نقد: آنچه شایان توجه به نظر میرسد عبارت است از اینکه مبنای فلاسفه درباره عالم ماده، وحدّت آن است؛ یعنی میگویند: عالم ماده فقط یک عالم است و تعدد در آن راه ندارد.(همان، ص۱۵۸و۱۵۴)
با توجه به آنچه که در این قسمت بیان شد، سه نکته روشن است:
اول اینکه ادّله ابطال تناسخ در این عالم طبیعی را ابطال میکنند و توان ابطال انتقاال نفس به عوالم دیگری مثل عالم عقول، عالم مثال و عالم طبیعی دیگری غیر این عالم را ندارند. البته باید توجه داشت که برخی شارحان حکمت متعالیه، این تعبیر ملّاصدرا را به معنای انتقال نفس به عالم «مثال» گرفتهاند که از جهاتی صحیح به نظر میرسد. اما عبارات ملاصدرا به گونهای عام است که انتقال نفس به همه عوالم هستی، اعم از جهان ارواح، جهان عقول، جهان مثال و جهانی مادی غیر عالم طبیعی خودمان را شامل میشود.
دوم اینکه ملّاصدرا با توجه به مبانی فلسفی خود درباره تشکیک وجود، نفس شناسی، و هستی شناسی عوالم هستی، ادلّه دیگران را ناقص و نادرست، و نظریه خود را صحیح دانسته است.(ر.ک-سید محمد حسین طباطبائی)
در توضیح این نکته باید گفت: اشکالات متعددی مثل دوری بودن برهان تناسخ
موجب شده است که عدهای از متکلمان فابل به تناسخ شوند؛ زیرا دلیلی قاطع و یقینی بر ابطال آن نیافته و بلکه موارد فراوانی از آیات و روایات را به عنوان مؤیّد و تأکید آن تلقّی کردهاند. (صدرالدین شیرازی، ۱۳۷۸، ج۸، ص۳۳۹)
دیگر به نقلی بودن ابطال آن گشتهاند.(صدرالدین شیرازی،۱۳۷۸ ، ج ۹، ص۲۰۸)
اما ملّاصدرا با پی ریزی مبانی و مباحث مهم هستی شناختی و جهان شناختی، توانست برهان اقامه کند که نه تنها اشکالات براهین سابق را نداشت، بلکه رویکردی نوین برای اثبات معاد و رجعت به شمار میرفت.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
سوم اینکه اشکالات عمده اهل تناسخ در پیش فرضهای نادرست آن درباره مسائل فلسفی نهفته است، اما با توجه به مهمترین نکات مربوط به آن در اینجا صحیح به نظر میرسد:که تا کنون مورد بررسی قرار گرفتهاند، این است که همه آنها جهان هستی را را فقط در دو عالم منحصر میدانند: عالم ماده و ملک، و عالم عقلی و ملکوت. ملاصدرا این اشکال را تحت عنوان «حکمت مشرّقی»در مشهد سوم کتاب الشواهد الربوبیه، اینگونه مطرح کرده است:
۴-۲۵-مبانی فلسفی نادرست تناسخ
۱-انحصار عوالم در دو جهان مادی و عقلی.
مهمترین اشکال قایلان به تناسخ که تا کنون مورد بررسی قرار گرفتهاند،این است که همه آنها جهان هستی را فقط در دو عالم منحصر میدانند: عالم ماده و ملک، و عالم عقلی و ملکوت.
ملاصدرا این اشکال را تحت عنوان«حکمت مشرقی» در مشهد سوم کتاب الشواهد الربوبیه، اینگونه مطرح کرده است.
مبنای این سخن و شبیه آن بر انحصار نشئههای وجود انسان در دو نشئه حسی و عقلی استوار است و عدم توجه آنان به نشئه اخروی (مثالی) - غیر از نشئه عقلی- آنان را مطرح کردن عقاید باطلی در قالب تناسخ واداشته است.
(صدرالدین شیرازی، ۱۳۷۸، ص۳۱۲)
حتی پیش از ملاصدرا، عرفای مسلمان نیز به این خطای اساسی توجه کرده و آن را مورد نقد و طرد قرار دادهاند. در واقع، این همه قصهپرازی به دلیل جهل نسبت به عالم برزخ و مثال پدید آمده است. این سه عالم همان نشأت سهگانهای هستند که عرفا نیز از آن سخن گفته و آنرا تثبیت کردهاند. با این فرق که آنان عواملی پیش از سه عالم را مطرح کردهاند و تعابیر متفاوتی برای بیان این عوالم دارند و معتقدند مرگ در حقیقت، انتقال نفس از نشئه طبیعی به نشئه اخروی و برزخی است.(صدرالدین شیرازی،۱۳۷۸ ، ج ۹، صص۲۱۲ و ۱۹۵ و ۹۷ و ۳۰)
۲-امتناع تجرّد نفس:
از مهمترین موارد لغزش قایلان به تناسخ، که آنهارا به این نظریات بیاساس سوق داده، قایل شدن به عدم تجرّد نفس و به عبارت صریحتر، مادی بودن نفس است، چه آنان که به مطلق تناسخ با هریک از اقسام آن قایلند و به طور مطلق نفس را مادی میدانند. (همان ، ج ۹، ص۷)
و چه فلاسفه که نفوس متوسط رامادی دانسته، به اتصال آنها به اجرام فلکی قایلند، چنین مبنایی آنها را به سوی تناسخ سوق داده است. اما با تکیه براهین قاطع تجرّد نفس، دیگر به توجیه تناسخی کمال نفس نیازی نیست.
