام دینی و هویّت ملّی مشترک میبخشد.(نجفی،134:1389).
2-8-مفهوم قدرت
واژه قدرت را معمولا با اقتدار، نفوذ، زور، اجبار و ترغیب مترادف میدانند. قدرت به طور ساده حد توانایی کنترل دیگران است به طوری که عملی را که از آنها خواسته شده است انجام دهند(عالم،89:1387).
به طور اساسی قدرت به توان و استعداد انسان برای انجام کاری که مطلوب او است، اطلاق میگردد. در واقع میتوان گفت که قدرت عبارت است از توانایی و استعداد فرد برای انجام کار و اعمال اراده بر افراد دیگر به منظور ایجاد رفتار مطلوب.(حافظ نیا،16:1389)
قدرت ملموس ترین واژه مجموعه مباحث مربوط به سیاست داخلی و سیاست بین الملل است. شاید بتوان قدرت را وجود یک اراده مستولی و چیره دانست که اراده ای دیگر در طول آن قرار دارند. به دلیل وجود این اراده است که دیگران تحت فرمان آن قرار میگیرند و وادار به انجام دادن و یا ندادن کاری میشوند.شاید بتوان علت این امر را که چرا این اراده در همه افراد وجود ندارد، بتوان به سرشت انسان ها نسبت داد.(سیمبر و قربانی،65:1391)
قدرت را جوهر سیاست میدانند زیرا به سیاستمدار و رهبر سیاسی توانایی تولید نتایج مورد نظرش را میدهد. قدرت موضوع نزاع و رقابتهای سیاسی نیز میباشد و هدف نیروها و حرکتهای سیاسی و احزاب و رهبران اجتماعی، کسب اهرمها و پایگاههای قدرت است تا بتوانند مطابق میل و اراده خود و یا بر اساس نظام ارزشی مورد نظر خود فرمان برانند و منافع خود و طرفداران خود را تامین کنند.پیروز مجتهدزاده در کتاب جغرافیای سیاسی و سیاست جغرافیایی خود قدرت را در قامت یک انگیزه و یا پدیده ای سیاسی میشمرد که از نیروی «اراده» یا «خواست» درونی انسان و توان عملیساختن و به نتیجه رساندن آنها ناشی می شود(مجتهدزاه، 1381: 121).
در تعریفی دیگر قدرت عبارت است از عواملی که یک بازیگر را قادر میسازد تا رفتار بازیگران دیگر را که در راستای منافع و اولویتهای مورد نظرشان قرار دارد، تحت نفوذ قرار دهند. بر این اساس بازیگران میتوانند حکومت ها، ملت ها، کشورها و سایر گروه ها را در جهت انجام اقدامیمشخص و یا جلوگیری از انجام آن تحت نفوذ قرار دهند. (حافظ نیا،18:1389)
2-9-قدرت ملی
مجموعه ظرفیت ها یا نیروهای مادی و معنوی یک ملت برای نیل به اهداف و منافع را قدرت ملی تعریف می کنند که عناصر و عوامل تشکیل دهنده قدرت ملی را دو دسته از عوامل مادی و عوامل غیر مادی تشکیل می دهند(روشن و فرهادیان،195:1385).
قدرت ملی به عنوان مفهومیژئوپلیتیکی در برگیرنده یک مفهوم دو بعدی است؛ فلذا این واژه درحالیکه منعکس کننده ویژگی و صفت جمعی برای افراد یک ملت میباشد؛ در یک مفهوم دیگر به عنوان یک صفت فردی در رابطه با یک کشور و یک دولت تجلی مییابد. وقتی به قدرت در قالب یک جامعه یا ملت نگریسته میشود و قدرت را از آنِ آحاد مردم که در بستر سرزمینی مشخص زیست میکنند میدانند، آنگاه تعریفی که از واژه قدرت ملی در ذهن متبلور میشود عبارت خواهد بود از: “برایند قوای ترکیب شده مجموعه انسان ها، که در قالب یک کشور سازمان سیاسی پیدا کرده اند و تشکیل ملت را میدهند؛ قدرت ملی آن کشور با ملت مینامند".(حافظ نیا، 1385: 251)
قدرت ملی یک دولت- ملت ازطریق ارتش قوی وسلاحهای نظامیپیشرفته به دست نمیآید، بلکه توسعه همه جانبه ومتوازن درتمامیابعاد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی ونظامیرا طلب میکند. به عبارت دیگر قدرت عنصرسیاسی نیست بلکه محصول منابع مادی ورفتاری کشورهاست. قدرت با زور مترادف نیست وتوانایی اعمال قدرت صرفا به شرایط قهرآمیز محدود نمیشود ودولت ها باتوجه به حجم عظیم مراودات خود به ندرت به زور متوسل میشوند (جونز،1373: 3).
قدرت ملی حاصل ترکیب و جمع جبری وجوه مثبت و منفی عناصر و بنیانهای قدرت آن کشور میباشد که از پویایی برخوردار بوده و نسبت به ملت ها و کشورهای دیگر قابل فهم و درک میباشد. درباره قدرت ملی، تعاریف متفاوتی از سوی صاحب نظران ارائه شده که در ذیل به آنها اشاره میکنیم.
- به اعتقاد حافظ نیا قدرت ملی عبارتست از: (( توانایی، قابلیت و ظرفیت یک ملت و یک کشور برای استفاده از منابع مادی و معنوی خود با هدف اعمال اراده ملی و تحصیل اهداف و منافع ملی))(حافظ نیا، 1385: 251).
- قدرت ملی عبارتست از تواناییهای مادی و معنوی که در قلمرو یک واحد جغرافیایی و سیاسی به نام کشور یا دولت وجود دارد.
- هانگ سونگ از اندیشمندان چینی، در اثرش با عنوان ((قدرت ملی جامع)) قدرت ملی را چنین تعریف میکند: قدرت ملی عبارتست از قدرت کامل و نفوذ بین المللی یک ملت هم در عرصه قدرت مادی و هم معنوی که ملت از آن برای بقا و توسعه استفاده میکند(زرقانی، 1389: 151).
- قدرت ملی ذاتاً میل به گسترش دارد و ملت ها نیز به دنبال افزایش قدرت خود هستند. کشوری را نمیتوان یافت که درصدد افزایش سطح قدرت ملی خود و ارتقاء موقعیت خود در نظام بین المللی نباشد هم چنانکه افراد انسانی عمل میکنند، کشورها نیز برای دست یابی به قدرت بیشتر با هم رقابت میکنند و به دنبال کسب ظرفیت ها، فرصت ها و تواناییهای جدیدی هستند. در واقع، قدرت ملی خصلتی پویا دارد و در عین حال که به صورت هدف ملی تجلی پیدا میکند، وسیلهای است در دست و دولت ها و رهبران سیاسی که از آن برای تحصیل هدفهای ملی و حفاظت و بسط آن استفاده می کنند.
- قدرت ملی پدیده ای دو وجهی است؛ یعنی هم وسیله است و هم هدف، وسیله است که دولت ها و رهبران سیاسی از آن برای تحصیل اهداف ملی و امنیت ملی خود استفاده میکنند. شکل عینی و تجلی اصل کاربردی قدرت ملی در استراتژی ملی است که رهبران سیاسی کشور آن را برمیگزیند. در استراتژی ملی است که رهبران سیاسی، الگوی بهینه کاربردی قدرت ملی را برای دست یابی به اهداف ملی متعین و متجلی میکند. قدرت ملی نیز به آن وابسته است. از این روضرورت بقای ملت و کشور و نیز سرافرازی ملی ایجاد میکند ملت هاو دولتها دائما درتکاپوی حفاظت و توسعه قدرت ملی خود باشند؛ چراکه ملت بقا و سرافرازی ملی را نیز قدرت ملی تشکیل میدهد (زرقانی، 1386: 107) .
- برخی مؤلفه ها به صورت مستقیم بر افزایش و یا کاهش سطح قدرت ملی تأثیر میگذارد اما برخی مؤلفهها وجود دارند که جنبه نسبی دارند و به تنهایی نمیتوان تأثیر آنها را بر افزایش و کاهش سطح قدرت ملی عنوان نمود و باید در یک محدوده خاص و قالب مشخص آنها را بررسی نمود. نکتهای که در این باره میتوان مورد اشاره قرار داد این است که قدرت ملی از نظر تاریخی با ظرفیت و توان نظامیپیوند خورده است، زیرا جنگ ها در روابط بین المللی تعیین کننده بوده و شکست یا پیروزی ؛ شاخصی برای ارزیابی قدرت آنها بوده است ( حافظ نیا، 1385: 251)
- در حالیکه قدرت ملی در ارتباط با اجزای سیاست خارجی جنبه نسبی دارد. به اعتقاد والتر لیمپن سیاست خارجی عبارت است از برقراری موازنه بین تعهدات یک کشور با قدرت آن. بنابراین برای سنجش قدرت ملی یک کشور باید آن را در ارتباط با خواست ها و تعهدات آن و نیز در ارتباط با کشورهای دیگر مورد بررسی قرار داد. بنابراین برای تشخیص قدرت ملی یک کشور نمی توان بر روی یک عنصر به تنهایی تکیه کرد مثلاً وسعت زیاد برزیل، جمعیت زیاد پاکستان، تولید صنعتی بلژیک و غیره را نمیتوان مبنا قرار داد (حافظ نیا، 1385: 253)
2-10-منشأ و مبادی قدرت ملی
قدرت ملی دارای منشأ و مبادی گوناگونی است که در یک کارکرد جمعی به تولید قدرت ملی میپردازد. اما در عین حال یک مجموعه عوامل اصلی وجود دارند که اثر مستقیم و مؤثر بر قدرت ملی میگذارد و به واسطه فراگیری که میتوان برای آن قائل بود، چنان استنباط میشود که شاکله اصلی قدرت ملی را این مؤلفه ها تشکیل میدهد، اما یک مسئله اساسی در تعیین قدرت ملی، عواملی است که قدرت ملی را تشکیل میدهد و زیرا برای این دسته عوامل دو کیفیت میتوان بیان نمود. یک اینکه برخی از این عوامل به صورت کمیو برخی به صورت کیفی هستند، دیگری اینکه برخی از عوامل اثر و وزن زیاد و برخی از وزن کم در ارزیابی قدرت ملی برخوردارند(حافظ نیا، 1386: 68).
از این حیث اندیشمندان و صاحب نظران از حوضههای مختلف، هر یک درباره عوامل مهم و تأثیرگذار بر قدرت ملی را اظهار نظر کرده اند که بخش عمده ای از آنها اشتراک نظر دارند اما مشکل اصلی و مشترک همه آنها اندازه گیری قدرت ملی و شاخص سازی آن است. علت اصلی این مسئله، وجود برخی عوامل و متغیرهای کیفی است. وجود متغیرها و عوامل کیفی باعث شده تا امکان اندازه گیری دقیق برای فعالین این حوزه میسر نباشد و حتی برخی که موفق به ارزیابی و اندازه گیری متغیرهای کیفی شده اند، امکان توافق نظر و اجماع میان اندیشمندان این حوزه بر روی نتیجه کسب شده حاصل نشود.و همچنین علاوه بر این مسئله ای که عنوان شد، مشکل اساسی دیگر این است کسی نتوانسته است مدل مناسبی برای اندازه گیری جامع قدرت ملی ارائه دهد. اما با تمام این اوصاف برخی از صاحب نظران، اندیشمندان اهل فن و محققین توانسته اند بر اساس پاره ای از عوامل و متغیرها، میزان قدرت کشورها را بسنجند و آنها را با هم مقایسه نمایند (حافظ نیا،،85:1385).
با بررسی نظرات مطرح شده، به سهولت میتوان به وجه اختلاف و وجه اشتراک نظرات صاحب مظران دست یافت و از آن مطلع شد که در ادامه به برخی از مهم ترین این نظرات اشاره میشود.یکی از افراد صاحب نظر در این باره اظهار نظر نموده، مارتین گلاسنر است. به اعتقاد گلاسنر، قدرت ملی در هفت فاکتور اصلی 1- سرزمین؛ 2-جمعیت؛ 3-حکومت؛ 4-اقتصاد؛ 5-ارتباطات؛ 6-قوه نظامیو روابط خارجی خلاصه میشود که هر یک از این هفت پارامتر خود دربرگیرنده زیرمجموعه ای از متغیرهای مؤثر بر قدرت ملی است. در جدول ذیل جزئیات هریک از هفت متغیر اصلی ارائه شده است.
جدول 2-2: منابع قدرت ملی از نگاه مارتین گلاسنر
ردیف |
عوامل اصلی |
جزییات مربوط به عوامل |
1 |
سرزمین |
موقعیت، انداز، شکل، وسعت، عمق استراتژیک، منابع طبیعی، بنیادهای زیستی |
2 |
جمعیت |
جنبههای کیفی و کمینظیر تعداد، نسبت جنسی و سنی، نیروی نظامیناشی از آن، مهاجرت، سطح آموزش، سواد، توزیع فقر، کیفیت ملت، ترکیب ملت، نخبگان،نهادهای سیاسی، طرزفکر و علائق ملی |
3 |
حکومت |
ساختار، کارایی، مردمیبودن، مقبولیت عمومی، کیفیت مدیران و رهبران سیاسی، سلامت عملکرد و قانونگرایی |
4 |
اقتصاد |
ثروت، تولید ناخالص ملی، ظرفیت تولید، مازاد تجاری، علم و تکنولوژی، سرمایه گذاری، تحقیقات، صنعت، مهارت نیروی انسانی، مدیریت، کشاورزی، بانک، بیمه |
5 |
ارتباطات |
حمل و نقل، جریان کالا، خدمات و عقاید، سطح آگاهیها، رادیو، تلویزیون، مطبوعات و نشریات |
6 |
قوه نظامی |
تجهیزات، نیرو،آموزش، کیفیت فرماندهی، انگیزه ها، لجستیک، دکترین نظامی، استراتژی و تاکتیک، سیستم اطلاعاتی، بسیج نیرو، پایگاههای استراتژیک، شرکای استراتژیک |
7 |
روابط خارجی |
تجارت بین الملل، روابط فرهنگی، مشارکت در توزیع و انتقال ذخایر توسعه، مشارکت در سازمان ملل و سایر سازمانهای بین المللی، موقعیت و پرستیژ بین المللی (حافظ نیا، 1385، 261) |
منبع(هاشمی،62:1392)
عده ای دیگر عوامل و عناصر تشکیل دهنده قدرت را به شرح زیر نام میبرند:
- ایدئولوژیُ
- عوامل اجتماعی-انسانی
- عوامل سیاسی
- عوامل جغرافیایی
- عوامل اقتصادی
- عوامل نظامی(طاهری موسوی،110:1387).
2-11-اقتدار ملی
اقتدار ملی یک ملت در دنیای جهانی شدنهای قرن بیست و یکم، نمیتواند تابع تعاریف و مفاهیم کلاسیک این مفهوم باشد. به عبارت دیگر قدرت و اقتدار یک ملت را در این دوره نمیتوان بر اساس اقتدار نظامی(زمینی، دریایی، هوایی، فضایی و اتمی) مورد ارزیابی قرار داد.در این ارتباط به شوروی پیشین میتوان اشاره کرد که یکی از مقتدرترین و مجهزترین نیروهای رزمیجهان را در اختیار داشت. اما بی بهره بودن این کشور از اقتدار ملی ناشی از اتکا به نظام حکومتی مردم سالار، نظام اداری پویا و اقتصاد ملی سالم سبب سقوط آن ابرقدرت گردید. در واقع در قرن بیست و یکم، آن چیزی که سبب قدرت قابل ارزیابی هست، توان یک ملت در اعمال اراده ملی خود در درون و ماورای مرزها است.(مجتهدزاده،79:1381)
اعمال اراده ملی یک حکومت در عرصههای داخلی و خارجی زمانی تحقق مییابد که آن حکومت بتواند به مجموعه ای از ابزارهای قانونی، سیاسی، اقتصادی، اقتصادی و دفاعی دسترسی داشته باشد. این مجموعه مفهوم قدرت ملی را در اتکا به یک نظام حکومتی مردم سالارانه، توام با اقتصادی پیشرفته، نیروی دفاعی ورزیده مجهز که بتواند موازنههای لازم منطقه ای را واقعیت دهد و در چشم اندازی از خواستهای پسندیده ملی، منطقه ای و جهانی آن ملت پیگیری کند، تحقق میبخشد. واقعیت یافتن قدرت ملی با چنین تعریفی عملی نیست مگر برخوردار بودن آن ملت از یک نظام سیاست گذار آگاه که بتواند اراده ملی خود را در چارچوب منافع ملی تعریف کند و در سیاستهای برنامه ریزی شده، هوشیارانه در داخل واقعیت بخشد و ادامه آن را به کمک یک دیپلماسی ورزیده و پویا در بعد فرامرزی پیگیری کند(مجتهدزاده،79:1381).
2-12-منافع ملی
مفهوم منافع ملی هم در تحلیل سیاسی و هم در عمل سیاسی به کار میرود. این مفهوم به عنوان وسیله ی تحلیل سیاسی حوزه ای است برای بحث و ارزیابی کفایت و سمت گیری سیاست خارجی کشور، و در مقام وسیله ی عمل سیاسی ابزاری است برای توجیه، تأیید یا نفی عملکردهای زمامداران سیاست خارجی و دولت مردان کشور.(روشندل،32:1388)
شکل 2-1: الگوی سلسله مراتبی منافع ملی
منبع:(حافظ نیا،123:1389)
منافلع ملی در شرایط زمانی و مکانی گوناگون مورد تعریف گوناگون قرار میگیرد و در هر زمان و مکانی شامل عناصر و پدیدههای مختلف است. در هر تعریفی که از منافع ملی صورت گیرد، حضور دو عنصر حتمیاست که عبارتند از یکپارچگی سرزمینی و منافع اقتصادی کشور با همه ی موارد و مسایل امنیتی مربوط به آنها. در تعاریف گوناگون حتی ایدئولوژی حکومت را نیز میتوان نسبت به دیگر پدیدههای تشکیل دهنده منافع ملی در الویت ویژه قرار داد. اما در یک نظام حکومتی دموکراتیک این پدیده نمیتواند به عنوان نخستین تعریف منافع ملی باشد.(مجتهدزاده،80:1381).
2-13-رابطه منافع ملی با قدرت
مورگنتا، نقطه عظیمت در بررسی مسائل محوری مناسبات بین المللی را تکیه بر طبیعت بشر میداند. او معتقد است که اگر سیاست مداران خواستار موفقیت هستند باید، در درجه اول منافع خود و کشورشان را با اندیشه جستجو قدرت و کاربردشان پیوند دهند. از آنجا که طبیعت بشر ناقص است، بنابراین جامعه نیز نقص دارد. این مسئله سبب میشود که اصول اخلاقی در مناسبات رایج در جوامع انسانی به طور کامل اجرا نشود، بلکه میتوان از خلال منافع متضاد به آن نزدیک شد. اهداف سیاست خارجی نباید بیرون از امکانات قدرت موجود یک کشور باشد. زیرا اگر آرزوهای کشورها نامحدود است، اما منابع تأمین این آرزوها بسیار محدود است. بنابراین باید خواستهای مطلوب را از خواستهای ضروری بازشناخت. خواستهای ضروری منافع ملی کشور را تشکیل میدهند. در عین حال هدفهای ضروری نیز از حیث اولویت بندی میتوانند درجه بندی شوند. به طور کلی در این ارتباط هماهنگ کردن خواست ها و اهداف کشورها با قدرتی که برای دستیابی به این اهداف لازم است، محور نظریه ی سیاست بین المللی مورگنتا را تشکیل میدهد. (روشندل،44:1388).
2-14- امنیت
اگر به جستجو براي يافتن مطالبي در خصوص امنيت پرداخته شود تا قبل از سال 1980 چندان مطلبي به دست نمي آيد. دليل اصلي عدم گسترش امنيت به مثابه يك مفهوم در روابط بين الملل را در نحوه نظرپردازي آن در كتاب ها و مقالات بايد جست.امنيت مقولهاي پيچيده و تامل برانگيز است كه درك زواياي گوناگون آن نيازمند طراحي تئوريهاي كلان با قابليت سطوح مختلف داخلي و خارجي، فردي و اجتماعي، خود و كلان و به كارگيري مفاهيم جا افتاده و با ظرفيتي است كه در مجموع توان فهم پديدههاي سياسي را افزايش ميدهد. (افتخاري، 1378: 26)
مقولهاي به نام امنيت، قدمتي به بلنداي تاريخ بشريت دارد. بشر از همان ابتداي زندگي بر روي كره خاكي، با معماي امنيت و چگونگي برخورداري از آن دست به گريبان بوده است. بدين جهت مفهوم امنيت قدمتي كهن تر از مفهوم جامعه، اجتماع و غيره دارد، چرا كه فرد حتي در زمان زندگي مجرد خود نيز با مشكل امنيت روبرو بوده است. اما با تكامل زندگي اجتماعي بشر و شكل گيري چهارچوبههاي نوين، گفتار پيرامون امنيت نيز ضرورت خاصي يافت و از اين جاست كه مقوله امنيت و دستيابي به آن، نقطه حركتي مناسب در انديشه دانشمندان عصر گذشته و حال بوده است. در اين راستا در مباحث فلسفي و سياسي انديشمنداني چون افلاطون، ارسطو، هابس، جان لاك و روسو به ويژه امنيت ملي و ساز و كارهاي دستيابي به آن از مباحث محوري آنها به شمار مي آيد.
افلاطون و ارسطو امنيت را وظيفه حكومت و عدالت را ضرورت دستيابي به آن ميدانند. هابس وضع طبيعي را مظهر ناامني و جنگ همه عليه همه به حساب آورده و قرارداد اجتماعي را وسيلهاي براي تأمين امنيت و رهايي از ناامني ميداند موضوعي كه در انديشه لاك و روسو نيز از منظري متفاوت مشاهده ميشود. (فاستر،60:1376)
امنيت را در مجموع داراي دو معناي ايجابي يعني وجود احساس رضايت و اطمينان خاطر نزد دولتمردان و سلبي يعني نبودن ترس، اجبار و تهديد مي دانند. (افتخاري، 1378: 27)
امروزه دو تعريف از امنيت وجود دارد. يكي مربوط به ذهني گراهاست و ديگري مربوط به عينيگراها. عينيگراها مثل مورگنتا[17] امنيت را مستقل از ذهينيت افراد ميداند كه ما به آن امنيت وجودي ميگوييم. دومي كه مكمل اين است و ذهنگرا و عقلگرا است، از داخل يك دريافتهايي از امنيت دارد يعني مردم ميگويند ما از چه ميترسيم و چه چيزي ميخواهيم. (افتخاري، 1378: 59).
2- 15- امنیت ملی
از آن جا كه مفهوم امنيت ملي با نيازهاي دولت ها، حكومت ها و رژيم ها و مفاهيمي چون حفظ و كسب قدرت گره خورده بيشتر در معرض آسيب پذيري قرار گرفته است.والتر ليپمن[18] معتقد است «هر ملتي تا جايي داراي امنيت است كه در صورت عدم توسل به جنگ مجبور به رها نمودن ارزشهاي محور نباشد و چنانچه در معرض چالش قرار گيرد بتواند با پيروزي در جنگ آن را حفظ كند». (نظری،46:1389)
پنه لوپه هارتلند[19] امنيت ملي را عبارت ميداند از «توانايي يك ملت براي پيگيري موفقيت آميز منافع ملي خود در هر جاي دنيا به همان نحوي كه خودش آنها را ميبيند». (روشندل، 1373: 11)
كالج دفاع ملي كانادا امنيت ملي را يا اينگونه تعريف ميكند: «راه و روش زندگي قابل پذيرش براي همه مردم مطابق با نيازها و آرزوهاي مشروع شهروندان، اين امر شامل رهايي از حمله يا فشار نظامي، براندازي داخلي و نابودي ارزشهاي سياسي- اقتصادي و اجتماعي كه براي كيفيت زندگي ضروري هستند ميشود». (ربيعي، 1383: 13)
رابرت ماندل[20] نيز امنيت ملي را چنين توصيف مي كند: « امنيت ملي شامل تعقيب مادي و رواني ايمني است و اصولاً جزء مسووليت حكومت هاي ملي است تا از تهديدات مستقيم ناشي از خارج نسبت به بقاي رژيم ها، نظام شهروندي و شيوه زندگي شهروندان خود ممانعت به عمل آورند. (ماندل، 1379: 51)
بوزان نيز تشريح ميكند كه امنيت ملي از لحاظ مفهومي ضعيف و از نظر تعريف مبهم است ولي از نظر سياسي مفهومي قدرتمند باقي مانده است، چون مفهوم نامشخص امنيت ملي راه را براي طراح راهبردهاي بسط قدرت توسط نخبگان سياسي و نظامي باز ميگذارد. وي در سالهاي اخير تلاشهاي زيادي براي گسترش مفهوم امنيت ملي انجام داده است. وي 4 تبيين ممكن را براي علت پيشرفت ضعيف مفهوم امنيت ملي به دست ميدهد:
1- مفهوم امنيت با تعريف ساده در ضديت است و پيچيدگي موضوع باعث شده تحليل گران از آن روي گردان شوند و به دنبال مفاهيم قابل پيگيري بيشتر بروند.
