درک کردن (اعراف، ۱۷۹/ انعام، ۲۵)، اندیشیدن (حج، ۴۶) ، ترس و اضطراب (نازعات، ۸)، حسرت (آل عمران، ۱۵۶) و غیظ (توبه، ۱۵)، قساوت (زمر، ۲۲/ بقره، ۷۴/ مائده،۱۳) و غلظت (آل عمران، ۱۵۹)، غفلت (کهف، ۲۸) و گناه (بقره، ۲۸۴) و زیغ (توبه، ۱۱۷ و «فاما الذین فی قلوبهم زیغ» آل عمران، ۳؛ «فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم» صف، ۵) و کذب (نجم، ۱۱) و نفاق (توبه، ۷۷) و انکار (نحل، ۲۲) و ذکر و توجه (ق، ۳۷) و ایمان(حجرات، ۱۴. مجادله، ۲۲) و تقوا (حج، ۳۲. حجرات، ۳) و اطمینان (رعد، ۲۸) و آرامش (فتح، ۴) و خشوع (حدید، ۱۶) و رحمت و رافت (حدید، ۲۷) و لینت (زمر، ۲۳) و انس و الفت (آل عمران، ۱۰۳. انفال، ۶۳) و خوف خدا (انفال، ۲. مؤمنون، ۶۰) و میل به لهو و انحراف (تحریم، ۴. انعام، ۱۱۳) و مرض (بقره، ۱۰) و سلامت (شعرا، ۸۹. صافات، ۸۴) و صفات و کارهای متعدد و گوناگون دیگر که به تفصیل گذشت به خوبی می توان نتیجه گرفت که اصطلاح قلب در قرآن با قلب مادی کاملا متفاوت است و شاید بتوان گفت: قلب در هیچ کجای قرآن به معنی جسمانی آن به کار نرفته است؛ چرا که، اصولا هیچ یک از این کارها را نمی توان به اندام بدنی نسبت داد و حتی در بعضی صفات نادر مثل سلامت و مرض که می توانند صفات قلب مادی هم باشند قرائن محفوظه بخوبی نشان داده است که منظور از سلامت و مرض مفهوم مادی و جسمانی آن دو نیست بلکه جنبه های روانی و اخلاقی و معنوی مورد نظر است.
از سوی دیگر با دقت نظر در مفاهیم ذکر شده که همگی به نوعی از کارویژه های قلب به شمار می روند در می یابیم که همگی آنها در حقیقت حالاتی هستند که در قلب ریشه دارند لکن بروز و ظهور آنها در صادرات فعلی انسانها است و تمام این حالات در اعمال و تروک انسان ها و در حرکات و سکنات آنها تجلی می کند از این رو می توان با صراحت اظهار داشت که اعمال صادره از انسان و تمامی حرکات و سکنات او در حقیقت ترجمانی است از حالات قلب او.
از طرفی باید دانست قلب انسان مقر اعتقاد است و باور، که اعتقاد و باور خود نشأت گرفته از حب است و بغض. پس دلبستگی به یک امر موجب وابستگی به هم سنخ های آن از یک سو و گریز و پرهیز از متضادها و متعارض های آن از سوی دیگر است (پیدایش شکاف و تعارض جناحینی) از این حیث می توان مدعی شد که دو محبوب متعارض هرگز در یک دل نگنجند و برای نیل به یکی از آنها ناگزیر باید دیگری را از خانه دل بیرون کرد.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۳ـ۱) روح (نفس ناطقه)
در مورد روح نیز باید گفت آنچه برای اهل نظر از فلاسفه اسلامی ثابت شده، این است که غیر از اعضاء و جوارح و ابدان مادی، امر دیگری در باطن انسانها است که منشا احساسات و ادراکات و تعقلات و حرکات و سکنات و فعل و انفعالات ارادی و غیرآنها می باشد و آن همان نفس ناطقه و جان و روان آدمی است. و این امر نیز مسلم است که منشا ادراکات و تعقلات و احساسات و آثار و خواص دیگر در تمام موجودات یکسان نیست و نیز واضح است که هر یک از موجودات را آثار خاصی است که موجب امتیاز آنها از یکدیگر است. از این رو نفس ناطقه که روح انسانی است، از نظر فلاسفه مجزا و غیر از روح حیوانی است و غیر از قلب است زیرا قلب و روح حیوانی نوعی از اجسام و اجرام اند و با فساد بدن از بین می روند و آنچه باقی می ماند، روح انسانی و نفس ناطقه است. (حقانی زنجانی، فروردین۱۳۸۴: ۵۴)
