دوستت می دارم و بیهوده پنهان می کنم / خلق می دانند و من انکار ایشان می کنم
عشق بی هنگام من تا از گـریبان سر کشید، / از غم رسوا شدن سر در گریبان می کنم
دست عشقت بند زرین زد به پایم، این زمان / کاین سیه کاری به موی نقره افشان می کنم
سینهی پر حسرت و سیمای خندانم ببین: / زیر چتر نسترن، آتش فروزان می کنم
دیده بر هم می نهم تا بسته ماند سرّ عشق / این حباب ساده را سرپوش توفان می کنم!
این من و این دامن و این مستیی آغوش تو / تا چه مستوری من آلوده دامان می کنم
دست و پا گم کرده و آشفته می مانم به جای / نعمت وصل تو رااین گونه کفران می کنم
ای شگرف ای ژرف، ای پر شور، ای دریای عشق! / در وجودت خویش را چون قطره ویران می کنم
تا چراغانی کنم راه تو را، هر شامگاه / اشک شوقی، نو به نو، آویز مژگان می کنم
زان نگاه کهربایی چاره فرمان بردن است / هر چه می خواهی بگو! آن می کنم، آن می کنم
( مجموعهی اشعار، خطی ز سرعت و از آتش، شعر دوستت می دارم، صفحه ۵۴۶ )
تصاویر تسلیم، وصل و اعتراف به عشق درونمایهی غزل « دوستت می دارم » را شکل بخشیده و به زعم نگارنده غزل بر اساس ضرب المثل معروف :
« عشق پیری چون بجنبد سر به رسوایی زند»
و یا این بیت خواجهی اهل راز که فرموده است:
« پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
وان راز که در دل بنهفتم به در افتاد »۹
سروده شده است.
این مدعا به اعتبار تعابیری چون ” عشق بی هنگام و موی نقره افشان که استعاره از موی سپید است ” بیان می شود، ” حباب ساده ” استعاره از سرّ عشق، ” توفان ” استعاره از شور عشق، تشبیه ” عشق ” به ” دریا ” در ژرفی و پرشوری و حل شدن در وجود محبوب به شکل قطره ای که در اوج دریا مستور می شود، تصویری ” زیبا و مخیل از تشبیه ” اشک چراغ “، ” آویزان بودن بر مژگان ” و تعبیر آن به ریسه های چراغانی و سپس بیان تسلیم در برابر خواست معشوق در بیت پایانی :
زان نگاه کهربایی چاره فرمان بردن است
هر چه می خواهی بگو! آن می کنم، آن می کنم
نمونهی دیگری از تصاویر ساخته شده از حس تسلیم توسط شاعر است. حیا در این شعر این گونه به تصویر کشیده شده است:
دانه دانه، سرخی و سبزی
دانه دانه سرخی و سبزی / پر ستاره کرده فضا را
شعله شعله، گرد سرم بین / رقص تند دایره ها را
آفتاب و آینه بازی / چابکی به آینه تازی
نی عجب اگر که ببندد / چشم عقل عقده گشا را
سینه از شمیم نفس بُر/ آن چنان فشرده که گویی
عود سوز معبد « شیوا » / عطر بیز کرده هوا را
-تشنه تشنه تشنه، گیاهم / ساقه ساقه ساقه، تن من
قطره قطره قطره، بنوشد / ابر عطر و نور و صدا را
بازوان ملتمس من / با غرور پیکرت امشب
بسته بر بلندِ صنوبر/ ساقه های مهر گیا را
مست و مست و مست و خرابم / دیگرم نه تاب و نه یارا
تا به روی خواهش عریان / بر کشم حریر حیا را
ماهیان قرمز خونم / در عبور از این رگِ پُر می
می برند سوی عصب ها / نشئهی سکوت و رضا را
فارغ از نسیم تفکر/ آبگیر خفته ی ذهنم
می دهد امان غنودن / جانِ از شکنجه رها را
لحظه ایستاده ز رفتن / در مِهِ فشرده ی مستی
من درون مشت فشردم / ساکنِ رونده نما را
( مجموعهی اشعار، خطی ز سرعت و از آتش، دانه دانه، سرخی و سبزی، صفحه ۵۶۳ )
ابتدای غزل با تصویر های تخیلی از بازی های کودکانه آغاز می شود، تصویر خیال انگیز شعله های سرخ و سبز و رقص آن ها بالای سر شاعر، انعکاس نور آفتاب در آینه و به تعبیر شاعر ” آینه بازی ” و دنبال تصویر منعکس شده چابکی کردن و در پی رفتن به زعم او تعجبی ندارد اگر چه عقل را بسته می نماید، چه این که به دنبال تصویر انعکاس نور دویدن برای کودکان بازی و برای بزرگسالان نقصان عقل دانسته می شود. تشبیه ” سینه ” به ” عود سوز معبد شیوا ” که ” شمیم نفس بُر” را چون عطر در فضا می پراکند تشبیه خود به ” گیاه ” در تشنگی و ” تن ” به ” ساقه ” در نازکی و شکنندگی و نوشیدن قطره قطره از ابری که بارش آن عطر است و نور و صدا، نشانهی ضعف در ترکیب ” بازوان ملتمس ” برای زن و نشانهی قوا در ترکیب ” غرور پیکر ” برای مرد، تشبیه ” بالای مرد ” به ” صنوبر” و ” دستان خود” به ” مهرگیا ” که بر بلندای صنوبر بسته می شوند و اشاره به عدم توانایی و تاب آوردن در برابر محبوب و حفظ ” حیا ” تعبیر” عریانی ” به “خواهش ” و تشبیه ” حیا ” به ” پردهی حریر” در بیت:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
مست و مست و مست و خرابم دیگرم نه تاب و نه یارا
تا به روی خواهش عریان بر کشم حریر حیا را
تشبیه ” خون ” به ” ماهی ” در قرمزی و ” شناوری ” و باز تشبیه ” خون ” به ” مِی ” در سرخی و گلگونی و اظهار حس رضا و تسلیم که از طریق خون به سوی عصبها روانه می شود نیز به تبع آن فراغت از تفکر و خفتن ذهن که با تشبیهاتی لطیف ” تفکر” را به ” نسیم ” و ” ذهن ” را به ” آبگیر” مانند کرده است فرصت آسودن و خفتن را برای جان شیفتهی از بند فراق رها شده محیا می کند ” ایستایی لحظه از رفتن ” حسامیزی شاعر در بیان سکون و قرار است، تشبیه ” مستی ” به ” مِه فشرده ” و نیز در ادامه آن حسامیزی ِ” فشردن لحظه در میان مشت ” بیانگر حس رضایت زن در تسلیم وجود خویش است. عبارت ” ساکن رونده نما ” استعاره از ” مِه ” است و مجموع تصاویر مخیل شاعرانهی سیمین در این شعر با این استعاره به پایان می رسد .
به تصویر کشیدن خواهش های نفسانی و نیازهای اروتیک در شعر« ‘’ اوی ‘’ من » سیمین، روح دوگانهی زنی را در کش و قوس پاسخ گفتن به خواهشها و حیا پیشه کردن ترسیم می کند اگرچه به زعم برخی « احساس گسترش محبت و عشق یکسان بر همهی انسان ها و عمومی کردن آن را»۱۰ نیز بیان میدارد.
« اوی » من
انگار گربه ملوسی / خوابیده روی دامن من
خودکام و راضی و تن آسان / گرمی دوانده در تن من
انگار آفتاب آبان / مطبوع و گرم و پر نوازش