2- وجود دامنه مشترك بين اين مفهوم و مفهوم قدرت در شرايط رودر رويي جدي است. قدرت مفهوم مسلط بوده و امنيت صرفاً پيامد طبيعي انباشت و اعمال مؤثر قدرت و به ويژه قدرت نظامي است.
3- دليل سوم در ماهيت اعتراضات مختلف عليه مكتب رئاليسم افراطي تا پايان دهه 1970 ميباشد.
طرفداران آرمانخواهي الگوي واقع گرايان را به طور خطرناكي خودپسندانه و بيش از حد متمركز روي جنگ، آن هم در جهان مسلح به سلاح اتمي مي دانستند.
4- ماهيت مطالعات استراتژيك اين مفهوم كه به عنوان يك رشته فرعي حجم بسيار گسترده از مطالب تجربي در مسائل سياست نظامي را به خود اختصاص داده است. (بوزان[21]، 1378: 20)
در بررسي مساله امنيت ملي همه آن چه گفته شد اين است كه حكومتها به سادگي ميتوانند از ارتباط بين امنيت خود و دولت براي افزايش قدرت كنترل بر سياستهاي داخلي بهره گيرند، حكومتها از لحاظ فردي يا سازماني منافع خاص خود را دارند و از طريق وارد كردن مساله امنيت ملي به محيط داخلي ميتوانند قدرت خود را عليه مخالفان خود افزايش دهند.
امنيت بستر تحقق ارزش ها و اهداف است و يك نظام حكومتي حاضر است براي حفاظت از امنيت ملي همه منابع خود را تخصيص دهد. لذا مهم ترين اهدافي كه در اين خصوص بيان شده است عبارت است از:
1- حفظ استقلال و تماميت ارضي
2- تحقق رفاه مردم و ثبات سياسي كشور
3- حفظ و اشاعه ارزشهاي ملي و اقتصادي
- فراهم كردن امكانات فراغت خاطر نسبت به تهديدات اجتماعي (ماندل، 1379: 34).
2-15-1- ويژگي هاي امنيت ملي
1- نسبي بودن امنيت:
در جهان فعلي دستيابي به امنيت مطلق غير ممكن است زيرا قدرت كه مبناي تحصيل امنيت است متغير، متفاوت و نسبي است و بالطبع امنيت حاصل براي دولتها نيز نسبي ميگردد. بنابراين با تغيير ميزان قدرت و وجود تهديدات بالقوه و بالفعل حتي قويترين دولتها نيز امنيت مطلق ندارند. (كاظمي،40:1386).
2- ذهني بودن امنيت:
اصولاً احساس امنيت و عدم آن امري ذهني است كه ريشه در اعتقادات و باورهاي مذهبي، اخلاقي و فرهنگي مردم و رهبران يك كشور دارد كه جمع بندي اين باورها و اعتقادات باعث ميشود يك ملت يا رهبران آن، كشوري را دشمن و كشور ديگري را دوست تلقي نمايند. بدين ترتيب تعريف از امنيت و فقدان آن برداشتي ذهني است كه حتي با تغيير رهبران سياسي اين مفهوم تغيير مييابد. (كاظمي،37:1386)
3- تجزيه ناپذير بودن امنيت:
امنيت با حاكميت و استقلال كل يك كشور رابطه مستقيم دارد. يعني اگر در شهر يا استاني از يك كشور جنگ داخلي يا ناامني پديد آمد نميتوان ادعا كرد چون در ديگر شهرها امنيت به هم نخورده پس كشور داراي امنيت ملي كامل است. (كاظمي،37:1386).
2-15-2- ابعاد امنيت ملي
امنيت ملي داراي ابعاد و اجزاء و متغيرهاي مختلفي است كه با يكديگر در پيوند ميباشند و در اين ميان منافع استراتژيك هسته و مركز ثقل امنيت ملي را تشكيل ميدهد. تعادل يا عدم تعادل منافع استراتژيك بازيگران درگير در يك محيط با يكديگر سرآغاز و منشاء پيدايي و ظهور امنيت يا ناامني در آن محيط معين خواهد بود. (كاظمي،38:1386)
امنيت يك نياز اجتناب ناپذير و غير قابل انكار است و جامعه فاقد امنيت داراي جمعيتي فاقد آرامش روحي و رواني خواهد بود. (صنعت نگار، 1378: 5)
در جامعه ما همچون ساير جوامع رويكردهاي تئوريكي متفاوتي درباره امنيت و امنيت ملي وجود دارد. اين ديدگاههـاي متنوع ناشـي از موضـوعات گوناگون امنيتي است كه در زمينههـاي مختلف اجتماعي، سياسي، فرهنگي، اقتصادي و نظامي سايه گسترده است. (تاجيك، 1380: 87)
هم اكنون امنيت به يكي از مهمترين مباحث جامعه ايران تبديل شده است كه جزء لاينفكي از بسياري از نيازهاي اساسي جامعه است، از مهمترين مفاهيمي كه امنيت با آن معني مييابد، عدالت، آزادي و شناخت است. (نيك گوهر، 1379: 8)
بررسي امنيت و ابعاد امنيت در ايران مستلزم شناخت پيش فرضهايي است كه بايد بدان توجه داشت:
پيش فرضي كه در ابتدا بايد به آن تأكيد شود اين است كه ديدگاههاي سنتي رئاليستي و ايده آليستي به سبب تغيير ماهيت گفتمان هاي امنيتي در ايران چندان كارآمد نيستند و نمي توانيم همانند گذشته موضوع امنيت را براساس اين ديدگاهها پيگيري و بررسي كنيم. البته در ايران رويكردهايي وجود دارد كه به گونه اي به ديدگاههاي رئاليستي و ايده آليستي نزديك است ليكن در رابطه با ايران چندان مصداق ندارند. بنابراين قدري بايد مسئله را عينيتر مطرح كنيم. به ويژه از اين جهت كه ميخواهيم بگوئيم ديدگاهي كه امنيت را در حيطه مسائل نظامي جستجو ميكرد، در كشور ما كمرنگتر شده است، اگرچه بحث امنيت نظامي، در مبحث امنيتي هيچ گاه ناديده گرفته نميشود.
پيش فرض ديگري كه وجود دارد اين است كه ديدگاهها و برداشتهاي امنيتي كاملاً خاستگاه و مبناي اقشاري، طبقاتي و ساختاري دارد. در جامعه ما نظير هر جامعه ديگر رويكردهاي امنيتي كاملاً مبتني بر شرايط و آرايش طبقاتي جامعه است و سبب شده كه با رويكردهاي متنوعي سر و كار داشته باشيم كه نتوان آنها را به طور دقيق اولويت بندي كرد.پيش فرض سوم اين است كه در بررسي امنيت مسئله تهديدات نقش اساسي را ايفا ميكند، برحسب اينكه كدام تهديد را جدي تلقي كنيم ديدگاهها و رويكردهاي امنيتي متفاوتي وجود دارد. (نيك گوهر، 1379: 87)
در سايه دستيابي به امنيت است كه مي توان فارغ از تهديداتي كه در اطراف وجود دارد به رشد و بالندگي و اعتلاي فكري و روحي دست يافت. اين مقوله داراي ابعاد مختلفي است كه از آن جمله ميتوان به امنيت اقتصادي، امنیت اجتماعي، امنیت سياسي، امنیت نظامیو امنیت فرهنگی اشاره كرد و اين مسئله ميسر نميشود جز با اهتمام و توجه ويژه دولت ها و بايد همواره يكي از مشغوليتها و دغدغههاي دولتمردان و برنامه ريزان دستيابي به اين مقوله باشد. (قنبري، 1381: 6).
درذیل اشاراتي به مسئله ابعاد امنيتي جمهوری اسلامیایران خواهيم داشت:
2-15-2-1- امنيت اقتصادي:
امنيت اقتصادي در دنياي پس از جنگ سرد به طور روزافزوني بعنوان يك بعد از امنيت طرح شده است. (مزروعي، 1383: 3)
امنيت اقتصادي عبارتست از ميزان حفظ و ارتقاي شيوه زندگي مردم از طريق تامين كالاها و خدمات، هم از مجراي عملكرد داخلي و هم حضور در بازارهاي بين المللي (نظری، 1389: 28) ثبات و امنيت اقتصادي از پايه هاي اساسي توسعه پايدار كشور است (ملكي، 1383: 6) و يكي از پايههاي اصلي حكومت و امنيت ملي را تشكيل ميدهد و همه نيروهاي سياسي و اجتماعي كه دل در گرو نظام دارند و بقاي حكومت را ميطلبند و صادقانه به حل مشكلات و مسائل اقتصادي مردم فكر ميكنند بايد در تحقق اين امر، حكومت را ياري رسانند.
اين ديدگاه امنيت را در چهارچوب نوسازي اقتصادي تحليل مي كند، براساس اين ديدگاه امنيت فقط با توسعه اقتصادي حاصل ميشود، منظور از توسعه اقتصادي نوعي مدرنيسم و نوسازي اقتصادي در بعد صنعت و حوزه هاي نزديك به آن است.
2-15-2-2- امنيت سياسي:
امنيت به لحاظ سياسي از مفاهيم مناقشه بردار بوده و اصطلاحاً به آن متناقض نما ميگويند. چون داراي مفهومي با ابعاد ذهني و عيني ميباشد. يعني اينكه به لحاظ عيني به اطمينان آنان برميگردد. لذا اين عوامل باعث عدم ارائه يك تعريف روشن و دقيق و متفق القول از مفهوم امنيت شده است. (صنعت نگار، 1378: 5)
عمدهترين مطالبات و درخواستهاي مردمي كه نسبت به مشاركت در سرنوشت خود و كشورشان بي تفاوت نيستند، حق آزادي سياسي و تأمين امنيت آن است. امنيت سياسي افراد در جامعه از شرايط رشد و زنده بودن، مشروعيت و اقتدار يك حكومت است. (موسوی تبريزي، 1382: 12)
مهم ترين مؤلفه امنيت سياسي آزادي سياسي است كه شامل حقوق افراد براي مشاركت در حكومت، حق انتخاب شدن و حق انتخاب كردن در سايه برگزاري انتخاباتي آزاد است. مؤلفه ديگر اين مفهوم حق آزادي بيان و آزادي پس از بيان است. چه به صورت شفاهي و چه به صورت كتبي، آزادي تشكيل مجامع، احزاب، انجمنها و به طور كلي تحقق جامعهمندي، و حتي آزادي براي نقد و مخالفت كردن از جمله همين مؤلفههاست. مصونيت شهروندان از تعرض قدرتمندان، وجود امكان ابراز هويت سياسي، امكان دفاع از حقوق افراد و امكان متفاوت زيستن از ديگر مؤلفههاي بارز امنيت سياسي است. تضمين امنيت سياسي در گرو آن است كه منتقدان به علت بيان نظراتشان مورد تعرض قرار نگيرند و حقوق اجتماعيشان محذوش نشود.
آزادي سياسي و اجتماعي تا آنجا با منافع ملي و فرهنگ ديني اصطكاكي نداشته باشد، بايد از سوي دستگاههايي چون وزارت كشور و دستگاه قضايي تأمين شود. امنيت سياسي به سه دسته امنيت فردي، اجتماعي و امنيت حاكمان تقسيم ميشود. امنيت اجتماعي نيز شامل امنيت گروهها و اصناف ملت، امنيت فردي به امنيت قانوني براي هر يك از شهروندان كشور اشاره دارد و امنيت حاكمان هم مربوط به ثبات و اقتدار در قدرت ماندن و بودن مي باشد.
در جامعهاي كه به امنيت رسيده سه نوع امنيت فوق وجود دارد، لازمه وجود اين تعامل در جامعه تأمين حداقل معيشت در جامعه و تدوين مناسبات تعامل بين مبحث هاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي است. حاكم شدن احساس عدم امنيت در جامعه باعث انزوا و خود سانسوري فعالان سياسي و كشيده شدن آنها از صحنههاي علني به صحنههاي غير علني خواهد شد. در محدوده مجاز قوانين و مقررات هر فرد حقيقي يا حقوقي و يا هر مجموعهاي بايد بتواند فعاليت سياسي انجام دهد بدون اين كه نگراني و دغدغه اين را داشته باشند كه پس از فعاليتها با آنان چه برخوردي خواهد شد. در چنين شرايطي است كه با تضارب افكار زمينه براي مردسالاري ديني به طور كامل فراهم ميشود و در محدوده مقررات و قوانين سلايق مختلف ميتواند بروز كند موجبات رشد را در كشور به وجود آورد و مردم هم آگاهانه و آزادانه ميتوانند از ميان سليقههاي مختلف انتخاب كنند. برخي محققان بر اين باورند كه بين آزادي سياسي و تنشهاي قومي رابطه وجود دارد، به اين شكل كه هر زماني آزاديهاي سياسي در كشور گسترش يافته موج ناآراميهاي قومي هم افزايش پيدا كرده است، هر چه سركوب دولت بيشتر و آزادي سياسي پايين تر بوده تنش قومي هم وجود نداشته، براي مثال مشاهده ميشود كه در دوران انقلاب، تنشهاي قومي در بالاترين سطحش بوده و در مقابل آزاديها هم در بالاترين سطح بوده است و بعد به سرعت سقوط كرده و دوباره در يك حالت تعادل قرار گرفته است. (رمضان زاده، 1377: 226)
يك گروه قومي زماني امنيت سياسي را بر هم مي زند كه تحت تبعيض سياسي باشد، يعني اعضاي آن در اعمال حقوق سياسي خويش يا دسترسي به مناصب سياسي، در مقايسه با ديگر گروههاي جامعه، به صورت نظام مند دچار محدوديت شده باشند. اين محدوديتها به سه دسته تقسيم ميشود: زماني كه فعاليت براي بيشتر يا همه اعضاي در مقايسه با گروههاي ديگر شديداً محدود يا ممنوع شده باشد، زماني كه فعاليت براي بيشتر يا همه اعضاي گروه نسبتاً محدود شده باشد يا براي برخي به شدت محدود شده باشد و مورد سوم براي هيچ گروهي محدوديت خاصي قرار نمي دهد.بخشي از اين حقوق سياسي كه ايجاد محدوديت براي برخورداري از آنها و شدت تبعيض سياسي را مشخص مي كند عبارتند از: محدوديت آزادي بيان، محدوديت استخدام در نيروي انتظامي يا نظامي، محدوديت در اعمال حق راي، محدوديت سازماندهي سياسي به گروههاي قومي، محدوديت در دستيابي به مناصب عالي و … (قاسمي، 1381: 129).
2-15-2-3- امنيت فرهنگي:
در اين رويكرد امنيت در چهارچوب توسعه سياسي، فرهنگي و اجتماعي جستجو ميشود. خاستگاه و مقر اصلي اين بحث هم جامعه روشنفكري است. يعني ارباب جرايد، دانشگاهيان، متخصصان و حرفهاي ها، در اينجا بيشتر به فرهنگ و سياست توجه ميشود. در اين رويكرد اساساً به جاي مفهوم تهديد، بيشتر از مفهوم آسيبپذيري استفاده ميشود. آسيب پذيري ها صبغه و جنبه داخلي دارد، برخلاف تهديدات كه بيشتر جنبه خارجي دارد. مصاديق اين آسيبپذيريها عبارتست از آسيب پذيري هاي قومي، مذهبي، زباني و طبقاتي.در اين گفتمان امنيتي بر مسئله رشد فرهنگ سياسي تأكيد زيادي مي شود. اصلاح فرهنگ سياسي جامعه، هدف عمده اين رويكرد است. (تاجيك، 1381: 94)
چنان چه بخواهيم در جامعه از سطحي معقول از امنيت فرهنگي برخوردار شويم بايد جسارت آن را داشته باشيم كه فرهنگ خودمان را در برابر ديگر فرهنگها قرار دهيم چرا كه در اين تقابل است كه فرهنگ انعطاف پذيري لازم را بدست ميآوريم و در برخورد با ديگر فرهنگها بدون هيچ ترس و واهمهاي به مقابله بر ميخيزیم. براي اينكه فرهنگ يك ملت آماده چنين برخوردي شود بايد ميزان تسامح و تساهل را در مباحث فرهنگي افزايش داد.
زماني كه يك گروه قومي تحت تبعيض فرهنگي قرار بگيرد يعني اعضاي آن در پيگيري علايق فرهنگي يا ابراز و اجراي رسوم و ارزشهاي فرهنگي خويش محدود شده باشند امنيت را با مانع روبرو ميكند، اين محدوديتها عبارتست از: محدوديت رعايت و اجراي امور مذهبي گروه، محدوديت نشر يا سخن گفتن به لهجه يا زبان گروه، محدوديت آموزش به زبان گروه قومي، محدوديت در بزرگداشت اعياد، مراسم و مناسبتهاي فرهنگي، محدوديت در پوشش، البسه و ظواهر و رفتار و هم چنين در ازدواج و زندگي خانوادگي و … (قاسمي، 1381: 130)
در اين رويكرد به مسئله اقليتها و حل مشكل آنها توجه جدي ميشود، الگوها و ايدئولوژيهاي مطلق انگارانه به شدت رد ميشود و بر نوعي پلوراليسم هم در صحنه سياست و هم در عرصه فكر و انديشه تأكيد مي شود. گسترش مشاركتها، نو انديشي ديني و رشد نهادهاي سياسي و مدني از اهداف ديگر اين رويكرد است. مفاهيمي مانند قانون، آزادي، امنيت، حق حكومت و جامعه مدني در اين رويكرد به شكلي غالب و برجسته مطرح ميشود و تبيين و نقد الگوهاي رفتار سنتي مورد توجه قرار ميگيرد. به هر تقدير ديدگاه امنيتي حاصل از اين رويكرد عبارتست از اينكه هر نوع تحول، ثبات، امنيت و آرامش در جامعه مرهون نوگرايي و نقد الگوهاي سنتي است.
2-15-2-4-امنيت اجتماعي
اين ديدگاه امنيت را در چهارچوب رفاه اجتماعي و عدالت به ويژه عدالت توزيعي ترسيم ميكند. براساس اين ديدگاه جامعه امن جامعه اي است كه ساختارهاي اقتصادي و اجتماعي شكنندهاش تعديل شود و مردم از سطح بالايي از رفاه برخوردار شوند و در شرايط نسبتاً مطلوبي از نظر عدالت قرار گيرند.بنابراين توسعه در ابعاد مختلف بدون لحاظ كردن رفاه نسل حاضر رد ميشود. طبيعي است كه در اين رويكرد بحث ارزشها و سنتها مورد ترديد قرار ميگيرد. عامه مردم چنين تحليلي از امنيت ملي دارند، يعني امنيت خودشان را در گرو حفظ و بسط رفاه اجتماعي و آسودگي در زندگي معمولي و روزمره خويش ميبينند. شاخصهايي كه در اين رويكرد مطرح ميشود مربوط به افزايش سطح زندگي است. تفاوت اين رويكرد با رويكرد اول در اين است كه در رويكرد اول يك ديدگاه غالب حكومتي شكل ميگيرد كه حتي مسئله سطح زندگي فقط در چهارچوب نوسازي معني مييابد، ولي در اين رويكرد افزايش سطح زندگي و ارتقاء كيفيت زندگي بخشی از امنيت تلقي مي شود. در اين رويكرد رشد فعاليتهاي صنعتي مدنظر قرار نميگيرد و بيشتر به آسايش خيال و آرامش رواني مردم ميپردازد و به عنوان زيرساخت اقتدار سياسي و هرگونه تحول و پيشرفت و رفاه ملي است و قدرت مردمي به عنوان پشتوانه هر حركت قانوني از سوي نظام هر نوع برخورد با متجاوزان به حريم حقوق مدني، سياسي و اجتماعي را معقول، مشروع و لازم ميسازد.
بوزان[22] امنيت اجتماعي را توان حفظ و ايمني الگوهاي سنتي زبان، فرهنگ، هويت مذهبي و ملي مي داند. ناامني اجتماعي زماني به وجود ميآيد كه هر نوع از جوامع ملي، قومي، مذهبي و نژادي يك تحول با ترتيبات جديد را به عنوان يك تهديد عليه بقايشان ( هويت اجتماعي) تعريف كنند. ( بوزان، 1378: 36)
امنيت اجتماعي را مي توان به سه تعبير مطرح كرد يكي به معناي اعم آن كه ابعاد سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي را در برمي گيرد. دوم امنيت اجتماعي به معناي عرصه تعاملات اجتماعي و زندگي روزمره كه به اعتماد مردم مرتبط ميشود و در نهايت عرصهاي كه بتوان منهاي اقتصاد و سياست از آن به عنوان جامعه مدني ياد كرد. (صنعت نگار،1378: 5).
امنيت اجتماعي همراه با شاخه هاي گوناگوني همچون فرهنگ، سياست و اقتصاد و … متصور است. به هر ميزان كه امنيت اجتماعي دچار تزلزل و آسيب پذيري شود جامعه به بحرانهاي مختلفي دچار خواهد شد.اولي ويور[23]امنيت اجتماعي را فراتر از امنيت سياسي، اقتصادي و … دانسته و معتقد است كه مفهوم هم طراز امنيت اجتماعي، امنيت ملي است. زيرا امنيت اجتماعي در شرايط كنوني، مرجع امنيت ملي قلمداد ميشود. امنيت ملي با امنيت اجتماعي رابطهاي تنگاتنگ دارد چرا كه هر نوع تهاجم خارجي به حريم ملي، امنيت اجتماعي (داخلي) را مختل مينمايد و بالعكس هر نوع ناامني در سطح جامعه شرايط را براي تخريب و تضييع امنيت ملي در كنار امنيت اجتماعي حاصل ميشود. از سوي ديگر پيوند رفاه اقتصادي و امنيت اجتماعي در جامعه بستر ساز تحكيم امنيت ملي است.باتوجه به تعريف بوزان از امنيت اجتماعي نيز كه معتقد است عكس العمل يك اقليت در دفاع از هويت اجتماعي خود، في نفسه عملي سياسي است، ميتوان گفت كه امنيت اجتماعي به اندازه امنيت ملي واجد اعتبار است.(کاظمی،72:1386)
2-15-2-5-امنيت نظامي:
امنيت نظامي عبارت است از ميزان قابليت نيروهاي مسلح يك كشور براي حفاظت از حكومت و مردم در مقابل تهديدات قهر آميز. (حاج يوسفي، 1383: 613)
بدون ترديد قدرت ملي، اساس مفهوم امنيت ملي است و امنيت نظامي نيز بعنوان اصلي ترين عنصر قدرت ملي محسوب ميشود. در واقع عنصر نظاميگري معياري ميشود كه به وسيله آن ميزان كلي پتانسيل اقتدار و توان امنيت ملي سنجيده شده و مورد قضاوت قرار ميگيرد. (نراقي، 1379: 103)
مركز سنتي نگرانيهاي مربوط به امنيت ملي تهديدات نظامي است. معمولاً اقدام نظامي ميتواند همه اجزاء دولت را تهديد كند و در عمل نيز اينگونه است يعني پايههاي مادي دولت تحت فشار قرار ميگيرد و امكان دارد خسارت و زيان ببار آورد. تهديدات نظامي ممكن است موجب اختلال يا نابودي نهادها شده و تفكر مربوط به دولت را سركوب، تخريب و يا محو نمايد. دولتهاي قومي از توسل به زور هراس دارند زيرا حكومت ساخته شده بر پايه رضايت را بر حكومت تحميلي ترجيح ميدهند.