روح حیوانی منشا حیات و حس و حرکت است و در تمام حیوانات هست و در تمام اعضاء بدن حیوان ها وجود دارد و روح انسانی امر لطیفی است که دلیل علم و ادراک انسان می باشد.[۱۱] بعضی روح را، نفس ناطقه می نامند و آن دو را مترادف گرفته اند (ملاصدرا، ۱۴۱۹ق، ج ۴: ۷۶) و بعضی دیگر روح و حیات را یکی دانند» ملاصدرا، ۱۴۱۹ق، ج ۴: ۷۷) همچنانکه مرحوم علاّمه طباطبائی (ره) آنجا که در مورد حقیقت مطلق روح سخن می گوید (طباطبائی، ۱۳۷۴، ج ۱۳: ۲۱۲) به معنای لغوی روح اشاره کرده و می افزاید روح در لغت به معنای مبدأ حیات و زندگی است که حیوان بوسیله آن احساس و حرکت را ارادی خود انجام میدهد. (طباطبائی، ۱۳۷۴، ج ۱۳: ۲۰۸)
بنا به تعریف لغوی «روح» می توان مدعی طبقه بندی روح در سه مرتبه شد چرا که هر آنچه در طبیعت حیات دارد از سه مرتبه «نباتی»، «حیوانی» و «انسانی » خارج نیست؛ بنابراین، تعریف ما از مراتب روح بدین قرار است:
۱ـ۳ـ۱) روح «نباتی» که منشا آن زندگی نباتی است و در بر دارنده قابلیت های زندگی نباتی است.
۲ـ۳ـ۱) روح «حیوانی» که منشا آن زندگی حیوانی است و در بر دارنده قابلیت های زندگی حیوانی است.
۳ـ۳ـ۱) روح «انسانی» که منشا آن حیات انسانی است و در بردارنده استعدادهای ذاتی و فطری انسان است.
بنا به تعریفی که از «روح انسانی» ارائه شد می توان گفت روح مجموعه ای است پیچیده مشتمل بر قوا و قابلیت هایی که خداوند متعال در نهاد آدمیان قرار داده و این قوا و قابلیت ها در هر جهتی تربیت شوند در همان جهت شکوفا شده و شاکله روح را شکل می دهند. پس در بیانی نمادین می توان گفت روح در حقیقت کشتزاری است که خداوند در اختیار بنی آدم قرار داده تا این کشتزار را به هر نحو که می خواهد مدیریت کند و در لحظه فرا رسیدن اجل، «من» انسان که در حقیقت همان روح او است، از بدن او مفارقت و به نشئه برزخ ورود می کند. به تعبیر دیگر می توان گفت روح انسان صحیفه ایست که بنی آدم به جوهر عمل در آن کتابت می کند و در لحظه فرارسیدن اجل هرآنچه در آن نگاشته است مضبوط و معین، محفوظ می ماند و تا روز رستاخیز همراه اوست و محاسبه بر مبنای نگاشته های این صحیفه است که صورت می گیرد.
بنابراین روح نیز از حقایق بسیطه ایست که به لحاظ رتبی شدت و ضعف می یابد و دارای قبض و بسط و سعه و ضیق می باشد.
-
- معرفت شناسی حیات طیبه ایمانی (ارگانیسم الهیت)
آنچه تا کنون مورد بحث قرار گرفت وجوه مشترک میان تمام انسان ها بود یعنی هر آنکس که در شاکله انسانی پا به عرصه وجود می گذارد به حکم خلقت تکوینی اش از این ابعاد وجودی برخوردار است و مدیریت این ابعاد تحت سیطره عقل است که انسان را در مسیر انسانیت راهبری می کند.
در اینجا با عنایت به آیه شریفه «من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مومن فلنحیینه حیاه طیبه و لنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون»[۱۲] و نیز بر پایه توضیحاتی که پیش از این درباره دین حنیف و رابطه آن با انسان داده شد به بررسی نقش «اسلام، ایمان و تقوا» که «راهگشا، راهنما و سرعت بخش» در طی طریق انسانیت و الهیت هستند ـ به این معنا که عقل را به نحوی موثر در این مسیر یاری می کنند ـ می پردازیم.