از نقطه نظر ملي، دولتهاي ضعيف تهديد نظامي را جديتر ميگيرند. صرف نظر از ضعيف يا قوي بودن دولت همواره هزينههاي سنگين انساني و اقتصادي اقدامات نظامي به قوت خود باقي هستند. چون استفاده از زور ميتواند تحولات نامطلوب ناگهاني در سطح گسترده را سبب شود. معمولاً تهديدات نظامي در برنامههاي امنيت ملي از بالاترين اولويت برخوردارند. (بوزان، 1378: 141).
2-16- همگرایی
همگرایی به لحاظ مفهومیعبارت است از تقریب و نزدیک شدن افراد به سمت نقطهای مشخص که معمولاً بهعنوان هدف مشترک آنان شناخته می شود (حافظنیا، 1385: 373).
همگرایی هم در سطح داخل یک کشور معنی میدهد و هم در یک منطقه بین تعدادی از کشورها. همگرایی یک طیف است که حد پایین آن به مفهوم ادغام اقتصادی و حد بالای آن به مفهوم اتحاد سیاسی و در پیش گرفتن سیاست خارجی مشترک است. همگرایی اقتصادی به معنی تعمیق وابستگی متقابل در یک منطقه از طریق شاخص هایی چون تجارت درون منطقهای و هماهنگسازی رویه ها، استانداردها و مقررات بازرگانی است (یحیی زاده،22:1392).
همگرایی سیاسی فرآیندی است که طی آن واحدهای سیاسی به طور داوطلبانه از اعمال اقتدار تام خویش برای رسیدن به هدفهای مشترک صرف نظر کرده و از یک قدرت فوق ملّی پیروی میکنند. اما نظریه پردازان همگرایی، بر سر تعریف دقیق این واژه، توافق کامل بایکدیگر ندارند. از اوایل قرن هفدهم به این سو، به دنبال هر نوع مناقشه ای که در اروپا به وقوع میپیوست، مسئله «همگرایی» در شکلهای گوناگون، مانند ایجاد فدراسیونی برای استقرار صلح، مطرح میگردید. ولی عملاً پس از تجدید حیات اقتصادی اروپا به دنبال جنگ جهانی دوم بود که موضوع اتحاد و همکاری میان واحدهای جداگانه ای سیاسی، از اهمیت خاصی برخوردار شد. نظریه پردازان همگرایی با بهره گرفتن از تجربه بازار مشترک اروپا، به ارائه مدل ها و فرضیههای جدید پرداختند. (بیتا،17:1392).
همگرایی در چارچوب فرهنگ علوم سیاسی به فرایندی اطلاق میگردد که در آن جوامع از خواست و قدرت هدایت مستقل سیاستهای عمده و اساسی خود چشم میپوشند و سعی میکنند، به تصمیمهای مشترک و هماهنگ دست یابند و تصمیم گیری را به نهادهای مرکزی تازه ای واگذار کنند.
همگرایی میتواند هم به عنوان فرایند و هم به عنوان وضعیت تعریف شود. وضعیت همگرایی یعنی شرایطی که در آن کنشگران به یک اجتماع جدید میرسند. فرایند یا فرایندهای دخیل در آن نیز عبارتند از وسایل ابزاری که این اجتماع از طریق آنها حاصل میشود. فرایند همگرایی باید داوطلبانه و مبتنی بر اجماع باشد(صفوی،150:1387).
همگرایی به عنوان یک مفهوم انتزاعی تلقی میگردد که در علوم انسانی تعاریف زیادی از آن به عمل آمده و در این زمینه بین اندیشمندان اجماع نظری وجود ندارد. ارنست هاوس، همگرایی را فرایندی میداند که طی آن بازیگران سیاسی چندین واحد ملی مجزا ترغیب میشوند تا وفاداری ها، فعالیتهای سیاسی و انتظارات خود را به سوی مرکز جدیدی معطوف سازند که نهادهای این مرکز یا از صلاحیتی برخوردارند که دولتهای ملی موجود را تحت پوشش خود میگیرد، یا چنین صلاحیتی را میطلبند. با توجه به تعریف فوق میتوان گفت که نویسنده به دو موضوع در این رابطه تأکید مینماید، اول داوطلبانه بودن مسئله همگرایی. دوم، عدم استفاده از زور(قوام،41:1384).
از نظر کارل دویچ، همگرایی اساس اجتماعی واحد در محدوده یک قلمرو و همچنین دستیابی به فعالیت ها و سازمانهای وسیع و قدرتمندی است که تحولات صلح آمیز را در میان مردم به وجود آورده است. وی معتقد است که همگرایی یک موضوع همیشگی و به حق است، نه یک موضوعی که به زمان خاصی مربوط باشد و نیز شرایطی است که مردم در اختلافاتشان به جای جنگ آن را بر میگزینند(صفوی،153:1387).
همگرایی سیاسی فرآیندی است که طی آن واحدهای سیاسی به طور داوطلبانه از اعمال اقتدار تام خویش برای رسیدن به هدفهای مشترک صرف نظر کرده و از یک قدرت فوق ملّی پیروی میکنند. اما نظریه پردازان همگرایی، بر سر تعریف دقیق این واژه، توافق کامل بایکدیگر ندارند. از اوایل قرن هفدهم به این سو، به دنبال هر نوع مناقشه ای که در اروپا به وقوع میپیوست، مسئله «همگرایی» در شکلهای گوناگون، مانند ایجاد فدراسیونی برای استقرار صلح، مطرح میگردید. ولی عملاً پس از تجدید حیات اقتصادی اروپا به دنبال جنگ جهانی دوم بود که موضوع اتحاد و همکاری میان واحدهای جداگانه ای سیاسی، از اهمیت خاصی برخوردار شد. نظریه پردازان همگرایی با بهره گرفتن از تجربه بازار مشترک اروپا، به ارائه مدل ها و فرضیههای جدید پرداختند(www.Wikipedia.org).
لیندبرگ، با بهره گیری از تعاریف پروفسور هاس، در کتابی که در باره جامعه اقتصادی اروپا نگاشته، واژه همگرایی را به ترتیب زیر معنی کرده است.
- فراگردی که بر اساس آن دولت ها از اشتیاق و توانایی هدایت سیاستهای کلیدی داخلی و خارجی به صورت مستقل از یکدیگر انصراف جسته و در عوض کوشش میکنند، این تصمیمات را به صورت مشترک اتخاذ یا به مرکز جدید تصمیم گیری واگذار کنند(مشیرزاده،32:1384).
- فراگردی که به موجب آن بازیگران سیاسی در قلمروهای متعدد و مشخص متقاعد میگردند که، انتطارات و فعالیتهای سیاسی خود را به یک مرکزیت جدید واگذار نمایند.
2-17- عوامل و زمینههای همگرایی
به عقیده بیشتر صاحبنظران در روند همگرایی بایستی تصمیم گیری از مراکز متعدد قبلی به سوی یک مرکز واحد سوق داده شود و بدین لحاظ میتوان گفت؛ همگرایی فرایندی است که طی آن دولتها یا واحدهای سیاسی مستقل و جدا از هم بایستی به طور داوطلبانه و آگاهانه در این جهت حرکت کنند و برای به حداکثر رساندن همگرایی، حداقل از قسمتی از حاکمیت ملی و اعمال آن جهت دسترسی به پاره ای از اهداف مشترک صرف نظر و حتی الامکان از عوامل اختلاف زایی چون؛ وفاداریهای افراطی ملی، احساسات شدید ناسیونالیستی، گرایشهای سیاسی و پایبندی صرف به منافع ملی کاسته و با گسترش همکاریهای مختلف فنی، تکنیکی، اقتصادی، تجاری، فرهنگی و سیاسی زمینه ثبات و گرایش به سوی اتحاد میان کشورهای یک منطقه را فراهم آورند. همگرایی منطقه ای به معنی در هم آمیزی اقتصادی، سیاسی و استراتژیک کشورها در منطقه ی ویژه ای برای پدید آوردن یک نظام منطقه ای یک پارچه است. در حال حاضر اتحادیه اروپا تنها نمونه واقعی همگرایی منطقه ای است.(مجتهد زاده،205:1381)
شکل گیری فرایند همگرایی و پدیدار شدن یک گروه بندی و تشکل بین المللی و منطقه ای، نیازمند وجود زمینه ها و عوامل خاصی است که عمده ی آنها به شرح زیر است.
- ویژگیهای مشترک فرهنگی، تاریخی، مانند: زبان، تجربه تاریخی، ایدئولوژی، دین و مذهب، نژاد، قومیت، خاندان و آداب و رسوم مشترک.
- وحدت طبیعی و جغرافیایی و برخورداری از واحدهای جغرافیایی متمایز و یکپارچه مانند: شبه جزیره، خلیج، جزیره، فلات، قاره، دریا، اقیانوس، شبه قاره و…مانند اتحادیه پاسیفیک، نفتا، سازمان وحدت آفریقا، شورای همکاری خلیج فارس، اتحادیه کشورهای دریای سیاه.
- تهدیدی مشترک اعم از تهدید امنیتی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و… .
- علائق، منافع و نقش مشترک مانند: گروه8(صنعتی ها)، بازار مشترک اروپا، اوپک و… .
- نیازها و وابستگی ها ی متقابل در زمینههای مختلف، مانند: آ سه آن و اکو.
- قدرت مسلط و نیروهای سیاسی و ژئوپلیتیک برتر که نقش تأسیس و رهبری همگرایی را بر عهده میگیرند، مانند: کشورهای استعمارگر، قدرتهای جهانی، قدرتهای منطقه ای و… .
- روابط عاطفی و سیاسی رهبران کشورها مانند: فدراسیون امارات متحده عربی.
- وابستگیهای تمدنی مانند: تمدن اسلامی، تمدن اروپایی، تمدن اسلاوی و … .
زمینه ها و عوامل مزبور به صورت انفرادی و یا جمعی(ترکیبی)، تأثی تعیین کننده ای بر شکل گیری فرایند همگرایی و پدیدار شدن تشکلهای جهانی و بین المللی و منطقه ای دارند(حافظ نیا و زرقانی،139:1391).
2-18- ویژگیهای همگرایی
همگرایی به عنوان فرایندی که طی آن واحدهای سیاسی به صورت داوطلبانه از اعمال اقتدار تام خویش برای رسیدن به هدفهای مشترک صرف نظر کرده و از یک قدرت فوق ملی پیروی میکنند، دارای ویژگیهای هستند که میتوان آنها را به شکل ذیل عنوان کرد:
- موضوع اصلی حاکمیت و قدرت واحدهای سیاسی بسیار مهم است.
- انگیزه اصلی همگرایی دسترسی آنها به منافع و امکاناتی است که قبل ازآن غیرممکن مینمود.
- همگرایی در کوتاه مدت شیوه ای برای حل و فصل درگیریهای منطقه ای و بین المللی است و در درازمدت باعث بسط و گسترش انترناسیونالیسم میشود.
- مسایلی مانند: نقش نهادها، نخبگان، کم و کیف مبادلات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، حرکتهای یکپارچه، موضوعات مشترک نظریه پردازان همگرایی هستند.
- از نظر تاریخی از اوایل قرن 17م. به دنبال هر مناقشه ای در اروپا، موضوع همگرایی با ایجاد فدراسیون تحقق یافته است(طاهری موسوی،103:1387).
2-19- مفهوم واگرایی
واگرایی به عنوان احساس جدایی بالقوه و بالفعل اقوام با تمام یا بخشی از عناصر تشکیل دهنده کشور است. به طوری که آنها به جای احساس تعلق به ملت، سرزمین و حکومت با عناصری مانند: زبان، سرزمین قومیو حتی کشورها و مناطق همسایه احساس تجانس ساختاری نموده و در پی ایجاد حکومتی برآمده از هویت قومیخود یا الحاق به کشور همسایه هستند. واگرایی برحسب نوع هدف به درجات مختلفی قابل تقسیم است که از جمله آنها میتوان واگرایی سیاسی، واگرایی سرزمینی و یا واگرایی شناور میان سیاسی و سرزمینی نام برد(عبدی،111:1391).
واگرایی ملّی به معنای آن کنش اجتماعی است که در اثر عوامل پیدا و پنهان در ساختار اجتماعی و قدرت سیاسی حاکم، مانع همبستگی سیاسی – اجتماعی و حیات ملّی را تهدید میکند.همگرایی و واگرایی تابعی از تلقی کشورها و بازیگران و مردم نسبت به منافع ملی و جمعی یا فردی است. به عبارت دیگر فردی که تن به شرکت در فرایند همگرایی یا واگرایی نسبت به دولت مرکزی میدهد، به این میاندیشد که این عمل تا چه اندازه منافع او را تأمین و تهدیدات را از او دور میسازد. واگرایی در مقابل مفهوم همگرایی به کار میرود که منظور از آن عبارت است از: تفکیک و جدایی از همدیگر و دور شدن آنها از هدف مشترک و حرکت به سوی هدفهای خاص(حافظ نیا،373:1385).
2-20-عوامل مؤثر در ایجاد واگرایی
عوامل مختلفی زمینه ساز عدم تجانس و واگرایی در سطوح ملی، فراملی نقش آفرینی میکنند که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود.
2-20-1- اختلافات ارضی و مرزی
اختلافات ارضی و مرزی از مهمترین اختلافات دو جانبه و یا چند جانبه در بین قلمروهای ملی میباشد که علاوه بر تحمیل هزینههای انسانی و مالی بر کشورها زمینه مداخله و نفوذ قدرتهای بیگانه را نیز فراهم میسازد. در این مورد میتوان به اختلافات مرزی متعدد میان کشورهای حوزه جهان اسلام اشاره کرد که یکی از عوامل اصلی ایجاد آن وجود مرزهای تحمیلی در این قلمرو پهناور میباشد. به طوری که اکثر کشورهای خاورمیانه به ویژه منطقه حساس خلیج فارس با یکدیگر اختلافات مرزی حل نشده دارند. نکتهای که نباید از آن غافل شد این است که هرچه منطقه مورد اختلاف از لحاظ ارزشی مهم جلوه نماید، درگیری و منازعه با شدت بیشتری صورت میپذیرد. اختلافات ارضی و مرزی در جهان اسلام مانع بزرگی بر سر ایجاد همگرایی و تفاهم میان کشورهای اسلامیواتخاذ مواضع مشترک در برابر مسائل منطقه ای و بین المللی به حساب میآید(صفوی،201:1387).
از آنجا که خطوط مرزی اکثر کشورهای اسلامیواقع در خاورمیانه و شمال آفریقا توسط دولتهای استعمارگر(انگلستان، فرانسه و ایتالیا)، تعیین شده و در ترسیم آنها توجهی به مسائل قومی، تاریخی، فرهنگی و دفاعی نشده است، لذا امکان بروز درگیری میان کشورهای مزبور پیوسته وجود دارد، که این امر به طور مثال در جنوب شرق آسیا با این شدت مورد توجه نیست.در این راستا، در منطقه خلیج فارس که تنها بخش کوچکی از جهان اسلام را تشکیل میدهد، حدود 50 مورد اختلافات ارضی و مرزی میان 8 کشور این منطقه وجود دارد، که تاکنون اقدامیاز سوی این کشورها برای حل اختلافات مزبور به صورت مسالمت آمیز مشاهده نشده است.این امر به نوبه خود احتمال ایجاد تنش میان کشورهایمنطقه را تشدید می کند(جعفری ولدانی،11:1374).
2-20-2- ناسیونالیسم
ناسیونالیسم به وابستگی مردم یک منطقه که براساس یک احساس مشترک به وجود آمده گفته میشود این احساس مشترک ممکن است علل تاریخی، فرهنگی، نژادی، جغرافیایی و غیره داشته باشد. ناسیونالیسم در حقیقت ملاتی است که گروههای مختلف را به هم پیوند داده و واحدی به نام ملت را به وجود می آورد. (روشن و فرهادیان،242:1385)
میهن دوستی و دلبستگی به هویت میهنی مفاهیم غریزی و کهن هستند. ناسیونالیسم یا ملی گرایی مفهومیکاملاً سیاسی است که از سوی اروپای بعد از انقلاب صنعتی به جهان بشری معرفی شد. از نظر واژه شناسی ناسیونالیسم از ریشه ناسی(Nasci)آمده است این واژه لاتین متولد شدن معنی میدهد و نظریه تکاملی ایده ناسیونالیسم را تأیید میکند.(حافظ نیا و همکاران،210:1389)
اگر ناسیونالیسم بر مبنای برگشت به ارزشهای جاهلی و اساطیری باشد، ارتجاعی محسوب میشود و اگر بر مبنای یک احساس انسانی و فرهنگ خلاق باشد، مترقیانه خواهد بود. مفهوم ناسیونالیسم در قرن نوزدهم و بیستم به طور گسترده ای از اروپا به سایر نقاط و از جمله خاورمیانه انتشار یافت. افکار ناسیونالیستی به دلایلی چند در نیمه دوم قرن نوزدهم در خاورمیانه، گسترش یافت.
اول: افتتاح مدارس جدید درمصر، لبنان وسوریه
دوم: اختراع چاپ که به دنبال خود آگاهی از امور سیاسی را افزایش داده و مشوق احیای فرهنگی- ادبی شد.
سوم: تجزیه امپراطوریهای قدیم که به دنبال خود، خود مختاری گروههای ملی را به دنبال داشت.(درایسدل و بلیک،77:1386)
با شروع قرن بیستم ناسیونالیسم به یک قدرت عمده سیاسی در خاورمیانه تبدیل شد و تأثیرات آن زمانی به اوج خود رسید که ناسیونالیسم ترک، عرب، ایرانی و یهود به طور همزمان در این منطقه ظهور کردند، از عوامل اصلی که سبب بروز شکاف و اختلاف در میان شیعیان منطقه خاورمیانه شده، اندیشههای ناسیونالیستی پیروان این مذهب در کشورهای مختلف میباشد. تنوع نژادی و قومیشیعیان ساکن در منطقه خاورمیانه الهام بخش اندیشههای ناسیونالیستی در میان آنان گردیده و این امر واگرایی و فقدان وحدت مذهبی در بین آنان را به دنبال دارد. ویژگی عمومیناسیونالیسم تأکید بر برتری هویت ملی بر دعاوی مبتنی بر طبقه، دین و مذهب است و بر این اساس عوامل زبانی، فرهنگی وتاریخی مشترک به همراه تأکید بر سرزمین خاص، هویت بخش گروهی از مردم میشود.
بدین ترتیب ایدئولوژی ناسیونالیسم با تأکید بر نژاد و زبان در جهان اسلام که مرکب از انواع زبانها و نژادهای گوناگون است، یکی از عوامل اصلی واگرایی تلقی میگردد. تجارب تاریخی گویای این واقعیت است که حتی پان عربیسم از ادعای نهضت وحدت سراسری اعراب نتوانست در جوامع و کشورهای عربی ایجاد وحدت نماید و طی جنگهای اعراب اسرائیل و با شکست اعراب اعتبار خود را از دست داد. به طوری که در جریان جنگ 1991 آمریکا و متحدین با عراق برخی کشورهای عرب برای آزادی کویت به یک کشور دیگر عرب(عراق)، حمله ور شدند(صفوی،202:1387).
فصل سوم:
قلمرو جغرافیایی
تحقيق
3-1- موقعیت جغرافیایی ایران
سرزمین ایران بخش عمده ای از فلات ایران را شامل می شود که در نیمکره شمالی زمین قرار دارد. وسعت کشور ایران بر اساس آخرین مطالعات یک میلیون وششصد و بیست و سه هزار و هفتصد و هفتاد و نه کیلومتر مربع برآورد شده است.موقعیت جغرافیایی ایران در جهان بسیار حساس و مهم ارزیابی میشود به طوری که رنه گروسه محقق فرانسوی ایران را چهار راه تاریخ خوانده است و گروهی دیگر از مستشرقین آن را پل بین شرق و غرب میدانند.(طاهری موسوی،4:1387)
ایران سرزمینی است در غرب آسیا که از شمال به کشورهای ارمنستان، جمهوری آذربایجان، جمهوری ترکمنستان ودریای خزر و از خاور به ترکمنستان، افغانستان وپاکستان و از جنوب به دریای عمان و خلیج فارس واز غرب به عراق و ترکیه محدود است. مساحت این کشور1623779کیلومتر مربع بوده که از نظر وسعت هفدهمین کشور جهان به شمار میآید (اطلس گیتا شناسی نوین،143:1384).
فضای داخلی کشور ایران با وجود یکپارچگی کلی آن اضلاع شمالی، غربی وجنوبی شامل ترکیبی از عناصر طبیعی و مورفولوژیک است این عناصر عمدتاً عبارتند از:
1- رشته کوهها؛شامل رشته کوه البرز، زاگرس، مرکزی ورشتههای منفرد شرق ایران (حافظ نیا،47:1381).
کوههای البرز در شمال با حداکثر ارتفاع 5671 متر (قله دماوند) کوههای زاگرس در غرب و جنوب غربی با بلندی حداکثر4409(کوه دنا) و کوههای مرکزی با ارتفاع حداکثر 4465متر(کوه هزار) فراگرفته(اطلس گیتا شناسی نوین،143:1384).
2- فلات ها، شامل فلات آذربایجان، کردستان وفلات مرکزی ایران.
3- دشت ها شامل دشتهای گرم و خشک داخلی (کویر لوت وکویر نمک و…)، دشتهای حاصلخیز ساحلی (گیلان،مازندران، گلستان،خوزستان وهرمزگان)، دشتهای حاصلخیزپایکوهی (کرج،ورامین،اصفهان و…)، دشتهای حاصلخیز میان کوهی (کشف رود،مغان، ماهی دشت،اسدآباد و …)
4- دریاچه ها، شامل ارومیه، بختگان، جازموریان و…
5- باتلاق ها، شامل شوره زارها، نمک زارها، تالاب ها و…
عناصر مورفولوژیک مذکور در فضای ایران با یکدیگر پیوند خورده و تنوع و گوناگونی محیطهای زیست انسانی را سبب شده اند(حافظ نیا،1381: 45).
ایران به دلیل برخورداری از پتانسیلهایی چون موقعیت ممتاز ژئوپلیتیک، منابع فراوان، نزدیکی جغرافیایی به دریاهای آزاد و تنگه استراتژیک هرمز، توانایی تبدیل به قدرت برتر در خاورمیانه را دارد.(نامیو عباسی،41:1388)
ایران از نظر منابع طبیعی جزء کشورهای بسیار غنی در دنیا محسوب میگردد. براساس آمار سال 2010، میزان ذخایر اثبات شده نفت خام این کشور بالغ بر 138میلیاردبشکه تخمین زده شده که از این حیث بعد از عربستان سعودی و کانادا سومین کشور غنی از لحاظ منابع نفتی میباشد. ذخایر گاز اثبات شده ایران نیز حدود 30 هزار میلیاردمتر مکعب تخمین زده شده است که پس از روسیه، دومین دارنده بزرگ ذخایر گاز طبیعی در دنیاست (گزارش سالانه موسسه مطالعات بین المللی انرژی،2010).
جمعیت این کشور بر اساس آمار موجود تا سال2006 قریب به 77 میلیون نفر براورد گردیده که از این تعداد نزدیک به 96 درصد را مسلمانان و 88 درصد کل جمعیت این کشور را شیعیان تشکیل داده اند (گزارش سالانه موسسه تحقیقاتی PEW،2010:29).
سرزمین ایران بخش عمده ای از فلات ایران را شامل میشود که در نیمکره شمالی زمین قرار دارد. وسعت کشور ایران بر اساس آخرین مطالعات یک میلیون وششصد و بیست و سه هزار و هفتصد و هفتاد و نه کیلومتر مربع برآورد شده است.موقعیت جغرافیایی ایران در جهان بسیار حساس و مهم ارزیابی میشود به طوری که رنه گروسه محقق فرانسوی ایران را چهار راه تاریخ خوانده است و گروهی دیگر از مستشرقین آن را پل بین شرق و غرب میدانند.(طاهری موسوی،4:1387)
ایران به دلیل برخورداری از پتانسیلهایی چون موقعیت ممتاز ژئوپلیتیک، منابع فراوان، نزدیکی جغرافیایی به دریاهای آزاد و تنگه استراتژیک هرمز، توانایی تبدیل به قدرت برتر در خاورمیانه را دارد.(نامیو عباسی،41:1388)
ایران از نظر جغرافیایی و فرهنگی، قلب خاورمیانه محسوب میشود. پیشینه فرهنگی و هویت مذهبی ایران و هم چنین قابلیتهای اقتصادی و عملی آن موجب تأثیر گذاری بیشتر آن در منطقه و حتی در تحولات جهانی شده است. ایران به عنوان پل ارتباطی میان شرق و غرب عالم از دیرباز مورد توجه کشورها و تمدنهای دنیا بوده است. این نقش ارتباطی میان قاره ای و مجاورت با خلیج فارس و تنگه هرمز که محل ترانزیت محمولههای نفتی است، بر اهمیت و نقش ایران در منطقه افزوده است به طوری که هرگونه تحول سیاسی در آن موجب برانگیخته شدن حساسیتهای جهانی میگردد. بنابراین موقعیت گذرگاهی ایران به سبب نقش پر اهمیت آن در مبادلات منطقه ای و هم چنین اثرات عمیقی که بر تحولات سیاسی- اقتصادی حوزههای وسیعی هم چون آسیای مرکزی شبه قاره و اقیانوس هند، بین النهرین و آناتولی دارد، تبدیل به یک موقعیت حساس ژئوپلیتیکی گردیده است.
از طرفی کشف ذخایر عظیم سوختهای فسیلی در بستر خلیج فارس و اعماق خاک کشورهای منطقه و نیز احتیاج و نیاز ضروری جهان صنعتی به این منابع موجب تردد هر روزه تعداد زیادی شناور حامل مواد سوختی از خلیج فارس و تنگه هرمز شده است و همین امر موقعیت ژئوپلیتیکی ایران را تبدیل به یک موقعیت ژئواستراتژیکی در جهان ساخته است به گونه ای که تعامل و انطباق موقعیتهای ممتاز ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی ایران در این منطقه، کشور ایران را به یکی از نواحی پراهمیت جهان تبدیل کردهاست(روانبخش،98:1390).
3-2-جایگاه منطقه ای ایران وموقعیت آن در منطقه
كشورايران درجنوب غرب آسياواقع شده است. اين كشوربه عنوان پل ارتباطي بين شرق وغرب محسوب ميشود. دسترسي به آبهاي گرم خليج فارس،تسلط مشترك باعمان برتنگه هرمز،دارابودن منابع عظيم انرژي،جمعيت گسترده ووسعت زيادموقعيت ژئوپلیتيكي حساسي رابراي اين كشورهم درمنطقه وهم درجهان به وجودآورده است. نوع نظام سياسي ايران وموضع گيريهاي اين كشوردرقبال نفوذامريكادرمنطقه،مخالفت باموجوديت اسرائيل وحمايت ازفلسطينيهابراي احقاق حق آن وتلاش اين كشوربراي تاثيرگذاري برمسائل منطقهاي باعث شده است كه اين كشورچهره فعال وتأثيرگذاري ازخوددرمنطقه به نمايش بگذارد. بهطوريكه به عقيده بسياري ازصاحبنظران بدون درنظرگرفتن اين كشورنميتوان درباره مسائل منطقه خاورميانه نظردادوتصميم گرفت.(آقابابایی توبنی،46:1389)
همچنین اهمیت منابع اقتصادی منطقه خلیج فارس ووابستگی شدیدآمریکا،اروپاوژاپن به منبع انرژی این منطقه وعلم به اینکه ایران باثباتترین وقدرتمندترین کشورمنطقه است وباداشتن سواحل طولانی 2025 کیلومتری درشمال خلیج فارس ودریای عمان ودراختیارداشتن جزایربسیارمهم لارک قشم هنگام هرمزجزایرسه گانه ابوموسی تنب بزرگ وتنب کوچک وتسلط کامل برتنگه استراتژیک هرمزاین کشور را از موقعیت برترجغرافیایی برخوردارکرده است. (رشنو،1388:88)
موقع جغرافیایی ممتازمیان دوانبارانرژی درسده بیست ویکم میلادی به صورت عامل مهمیدرمیآیدکه برروابط خارجی ومنطقهای این کشوراثرمیگذارد. یکی ازواقعیتهایی که ایران رابرآن داشته تاموضع صرفاًایدئولوژیک خودرادردهه 1980 واوایل دهه 1990 تغییردهدودرسیاست خارجیاش برای منافع ملی اولویت چشمگیرقائل شود،استراتژی ایالات متحده برای بیگانهسازی ایران درمناطقی است که ازلحاظ طبیعی مهداین کشورشمرده میشود. اینکارازطریق درگیرکردن یک کشورماورای منطقهای مانندترکیه درمسائل انرژی دریای خزربه زیان ایران صورت میگیرد. تلاشهای ایران برای رهایی ازمحاصره اقتصادی واستراتژیک آمریکابه صورت عاملی عمده درآمده است که درسطوح منطقهای وبینالمللی توجه دولتهارابه ارزش ژئوپولیتیک «جایگاه ایران» بین مهمترین انبارهای انرژی درسده بیست و یکم یعنی “خلیجفارس” و “دریای خزر” معطوف میدارد،به طوریکه برخی ازناظران آمریکایی درامورژئوپولیتیک،ترکیبی ازدومخزن انرژی دردریای خزروخلیجفارس را “بیضی استراتژیک انرژی” نامیدهاندکه ایران درمیان این دومخزن قرارگرفته است. نقش جغرافیایی حیاتی ایران به عنوان پلی زمینی میان دریای خزروخلیجفارس موجب شده که تهران،دریای خزررا یکی ازدومنطقه ژئوپولیتیکی حیاتی خودتلقی کند، منطقه دیگرخلیجفارس است. ایران موقعیت جغرافیاییاش رابین این دومخزن تأمین انرژی قرن 21 درنظرداردوبرای متصل کردن این دومنطقه به یکدیگراحساس نیازمبرم میکندکه نقش خودرادرهرمنطقه حفظ نماید(رشنو،1388:88).
واقعیت امرآن است که کشورایران باپانزده کشورهمسایه روبروست. بسیاری ازاین کشورهامانندپاکستان وافغانستان ضعیف ودرحال زوال وبعضی مانند منطقه جنوبی خلیجفارس و ترکیه درحال رشد، ولی ازنظرامنیتی به شدت وابستهاند. کشورعراق یک قدرت بالقوه اقتصادی ونظامیاست که درآینده میتواند رقیب ایران باشد. تاریخ معرف ای نواقعیت است که ایران به واسطه ویژگیهای ممتازفرهنگی،جغرافیایی وسیاسی،نتوانسته است باهمسایگان خودائتلاف کندوکشوری است خاص ودرمقام مقایسه باایران، بسیاری ازهمسایگان درحقارت ژئوپولیتیکی بسرمیبرند. عموم این کشورهای همسایه به ایران بدبین هستندوپیوسته باشوکت آن درقالبهای مختلف سیاسی مقابله کردهاند،بنابراین محیط فوری امنیت ملی ایران ناامن است وایران مجبوراست هزینههای فراوانی راجهت تأمین امنیت ملی ورفع تهدیدات نسبت به امنیت وهویت ملی و سیاسی خودصرف کند(اردوان،1389:1)
کشورایران یک موقیت مرکزی نسبت به کشورهای مجاورخوددارند. درواقع میتوان به عنوان بازیگری با نسبت ژئوپلیتیکی بالادرتمام حوزههای ژئوپلیتیکی اطراف خودش حضورداشته باشدودرپیدایش تشکلهای منطقه ای وفعال شدن حوزههای ژئوپلیتیکی وکارکردهای آن و همچنین افزایش ضریب امنیت مرزهای خود. نقش مؤثری داشته باشد و در حقیقت فرایندهای سیاسی این حوزه هاراشکل دهد. (آقابابایی توبنی،50 :1389)
نظام تقسیمات کشوری نوعی سازماندهی فضایی اداری برای تسهیل در اعمال حاکمیت دولت، شیوه مدیریت و همچنین نظم دادن به رابطه مسئولان و مردم میباشد. به عبارتی دولت ها برای اداره ی بهتر سرزمین و قلمرو کشور و ارائه ی خدمات بیشتر به شهروندان با تقسیم بندی فضای کشور، سازمان اداری خود را در بعد جغرافیایی و فضایی میگسترانند که از این کار به تقسیمات کشوری تعبیر می شود.(اطاعت و نیکزاد،121:1391).
کشور ایران به چندین استان و هر استان به چند شهرستان و هر شهرستان به تعدادی بخش و هر بخش به چند دهستان تقسیم میشود. براساس آخرین تقسیمات کشوری در خرداد ۱۳۹۱، کشور ایران از ۳۱ استان، ۴۰۲ شهرستان، ۹۹۹ بخش، ۲۵۱۲ دهستان و ۱۱۶۷ شهر تشکیل یافتهاست.( http://www.amar.org.ir)
در این راستا استان گیلان به عنوان یکی از استانهای شمالی کشور میباشد که در کنار دریای خزر واقع شده است.
3-3- ويژگي جغرافياي طبيعي استان گيلان
براي مطالعه وضعيت جغرافياي طبيعي استان گيلان شناخت موقيعت جغرافيايي، ناهمواريها، آب و هوا و منابع آب پرداخته ميشود و به اختصار شرايط حاكم بر آن بررسي قرار ميگيرد.
3-3-1- موقعيت جغرافيايي استان گيلان
استان گیلان، از استانهای شمالی ایران است. درباره نام گیلان ومعانی واژهی گیل، نظرات متفاوتی ابراز شدهاست. لغتنامه دهخدا، واژهی گیلان رابرگرفته از«گیل»،بهاضافهی پسوندمکان«ان»،به معنای محل سکونت گیلها دانسته و افزودهاست که صورت این واژه در زبان پهلوی، گِلان(Gelan) و نزد یونانیهاگِلای(Gelae)بودهاست.(http://fa.wikipedia.org)
این استان، دارای مرز بینالمللی از طریق آستارابا جمهوری آذربایجان است که از شمال به کاسپین و کشور آذربایجان، از غرب به استان اردبیل، از جنوب به استان زنجان و قزوین و از شرق به استان مازندران محدود میشود(مرکز آمار ایران،29:1387).مساحت گیلان ۱۴٬۰۴۴ کیلومترمربع و جمعیت آن طبق سرشماری ۱۳۹۱، ۲،۴۸۰٬۸۷۴ نفر است(مرکز آمار ایران،38:1391).
گیلان دهمین استان پرجمعیت و بیست و هشتمین استان وسیع ایران است. تراکم جمعیت در این استان با ۱۷۷ نفر در هر کیلومترمربع جایگاه سوم را در ایران دارد.کلانشهر رشت با داشتن ۴۶ درصد جمعیت کل استان(http://www.webcitation.org/6EZdWnSXT). مرکز و پرجمعیتترین شهر استان گیلان و دوازدهمینشهر پرجمعیت ایران و پرجمعیتترین شهر سه استان ایران در ساحل دریای خزر است. از دیگر شهرهای پرجمعیت این استان میتوان به ترتیب به شهرهای بندر انزلی، مهمترین بندر ایرانی در حاشیه دریای خزر، لاهیجان، تالش، لنگرود، رودسر، بندر آستارا، فومن اشاره کرد. طبیعت گیلان، پوشیده از جنگل و دارای آب و هوای معتدل و مرطوب است. این استان شامل مناطق سرسبز شمال غربی رشتهکوه البرزو بخش غربی کرانههای جنوبی دریای خزراست(http://fa.wikipedia.org).
استان گیلان از سال ۱۳۴۴ در تقسیمات کشوری ایران به عنوان استان مستقل وارد شد. این منطقه پیش از آن ولایت گیلان و استان یکمخوانده میشد(امیراحمدیان،20:1382). اين استان در 36 درجه و 34 دقيقه تا 38 درجه و 27 دقيقه عرض شمالي و 48 درجه و 53 دقيقه تا 50 درجه و 34 دقيقه طول شرقي از نصف النهار قرار گرفته است. درازاي آن از شمال باختري به جنوب خاوري، 235 كيلومتر و پهناي آن، از 25 تا 105 كيلومتر تغيير مي كند. رشته كوههاي البرز با ارتفاع متوسط 3000 متر، همانند ديواري در باختر و جنوب گيلان كشيده شده و اين منطقه جز از راه دره منجيل، راه شوسه ديگري به فلات ايران ندارد. كمترين فاصله كوه از درياي خزر (در بخش حويق از شهرستان تالش) نزديك به 3 كيلومتر و بيشترين فاصله آن از دريا (در امام زاده هاشم، مسير جاده رشت- قزوين)حدود 50 كيلومتر است. اين استان، از شمال به درياي خزر و كشورهاي مستقل آسياي ميانه، از غرب به استان اردبيل، از جنوب به استان زنجان و قزوين و از شرق به استان مازندران محدود مي گردد. بر اساس آخرين تقسيمات كشوري، تا پايان شهريور سال 1383، استان گيلان داراي 16 شهرستان، 48شهر و 43 بخش، 109 دهستان و 2892 آبادي (2690 آبادي داراي سكنه و 202 آبادي خالي از سكنه ) مي باشد. شهرستانهاي استان گيلان عبارتند از: آستارا ـ آستانه اشرفيه ـ املش ـ بندر انزلي ـ تالش ـ رشت ـ رضوانشهر ـ رودبار ـ رودسر ـ سياهكل ـ شفت ـ صومعه سرا ـ فومن ـ لاهيجان ـ لنگرود ـ ماسال.(http://ost.gilan.ir/26)
نقشه شماره (3-1): تقسیمات استان گیلان و نقشه (3-2): موقعيت استان گيلان در ایران
http://www.anobanini.ir/travel/fa/gilan))
3-3-2- ناهمواري هاي استان گيلان
ناهمواريهاي استان گيلان محصول عملكرد نيروهاي دروني و بيروني در دورههاي مختلف زمينشناسي است. اسكلت ناهمواريهاي استان گيلان مربوط به حركات كوهزايي دوران دوم زمين شناسي است كه شكل گيري قطعي آن كوه زايي آلپي دوره ترشياري از دوران سوم زمين شناسي است. و در دوره ی كواترنر تغييرات زمين ساختي و به ويژه عوامل فرسايشي مهم ترين تاثير را در تغيير شكل چهره زمين در اين ناحيه داشته است. از نظر ناهمواري ها در استان گيلان دو ناحيه قابل تشخيص است: يكي ناحيه كوهستاني و مرتفع و ديگري ناحيه پست و هموار. ارتفاعات استان گيلان را مي توان به دو گروه عمده و اساسي تقسيم نمود:
گروه اول: بخشي از ارتفاعات سلسله جبال البرز بوده كه با قرار گرفتن در جنوب استان گيلان اين منطقه را از فلات مركزي استان گيلان جدا ساخته است. از قلههاي مهم آن مي توان به قلهی درفك و قلهی سماموس را نام برد.
گروه دوم: اين كوههاي كه به ارتفاعات تالش معرف هستند از دره رود آستارا تا تنگه منجيل با جهت شمالي ـ جنوبي كشيده شده است. از مهم ترين قله هاي اين بخش مي توان به قله بغرو داغ اشاره كرد. ناحيه پست و هموار: ناحيه پست و هموار گيلان به صورت نوار باريكي از دريا شروع شده و امتداد آن به پاي كوه هاي البرز غربي و كوههاي تالش مي رسد. عرض اين ناحيه متغير است و در بعضي از قسمت ها از جمله در محدوده آستارا و تالش در غرب و رودسر تا چابكسر در شرق به حداقل مي رسد و در امتداد سفيد رود از امامزاده هاشم تا ساحل بندر كياشهر جلگه عريض شده و عرض آن به 60 كيلومتر افزايش مي بابد. (معاونت برنامه ريزي استان گيلان، 1389: 32 )
نقشه (3-2) : نقشه ناهمواري هاي استان گيلان
مآخذ: (فلک خواه، 1391: 40)
3-3-3- قلهها و رشته كوهها
برخي از مرتفع ترين قلههاي استان عبارتند از:
- شاه معلم يا دوخواهران 3090 متر در شهرستان فومن
- چاكنه 2963 متر واقع در بخش رحيم آباد از شهرستان رودسر
- پشته كوه 2685 متر واقع در بخش مركزي شهرستان رودبار
- كوه ديگاه 2611 متر واقع در بخش شاندرمن شهرستان ماسال
- ارك سر 2523 متر واقع در بخش چابكسر شهرستان رودسر
- كوه لرينه 2510 متر واقع در بخش عمارلو شهرستان رودبار
- كوه هفته خوني دالي 2471 متر واقع در بخش اسالم شهرستان تالش
- كوه بنده سنگه 2465 متر واقع در بخش مركزي شهرستان فومن
سه رشته كوه، گيلان را در برگرفتهاند كه عبارتند از:
- كوههاي تالش كه به موازات ساحل درياي خزر امتداد يافته و ميان آذربايجان و درياي خزر واقع است.
- كوههاي طارم و خلخال كه رودخانه سپيدرود از ميان درههاي باريك آن ميگذرد و آن را از درههاي ديلمان جدا ميسازد. اين رودخانه گيلان را به دوبخش تقسيم ميكند.
- كوههاي ديلمان كه دنباله رشته كوه البرز بوده و مرتفع ترين قله آن در گيلان، درفك است. از جنوب تا منجيل و از شرق تا مناطق ييلاقي تنكابن و ارتفاعات سه هزار پيش ميرود.
وجود كوههاي بلند و نزديكي آنها به دريا و تبخير رودها و دريا، به گيلان آب و هوايي متنوع داده و موجب جريانهاي هوايي متغير در اين منطقه شده است.(http://ost.gilan.ir/29)
3-3-4- خاكهاي گيلان
بخش وسيعي از استان گيلان را جلگه گيلان تشكيل داده كه بوسيله رسوبات رودخانه سفيدرود پديد آمده و همچنين بخش ديگري از استان نيز كه صفحات جنوبي آن را دربر ميگيرد، كوهستاني است. از اينرو انواع خاكهاي جلگهاي، كوهپايهاي و كوهستاني در سطح اين منطقه ديده ميشود.
الف ـ خاك هاي جلگهاي استان گيلان با وسعت زيادشان دربرگيرنده بخش اعظم زمينهاي زراعي منطقه ميباشند. انواع خاكهاي جلگهاي كه در سطح استان ديده ميشوند عبارتند از: شنهاي ساحلي، خاكهاي رسوبي بافت ريز، خاكهاي چمني مرطوب و نسبتاً مرطوب و نيمه مردابي و خاكهاي باتلاقي كه در ذيل مورد بررسي قرار ميگيرند.
- شنهاي ساحلي كه در نواحي شمالي منطقه و در كناره درياي خزر قرار گرفتهاند، بخشي از جلگه گيلان است كه در مناطق نزديك به دريا فاقد پوشش گياهي بوده و قابليت زراعي نيز ندارند. درحالي كه در نقاط دورتر، به علت بوجود آمدن هوموس و ايجاد چسبندگي در ذرات خاك كه امكان نگهداري آب و رشد گياه را پديد ميآورد، رويش گياهان در اين خاكها مشاهده ميگردد. با اينحال اين خاكها نيز از استعداد زراعي چندان برخوردار نبوده و غالباً بعنوان مرتع مورد بهره برداري قرار ميگيرند.
- خاكهاي رسوبي جلگه گيلان كه از رسوبات رودخانه هاي منطقه حاصل گرديدهاند (عمدتاً سفيدرود) با برخورداري از شيب بسيار نازل و همچنين زهكشي مناسب، قابليت بسيار خوبي براي كشاورزي داشته و در رديف بهترين اراضي زراعي قرار ميگيرند. اين خاكها در مناطق شرقي، شمال شرقي و شمال شهر رشت ديده ميشوند و غالبا تحت كشت محصولاتي چون برنج، درختان ميوه، توتون و محصولات تابستاني ميباشند.
- خاكهايچمني مرطوب، نسبتاً مرطوب و خاكهاي نيمه مردابي بخشي ديگر از اراضي جلگهاي گيلان را تشكيل ميدهند. خاكهاي چمني مرطوب و نسبتاً مرطوب غالباً براي كشت برنج مورد بهره برداري قرار ميگيرند. اين خاكها در برخي نقاط به علت بالا بودن سطح آب زيرزميني كه گاهي تا سطح زمين نيز مي رسد، غير قابل استفاده بوده و غالباً به صورت چراگاه درآمدهاند اين خاكها در نواحي ساحلي درياي خزر ديده ميشوند.
ب ـ دامنه هاي شمالي البرز پوشيده از خاك كوهپايه هاست. اين خاكها كه معمولاً داراي عمق نسبتاً زياد هستند در نقاطي كه شيب زمين كمتر است، براي زراعت مناسب ميباشند. عمدهترين انواع اين خاكها خاكهاي قرمز ـ زرد و خاكهاي قهوهاي جنگلي ميباشند.
- خاكهاي قرمز و زرد: بر روي اين خاكها يك لايه نازك از بقاياي گياهي وجود دارد. اين نوع خاكها در صورت برخورداري از شيب زياد بايد تحت پوشش گياهي قرار گرفته تا از فرسودگي آنها در اثر عوامل طبيعي ممانعت شود. در حال حاضر اين خاكها در برخي نقاط تحت كشت محصولاتي چون چاي و گندم بوده و در برخي نقاط نيز بصورت مرتع مورد استفاده قرار ميگيرند.
- خاك هاي جنگلي: اين خاكها داراي بافت متوسط و سطح آن پوشيده از بقاياي گياهي است. خاكهاي مزبور در منطقه فومن و جنوب لاهيجان ديده ميشوند.
ج - خاكهاي كوهستاني منطقه كه قسمت عمده خاكهاي استان را تشكيل ميدهند در نقاط مرتفع استان به چشم ميخورند و اين نوع خاكها بدليل شيب زياد، نميتواند جهت زراعت مورد بهره برداري قرار گرفته و عمدتاً پوشيده از جنگلهاي انبوه و متراكم هستند.(www.gilan.ir)
3-3-5- رودها و رودخانه ها
بيش از 40 رودخانه در استان گيلان جريان دارد. مهمترين رودخانه گيلان، سفيدرود است كه از كوههاي چهل چشمه كردستان سرچشمه ميگيرد و پس از عبور از استانهاي كردستان، زنجان و پس از گذشتن از دره منجيل، دلتاهاي وسيعي با شاخههاي بسيار تشكيل داده و در نزديكي بندر كياشهر (65 كيلومتري شمال شرقي رشت) به درياي خزر ميريزد.
شعبه هاي مهم اين رود در گيلان عبارتند از: صيقلان رودبار كه از شهر رشت ميگذرد و حشمت رود و نورود كه آب آنها به مصرف زراعت ميرسد. پلرود، كرگانرود، شفارود، ديناچال، ناورود، شمرود و شلمانرود از ديگر رودهاي مهم جلگه گيلان ميباشند. (http://ost.gilan.ir/30)
تالاب انزلي:
از ويژگيهاي منحصر بهفرد اقليمي استان گيلان وجود تالاب انزلي است كه از نظر زيست محيطي، سياحتي و اقتصادي داراي اهميت ويژهاي ميباشد. اين تالاب توسط يك كناره شني باريك از درياي خزر جدا ميشود و ارتباط آن با درياي خزر از طريق يك آبراهه برقرار است. اين تالاب در ضلع جنوبي و غربي شهر بندرانزلي در 32 درجه و 28 دقيقه عرض شمالي و 49 درجه و 25 دقيقه طول شرقي واقع شده و مساحت آن حدود 100 كيلومتر مربع ميباشد كه از شمال به درياي خزر، از شرق به روستاي پيربازار، از غرب به كپورچال و آبكنار و از طرف جنوب به صومعهسرا و قسمتي از شهرستان رشت محدود ميگردد. از رودخانههايي كه به اين تالاب وارد ميشوند ميتوان ماسوله رودخان، قلعه رودخان، پسيخان، پيربازار و شيجان رود را نام برد.تالاب انزلي، يكي از بزرگترين تالابهاي دنيا ميباشد. جزاير متعددي در داخل تالاب موجود است كه مهمترين آنها عبارتند از: قلم گوده بزرگ و كوچك، ميان پشته و غيره.اين تالاب داراي توانهاي بالقوه متعددي ميباشد كه يكي از آنها ارزش چراگاهي حاشيه تالاب است. در بخش جنوبي تالاب سكونتگاههاي روستايي متعددي پراكنده اند كه اساس معيشت آنان، كشاورزي مبتني بر كشت برنج، صيفي جات، توتون و نيز دو فعاليت جنبي صيد و شكار و دامداري است. دامداري در اين ناحيه كه مبتني بر پرورش گاو و گاوميش ميباشد، در واقع بهرهبرداري سنتي و غير منظم از توان چراگاهي حاشيه تالاب است كه علاوه بر دامهاي روستاهاي مجاور، احشام اقصي نقاط گيلان را از قديم الايام به سوي خود جذب ميكرد. بهطوري كه سنت پذيرش دامهاي نقاط دور دست گيلان در شش ماهه اول سال، تحت عنوان قرق داري، معروف است.(http://ost.gilan.ir/30).