۱ـ۲) اسلام و ایمان
ابتدا لازم است در مورد دو مفهوم «اسلام و ایمان» و رابطه میان این دو توضیحاتی ارائه کنیم.
اسلام در معنای فقهی آن عبارتست از اعمال ظاهره ای که ریشه در شریعت الهی داشته و فرد پس از اقرار زبانی به شهادتین، نسبت به ترک منهیات و عمل به واجبات آن ملزم می شود. پس اقرار زبانی به شهادتین در حقیقت ورود به جرگه مسلمانی است و امری است مجزای از حقیقت اسلام. از این رو در مورد آیه شریفه «ان الدین عند الله الاسلام» (آل عمران، ۱۹) باید گفت در اینجا منظور نظر، کلیت دین و حقیقت اسلام است حقیقتی که در وهله اول به مثابه یک وجود خارجی است و آدمی با التزام عملی هرچه بیشتر به مقتضیات این شریعت آن را در وجود خود مستحیل می کند و در صورت انطباق تام اعمال آدمی با مطلوبات شرعی، انسانی مرادف با اسلام رقم می خورد بدین معنا که تمامی صادرات فعلی او و حرکات و سکنات او موافق با شریعت قدسی و رضای الهی می شود که البته نیل به این معنا نیازمند «جهاد اکبر»[۱۳] و سایر مقتضیات خطیره است. (بسیط بودن مفهوم اسلام در ربط با انسان)
اما باید دانست ورود به جرگه مسلمانی از همان آغاز همزاد با مفهومی است به نام ایمان و ایمان مفهومی است ناظر بر نادیدنی ها که از آن تعبیر به «غیب» می کنند. (خدا، برزخ، معاد، دوزخ و بهشت و روح و ملک و قلوب نابینا و …) ایمان در حقیقت موتور محرکه ای است که موجب می شود اعمال انسان دائر مدار این مفاهیم غیبی باشد تا در نتیجه آن، افعالی که وفق شریعت ربوبی و مطابق با فطرت الهی بشریت است در این مدار تجلی کند و هرچه ایمان راسخ تر و نفوذ آن در قلب بیشتر باشد تجلی اعمال دائر مدار شریعت نیز بیشتر است. (بسیط بودن مفهوم ایمان در ربط با انسان)
اینها همه از مقتضیات دین حنیفی است که همان فطرت الله است و خلق انسان بر مبنای آن صورت گرفته و از همین روست که می گویند «بین اسلام و ایمان تلازم در مفهوم وجود دارد و شرعاً ایمان بدون اسلام و اسلام بدون ایمان هر دو از درجه اعتبار ساقط هستند. چه ایمان عبارتست از تصدیق قلبی و اسلام عبارتست از طاعت و انقیاد ظاهر.» (دهخدا، ۱۳۶۱: ذیل واژه اسلام)
۲ـ۲) تقوا[۱۴]
تقوا یکی از مفاهیم کلیدی در آموزه های شریعت اسلام است و چه بسا کنه و لب معارف دین باشد که از رهگذر آن آنچه در ابتدا غیب می نمود و نیازمند ایمان و باور بود به عیان و با چشم دل شهود می شود. اما اینکه چه مرتبه ای از تقواست که موجب بینایی دیده دل می شود در ادامه تبیین خواهد شد.
معنای تقوا کما بیش بر همگان رو شن است و تمام تعاریف ارائه شده در باب تقوا دائر مدار یک مفهوم اساسی است که عبارت است از «اتیان به واجبات و ترک محرمات». اما آنچه ما در این مقام مدعی می شویم این است که مفهوم ذکر شده مربوط به پایین ترین سطح از سطوح تقواست و البته در همین مرتبه نیز مراتبی مندرج است.