3-3-6- آب و هوا
آب و هواي استان گيلان معتدل مي باشد كه ناشي از تاثير آب و هواي كوهستاني البرز و تالش و درياي خزر است. در استان گيلان به دليل همجواري با درياي کاسپین منطقه اي با رطوبت زياد بوده و رطوبت نسبي آن بين 40 تا 100 درصد است. با توجه به اين كه بارش و دما دو عنصر اساسي در مطالعات آب و هوا شناسي به حساب مي آيند(معاونت برنامه ريزي استان گيلان، 1389: 37) بنابراين به بررسي دو عنصر اساسي پرداخته ميشود.
الف) بارش: با بررسي بارش سالانه در دوره آماري (1388 ـ 1378) ميانگين بارش در استان گيلان 1237.2 ميليمتر بوده است.
جدول(3-1): ميانگين بارندگي سالانه در ايستگاه هاي سينوپتيك استان گيلان(1388-1378)
|
آستارا |
انزلي |
رشت |
منجيل |
لاهيجان |
فروردين |
136.5 |
105 |
145.8 |
49.6 |
146.7 |
ارديبهشت |
49.5 |
53.1 |
56.4 |
16.6 |
67.8 |
خرداد |
18.7 |
44.8 |
52.2 |
14.2 |
51.8 |
تير |
4.8 |
8.9 |
9.5 |
0.4 |
10.7 |
مرداد |
168.8 |
194.6 |
102.9 |
0.6 |
195.6 |
شهريور |
180.7 |
156.6 |
127.5 |
12.5 |
109.3 |
مهر |
152.8 |
266.1 |
190.5 |
1.4 |
196.7 |
آبان |
292.6 |
273.3 |
241.6 |
31.1 |
185.7 |
آذر |
95.5 |
262.8 |
110.7 |
23.5 |
174.8 |
دي |
68.6 |
97 |
89.8 |
5.4 |
71.4 |
بهمن |
90.1 |
166.4 |
141.5 |
47.9 |
169.6 |
اسفند |
122.4 |
87.3 |
98.9 |
20.1.1 |
137.6 |
بارندگي سالانه |
1381 |
1715.9 |
1367.3 |
203.2 |
1517.7 |
ماخذ:(داده هاي سالنامه آماري استان گيلان سال هاي 1377 تا 1388)
نمودار(3-1): ميانگين بارندگي سالانه در ايستگاه هاي سينوپتيك استان گيلان(1388-1378)
ماخذ: (فلک خواه،1391: 36)
پراكندگي بارش در نقاط مختلف استان يكنواخت نيست. بالاترين مقدار برش در طول دورهی آماري مربوط به ايستگاه انزلي (1715.9 ميلي متر) است و هرچه به طرف غرب و شرق استان و همچنين از شمال به جنوب از مقدار بارش كاسته مي شود.(فلک خواه،1391: 36).
نقشه (3-3) : نقشه خطوط همبارش در استان گيلان
ماخذ: (فلک خواه، 1391: 38)
3-3-7- دما
در استان گيلان جنوبيترين نقطه استان با شماليترين نقطه استان در حدود دو درجه اختلاف عرض جغرافيايي دارد كه امر اختلاف چنداني در تفاوت هايي دمايي ندارد. اما علت اصلي اختلافات دمايي در استان گيلان ارتفاعات البرز و تالش است به گونه اي كه هر چه از ساحل به طرف ارتفاعات حركت كنيم از ميانگين دما كاسته مي شود.
جدول (3-2) : متوسط دما ماهانه و سالانه در ايستگاههاي سينوپتيك استان گيلان(1388-1378)
نام ايستگاه |
متوسط سالانه |
فروردين |
ارديبهشت |
خرداد |
تير |
مرداد |
شهريور |
مهر |
آبان |
آذر |
دي |
بهمن |
اسفند |
آستارا |
15.66 |
10.7 |
15.65 |
21.3 |
26.35 |
25 |
22.25 |
18.85 |
15.5 |
9.25 |
9.15 |
5.35 |
8.55 |
انزلي |
16.75 |
11.25 |
16.05 |
22.05 |
26.8 |
25.2 |
23.3 |
20.05 |
17.2 |
11.5 |
10.8 |
7.25 |
9.55 |
رشت |
16.57 |
11.4 |
16.95 |
22.1 |
26.25 |
24.75 |
22.85 |
19.3 |
16.45 |
10.45 |
10.8 |
6.85 |
10.7 |
لاهيجان |
16.51 |
11.3 |
16.85 |
21.65 |
26 |
24.35 |
22.85 |
19.3 |
16.45 |
10.45 |
11.05 |
7.3 |
10.6 |
منجيل |
17.98 |
13.25 |
18.7 |
23.2 |
28.05 |
26.3 |
23.95 |
20.3 |
17.2 |
10.6 |
11.75 |
8.75 |
13.65 |
ماخذ : داده هاي سالنامه آماري استان گيلان سال هاي 1377 تا 1388
نمودار(3-2) : متوسط دما سالانه در ايستگاههاي سينوپتيك استان گيلان(1388-1378)
همان طوري در جدول (3-2) مشاهده مي شود در ميان ايستگاههاي موجود استان گیلان آستارا با متوسط دما سالانه 15.66 درجه سانتي گراد كم ترين و منجيل با متوسط دما سالانه 17.98 درجه سانتيگراد بالاترين در دوره آمار برخودار بودند.
نقشه (3-4) : نقشه خطوط هم دما استان گيلان
ماخذ:(فلک خواه، 1391: 39)
3-3-8- منابع آب
منبع آب در استان گيلان تابعي از نزولات جوي بوده و به طور عمده به صورت برف و باران فرو ميريزد. منابع آب استان گيلان به دو قسمت عمده تقسيم مي شوند: يكي منابع آب سطحي و ديگري منابع آب زير زميني منابع آب هاي سطحي به دو بخش آبهاي ساكن و جاري تقسيم ميشوند كه درياي کاسپین، تالاب انزلي، تالاب امير كلايه، تالاب استيل از ديگر منابع آب هاي سطحي استان گيلان مي باشد.
از منابع آب هاي سطحي جاري به رودهاي متعددي اشاره كرد كه تعداد آنها نزديك به 40 رشته ميرسد كه اين امر تراكم بالاي شبكه آبراهه اي رودها را در استان گيلان نشان مي دهد. از مهم ترين رودهاي استان گيلان ميتوان به سفيد روداشاره كرد از كوه چهل چشمه در كردستان سرچشمه مي گيرد كه در مسير عبور خود از استان هاي كردستان، آذربايجان شرقي، اردبيل و زنجان قزل اوزان ناميده مي شود. در ورودي گيلان در دره منجيل شاخه بنام شاهرود دريافت ميكند، كه از آن به بعد سفيد رود ناميده ميشود. از رودهاي مهم ديگر استان گيلان مي توان به آستارا چاي، چلوند، حويق، كرگانرود، ناورود، ماسوله رود، شلمان رود و پل رود اشاره كرد كه داشتن مسير كوتاه، پرشيب، دره هايي عميق در دامنه كوه ها، حوضه ی آبگير پوشيده از جنگل و تغييرات زياد در ميزان آبدهي روزانه از ويژگي اين گونه رودهاست.(فلک خواه، 1391 : 39)
منابع آب هاي زير زميني با تعدد رودها و تغذيه مناسب آنها از بستر رودهاي اصلي، بالا بودن ميزان بارش به همراه ضخامت زياد رسوبات در اين محدوده منجر به شكل گيري سفره هاي آب شيرين غني در آن شده است. از طرفي چون شيب سفره ها كم است سطح آب در آن ها بالا بوده و شرايط مطلوبي در بهره برداري از منابع آبهاي سطحي مي باشد. (فلک خواه،45:1391)
3-4-ويژگي جغرافياي انساني استان گيلان
عامل جمعيت انسانی و خصوصيات كمي و كيفي آن رابطه تنگاتنگي با توسعه دارد چرا كه جمعيت را ميتوان موتور محرك توسعه به حساب آورد و روند توسعه جهت گيري آن تابعي از كم و كيف جمعيت است.
3-4-1- سير تحول جمعيت استان گيلان و روند رشد جمعت آن
جمعيت استان گيلان در دهه هاي گذشته دائماً در حال افزايش بوده است. به طوري كه در طي دهههاي1335 تا 1365 درصد رشد جمعيت به بالاترين از 2 درصد رسيده است و طي دهههاي 1365 تا 1385 رشد جمعيت كاهش يافته است.
جدول (3 ـ 3): مقايسه تعداد و نرخ رشد جمعيت استان گيلان در سرشماري هاي 1335 تا 1385
سال |
1335 |
1345 |
1355 |
1365 |
1375 |
1385 |
تعداد جمعيت |
999876 |
1291159 |
1581872 |
2081037 |
2241896 |
2404861 |
درصدرشدجمعيت نسبت به دوره قبل |
- |
59/2 |
05/2 |
78/2 |
75/0 |
70/0 |
ماخذ: (سرشماري عمومي نفوس و مسكن 1335تا1385)
نمودار(3-3): روند تغييرات نرخ رشد جمعيت استان گيلان در بين سالهاي 1335 تا 1385
ماخذ: (سرشماري عمومي نفوس و مسكن 1335 تا1385)
در طي 50 سال گذشته تحولاتي جمعيتي مهمي رخ داده و روند رشد جمعيتي استان گيلان داراي نوساناتي بوده است. در فاصله سال هاي 1335 تا 1345 درصد رشد جمعيت استان گيلان از 59/2 درصد بوده كه اين رقم در فاصله 1345 تا1355 به 05/2 درصد ميرسد كه این امر ناشي از سياست جمعيتي اواخر حكومت پهلوي دوم بود. در فاصله سال هاي 1355 تا 1365 درصد رشد جمعيت استان گيلان به 78/2 درصد ميرسد كه پيروزي انقلاب و تغيير در سياست جمعيتي كشور در اين افزايش نقش داشته است. در فاصله سال هاي 1365 تا1375 رشد جمعيت استان گيلان به شدت كاهش مي یابد و به 75/0 مي رسد كه ناشي از سياست هاي جمعيت دولت بعد از جنگ بود. با روند كاهش رشد جمعيت، در دهه 1375 تا 1385 رشد جمعيت استان گيلان به 70/0 درصد رسيده است.
3-4-2- ساختمان سني جمعيت استان گيلان
ساختمان سني جمعيت استان گيلان در سه گروه كلان سني، طي سرشماري هاي 1355 ـ 1385 در حال تحول بوده و از سال 1345 تا 1355 به سوي ميان سالي پيشرفته است. سهم گروه سني 0 – 14 سال، در سال 1355 برابر 5/45 درصد و در سال 1365 برابر با 3/41 درصد و در سال 1375 برابر 5/34 درصد بوده است و در سال 1385برابر 25/21 درصد كل جمعيت بود و سهم گروه سني 65 ساله به بالا كه در سال 1345 برابر با 34/3 بوده ودر سال 1385 به 37/9 درصد افزايش يافته است. مقايسه جداول نشانگر پايين بودن جمعيت جوان استان گيلان به كل كشور و نيز بالا بودن درصد جمعيت بالا 65 سال استان گيلان به كل كشور است.
جدول ( 3ـ 4): توزيع جمعيتي استان گيلان در گروههاي عمده سني در سرشماري هاي 1355 تا 1385
سال
گروههاي سني
|
1355 |
1365 |
1375 |
1385 |
14-0 ساله |
5/45 |
3/41 |
5/34 |
25/21 |
64- 15 ساله |
16/51 |
24/55 |
8/59 |
45/71 |
65 ساله و بيشتر |
34/3 |
46/3 |
7/5 |
37/7 |
ماخذ: (سرشماري عمومي نفوس و مسكن، 1355تا 1385)
نمودار(3- 4): درصد توزيع جمعيت استان گيلان برحسب گروههاي كلان سني 1355و 1385
ماخذ: (سرشماري عمومي نفوس و مسكن، 1355تا1385)
3-4-3- تركيب جنسي جمعيت استان گيلان
نسبت جمعيت استان گيلان و تركيب مردان و زنان در استان گيلان، طي سرشماري هاي مختلف دچار نوسانبوده است. ولي بالاترين حد نسبت جنسي مربوط به سال 1365 و در حدود 6/102 بوده و از آن زمان به تدريج كاهش يافته و به 0/99 در سال 1375 رسيده است و با اندكي افزايش در سال 1385 نسبت جنسي به 4/99 رسيده است. با مقايسه داده هاي جداول نشانگر پايين نسبت جنسي دراستان گيلان در مقايسه با كل كشور است.
جدول (3 ـ 5): تركيب جنسي جمعيت استان گيلان در سرشماري هاي 1335 تا 1385
سال مناطق |
1345 |
1355 |
1365 |
1375 |
1385 |
كل استان |
4/101 |
3/99 |
6/102 |
0/99 |
4/99 |
نقاط شهري |
1/103 |
4/103 |
5/102 |
8/100 |
2/100 |
نقاط روستايي |
9/100 |
7/103 |
6/102 |
4/97 |
4/98 |
ماخذ:(سرشماري عمومي نفوس و مسكن،1345تا1385)
نمودار ( 3-5): هرم سني استان گيلان 1385
ماخذ : (مركز آمار ايران، نتايج سرشماري1385 )
3-4-4- وضعيت سواد جمعيت استان گيلان
درصد با سوادي 6 سال و بالاتر جمعيت استان گيلان در دهه هاي گذشته دائماً در حال افزايش بوده است به طوري كه در طي سال 1335 تا 1385 جمعيت باسواد از 4/15 درصد به 3/83 درصد رسيد.
جدول (3-6): تغييرات نرخ باسوادي جمعيتي استان گيلان در سرشماري هاي 1335 تا 1385
شرح |
1355 |
1365 |
1375 |
1385 |
درصد با سوادي |
6/54 |
3/68 |
20/79 |
10/83 |
ماخذ:( سرشماري عمومي نفوس و مسكن1355 تا1385)
3-3-5- تراكم جمعيت استان گيلان
تراكم جمعيت نسبت بين جمعيت و مساحت تحت اشغال آنها را بيان مي كند اين رقم از 4/70 نفر در كيلومتر مربع از سال 1335 به 3/171 نفر در سال 1385 رسيد.
جدول (3-7): مقايسه تراكم جمعيتي استان گيلان در سرشماري هاي 1335 تا 1385
شرح |
1335 |
1345 |
1355 |
1365 |
1375 |
1385 |
تراكم جمعيت |
4/70 |
9/87 |
5/107 |
5/141 |
4/152 |
3/171 |
ماخذ: (سرشماري عمومي نفوس و مسكن 1335تا1385)
3-4-5-1- جمعيت شهري و روستايي استان گيلان
طي پنجاه سال از سال 1335 تا 1385 جمعيت شهري استان گيلان از 0/21 درصد به 9/51درصد رسيده است در این دوره جمعيت روستايي از 0/79 دصد به 1/48 درصد كل جمعيت كاهش يافته است.
جدول (3-8): مقايسه درصد جمعيت شهري و روستايي استان گيلان در سرشماري هاي 1335 تا 1385
شرح |
1335 |
1345 |
1355 |
1365 |
1375 |
1385 |
درصد جعيت شهري |
0/21 |
5/23 |
2/29 |
7/37 |
7/46 |
9/53 |
درصد جمعيت روستايي |
0/79 |
5/76 |
8/70 |
3/62 |
3/53 |
1/46 |
تعداد شهرها |
10 |
13 |
19 |
31 |
|
49 |
تعداد روستاهاي داراي سكنه |
|
|
|
2722 |
2745 |
2695 |
ماخذ:( سرشماري عمومي نفوس و مسكن1335تا 1385)
نمودار(3-6): توزيع درصد جمعيت شهري و روستايي استان گيلان در سرشماري هاي 1335 تا 1385
ماخذ:( سرشماري عمومي نفوس و مسكن 1335تا1385)
3-4-5-2- اشتغال و بيكاري جمعيت استان گيلان
از جمعيت 10 و بيشتر طبق تعريف كار در فعاليت هاي اقتصادي(فكري يا بدني) كه منظور درآمد صورت مي گيرد كه كار ناميده مي شود مشاركت داشته باشند جمعيت فعال اقتصادي شاغل و اگر قابليت مشاركت داشته باشند ولي فعلاً شاغل نباشند جمعيت فعال اقتصادي بيكار محسوب مي شود.
جدول (3-9): مقايسه درصد جمعيت فعال اقتصادي استان گيلان در سرشماري هاي 1365 تا 1385
جمعیت فعال اقتصادی |
1365 |
1375 |
1385 |
درصد جمعيت شاغل |
5/84 |
6/86 |
1/85 |
درصد جمعيت بيكار |
5/15 |
4/13 |
9/14 |
ماخذ: (سرشماري عمومي نفوس و مسكن 1365تا 1385)
3-4-5-3 - توزيع شاغلان جمعيت استان گيلان
توزيع جمعيت شاغل استان گيلان در سه بخش عمده فعاليت اقتصادي، يعني كشاورزي، صنعت و خدمات در پنجاه سال از سال 1345 تا 1385 نشانگر تغييرات جمعيت شاغل در بخش هاي عمده فعاليت قتصادي است. فعالان بخش كشاورزي از 2/46 درصد در سال 1335 به 18 درصد در سال 1385 كاهش يافته است و درصد فعالان بخش خدمات از 6/25 در سال 1345 به 91/47 افزايش يافته است.
جدول (3-10): مقايسه درصد توزيع جمعيت استان گيلان در بخش هاي عمده فعاليت اقتصادي در سرشماريهاي 1335 تا 1385
بخش فعاليت |
1345 |
1355 |
1365 |
1375 |
1385 |
كشاورزي |
2/56 |
6/44 |
7/35 |
6/30 |
4/24 |
صنعت |
2/22 |
8/21 |
9/22 |
7/23 |
8/24 |
خدمات |
8/20 |
4/32 |
2/40 |
5/44 |
4/49 |
نامشخص |
8/0 |
2/1 |
1/1 |
2/1 |
4/1 |
ماخذ: (سرشماري عمومي نفوس و مسكن 1335تا1385)
نمودار (3-7): توزيع جمعيت شاغل استان گيلان بر حسب بخش عمده فعاليت
ماخذ: (سرشماري عمومي نفوس و مسكن 1335تا1385)
3-5- تاریخ استان گیلان
با آغاز سدهی بیستم میلادی در حفاریهای تپه مارلیک (که قدمتی ۳۰۰۰ ساله دارد) ظروف سفالین، مجسمههای کوچک از طلا، نقره و برنزو اسلحههای برنزی و آرامگاه پادشاهی از همان دوران به همراه مجموعه قابل توجهی ازجواهرات کشف شد که طرز ساخت این اشیا و فراوانی طلاو نقره در این آثار باستانی، خبر از خبرگی سازندگان و ثروتمندی مردمان این سرزمین در گذشته میدهد.پیش از میلاد در کرانه دریای کاسپین اقوامیهمچون کاسپیهاو کادوسیهاو آماردهاساکن بودهاند.کاسپیها در طول سواحل جنوب غربی دریای خزر زندگی میکردند. اینکه آیا آنها شمال یا جنوب رود کورا هم زندگی میکردند مشخص نیست. کاسپیها باید ایرانی یا شدیدا تحت تاثیر فرهنگ ایرانی باید دانسته شوند.به نظر میرسد که گیلها (گیله مردان) که جنگجو ذکر شدهاند، حدود قرن اول یا دوم قبل از میلاد، وارد ساحل جنوبی دریای خزر و غرب رود آماردوس (بعدها سفیدرود) شدند و همراه با دیلمیان در آنجا سکنی گزیدند. این دو نوعی گویش ایرانی شمال غربی تکلم میکردند که تا حد زیادی برای سایر فارسی زبانان قابل فهم نبود. آنها احتمالاً از منطقه داغستان آمدهاند و جایگزین کادوسیان شدهاند. متعاقباً از رود آماردوس هم گذشتند و به همراه دیلمیان جایگزین آماردیها شدند. از آنها هم مانند دیلمیان به عنوان مزدوران شاهان ساسانی نام برده شده ولی به نظر نمیرسد تحت فرمان مؤثر آنان درآمده باشند.شهر گیلها در نزدیکی دریا بود. کاسپیها خودشان ظاهراً به کوهها سوق داده شده بودند. سپس در شرق، کادوسیان میزیستند که ظاهراً با گیلها آمیخته بودند و از ساحل تا کوه سکنی داشتند. آماردیها در آمل اقامت داشتند. (رضازاده لنگرودی،58:1391)
کادوسیان قبیلهای ایرانی بودند که بنابر استفان بیزانتی بین دریاهای خزر و سیاه و بنا بر استرابودر کرانه جنوب غرب دریای خزر و جنوب ارس بین آلبانی در شمال و ماردی در شرق یعنی در بخش کوهستانی مادیه پیرامون پاراچوآتراس میزیستند. گفته شده نینوسشاه آشوری آنان را شکست داد. در دوره مادهاآنان آشکارا قادر به حفظ استقلالشان بودهاند و حتی گفته شده در دوره آرتئس وقتی یک پارسی به نام پارسد که از مادها گریخته بود (برادر زن رهبرشان)،مجبورشان کردبامادهابجنگند. شاه مادهاراشکست دادهاند.بنابراین کادوسیان هرگز تابع شاهان ماد نبودهاند و فقط این کوروش بود که گفته شده داوطلبانه فرمانبردارش شدند. بنابر گفته گزنفون٬او هنگام مرگ پسرش را ساتراپ مادها، ارمنیان و کادوسیان کرد.تا قرن هفتم میلادی،گیلان درمنطقه نفوذهخامنشیان،سلوکیان،اشکانیان و ساسانیان قرار داشت که بر ایران تا قرن هفتم میلادی حکمفرمایی میکردند. فتح ایران بدست اعراب باعث ظهور تعداد زیادی سلسلههای محلی در گیلان شد. اسکندرموفق به فتح گیلان نشد. (سمیعی،433:1383).
نوشتههای دوران آغازین ساسانی و منابع عربی در قرون وسطی از تلاش اولین افراد خاندان ساسانی، اردشیر اول و شاپوراول برای تسخیرتمام ایران حکایت میکنند. تا زمان شاپور اول تمامیحاکمان محلی برکنار شده بودند و فرزندان شاپور جایگزین آنها شده بودند. از جمله بهرام که بر گیلان حکم میراند. حدود فتوحات اردشیر را نمیتوان با دقت تعیین کرد. اکثر مناطق پارتی، شامل حکومتهای تابع از ساسانیان اطاعت کردند. بنا به گفته طبری، پادشاهان کوشان و توران در شرق به اردشیر گرویدند، اما در غرب و جزایر خلیج فارس و بحرین، لشکرکشی انجام شد و این مناطق فتح شدند. اینکه گیلان و مناطق ساحلی خزر به اردشیر پیوسته باشند غیر محتمل است چونکه عنوان گیلانشاه برای اولین بار در دوران شاپور اول ظاهر شد. مناطق حاشیه خزر مادیه یک منطقه جغرافیایی و قومیتی متمایز ایران را شکل میدادند و به استقلال سیاسی گرایش داشتند. نامه تنسرنشان میدهد شاه گشناسب، در ابتدای دوره ساسانی شاه گیلان، دیلم و رویان، طبرستان و دماوند بوده است. منطقه، یک پادشاهی تابع و بعدها استان کوههای پتشخوارگر(فرشواذگر) را شکل میداد. شهر اصلیش، رشت (سایرو پولیس)، باید بر سر راه های پارتی به ارس و آتورپاتکان بوده باشد. مسیحیت از طریق این راه میتوانسته از قرن دوم به بعد به گیلها رسیده باشد گرچه تازه از قرن ششم به بعد اسقف نشین شدهاست. جاده ماهدر جنوب از طریق شادشاپور (قزوین)، قابل دسترسی بود.
از آنجا که از دوره هخامنشیان و ساسانیان، گیلان با خاندانها و فرمانروایان محلیش تقریباً همیشه مستقل بود، دین زرتشتی و کلنیهای نسطوری توانست برای مدت طولانی در آن دوام آورد. در ۵۳۳ از گیلان همراه با آمل به عنوان پایگاه کشیشی نسطوری نام برده شدهاست. گفته میشود خاندان دابویگان هم پیش از رفتن به مازندران از گیلان نشات گرفتهاست.(http://fa.wikipedia.org/wiki)
3-5-1- قیام و جنبش ها درگیلان بعد از اسلام
در هجوم عربها دیلمیان مقاومت شدیدی در برابر اشغالگران عرب نشان دادند و گیلان به اشغال آنان در نیامد. هر چند که منابع خلفا عباسی خبر از پرداختن مالیات از سوی گیلانیها میدهد به نظر میرسد که ایشان مردمان باختر سفید رود بودهاند و مردم خاور سفید رود هیچگاه زیر کنترل آنها نبودهاند. تقریباً اولین مسلمانانی که از حدود قرن دوم هجری به بعد وارد این سرزمین شدند و توانستند در آنجا اقامت گزینند، علویان بودند که بهعلت مخالفت یا مبارزه با حکام عباسی بدان سرزمین روی آوردند. بدین ترتیب، پذیرش اسلام دیلمیان با مذهب تشیع آغاز شد و از فرق شیعه، مذهب زیدیه، اولین و پرطرفدارترین آنان بود. از زمان حمله اعراب به ایران تا یک و نیم سده، سرزمینهای جنوبی دریای کاسپین از دسترس خلفای اسلامیبه دور مانده و پناهگاه علویانی بودند که از ظلم و جور خلفا به این مناطق فرار کردند. نخستین علوی مشهوری که به دیلمان روی آورد، یحیی بن عبدالله، از پیشوایان زیدی بود که برای در امان ماندن از دست هارونالرشید به گیلان پناه آورد. او پس از ورود به گیلان با استقبال مردم و فرمانروایان روبرو شد و به تبلیغ دین اسلام پرداخت و به کمک مردم دیلم بر ضد خلیفه عباسی قیام کرد. سرانجام نیز با مکر و فریب و امان نامه ی هارون الرشید، یحیی بن عبدالله دستگیر و زندانی و در سال 176 قمری در بغداد به قتل رسید.(فاخته،17:1386).
از پیامدهای جنبش علویان در گیلان توانیابی سردارانی چون؛ ماکان کاکی، اسفار شیرویه، مرداویج زیاری، برادران بویه و دیگر سرداران این منطقه تا سده ی چهارم هجری است. در نیمه ی دوم قرن پنجم هجری و در زمان حکمرانی سلجوقیان، جنبش سیاسی- مذهبی اسماعیلی که بر پایه مبارزه با خلافت عربی و سلطنت ترکان سلجوقی در ایران شکل گرفته بود، گیلان را فرا گرفت. حسن صباح رهبر این جنبش به عنوان داعی دیلم، در این سرزمین فعالیت داشت. عده ای از مردم دیلم با پیوستن به کیش اسماعیلی و به امید بازگرداندن شکوه گذشته گیلان به حسنصباح پیوستند. در سراسر قرن ششم و نیمه نخست قرنهفتم خاک گیلان عرصه کشمکش دائمیمیان اسماعیلیان الموت و دیگر فرمانروایان گیل و دیلم بود. (فاخته،74:1387).
در قرن دوازدهم لاهیجان جای هوسم را به عنوان مرکز فرمانروایان زیدی علوی گرفت. لاهیجان، که خاندان دیلمیآل بویه که نواحی مرکزی و غربی ایران و فارس را از تصرف خلفا آزاد کردند، از آن نشات میگیرد، در قرن دهم همچنان دیلمیپنداشته میشد. هم اکنون این شهر اصلی شرق گیلان است.گیلان، تنها منطقهای در ایران بود که در دوره حکومت مغول، وقتی همه کشور در اشغال مغولان بود، واقعاً مستقل مانده بود و حتی پس از اشغال پرهزینه آن توسط الجایتوهمان طور باقی ماند. هیچ حاکم مغولی به گیلان فرستاده نشد، در عوض؛ ایلخان به فرمانروای بیه پیش اجازه داد کل منطقه را زیر فرمان خود در آورد و به نشانه حسن نیت یک دختر مغول به او داد.(مادلونگ،18:1376).
از رویدادهای مهم گیلان در نیمه دوم سده هشتم هجری و همزمان با حملهی تیمور به ایران، بر پایی دولت سادات کیایی در لاهیجان میباشد. این خاندان در سال 79 هجری قمری، مروج آیین شیعهی زیدی بودند که با حمایت قشر ناراضی روستایی گیلان خاندان حکومتگر ناصروندان، لاهیجان را برانداخته و زمام امور را به دست گرفتند. سید امیرکیا و فرزندش سید علیکیا، که از وارثان علویان گیلان بودند، رهبری این جنبشها را برعهده داشتند. کانون این جنبش روستای ملاط از خواستگاه سادات کیایی محسوب میشد. فرمانروایان کیایی همزمان با دوران فرمانروایی تیمور و جانشینانش، با دست یابی به نواحی کوهستانی و برانداختن بازماندگان اسماعیلی، قلمرو دولت کیایی را تا قزوین گسترش دادند.(فاخته،61:1386).
3-5-2- گیلان در دوره صفویه
مقبره شیخ زاهد گیلانی، پدر همسر و استاد شیخ صفی الدین اردبیلی نیای بزرگ دودمان صفویان، در لاهیجان در اواخر سده ۱۵ و اوایل سده ۱۶ میلادی، گیلان تحت سلطه اعضای دو خاندان محلی بود. از ۶۸-۱۳۶۷ میلادی علی کیا بن امیرکیای ملطی، یک رهبر علوی کنترل بیه پیش(به مرکزیت لاهیجان) را با پشتیبانی سادات مرعشی حاکم در مازندران به دست گرفت. او و جانشینانش خود را در لاهیجان مستقر ساختند و بر همه شرق گیلان تا اوایل عصر صفوی حکم راندند. خاندان شیعه زیدی امیرکیایی، خانوادهای از نسبتاً نوپادشاهان، بود، گرچه حتی یکی از اعضای آن هم در داشتن ادعای اصل و نسب ساسانی شک نداشت. در بیه پس(به مرکزیت فومن؛ و بعداً رشت)، یک منطقه سنی، خاندان سنی شفیعی اسحاقوندی از نیمه قرن سیزدهم به قدرت رسید. این خاندان که مقرش فومن بود، تدریجاً همه غرب گیلان راتصرف کرد. این خاندان اصل ونسبش رابه پادشاهان ساسانی و پیش از آن میرساند، و در همان زمان، ادعای تبار از اسحاق نبی میکرد. شاه اسماعیل صفوی شش سال (و به گفته لاهیجی هشت سال) در گیلان ماند، قبل از این که فروپاشی امپراطوری آق قویونلو، که به او فرصتی که دنبال اش بود تا تخت پادشاهی ایران را در سال ۹۰۵ شمسی تصاحب کند را داد. اسماعیل از ماندن نزد امیره اسحاق، حاکم بیه پس، که توسط مشاوران برای او تعیین شده بود اجتناب کرد، احتمالاً به خاطر این که نمیتوانست به یک سنی اعتماد کند. به هر حال، او به آسانی، دعوت حاکم عالی مقام وقت گیلان، کارکیا میرزا علی شیعه از لاهیجان را، که با آق قویونلو بارها جنگیده بود، پذیرفت. هر دو خاندان توسط شاه عباس صفوی از بین رفتند و گیلان تحت فرمان حکام منصوب دولت مرکزی در آمد. شاه تمام گیلان را به ملک شخصی خود تبدیل کرد.پیش از صفویه آثار مکتوب بر جای مانده از گیلانیان به زبان فارسی انگشت شمار است زیرا مراکز آموزشی که این زبان را آموزش دهند یا ولی نعمتانی که مشوق آن باشند وجود نداشت. گیلان در دوره ی صفویه با نقاط دیگر ایران ارتباط گستردهتری یافت که منجر به نگارش بیشتر کتب فارسی نویسندگان و دانشمندان گیلانی شد.(سمیعی،433:1383).
3-5-3- گیلان در قرن هیجدهم
افول صفویان و انقراض آنان در سال ۱۷۲۲، منجر به یک حالت آشوب در کشور شد. مناطق شمالی کشور نسبت به تاثیر و اشغال خارجی آسیب پذیر شد. اولین تلاشها توسط روسیه تزاری برای تسلط بر دریای خزر و استانهای ایرانی گیلان، مازندران، استرآباد و آذربایجان در همین زمان شروع شد. این قرن پرآشوب ظهور سه رهبر قدرتمند ایلی را به خود دید، نادر شاه افشار، کریم خان زندو آغا محمد خان قاجار. طی بیشتر این دوره، گیلان توسط فرمانروایان محلی از بازماندگان اسحاقیه و خصوصاً امیره دباج فومن و بیه پس با کمک حکام شهرها و بخشها که آنها هم از خاندانهای محلی بودند اداره میشد که یا به طور مستقل حکم میراندند یا استقلال نسبیشان را با پرداخت خراج به چهرههای نوظهور فوق الذکر و فرمانداران کل منتصب آنان تضمین میکردند. تقسیم گیلان به دو بخش در این دوره هم ادامه یافت. در این دوره تعدادی فرماندار کل هم توسط نادرشاه، کریم خان و آغا محمد خان برای گیلان منصوب شدند ولی دوره آنها عمدتاً کوتاه بود. طی دوره نادرشاه، فرمانروایان گیلان خراج اختصاص یافته بهاستان را به فرمانداران کل یا خزانه مرکزی میفرستادند. به هرحال مالیاتگیری منجر به دو شورش عمده شد. در هرج و مرج پس از قتل نادر شاه، قلمرو او به دست سران ایلی افتاد. در گیلان، آقا جمال فومنی (از بازماندگان امیره دباج، و فرزند آقا کمال که در دوره شاه سلطان حسین فرمانروای گیلان بود) همراه با آقا صافی حکومت مرکزی را شکست دادند و حکومت استان را از رشت به دست گرفتند. آقا جمال در ۱۷۵۳ در نتیجه یک عداوت قدیمیتوسط آقا هادی شفتی در شفت کشته شد. آقا هادی با کمک میرزا ذکی حاکم گسکر برای ۴ ماه بر گیلان حکومت کرد.(http://fa.wikipedia.org)
او در یک حمله ناگهانی توسط سران قاجار دستگیر و اعدام شد. آنها هدایت الله، فرزند جوان آقا جمال را به فرمانروایی رشت منصوب کردند. پس از رسیدن کریم خان به قدرت هدایت الله خان به تهران فرستاده شد و یک حامیکریمخان در ۱۷۶۰ جایگزین او شد. ولی وقتی کریمخان در یک کارزار نظامیدر آذربایجان بود هدایت الله خان به گیلان گریخت و دوباره به مقام فرمانروایی گیلان رسید. بعد از مدتی جنگ و گریز، کریمخان نهایتاً او را ۱۷۶۷ به فرمانروایی گیلان منصوب کرد و دختر او را به عقد پسرش ابوالفتح خان درآورد. هدایت الله خان توانست شبه-استقلال گیلان را تا رسیدن آغا محمد خان به قدرت در دهه ۱۷۷۰ حفظ کند. در ۱۷۷۳ او سعی کرد حمایت روسها را کسب کند و وقتی موفق نشد در ۱۷۷۹به فتحعلی خان خان خانات قبه برای کمک روی آورد. علاقه هدایت الله خان به حفظ حدی از استقلال باعث شد او در آخرین تلاش برای مقاومت علیه حاکمیت در حال ظهور قاجار دوباره از روسها تقاضای حفاظت کند. گرچه نپذیرفتن تقاضای روسها برای الحاق بندر انزلی منجر شد روسها آغا محمد خان را تحریک کنند که گیلان را فتح کند. مصطفی خان دولو با ۶۰۰۰ سرباز به رشت حمله کرد و هدایت الله خان را شکست داد. وقتی او در یک کشتی روسی پناه گرفت، روسها او را به آقا علی تنها بازمانده خاندان آقا رفیع شفتی که همگی توسط هدایت الله کشته شده بودند تحویل دادند. او توسط آقا علی اعدام شد. گیلان تحت فرمانروایی هدایت الله که تجارت خارجی را با جذب شمار زیادی از ارامنه، روسها، یهودیان و هندیان به رشت حمایت میکرد پیشرفت کرد. آنها در کاروانسراهای جداگانه میزیستند و تجارت میکردند. او با حکمرانی در یکی از بارونقترین ایالات ایران با یک درآمد سالانه قابل توجه (حدود ۲۰۰ هزار پاوند) در یک دوره طولانی ثروت زیادی به دست آورد و با سخاوتمندی زیست. او خراج بزرگی از ابریشم و طلا به حاکمان از محمدحسن خان تا کریمخان و آغامحمدخان میفرستاد. او درباری درخشان و با مبلمان عالی و شرابهای قوی و بردگان گرجی، و یک ارتش حقوق بگیر از ۱۵ هزار مرد داشت که میتوانست ده هزار نیروی ایالتی هم بدان بیفزاید. او علاوه بر در آمد سرشار از تولیدات محلی خصوصاً ابریشم، از مالیات ثابت سرانه بر جامعه بزرگ ارمنی و نیز از تجارت با روسها که یک پست تجاری مستحکم در انزلی داشتند کسب میکرد.(رضازاده لنگرودی،58:1391)
3-5-4- گیلان در قرن نوزدهم
در قرن نوزده در اثر منافع استعماری روسیه و بریتانیا، ایران دچار تغییرات عمده سیاسی اقتصادی و اجتماعی شد. گیلان در حوزهیتأثیرات روسیه بود و ارتباطات فزاینده با این کشور منجر به تحولات عمدهای در قرن نوزده و اوایل قرن بیستم در این منطقه شد. از جمله تجارت خارجی افزایش یافت، حمل و نقل دریایی و اثر آن بر واردات و صادرات و مصرف زیاد شد که رفاه در ایالت گیلان را افزایش داد. نتیجتاً راه ارتباطی بین تهران به انزلی از طریق قزوین و رشت منجر به افزایش عبور مسافرین به اروپا از خط انزلی–باکوشد. قرن نوزدهم در گیلان با ادامه یافتن حکمرانی خاندانهای محلی دو بخش بیه پیش و بیه پس شروع شد. ولی تدریجاً این وضعیت در نیمه دوم قرن تغییر کرد و افزایش تجارت خارجی و توسعه سریع حمل و نقل در خزر و سیل مسافر و بار در راه ترانزیتی تهران-انزلی عوامل عمدهیمؤثردرجدابودن ایالت راازبین برد و آن را به مدار اقتصاد نوظهور جهانی و قدرت مرکزی آورد. گیلان با تبدیل شدن به مرکز تماس سیاسی اقتصادی و اجتماعی با غرب در واپسین دهه های قرن نوزده، به میدانی برای شماری از جنبشهای شورشی مهم رادیکال در دوره ۱۹۰۵ تا ۱۹۲۱ تبدیل شد. قاجاریان موفق شدند بر آشوب قرن هجده با ایجاد امنیت نسبی و کنترل بر ایالات فائق آیند. دو مجموعه موقت وثابت،دستگاه دولتی ایالت را تشکیل میداد. یکی فرماندار کل و وزیر که از تهران تعیین میشد و شاه و دولت مرکزی را نمایندگی میکرد و اغلب موقتی بود، دیگری مسئولین محلی بود که عمدتاً وراثتی و دائم بودند و خانها و حاکمان و نایبالحکومهها و کلانتران را شامل میشد. گیلان یکی در زمرهیچهارایالت ثروتمندایران بود و درآمدش گرچه تغییر میکرد، قابل توجه بود. علاوه بر این از ۱۸۹۷ که تشکیلات جدید گمرکی توسط بلژیکیها تاسیس شد، درآمد گیلان از گمرک شدیداً افزایش یافت. در ۱۹۱۲ درآمد گمرکی ۹٫۶ میلیون قران یا به عبارتی، بیش از دو پنجم درآمد کشور از گمرکات بود. علاوه بر این دهقانان گیلانی از همتایانشان در بیشتر ایالات ایران بهتر بودند. این باید در خاطر بماند که حضور شدید تجار و کارگران خارجی (روس، یونانی، ارمنی) در گیلان و آگاهی بیشتر از پیشرفتهای اجتماعی در غرب عوامل مؤثر در ایجاد جنبشهای پیشروی اعتراضی کارگری مختلف و حضور فعال ایالت در جنبشهای انقلابی در ۱۹۰۶ تا ۱۹۲۱ بود. (رضازاده لنگرودی،58:1391).
3-5-5- گیلان در قرن بیستم
ایران از جمله کشورهایی است که در طول مدت تاریخ حواداث بسیاری به خود دیده و با تحولات فراوانی روبرو شده است. یکی از وقایع مهم کشور ایران که در قرن بیستم میلادی روی داده، انقلاب مشروطیت است. مشروطیت را میتوان به حکومت عدل و قانون، برقراری تساوی حقوق، مهارشدن قدرتهای مطلقه و عدم تجاوز به آزادی فکر و قلم تعریف کرد.(فخرایی،3:1371).
فرمان انقلاب مشروطیت در ایران، نخستین بار به دستور مظفرالدین شاه قاجار، صادر شد. اما در مورد علل چگونگی وقوع انقلاب مشروطه عوامل و مؤلفه های گوناگونی، اعم از داخلی و خارجی نقش داشتند. ملک زاده در کتاب«زندگانی ملک المتکلمین»، عوامل موثر در شکل گیری انقلاب مشروطیت را به شکل زیر برمیشمارد.
1- کشته شدن ناصرالدین شاه به دست آزاد مرد فداکار، میرزا رضا کرمانی، که نتیجه آن ریشه کن شدن درخت کهن استبداد و ظلم و این اقدام متهورانه در تمام جهان به خصوص ایران دارای تأثیر بسزا بوده و تنبه قابل توجهی ایجاد و بار سنگین استبداد را که ملتی در زیر فشار آن جان میداد، سبکتر کرده است.
2-سلطنت مظفرالدین شاه که فطرتاً مهربان و از ستمکاری به دور بود و تمایلی به سخت گیری و استبداد مطلق نداشت و دوره سلطنت او افق ایران را روشنی بخشیده و ترویج معارف جدید و تأسیس مدارس ملی رونق گرفته و باب آمد وشد با دنیای متمدن باز شده و بسیاری از جوانان ایرانی برای تحصیل و تربیت به اروپا رفته اند و نیز مطبوعات خارجی آسانتر از دوره ناصرالدین شاه به دست ایرانیان روشنفکر باسواد میرسیده است.
3-روزنامه ثریا که در قاهره انتشار مییافته، با آن که عمرش کوتاه بوده، در روشن کردن افکار ایرانیان و بنیان اساس عدل و داد سهم بزرگیداشته است.
4-معزول شدن میرزا علی اصغر خان اتابک که سرسلسله مستبدین بوده، از صدارت و روی کار آمدن امین الدوله روح تازه ای در پیکر پیروان آزادی و ترقی کشور دمیده و زمزمه تشکیل عدالتخانه و مسئولیت وزراء در میان مردم شنیده شده است.
5-نهضتهای انقلابی روسیه و مجاهدات آزادمردان سرزمین همسایه در برافکندن اساس استبداد، که پی درپی از نقاط مختلفه آن کشور پهناور چون شعله سوزان زبانه میکشید در روشن کردن افکار ایران و تنبه مردمان این سامان سهم مهمیداشته است و آزادی خواهان ایران از مساعدت و همکاری مجاهدین آزادیخواه قفقاز برخوردار بوده اند.
6-ترقیات سریع ژاپن از عوامل مؤثر در تنبه افکار ایرانیان بوده و ثابت کرده است که رستگاری و ترقی جز در سایه مشروطیت میسر نگردد و بسط تمدن و دانش جز در پرتو نور عدالت و قانون به دست نیاید.(شمیم،430:1375)
در ژوئیه ۱۹۰۹ پس از تعطیلی مجلس در دوره محمدعلیشاه و به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی، مجاهدان مشروطه خواه گیلانی به سوی پایتخت روان شدند و با فتح تهران به همراه عشایر بختیاری، نظام مشروطه را باز در ایران مستقر کردند و سپهدار اعظم تنکابنی، فرمانده مشروطه خواهان گیلانی نیز صدر اعظم ایران شد.(آفاری،403:1372)
با آغاز جنگ بین الملل اوّل (۱۹۱۴) و ورود نیروهای خارجی به خاک ایران و گسترش فساد در دولت و دخالت نیروهای بیگانه اوضاع سیاسی کشور آشفته بود و زمینداران بزرگ گیلان هم با پشتیبانی کنسول روسیه، بر غارت اهالی شهرها و دهقانان افزوده بودند. میرزا کوچک خان که در تهران با اتحاد اسلام در تماس بود برای ایجاد یک پایگاه نظامیو مبارزه چریکی مخفیانه به گیلان رفت و نخستین پایگاه جنگهای چریکی دهقانی را به همراه هفت نفر دیگر از جمله دکتر حشمت در تولم ایجاد کرد. به تدریج دهقانان و زحمتکشان شهری و بخشی از روشنفکران جذب جنبش شدند. قوای دولتی مورد حمایت روسیه و بریتانیا، در حال نزاع دائم با جنگلیهای مستقر در روستاها بودند. از ژانویه ۱۹۱۷، آنان شروع به خلع سلاح زمینداران و گماشتن نمایندگان خود بر مصادر دولتی در حوزه نفوذ خود کردند. به زودی، وقوع انقلاب اکتبردر روسیه به جنگلیها امید بیشتری داد. روسها در نتیجه ضعف ناشی از انقلاب با جنگلیها روابط دوستانه برقرار کردند و قول دادند قوایشان را از گیلان خارج کنند. بازگشت قوای عثمانی در ماه مه به ایران و تسخیر تبریزهم به پیشرفت آنان کمک کرد. جنگلیها در زمانی فوق العاده کوتاه خود را در گیلان تثبیت کردند. تا پایان این سال همه مسؤولین از منصوبین جنگلیها بودند و پس از انقلاب اکتبر همه مسئوولین منصوب حکومت تهران از گیلان خارج شده بودند. آنان دست به اصلاحات اجتماعی مهمیزدند. دهقانان را از پرداخت مالیات معاف کردند. آبرسانی را در دست گرفتند. این اقدامات منجر به ارتقای کشاورزی شد و در شرایطی که همه ایران درگیر قحطی بود تولید کشاورزی گیلان به بالاترین حد خود رسید. آنها به تهران قحطی زده و باکو برنج میفرستادند. تا پایان این سال، آنان از ۱ میلیون تومان عایدی خود به کارمندانشان ۲۱۰۰۰ تومان حقوق ماهیانه میدادند. در ۵ ژوئن ۱۹۲۰، جمهوری شوروی سوسیالیستی ایراناولین و تنها جمهوری سوسیالیستی در ایران تأسیس شد. در اوایل تیر ۱۲۹۹کنگره اول حزب کمونیست ایراندر انزلیبرگزار شد. سپس، تعدادی از زنان رشت جمعیت پیک سعادت نسوان را برای پیگیری حقوق سیاسی و اجتماعی زنان تاسیس کردند. این جمعیت نخستین گروه در ایران بود که هشت مارس را به عنوان روز زن پذیرفت و هر سال مراسم بزرگداشت آن را اجرا میکرد.(عبدالحسین،115:1360).این حکومت با حمله قوای حکومت مرکزی سقوط کرد. (رواسانی،78:1384)
در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹، گروه های از فدائیان خلقبه رهبری علی اکبر صفایی فراهانی و حمید اشرف در کوههای گیلان که مناسب جنگهای چریکی بود مستقر شدند. آنها در فوریه آن سال اولین عملیات چریکی تاریخ ایران را با حمله به یک پاسگاه ژاندارمری در سیاهکل، و کشتن سه مأمور انجام داده و به جنگل بازگشتند. شاه شدیداً پاسخ داد، و برادرش را در راس یک نیروی مجهز به منطقه اعزام کرد، نتیجتاً تعداد زیادی از سربازان و ۳۰ فدایی کشته شدند. ۱۱ فدایی دستگیر شدند که ۱۰ نفرشان تیرباران شدند و دیگری در اثر شکنجه جان باخت.(کدی،80:2003).