چنانچه فرمایش امیر المومنین علیه السلام که: «اتق الله بعض التقاه و ان قل واجعل بینک و بین الله سترا و ان رق» (علی بن ابی طالب علیه السلام، ۱۳۸۲: حکمت ۲۴۲) موید همین نگاه است و مضمون آن این است که تا آنجا که می توانید در جهت پرواپیشگی تلاش کنید هرچند اندک باشد؛ و میان خود و خدا حریمی از حیا قائل شوید هرچند که این حریم ناچیز و رقیق باشد و این معنا را آیه ای از قرآن نیز تایید می کند:
«فاتقوا الله ما استطعتم و اسمعوا و اطیعوا و انفقوا خیرا لانفسکم»[۱۵] (تغابن، ۱۶)
۱ـ۲ـ۲) تقوا و رابطه آن با عقل و ایمان
همچنانکه ذکر شد جایگاه ایمان قلب است لکن ایمان از دو راه جزء واردات قلبیه می شود:
الف) باور و اعتقاد. به این معنا که انسان بدون نیاز به دلیل و برهان مولفه های ایمانی را موافق فطرت خود یافته و آنها را به مثابه واردات قلبیه می پذیرد و افعال خود را وفق موازین ایمانی انجام می دهد.
ب) استدلالات و استنتاجات عقلی. به این معنا که انسان با تمسک به رسول باطن، ادله عقلی وجود مبدا و معاد و حساب و کتاب و … را دریابد و به آنها مایل شود به گونه ای که این صادرات عقلیه به واردات قلبیه بدل شوند یعنی آنگاه که انسان اصول اعتقادی را با قلم عقل بر صفحه دل بنگارد آن اصول جنبه کاربردی یافته و واردات قلبیه تبدیل به صادرات عملیه می شود. وگرنه صرف دانستن اصول اعتقادی موجب تجلی آنها در عمل نخواهد شد.
زمانی که ایمان در خانه دل منزل کرد، اثرات ایمان در افعال صادره از فرد مومن تجلی می کند که این مرحله نقطه آغازی است برای تقوا. به همین دلیل است که برخی علمای دین و اساتید اخلاق اسلامی تعریفی جامع تر و دقیق تر از آنچه ذکر شد ارائه می کنند که محدود به حدی نیست و تمام مراتب تقوا را شامل می شود. این تعریف عبارت است از:
«ایمان مستمر و عمل مکرر» یعنی به دنبال «ایمان مستمر و عمل مکرر» تقوا نیز در زمره واردات قلبیه قرار می گیرد.
پر واضح است که در این تعریف ایمان مقدم بر عمل است و نقش ایجابی و زمینه سازی برای عمل دارد و مراد از عمل نیز عمل صالح مقبول است که منشا آن ایمان به مبدأ و معاد و ذات ربوبی پروردگار است. همچنین بنا بر این تعریف برای تقوا حدی مضبوط و معین نیست چراکه موضوع تقوا ذات لایتناهی الله است و در هر مرتبه ای از تقوا فرد مومن حداقل برای حفظ آن مرتبه و ورود به مرتبه بالاتر نیازمند ایمان و عملی متناسب با آن مرتبه است.
۲ـ۲ـ۲) تقوا و رابطه آن با قلب و عمل
در توضیحاتی که ذیل عنوان قلب آوردیم به این اصل تصریح کردیم که تمام افعالی که از انسان سر می زند ریشه در قلب دارد و حالات قلبی انسان منشأی است برای صدور افعال. در توضیح این مورد باید گفت که قلب انسان ملایمات و منافراتی دارد که منشا آنها علقه ها و پیوندهای دل است که این پیوندها یا در راستای حب به خداست یا در راستای علقه به غیر خدا و هر یک از آنها در قلب سیطره یابد اعمال صادره از انسان ملایم با آن خواهد بود و نسبت به جناح مخالف آن منزجر و منافر. البته حالت سومی را نیز می توان متصور شد و آن اینکه قلب نسبت به هیچ یک از طرفین گرایش نداشته باشد که در این صورت مصداق آیه شریفه «مذبذبین بین ذلک لا الی هولاء و لا الی هولاء» (نساء، ۱۴۳) محقق می شود و با توجه به ادامه آیه که می فرماید «و من یضلل الله و لن تجد له سبیلا» احتمال قرار گرفتن چنین افرادی در مسیر ضلالت فزونی می یابد. بنا بر این اگر ایمان در قلب رسوخ کرده باشد عمل صادره از آن متناسب با ایمان و آراسته به تقوا خواهد بود.