فصل چهارم:
یافتههای
تحقيق
4-1- تحلیل ژئوپلیتیک اوضاع ایران مقارن بافعالیت نهضت جنگل
نهضت جنگل در زمانی شکل گرفت که نهضت مشروطیت در تحقق اهداف سیاسی و اجتماعی خود ناکام ماند. تجاوز بیگانگان و علی الخصوص کشورهای روسیه و انگلستان به منافع ملی ایران و تشدید مداخلات آنها پس از قرارداد 1907 کار را به جایی رساند که در آغاز جنگ جهانی اول، ایران به اشغال نظامیروسیه و انگلیس درآمد. هماهنگی و توافق روسیه و انگلیس سبب ناکام ماندن انقلاب مشروطه در رسیدن به اهداف خود گردید. ادوارد برآون؛ رایزن فرهنگی سفارت انگلیس در ایران، معتقد است که ایرانی قادر است بنیاد زندگی خود را در مسیر مشروطهگری قرار دهد. ولی من تصور نمیکنم که هیچ مورخی بر این باور باشد که بیگانگان به مشروطه ایران فرصت پیشرفت و موفقیت دهند.(شایسته،19:1385).
اوضاع داخلی ایران در سالهای بعد از شکست مشروطه و مقارن با شکل گیری نهضت جنگل بسیار رقتبار و اندوهناک است. جنگ بین المللی و درهم ریختن دولتهای مقتدر اروپا برای میهن پرستان در واقع فرصت امیدبخشی بود که سعی داشتند از این اوضاع آشفتهی بین المللی به نفع ایران استفاده کنند و این امر موجب شد تا میرزاکوچک نیز فرصت را مناسب تشخیص داده و میدان وسیعتری را برای اجرای اهداف خود، جستجو کند. (گیلک،16:1371).
در زمینه ی شناخت اوضاع کشور ایران در دوران روی کار آمدن میرزاکوچک خان، میتوان به مقاله ی حیدر عمو اوغلی، تحت عنوان بنیاد اجتماعی انقلاب ایران که در سال 1299 نوشته بود، اشاره کرد. وی اوضاع مملکت را در چند سطر به شکل زیر توضیح میدهد:
- جامعه ی ایران در حال گذر از نظامهای قبل از سرمایه داری و نظام سرمایه داری است.
- آمد. آ
- وضع زندگی ایلات بسیار عقب مانده و ابتدایی است.
- سرمایه ی تجارتی دارای وضع بدی بوده و در حد ورشکستگی کامل است.
- صنایع بزرگ در ایران رشد نکرده و صنایع معدنی به وجود نیامده ، بنابراین طبقه کارگر ایران نیز رشد نکرده.
- فئودالها و صاحبان املاک بزرگ که در حدود 3 هزار نفر بوده، طبقه ی حاکمه ی ارتجاعی را تشکیل میدهند.
- روحانیون به دو بخش تقسیم شده و تعداد کمیاز آنها ثروتمند بوده و طرفدار حکومت شاه میباشند، عدهایدیگرکهتعدادآنهازیادبودهنزدیکبهمردمو طرفدار اصلاحات میباشند.(میرابوالقاسمی،70:1377).
همزمان با شکل گیری جنبش ضد استعماری جنگل، در ایران شاهد تحولاتی در عرصه قدرت درداخل ایران و عرصه بین المللی هستیم. در این دوران، در عرصه بین المللی، انقلاب سوسیالیستی روسیه را شاهد هستیم که به حکومت تزارها در کشور روسیه پایان داده است. ارتباط انقلاب اکتبر روسیه با ایران در این است که روسها به عنوان همسایگان شمالی ایران پیوسته در ایران حضور فعال داشته، اما با مغشوش شدن اوضاع روسیه، ناچار به خروج نیروهای خود از شمال به ایران شدند. بنابراین در این دوره در ایران شاهد جولان دولت انگلستان به عنوان تنها رقیب فرامنطقهای هستیم.با خروج نظامیان روسی از ایران، انگلیسی ها که جنوب ایران حضور داشتند، سعی کردند تا بر شمال ایران تسلط پیدا کرده و از این طریق بر معادن نفت قفقاز دسترسی پیدا کنند. در این رابطه دولت انگلستان نهضت جنگل را سد راه خود قلمداد میکرد و سعی نمود تا با بهره گیری از هواپیماهای جنگی و بمباران مراکز استقرار جنگلی ها، آنها را با شکست روبرو سازد.(فاخته،134:1386)
نکتهی قابل توجه در باره نقش انگلیس در ایران همزمان با شکل گرفتن نهضت جنگل، حمایت این کشور از شکل گیری حکومت مرکزی مقتدر در ایران است.دولت انگلستان، برخلاف گذشته به دنبال راهی برای ایجاد حکومت مرکزی قدرتمند و وابسته در ایران بود تا به صورت غیرمستقیم و با هزینه کمتر این کشور را اداره کند. به دنبال این سیاست، با برنامه ریزی انگلستان شاهد کودتای 1299، در ایران هستیم که منجر به تشکیل کابینه توسط سیدضیاءالدینطباطبائی گردید. اما با برنامه ریزی دولت انگلستان این شخص نیز چندان بر عرصه قدرت نماند و عضو دیگر کودتای 1299، یعنی رضاخان، به نخستوزیری رسید. احمدشاه در سال 1302، فرمان نخستوزیری رضاخان را صادر کرد و خود به اروپا رفت. این مسئله تنها با تلاش دولت انگلستان صورت گرفت و منجر به جابجایی قدرت در ایران از قاجاریه به دولت پهلوی گردید.
4-2-میرزاکوچک رهبر نهضت مقاومت جنگل
نام اصلی او یونس بود که در سال 1298 قمری در محلهی استاد سرای رشت متولد شد. نام پدرش میرزا بزرگ بود و در نزد عبدالوهاب مستوفی به تحریر و انشاء اشتغال داشت. به مناسبت نام پدر، او به میرزاکوچک شهرت یافت و تا پایان عمر به همین نام معروف بود. کوچک جنگلی علوم مقدماتی را در سال 1312 قمری در مدارس رشت فرا گرفت. او زبده اشعار اغلب شعرای ایران را حفظ بوده و گاهی هم خود نیز اشعاری به رشته نظم در میآورد.(شایسته،11:1385).
در زندگانی ساده و اغلب مانند کوچک ترین افراد زندگی میکرد. جز توجه به پیشرفت مقصود و خارج کردن اجانب از ایران و برطرف کردن ظلم و ستم و استقرار حکومت ملی، منظوری نداشت. با آن که مقامات مختلف سلطنت را به او تکلیف کردند، امتناع ورزید و آرزوهای خود را تعقیب کرد. از هرگونه شاخص شدن دوری میکرد. مردی دیندار و در امور دینی مراقب بود و سعی داشت تا همراهانش نیز مراقبت داشته باشند. هنگام چیرگیبر دشمن مغرور نمیگردید و در زمان مغلوبشدن نیز دستوپای خود را گم نمیکرد.(گیلک،8:1371).
میرزا کوچک از نظر جسمانی مردی خوش هیکل و قوی الجثه و دارای سیمایی متبسم و بازوانی ورزیده و پیشانی باز بود و در بُعد اخلاقی فردی مؤدب و متواضع و خوش برخورد و دارای روحی عفیف و معتقد به فرایض دینی و مؤمن به اصول اخلاقی بود.خاطراتی که دوستان و طلاب ایام تحصیلش نقل می کنند مؤید این معنی است که میرزا از همان روزگاران قدیم دارای صفاتی عالی و اخلاقی ممتاز بوده و بین طلاب و هم شاگردیهایش با استعداد، صریح اللهجه و طرف دار عدل و حامیمظلوم به شمار میرفته است.در سال 1286 شمسی، در گیلان به صفوف آزادی خواهان پیوست و برای سركوبی محمدعلی شاه روانهی تهران شد. هم زمان با اوج گیری نهضت مشروطه در تهران، شماری از آزادی خواهان رشت كانونی به نام «مجلس اتّحاد» تشكیل دادند و افرادی به عنوان فدایی گرد آوردند. میرزا كوچك خان كه در آن دوران یك طلبه بود و افكار آزادی خواهانه داشت به مجلس اتحاد پیوست. در سال 1289 شمسی، در نبرد با نیروی طرفدار محمد علی شاه در تركمن صحرا شركت داشت و در این نبرد زخمیو چندی در بادكوبه در یك بیمارستان بستری گردید. در سال 1294 شمسی، به جای «مجلس اتّحاد» «هیأت اتّحاد اسلام» از یك گروه هفده نفری در رشت تشكیل گردید. بیشتر افراد این گروه روحانی بودند میرزا كوچك خان عضو مؤثّر آن بود. این هیأت هدف خود راخدمت به اسلام و ایران اعلام كرد و به زودی میرزا كوچك خان رهبری هیأت را بر عهده گرفت. پس از اشغال نواحی شمالی ایران از سوی روسیه ی تزاری، هیأت اتّحاد اسلام به مبارزه با ارتش تزار پرداخت و یك گروه مسلح به عنوان فدایی تشكیل داد و روستای كسما را در ناحیه ی فومن مركز كار خود قرار داد و در آن جا سازمان اداری و نظامیبه وجود آورد. هیأت اتّحاد اسلام، پس از چندی به كمیته ی اتّحاد اسلام تبدیل شد و اعضای آن به 27 نفر افزایش یافت و رهبری كمیته را میرزا به عهده گرفت و تا پایان سال 1296 شمسی، بخش وسیعی از گیلان و قسمتی از مازندران، طارم، آستارا، طالش، كجور و تنكابن زیر نفوذ كمیته درآمد. این كمیته «نهضت جنگل» و «حزب جنگل» نیز نامیده شدهاست.(http://www.tebyan.net)
میرزا کوچک خان در زمان اقامتش در تهران با اوضاع و احوال اجتماع آن دورانِ جامعه بیشتر آشنا شد. پس از بررسی وقایع و اوضاع آن دوره احساس کرد که موقع تلاش فرا رسیده و هرگونه فعالیتی برای روشن ساختن افکار عامه و مبارزه با زور و استبداد در سرنوشت مملکت و مردم مؤثر خواهد افتاد. لذا به رشت مراجعت کرد و بلافاصله در میان دوستان و آشنایان، مخصوصا طلاب مدرسه حاجی حسن، شروع به تبلیغ روشنگری نمود. در همان ایام سید عبدالمجید، خطیب آزادی خواه، در تهران به قتل رسید. میرزا با بهره گرفتن از این حادثه فعالیتهای خود را تشدید کرد. احساسات مردم را برانگیخت و به یاری یکی از طلاب، انجمن تحت عنوان «مجمع روحانیان» تأسیس نمود و آماده مبارزه با عوامل استعمار و استبداد و نابسامانی شد.http://www.hawzah.net)).
کوچک خان پس از تسلط محمدعلی شاه بر قدرت، رشت را ترک کرده و به تفلیس رفت و با آزادیخواهان روسیه ارتباط برقرار کرد. او پیشنهاد همراهی با محمدعلی شاه را که از جانب فرستاده شاه مطرح شده بود، با صراحت رد کرد. میرزا پس از مدتی در روسیه به ایران آمد. فقر و بدبختی مردم ایران، تجاوز، فشار و ستم ایرانیان از یک طرف و سستی، خیانت فرمانروایان و حاکمان از طرف دیگر، این اندیشه را در او به وجود آورد که نهضت مسلحانه و نیرومند ترتیب دهد تا دست بیگانگان را از امور داخلی ایران کوتاه کرده و حکومت ملی مبتنی بر صداقت و خدمت گذاری به کشور تأسیس نماید.(شایسته،14:1385).
در مورد شکست نهضت جنگل و پایان کار میرزا کوچک باید گفت که، پس از تسلیم خالو قربان، نیروهای دولتی وارد رشت شدند و چون مذاكرات صلح با جنگلی ها به نتیجه نرسید، نیروهای دولتی به تعقیب جنگلی ها پرداختند. برخی از نیروها متفرق، برخی تسلیم و تعدادی نیز كشته شدند. با چنین وضع سخت و دردناكی میرزا در سرمای شدید زمستان از همسرش خداحافظی كرد و در اعماق جنگل عقب نشست تا بتواند نیروهای پراكنده را در فرصت مناسب جمعآوری و سازماندهی كند. امّا در اثر سرما مرگ به سراغش می آید.
4-3- تأثیر پذیری نهضت مقاومت جنگل از انقلاب مشروطه
همگام با تهران و تبریز، گیلان هم یکی از کانونهای مهم نهضت مشروطه بود. عده ای آغاز نهضت مشروطه در گیلان را همزمان با تحصن جماعتی از مردم پایتخت در قم، شهر ری، سفارت انگلیس و کنسولگری رشت میدانند. رسول زاده از وقایع نگاران دوره مشروطه در آثار خود به اعتراض و مبارزهی گستردهی مردم رشت و انزلی در دوه استبداد صغیر اشاره دارد. سران مشروطه در گیلان علاوه بر ایجاد تشکیلات محلی برای ادارهی امور جاری، از مشروطه خواهان نقاط دیگر نیز حمایت میکردند. (رسول زاده،133:1377).
اين اوضاع و احوال باعث شد مردم گيلان نيز ـ عليرغم آنكه حكام محلي از هرگونه تلاش آنان براي دگرگوني اوضاع جلوگيري و آن را سركوب ميكردند ـ همزمان با وقايع پايتخت و شروع زمزمه ايجاد تغييرات اساسي در حكومت قاجار و توجه به حقوق ملت، بهگونهاي تاثيرگذار به نهضت مشروطه پيوستند كه جانفشانيهاي آنان در تاريخ نيز ثبت است. مردم محروم و ستمديده گيلان نيز دوشادوش ساير هموطنان خود در مبارزه عليه استبداد محمدعليشاه و نيز در فتح تهران نقش بارزي ايفا كردند و تصور همگي آنان بر اين بود كه با پيروزي نهضت مشروطه و بهوجودآمدن نهادهاي حافظ حقوق مردم همچون مجلس شوراي ملي، قوانيني كه به نفع مردم باشد وضع و بهزودي اجرا خواهد شد و بدينصورت روابط ظالمانه و غارتگرانه پيشين به پايان خواهد رسيد. در همين زمينه كميته سري ستار و انجمنهاي عدالت، اخوت و برق، نقش اساسي را بهويژه در شهرهاي رشت و انزلي برعهده داشتند. علاوه بر مجاهدان و روشنفكران گيلاني تعدادي از انقلابيون قفقازي نيز در صفوف مجاهدان گيلاني به چشم ميخوردند. از اين ميان، رابطه مبارزان و آزاديخواهان گيلاني با اعضاء و برنامههاي حزب سوسيالدموكرات ايران و باكو كه حيدرخان عمواغلي از اعضاء برجسته آن به شمار ميرفت قابل توجه است؛ چراكه اين تعامل تا سالها ادامه يافت. گرچه حضور و تاثير انقلابيون قفقازي و گرجي را در فعاليتهاي مشروطهخواهي مردم گيلان نميتوان منكر شد، اما اين گروه بيشتر در سازماندهي نيروها و تهيه و ارسال اسلحه و تجهيزات فعاليت ميكرد و تاثيرات سياسي و ايدئولوژيك چنداني بر مردم گيلان نداشتند و همانگونه كه تاريخ نشان داد، اين مهاجران بهتدريج پس از فتح تهران از عرصه سياسي كشور محو شدند. ازهمينجا ميتوان به اين نكته بسيار مهم در حركت مشروطهخواهي مردم گيلان پيبرد كه آنان در حركت خود از اتحاد و همشكلي و هماهنگي كاملي، چه در تركيب نيروها و چه در اهداف، برخوردار نبودند و حتي در ميان روحانيون گيلاني طرفدار مشروطه نيز دودستگي و افتراق به چشم ميخورد. برخي از مشروطهخواهان طرفدار مشروطه به همان شكل وارداتي آن بودند، اما گروه ديگر مشروطه مشروعه را مدنظر داشتند. بافت مشروطهخواهان نيز طيف گستردهاي از افراد بومي گرفته تا مهاجران قفقازي را دربرميگرفت.(http://www.tebyan.net)
عامل بسيار مهم ديگر در اقبال مردم به مشروطه، نارضايتي آنان از حضور قواي قزاق روس در گيلان بود. نماينده و كنسول روس در گيلان با توجه به همين حضور قزاقهاي مسلح بود كه آزادانه و گستاخانه در تمام شؤون زندگي مردم دخالت ميكرد و محمدعليشاه و دربار او نيز كه در اين دوره شديدا به دولت تزاري روسيه متمايل و وابسته شده بودند و آن دولت را يگانه حامي خود در برابر امواج مشروطهخواهي ميپنداشتند، نهتنها از اقدامات كنسول و قزاقهاي روس در گيلان ممانعت نميكردند بلكه آنان را مورد حمايت خود قرار ميدادند؛ بههميندليل بود كه مبارزات مردم گيلان عليه استبداد داخلي بهسرعت رنگ و بوي مبارزه با استعمار خارجي نيز به خود گرفت. زماني كه اوضاع پايتخت در اثر حمله محمدعليشاه به مجلس شوراي ملي و دستگيري و سركوب مشروطهخواهان بحراني شد، كاملا محتمل بود كه مردم و مجاهدان گيلان به اين مساله واكنش شديد خواهند داشت. گيلانيها به ويژه مردم رشت با برپايي اعتراضات گسترده و تجهيز مردم و مجاهدان بهزودي آماده حركت به سوي تهران شدند. قزاقهاي مقيم منطقه سعي كردند اين اعتراضات را سركوب كنند اما ديگر اعتراضات به اوج خود رسيده بود. مشروطهخواهان در غائله مشهور به«مديريه»، سردار افخم، حاكم رشت، را به قتل رساندند و پس از آن نيروهاي دولتي خلع سلاح شده، شهر به دست مشروطهخواهان افتاد. با اين واقعه، رشت به يكي از مهمترين مراكز طرفدار مشروطهخواهي تبديل شد. چندي بعد مجاهدين گيلاني به همراه انقلابيون قفقازي عازم تهران شدند و در كنار بختياريها و آذربايجانيها، پايتخت را تصرف نموده و عملا نظام مشروطه را پسازمدتي تعطيلي اينبار با قدرتي بيشتر برپا نمودند؛ اما اين پايان كار نبود و ماجرا همچنان ادامه داشت(http://www.tebyan.net)
در دوره مشروطه گیلان مهمترین صحنهی مبارزات گسترده ی روستایی در کشور بود. از قیام روستاییان گیلانی به رهبری عادل شاه در زمان سلطنت شاه صفی تا دوره مشروطه نزدیک به سه قرن میگذشت. استمرار مبارزات روستایی در این قرون موجب تعمیق و افزایش مبارزات در دورههای بعدی شد. سرخوردگی و نارضایتی عمومیجوامع روستایی از حکومت و مجلس به ظاهر مشروطه، موجب گرایش آنان به تشکیلات نهضت جنگل شد. در انقلاب مشروطه سرزمین گیلان شاهد فداکاری ها و رشادتهای کسانی شد که بر اثر پایمردی خود به شهادت رسیدند.میر احمد مدنی علاوه بر ذکر نام شهدای رشت، شریعتمدارکرگانرودی، یوسف خان جوبنه ای، صالح مژدهی و کاظم، از شهدای انزلی، حاج علی، فیروز و ابوالحسن کرجی بان هم نام برده است.(مدنی،1377: 41)
نهضت جنگل به نحوی جلوه گاه کوشش و خیزش طبقات شهری و روستایی بود. مهم ترین عواملی که سبب تلاش دهقانان برای رهایی از سلطه مالکان ایرانی و سرمایه داران خارجی گردید، عبارتند از:
1) آب فراوان و خاک حاصلخیز به دهقانان گیلان استقلال بیشتری میداد. عدم موفقیت قیامهای روستایی در دوره مشروطه و ناکامیآنها در رسیدن به حقوق خود باعث حضور گسترده آنها در نهضت جنگل شد.
2) امتیازات واگذار شده به خارجی ها سبب ضرردهی بازرگان ایران شد. این مساله رکود بازار داخل و ناکامیطبقه متوسط شهری همراه بود. ورشکستگی اقتصاد داخلی و استثمار کارگران زمینه را برای نارضایتی فراهم ساخت. عدم حمایت مجلس شورای ملی و انجمن رشت از قیام ها سبب شد تا معترضین تشکیل گروه جنگل را با اهداف خود همسو فرض کنند.(شایسته،77:1385).
4-4- تأثیرپذیری نهضت جنگل از جنگ جهانی اول
ملت ايران که پس از استقرار مشروطيت انتظار رفاه، آزادي و استقلال را داشت با مصائب و مشکلات زيادي مواجه گرديد که ناشي از حوادث و جريانات داخلي و خارجي بود. در سالهاي پاياني قرن نوزدهم ميلادي رقابت ميان قدرتهاي بزرگ که از اوايل اين قرن آغاز شده بود به اوج خود رسيد و مداخلات آنان در کشورهاي مستعمره و تحت سلطه افزايش يافت. پس از آغاز دوره صلح مسلح (1914 ـ1870م / 1293 ـ 1249 هـ ش / 1333 ـ 1287 هـ ق) ورود به دسته بندي هاي بين المللي و تقويت نيروي نظامي در راس برنامههاي قدرتهاي بزرگ قرار گرفت در اوايل قرن بيستم ميلادي قرارداد 1907 م (1286 هـ ش / 1325 هـ ق) ميان روسيه و انگلستان به منظور حل اختلافات دو کشور در برخي از مناطق جهان به امضا رسيد که در مورد ايران نتيجه اين قرارداد چيزي جز تقسيم ايران نبود. مدت زمان کوتاهي بعد با بالا گرفتن اختلافات و مناقشات بينالمللي و به دنبال بروز بحران هايي چند جنگ جهاني اول در سال 1914 م (1293 هـ ش / 1333 هـ ق) آغاز شد.
ایران از نظر سیاسی و اقتصادی همزمان با شروع جنگ جهانی اول، کشوری بحران زده و در اشغال نیروهای بیگانه بود و توان بهره برداری از شرایط جنگ را نداشت. در این شرایط مستوفی الممالک، اعلان سیاست بیطرفی نموده ولی در این کار موفقیتی حاصل نشد. زیرا موقعیت حساس ایران، برای نیروهای درگیر جنگ بسیار مهم بود. روسیه و انگلستان در خلال جنگ جهانی اول عملا با انعقاد قراردادهائی ایران را به مناطق تحت نفوذ خود تبدیل کرده بودند و ورود نظامیان آنان به داخل کشور که غالبا با استناد به این قراردادها صورت میگرفت، سبب شده بود که دولت مرکزی حتی در تهران، قدرتی نداشته باشد. یکی از این توافقنامه ها پیمان معروف ۱۹۱۵م، بود که در ۲۸ دی۱۲۹۳ش، میان روسیه و انگلستان به امضا رسید. این پیمان که به فاصلهی ۸۰ روز پس از اعلام بیطرفی ایران در جنگ به امضای دو دولت مذکور رسید، قلمرو نفوذ دو کشور در ایران را بیش از آنچه که در پیمان ۱۹۰۷ آنان مقرر شده بود، توسعه داد. به موجب این پیمان، دو کشور حقوق و امتیازات ارضی بیشتری برای خود در ایران قائل شدند و هزینه نگاهداری نیروهای خود در ایران را نیز به گردن دولت تهران گذاشتند. ورود نظامیان روسیه به شهرهای تبریز، ارومیه، همدان، قزوین، زنجان و کرمانشاه که در زمستان ۱۲۹۳ش و در تمام طول سال ۱۲۹۴ صورت گرفت، نتیجه همین توافقنامه بود. روسها این قرارداد را به بهانهی فراهم شدن زمینه مقابله با پیشروی نیروهای عثمانی در ایران امضا کردند. در زمان انعقاد این پیمان، عثمانیها تبریز را در اشغال خود داشتند. انگلیسیها نیز متعاقب انعقاد پیمان ۱۹۱۵م، در نواحی جنوبی کشور پیشرویهای چشمگیری داشتند(ملایی،161:1376).