از سوی دیگر اعمالی که از انسان صادر می شود یا تروکی که انسان از انجام آن سر باز می زند نیز اثر مستقیم بر حالات قلب دارد یعنی اگر در اثر هواهای نفسانی اعمالی مغایر با حالات ایمانی قلب صادر شوند یا اعمالی موافق با حالات ایمانی باشند ولی ترک شوند؛ این فرایند اثر تخریبی بر قلب داشته و اگر از ناپرهیزی ها استغفار نشود و تداوم یابد موجب موت قلب و زوال ایمان خواهد شد. چنانکه از امام علی علیه السلام مرویست «خلو القلب من التقوی یملؤه فتن الدنیا» (اللیثی الواسطی، بی تا: ۲۴۳) و «من قل ورعه مات قلبه» علی ابن ابی طالب علیه السلام، ۱۳۸۲: حکمت ۳۴۹) و موارد عدیده دیگر از جمله «الحسد یاکل الایمان کما یاکل النار الحطب». (الحر العاملی، ۱۴۱۴ق، ج ۱۵: ۳۶۵)
اما این معادله روی دیگری نیز دارد و آن اینکه اعمال ملایم با ایمان موجب احیای قلب و عمران آن می شود چنانکه در فرازی از صلوات مبارکه شعبانیه که منسوب به امام زین العابدین علیه السلام است این هر دو اصل مورد تایید قرار می گیرد که عمران قلب منوط به طاعت الله است و خسران قلب به دلیل نافرمانی اوست. و طاعت و نافرمانی هر دو در اعمال تجلی می کند.[۱۶]
قاعده کلی اینکه فعل و ترک انسان چه حسنه و چه سیئه تاثیر گذار بر قلب است و در قلب انعکاس دارد و تکرار فعل و ترک موجب رسوخ در دل و تبدیل آن به صفات و ملکات می شود. (خواه ملکات رذیله یا ملکات فاضله)
۳ـ۲) اثرات متقابل مولفه های ایمانی
مولفه های ایمانی همچون تقوا، عمل و ایمان تاثیرات و تاثرات مستقیم و حقیقی بر یکدیگر دارند که در زیر اجمالا مورد بررسی قرار می گیرد.
۱ـ۳ـ۲) اثر ایمان بر عمل
ایمان بر عمل اثری حدوثی دارد یعنی پس از اینکه ایمان در دل رسوخ کرد اعمالی هم سنخ با روح ایمانی از انسان صادر می شود چرا که دل ظرف ایمان است و ایمان ایجاد حب و وابستگی می کند و ملایمات و منافرات قلب نسبت به اعمال ایجاد می شود.
۲ـ۳ـ۲) اثر عمل بر ایمان و تقوا
عمل بر ایمان اثر حدوثی ندارد بلکه اثر بقایی دارد یعنی اگر انسان همسو با ایمان عمل کند این اعمال موجب تثبیت ایمان در قلب است (کلینی، ۱۳۶۵ ج۲، ص۳۸،ح ۶) و ایمان از حالت به ملکه تبدیل می شود. این در حالی است که عمل نسبت به تقوا اثر حدوثی دارد و تکرار عمل با محوریت تقوا موجب پیدایش ملکه تقوا در قلب است و ملکه تقوا زیربناست برای انسانیت و الهیت و موجب آراستگی نفس به فضایل و آراستگی قلب به مقامات معنویه است.
۳ـ۳ـ۲) اثر ایمان و عمل بر روی تقوا
تقوا محصول ایمان مستمر و عمل مکرر است که ذکر آن رفت.
۴ـ۳ـ۲) اثر تقوا بر روی ایمان
تقوا دلبستگی و پیوستگی قلب به معنویت (ایمان) را پابرجا می کند بنابراین اولین اثر تقوا بر ایمان تثبیت ایمان در قلب است.[۱۷] (شیخ صدوق، ۱۳۶۲: ۹) چنانچه امام حسین علیه السلام در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه عامل ثبات ایمان چیست می فرمایند: «الورع» (شیخ صدوق، ۱۴۱۷: ۳۶۵) یعنی اگر ایمان تحصیل شود ولی با تقوا حمایت نشود ایمان در معرض زوال قرار می گیرد و اگر هم زائل نشود سطحی و خدشه پذیر خواهد بود.[۱۸](من قل ورعه مات قلبه)