در اوايل جنگ، در حالي که ايران بي طرفي خود را اعلام کرده بود بخش هايي از خاک اين سرزمين اشغال و عملاً صحنه کشاکش هاي دولت هاي متخاصم شد. در چنين وضعيتي که حکومت در ايران فقط جنبه تشريفاتي داشت و ملت به ستوه آمده بود، افرادي در گوشه و کنار مملکت پيدا شدند تا با مقابله با نفوذ بيگانه و استبداد داخلي آزادي و استقلال کشور را تأمين نمايند. اينان مي ديدند که وضع اقتصادي کشور به وخامت کامل گراييده، تسلط بيگانه نيرويي براي دولت مرکزي باقي نگذاشته، خرابي ناشي از جنگ و قطع روابط بازرگاني مردم را به فلاکت کشانده، خزانه کشور تهي شده، زمين ها کشت نگرديده، قيمت نان و ساير مايحتاج به چند برابر رسيده و قحطي، گرسنگي و شيوع بيماري ها باعث شده است که قسمت هايي از کشور به مناطق غير مسکوني مبدل گردد. تمام اين عوامل ريشه نهضتها و قيام هايي است که از بعد از شروع جنگ جهاني اول در ايران ظاهر شد. قيام ميرزاکوچک خان در گيلان، قيام خياباني در تبريز، جنبش دشتستانيها و تنگستانيهادرجنوبوپايداريکلنل محمد تقي پسيان در خراسان از آن جملهاند. (http://www.qomefarda.ir )
رسیدن کمکهای نظامیو مستشاری دولتهای آلمانی و عثمانی به حوزه سلطهی جنگل سر و سامانی
به امور جنبش جنگل داد و چون دولت مقتدری در تهران وجود نداشت و انقلاب مشروطه هم به علت دخالتهای امپریالیسم روسیه و انگلیس و خان ها و عاملهای وابسته به آنها و علمای دربار قاجاری به هدفهای خود نرسید و ناتمام ماند و در نتیجه به هرج و مرج عمدی به وسیله وابستگان به امپریالیسم انگلستان و روسیه تبدیل شد. دولت ایران با آن که اعلام بیطرفی کرده بود، به علت ضعف و نداشتن پشتوانهی مردمینتوانست در عمل استقلال کشور را حفظ کند و التیماتوم دولت تزاری، شیرازهی دولت تهران را از هم گسست. عده ای از رجال و شخصیتهای سیاسی از تهران خارج و دولت در مهاجرت تشکیل دادند و چون قوای دولت اسلامیعثمانی به جانب غرب کشیده شد، دولت در مهاجرت تشکیل دادند و چون قوای دولت اسلامیعثمانی به جانب غرب کشیده شد، دولت در مهاجرت به رهبری رضاقلی خان نظام مافی و سیدحسن مدرس و گروه زیادی از بقایای مشروطه طلبان به طرف آن دولت جلب شدند و رسیدن به کمکهای مالی و تسلیحاتی امپراتوری آلمان که علیه روس و انگلیس در جنگ بود، نیز موجب تقویت دولت در مهاجرت شد. ایل سنجابی و مردم کرمانشاه هم به این دولت در تبعید و مهاجرت کمکهای شایانی کردند و نیروی ملی، قشون روسیه ی تزاری را تا همدان به عقب راند و موجب دلگرمیو روحیه ی آزادی خواهان شد. در چنین شرایطی ارتباط جنگل با دولت در مهاجرت که این زمان در کرمانشاه سازمان دهی یافت و منطقههای جنگلی گیلان را به تصرف درآورد. به تقریب شهرها به ویژه رشت در محاصره ی جنگلیان قرار گرفت و عدهی زیادی از فرصت طلبان هم با مجاهدان جنگل هم صف و هم کاسه شدند. چون امید پیروزی و فتح تهران و قدرت دولت در مهاجرت و نهضت جنگل در دلهای مشتاقان آزادی درخشیدن گرفت و آن امید و آرزو در جان و دماغ خان ها و روسای عشایر و ایلات هم به مانند بوی کباب استشمام میشد، نهضت جنگل جان تازه ای گرفت و عدهی زیادی از خانهای صاحب ایل و عشیره که از خانهای بزرگی مانند امیرمقتدر(ضرغامالسلطنهتالش)وشبانشفتیدراضطراببودند، خود را در پناه جنگل قراردادند.(مهربان،35:1387).
در شرایطی که بیگانگان بدون توجه به اعلام بی طرفی ایران این سرزمین را در طول جنگ جهانی اول اشغال کرده بودند میرزا کوچک خان به منظور حفظ استقلال و جلوگیری از انحراف مشروطیت پرچم قیام را برافراشت. حضور یک روحانی مشروطه خواه و مبارز به عنوان قائد نهضت خود مؤید این نکته است.
4-5- تحلیل روابط روسیه با نهضت جنگل قبل از وقوع انقلاب اکتبر
میرزا کوچک خان در جریان کودتای محمدعلیشاه مخلوع به کمک نیروهای مشروطه خواه شتافت و زخمیشد. وقتی به گیلان برگشت، روسها او را به جرم داشتن افکار آزادیخواهی از گیلان به تهران تبعید کردند؛ در این مدت همواره به ستمگریهای روسیه در گیلان اعتراض میکرد. وی به عضویت اتحاد اسلام درآمد و مبارزه خود را علیه روسیه و انگلیس آغاز کرد. او نخست تنکابن و مازندران را برای قیام خود انتخاب کرد و به کجور نزد سالار فاتح رفت، اما او را همدل نیافت، سپس در سال 1333ق. کمیتهای به نام اتحاد اسلام در رشت تشکیل داد. (مهرداد،13:1382).
و قرار شد در فومن قیام را آغاز کند، اما وضعیت جنگل آنجا را مناسب ندید و با شمار اندکی از یارانش از طرف بندر پیربازار به جنگل همت در تولم واقع در جنوب مرداب انزلی رفت و قیام جنگل را بنیانگذاری کرد و از 28 مرداد سال 1294ق. علیه قوای بیگانه جنگید. میرزا کوچک خان از نظر شخصیتی مردی درستکار و صادق و متدین بود تا حدی که دنسترویل او را وطن پرست حقیقی میداند و معتقد است امثال او در ایران نادراست.ویدرادامهمینویسد:«مناورا پسندیدهام و با نقطه نظرات سیاسی او کاملاً موافقام.» (شورمیج،130:1386).
آغاز مبارزه سیاسی میرزاکوچک خان از دوره مشروطه است. در فتح تهران به دست مشروطه خواهان شرکت داشت و در شورش شاهسونها همراه یفرم و سردار اسعد به کمک ستارخان شتافت، اما مریض شد و به تهران بازگشت. در شورش ترکمن ها به تحریک محمدعلی شاه به کمک مشروطه خواهان پیوست و زخمیشد. (افشار،332:1381).
هنگامیکه میرزاکوچک، کمیته اتحاد اسلام را تشکیل داد،مبلغان ترک و کارگزاران آلمانی مقداری اسلحه به او دادند. هدف جنگلی ها در نخستین سالهای تشکیل این گروه در چند خواسته خلاصه میشد:
- اخراج نیروهای بیگانه از ایران؛
- برقراری امنیت و عدالت در کشور؛
- مبارزه با استبداد.(شورمیج،128:1386)
اما آنها در کنگره کسما در سال 1299ش. روش اجتماعیون(سوسیالیست ها) را انتخاب کردند و مشی آیندهی جنگل براساس مرام سوسیالیسم بنیانگذاری شد. مبارزه ی نیروی جنگل با روسیه تزاری از اواسط جنگ جهانی اول شروع شد. افیسکوف، سرکنسول روسیه در گیلان به حشمت الدله، حاکم رشت، فشار میآورد تا قیام جنگل را سرکوب کند. زیرا روس ها منطقه شمال به ویژه گیلان را حوزه استحفاظی خود میدانستند. در این زمان دو حزب مقتدر دموکرات و اتحاد و ترقی در رشت فعالیت سیاسی داشتند. اغلب آنها طرفدار نهضت جنگل بودند. در این زمان گیلان در اشغال روس ها بود؛ پس مفاخرالملک، ریس شهربانی رشت، که از طرف روس ها منصوب شده بود، مأموریت داشت به مبارزه با جنگلی ها بپردازد، اما شکست خورد و کشته شد. (هدایتی،29:1383).
کنسول روسیه تصمیم گرفت گروهی از قزاقان روسی را که در بیرحمیشهرت داشتند؛ برای قلع و قمع تشکیلات جنگل بفرستد؛ این نیرو نیز شکست خورد و فاتحان جنگل با اسیران به ویژه قزاقان اسیر ایرانی به خوبی رفتار کردند. در مجموع رفتار جنگلی ها و میرزا کوچک خان با مردم و حتی مخالفان خود خوب بود. آفیسکوف مقامات دولت مرکزی را مجبور کرد که با تشکیلات جنگل برخورد جدی کنند؛ زیرا قدرت روس ها در منطقه بسیار کم شده بود. به دلیل فشارهای سفارت روسیه، حدود چهار هزار قزاق سواره، پیاده و توپخانه به فرماندهی کالچوک اوف به گیلان و جنگل رهسپار شدند. شماری از فئودالهای محلی نظیر امیر مقتدر طالشی و برهان السلطنه طارمینیز آنها را تقویت میکردند. قوای جنگل در این جنگ به سختی شکست خورد. سفارت روسیه در تهران، جنگلی ها را به چشم متجاوزان خطرناکی مینگریست که منافع دولت تزاری را در شمال تهدید میکردند و به دولت ایران فشار میآورد که با فرستادن قوا به شمال، این نهضت را ریشهکن سازد، اما دولت مستوفی الممالک که در این زمان بر سر کار بود، تشکیلات جنگل را زیانبار نمیدانست و هیچ اقدامیعلیه آن انجام نداد.(شورمیج،130:1386)
کابینه محمد ولی خان تنکابنی به علت داشتن روابط بسیار نزدیک با روس ها خیلی زود به دام تحریک عمال تزاری گرفتار شد و تصمیم گرفت، خوانین اطراف گیلان، نظیر اسعد الدوله زنجانی و جهانشاه خان امیر افشار را با 600 تن از قزاقان ایرانی برای سرکوبی قیام جنگل بفرستد. به نظر فخرایی، حشمت الدوله، شخصی مومن بود و جنگلیها را خدمت گزار میدانست. زمانی که دولت مستوفی الممالک میخواست کار جنگلیها را با سازش تمام کند، حشمت الدوله قول داد که با مذاکره، اوضاع رشت و شمال را اصلاح کند. او جنگلیها را متقاعد کرد که عملیات چریکی قوای جنگل را، دولت مرکزی ایران را مقابل سفارت روس قرار میدهد و بی فایده است؛ نباید کاری کنید که حکومت تهران زیر فشار روس ها ناچار به اقدام نظامیمبادرت ورزد. حشمت الدوله از سران جنگل قول گرفت که درآمد املاک منتسب به رعایای روس چیزی گرفته نشود و سپس به رشت برگشت و گزارش کار خود را به تهران مخابره کرد، اما کنسول دولت تزاری در رشت با این اقدام حشمت الدوله موافق نبود و تصمیم داشت، نهضت جنگل را ریشه کن سازد. زمانی که قوای روسیه در غرب کشور دست به یغما و چپاول زدند، جنگلی ها نیز بین راه رشت و انزلی به شماری از سربازان روسی حمله کردند و پس از وارد کردن تلفات و گرفتن تعدادی تفنگ از آنها به پایگاه خود در جنگل برگشتند و با این کار کوششهای دیپلماتیک حشمت الدوله به هدر رفت. روس ها به حکومت مرکزی فشار آوردند تا حشمت الدوله را عزل کند. جانشین او، مفاخر الدوله با سیاست روسیه هماهنگ بود و به مخالفت نهضت جنگل برخاست. در همین زمان در روسیه انقلاب شد و تزار استعفا داد و کرنسکی در ژوئیه 1917 به فرماندهان قوای روس در ایران دستور داد خاک ایران را تخلیه کنند و به روسیه بازگردند. قراردادی میان فرماندهان روس و رؤسای نهضت جنگل بسته شد تا عقب نشینی سربازان روسی به درگیری میان آنها منجر نشود.(هدایتی،32:1383). نیروهای جنگل، شهر رشت را تصرف کردند و امیر عشایر خلخالی، حاکم رشت شد.(شورمیج،131:1386)
4-6-تأثیرپذیری نهضت جنگل از انقلاب اکتبر روسیه
در شرایطی که در اوایل سال 1295 ش / 1918 م صحبتهایی از انقلاب سوسیالیستی روسیه به گوش میرسید نیروهای روسی مستقر در ایران به منظور حفظ ارتباط قشون خود با نیروهای انگلستان شمال، غرب و شمال غربی ایران را تحت استیلای خود قرار دادند. نیروهای کمیته دفاع ملی نیز با نیروهای روسی و انگلیسی در مبارزه بودند. مقارن این احوال جنگل به تقویت بنیه مالی خود پرداخت و سازمان اتحاد اسلام را تشکیل داد. جنگلیها با انتخاب این عنوان دامنه نفوذ نهضت خویش را بسط دادند. در سال بعد (1296 ش/ 1335 ق / 1917 م) انقلاب اکتبر در روسیه به وقوع پیوست. لذا وضع استراتژیکی روس ها در ایران بهم خورد و صحبت از یک عقب نشینی کلی به میان آمد. (پناهی و مهرنیا،485:1391 ).
ژنرال باراتف فرمانده نیروهای روسی مستقر در ایران خواهان بازگشت نیروهای نظامیتحت فرماندهی خود به روسیه بود. قوای جنگل با توجه به تجارب گذشته اجازه خروج بدون ضابطه را به نیروهای روسی نداد و باراتف ناچار شد از کارگزار همدان، ساعدالسلطنه بخواهد ضمن تقاضایی دوستانه، اجازه ی خروج نیروهای روسی، از راه گیلان را کسب نماید.(عظیمی1377: 49 ).
لذا نمایندگانی برای مذاکره، به جنگل اعزام شدند. بین نیروهای روسی و جنگلی ها موافقت نامه ای برای عبور منظم نیروهای روسی، منعقد شد و از این تاریخ قواء ژاندارمری، قزاق و شهربانی گیلان با تمام نفرات در اختیار جنگل درآمد.خروج نیروهای روسی از ایران موجب نگرانی انگلستان بود. تشکیل جمهوری آذربایجان به وسیله مساواتی ها که به عثمانی گرایش داشتند (گیلک، 1371 : 88).
روی کارآمدن حکومت شائومیان، افزایش قدرت بلشویک ها که با ادامه شرکت روسیه در جنگ بین الملل مخالف بودند. موجب گردید تا انگلیسی ها به منظور ایجاد یک سد دفاعی یا « کمربند بهداشتی » در مقابل روسهای کمونیست، حفظ ارتباط با نیروهای ضد انقلاب و تصرف قفقاز، همگام با نیروهای روسی به رهبری بیچراخف که از بقایای نیروهای باراتف در ایران بودند، نیروهای خود را به رهبری ژنرال دانسترویل به رشت و از آنجا به باکو اعزام کنند. از این تاریخ رابطه نهضت جنگل با سوسیالیستهای روسیه وارد مرحله جدیدی گردید. اعزام نیروهای انگلیسی از خاک گیلان با مخالفت نیروهای جنگل مواجه شد. زیرا جنگلی ها معتقد بودند در صورتی که مسیر گیلان مورد استفاده انگلیسی ها قرار گیرد روس ها به این بهانه مجددا به گیلان لشکرکشی خواهند کرد. (پناهی و مهرنیا،480:1391).
و البته این پیش بینی جنگلی ها پس از مدتی تحقق یافت. نیکیتین کنسول سابق روسیه پیرامون ارتباط نیروهای جنگل با سوسیالیست ها و بلشویک ها معتقد بود: «من خیال میکنم مقصود آن ها این بود که بیچراخف را به مخاطراتی دچار کرده و در نظر کمیسر فوق العاده شورویهای قفقاز و رئیس حکومت بالشویک بادکوبه یعنی مسیو شائومیان مفتضح نماید زیرا در عمل با حکومت بلشویک روسیه همدست بودند» او همچنین سابقه ارتباط جنگلی ها را کمیجلوتر از این دانسته و میگوید: « همدست بودن جنگلی ها با بلشویکهای انزلی نمونه های بارزی داشت. بلشویک ها با طبقه زارع و کارگر ایرانی اظهار اخوت میکردند و در قید منافع امپریالیستی نبودند و با حزب مساوات قفقاز نیز همدستی داشتند. ( گیلک، 1371: 114 )
با وجود مذاکراتی که بین استوکس نماینده سیاسی انگلیس و نیکیتین با رهبران جنگل در آتشگاه صورت گرفت، توافقی حاصل نشد. به دنبال این تصمیم نیروهای بیچراخف همراه با نیروهای ژنرال دنسترویل به سوی گیلان حرکت و در جنگ منجیل ( 4 رمضان 1336 / 14 خرداد 1297 ) با شکست نیروهای جنگلی وارد رشت و انزلی شدند و از آنجا با کشتی به سوی باکو حرکت نمودند. (فخرایی، 1357: 132).
این نیروها حکومت شائومیان را برانداختند و حکومت هیئت مدیره بحر خزر را تحت نظر و نفوذ انگلیسیها بوجود آوردند. این حکومت چندان دوام نیافت و پس از فشارهایی که از سوی نیروهای عثمانی و انقلابیون بلشویک به آن وارد گردید منحل شد و پس از توافقی که بین نیروهای انقلابی روسیه و نیروهای عثمانی به رهبری مصطفی کمال پاشا به عمل آمد در 20 آوریل 1918 حکومت جمهوری کمونیستی آذربایجان رسما اعلام گردید و نیروهای اینگلیسی و دنیکین نیز به انزلی رانده شدند. در خلال زمانی که نبرد انگلیسی ها با نیروهای بلشویک و عثمانی جریان داشت، نیروهای جنگل پس از شکست منجیل به جنگهای پارتیزانی روی آوردند و علی الدوام به خطوط مواصلاتی انگلیسی ها به ویژه در امامزاده هاشم و سیاهرود حمله میکردند. نیروهای انگلیسی به منظور کاستن از فشار نیروهای جنگلی و کسب فرصت لازم برای به قدرت رساندن وثوق الدوله پیشنهاد صلح را مطرح نمودند. جنگلی ها که به علت اوضاع نامناسب گیلان و بروز قحطی در شرایط سختی قرار داشتند با آن موافقت کردند. انگلیسی ها پس از تثبیت نسبی موقعیت خود با روی کار آوردن وثوق الدوله مقدمات محو نهضت جنگل و انعقاد قرارداد 1919 را طراحی نمودند. زیرا بیم آن را داشتند، در صورت بقا، نهضت در آینده با نیروهای بلشویک متحد گردد. جنگلیها قرارداد1919 را «سند فروش ایران » مینامیدند و به شدت با آن مخالف بودند. ( فخرایی،1357 : 189).
لذا پس از مذاکراتی که بین نمایندگان وثوق الدوله مبنی بر تسلیم نیروهای جنگل انجام گرفت و به نتیجهای منتهی نشد انگلیسی ها طی نامه ای در تاریخ 8 فروردین 1298 با نیروهای جنگل اتمام حجت نمودند. نیروهای جنگل که با تسلیم حاج احمد کسمائی در موقعیت بدی قرار داشتند به منظور پیوستن به نیروهای دکتر حشمت از سفید رود عبور کرده به لاهیجان رفتند. اما فشار نیروهای قزاق و تعقیب هواپیماهای انگلیسی و تأکید عدم جنگ با نیروهای داخلی موجب عقب نشینی ممتد، پراکندگی و تسلیم دکتر حشمت گردید.(گیلک 1371 : 201 ).
میرزا نیز پس از مدتی جنگ و گریز در جنگلهای تنکابن و از دست دادن بسیاری از همرزمان خود به جهت موقعیت حسن خان آلیانی و دفع خطر نیروهای حاج احمد کسمائی به جنگلهای فومن بازگشت و به دوتن از همرزمان خود یعنی احسان الله خان و خالو قربان پیوست و قیام جنگل را دوباره مشتعل ساخت.به این ترتیب با حذف حاج احمد و دکتر حشمت احسان الله خان و خالو قربان موقعیت بالاتری را در نهضت کسب کردند. قدرت گیری مجدد نیروهای جنگل در نهایت موجب گردید تا احمد آذری از سوی دولت وثوق الدوله مأمور صلح با نیروهای جنگل گردد. مذاکرات به آنجا منتهی شد که موافقت گردید مادام که مجلس شورای ملی افتتاح نشده و تکلیف قرارداد معلوم نگردیده است عملیات خصمانه از هردو طرف موقوف و قواء جنگل با حفظ نفراتش باقی بماند در عوض جنگلی ها از مداخله به ادارات دولت خودداری و پادگان نظامیدولت در رشت برقرار و پیشوای جنگل از طرف دولت عهده دار امنیت فومنات باشد. (پناهی و مهرنیا،481:1391).
4-7- تشکیل حكومت جمهوري در گیلان
پس از توافق جنگليها با روسها، سران نهضت به رشت آمدند و در اين شهر اعلام حكومت جمهوري كردند. آنان ضمن انتشار اعلاميهاي با عنوان «فرياد ملت مظلوم ايران از حلقوم فداييان جنگل» به مفاسد دستگاه حاكمه ی ايران و جنايات انگليسي ها اشاره كردند. و در پايان نظريات خود را به شرح ذيل اعلام داشتند:
1- جمعيت انقلاب سرخ ايران، اصول سلطنت را ملغي كرده، جمهوري را رسماً اعلام مينمايد.
2- حكومت موقت جمهوري، حفاظت جان و مال عموم اهالي را به عهده ميگيرد.
3- هر نوع معاهده و قراردادي را كه قديماً و جديداً با هر دولتي منعقد شده است، لغو و باطل ميشناسد.
4- حكومت موقت جمهوري، همه اقوام بشر را يكي دانسته، تساوي حقوق درباره آنان قائل است و حفظ شعاير اسلامي را از فرايض ميداند.(http://www.aviny.com)
مرامنامه نهضت جنگلبه روایت ابراهیم فخرائی حاکی از مطالب ذیل است.آسایش عمومیونجات طبقات زحمتکش ممکن نیست مگر به تحصیل آزادی حقیقی و تساوی افرادانسانی بدون فرق نژادومذهب دراصول زندگانی وحاکمیت اکثریت بواسطه ی منتخبین ملت-پیشرفت این مقاصدرافرقه “اجتماعیون” بمواردذیل تعقیب مینمایند.
ماده اول:
- حکومت عامه و قواء عالیه در دست نمایندگان ملت جمع خواهد شد.
- قواء مجریه در مقابل منتخبین مسؤول بوده و تعیین آنها از مختصات نمایندگان متناوب ملت میباشد.
- کلیه افراد بدون فرق” نژاد” و"مذهب” از حقوق مدنیه به طور “مساوی” بهره مند خواهند بود.
- آزادی تامه افراد انسان در استفاده از قواء طبیعی خود.
- الغاء کلیه شئون و امتیازات.
- ماده دوم: حقوق مدنیه
- مصونیت شخص و مسکن از هر نوع تعرض و حریت اقامت و مسافرت
- آزادی فکر، عقیده، اجتماعات، مطبوعات، کار، کلام(بیان)
- هر یک از افراد ملت که بسن شصت سالگی برسد از طرف حکومت حقوق تقاعد خواهد گرفت و در مقابل آن ترویج ادبیات و اصلاح اخلاق جماعت را عهده دار خواهد بود.
- تساوی زن و مرد در حقوق مدنی و اجتماعی.
- ماده سوم: انتخابات
- انتخابات باید عمومیو متناسب و مساوی و مستقیم باشد.
- هر یک از افراد 18 ساله حق انتخاب کردن و 24 ساله حق انتخاب کردن و انتخاب شدن را دارا هستند.
- ماده چهارم: اقتصاد
- منابع ثروت از قبیل خالصجات، رودخانه ها، مراتع جنگلها، دریاها، معادن، طرق و شوارع و کارخانجات جزء علاقه عمومیاست.
- مالکیت اراضی با ملاحظه ی تأمین معیشت عمومیتا حدی تصدیق میشود که حاصل آن عاید تولید کننده شود.
- ممنوع بودن انحصار و احتکار ارزاق و سرمایه.
- تبدیل مالیاتهای غیر مستقیم به مستقیم تدریجاً
- ماده پنجم: معارف. روحانیت. اوقاف
- تعلیمات ابتدائی برای کلیه اطفال مجانی و اجباری است.
- تحصیلات متوسطه و عالیه برای اطفالیکه استعداد داشته باشند مجانی و حتمیاست.
- تبصره- محصلین در انتخاب هر فنی از فنون آزادند.
- انفکاک روحانیت از امور سیاسی و معاشی
- دیانت چون از عواطف قلبیه است باید مصون از تعرض باشد.
- ضبط و اداره کل اوقاف در دست عامه و تخصیص عواید آنها به مصارف عمومی