(صدرالدین شیرازی،۱۳۵۴ ، ج ۹، ص۷ و ج ۸، ص۳۰۲)(همان، ۱۳۵۴،ص ۴۳۷)
۳- فرق معاد با تناسخ:
یکی دیگر از عوالم اصلی گرایش به تناسخ، عدم تفکیک میان رجعت یا معاد، تناسخ است. حتی بعضی به دلیل ناتوان بودن از تفکیک این دو امر از یکدیگر، قایل شدهاند به اینکه «رجعت» همان «تناسخ» است و به همین دلیل، شیعیان علیبنابیطالب (علیهالسلام) را به عقیده تناسخ متّهم کردهاند. معتقدان به تناسخ علاوه بر خلط میان رجعت و تناسخ، میان معاد و تناسخ نیز خلط کرده و معاد را تناسخی دانستهاند که شرّع مقدّس بدان تصریح و تأکید کرده است. ملاصدرا به این مسأله پاسخ داده و به نقد مبانی آن پرداخته و در این بررسی، فرق آن دو را تبیین کرده است.
(صدرالدین شیرازی،۱۳۷۸ ، ج ۹، ص۷ و ج ۸، ص۲۰۸و۳)(سبحانی،۱۴۱۹، ص۲۹۴و۲۳۴)
۴-۲۶-تناسخ ملکوتی
صدرالمتألهین بیان میکند بین تناسخ مصطلح و معاد جسمانی و تجسم اعمال، فرق روشن و واضحی است زیرا وقتی نفس در اثر حرکت جوهری دچار تحول شده و از عالم طبیعت به عالم آخرت حرکت نموده و ملکات و احوال و افکار مختلفی را کسب کرده است، در جهان آخرت به صورتهایی که مناسب با افکار و اخلاق مکتسب است در میآید و این مسأله، مخالف برهان و آیات و روایات نیست پس به این “معنا تناسخ ملکوتی"، همان تجسم اعمالی است که در اسلام بدان تصریح شده و اهل کشف و شهود هم به آن رسیدهاند. زیرا در معاد جسمانی، نفس به بدن دیگر تعلّق نمیگیرد .و اشکال رجوع از فعلیت به قوّه و از کمال به نقص لازم نمیآید تا تناسخ مصطلح باشد بلکه نفس با بدن و صورتی که حاصل اعمال و افکار اوست، محشور میگردد و همه فعلیتهایی را که کسب کرده، داراست و هیچ کدام نابود نشدهاندو همه آنچه که انجام داده برای او حاضر است. مولوی گوید:
سیرتی کان در نهایت غالب است هم بر آن تصویر، حشرّت واجب است
حشرّ تو بر صورت اعمال توست هرچه بینی نیک و بد، احوال توست
۴-۲۶-۱-اثبات عقلی تناسخ ملکوتی:
برای اثبات عقلی تناسخ ملکوتی (یا همان تجسم اعمال)، باید به مبانی حکمت متعالیه ملاصدرا توجه کرد، عمدهترین اصولی که در اثبات آن باید ملاحظه شود:
اصالت وجود، حرکت جوهری، جسمانیه الحدّوث و روحانیه البقاء بودن نفس، و اتحاد عاقل و معقول یا اتحاد عالم و معلوم است.
با ملاحظه این اصول میتوان گفت: همچنانکه در مباحث اتحاد عالم و معلوم اثبات شده است نفس عالم با خود علم متحدّ میشود و نه با معلوم خارجی، زیرا علم، با لذت نفس است و متعلّق خارجی، معلوم بالعرض آن.
در اتحاد علم و عمل با نفس هم همینگونه است، یعنی نفس با صورت علمی و عملی خود متحدّ میشود و وقتی که این اتحاد در صقع ذات انسان رسوخ یافت، ملکه نفس شده و زایل نمیگردد بلکه با او محشور میشود.
از طرف دیگر، صورت عملی اگر بخواهد مجسّم گردد، بصورت خوب و بد، زشت و حسن و قبیح درمیآید.
بنابراین اگر کسی خلقی از اخلاق حیوانی را در خود پرورش داده است، آن خلق و خو، ملکه او شده و با جان و نفس انسان متحدّ گردیده و همین خلق به منزله نفس مدّبر او بدنش را تدبیر میکند، همینطور این خلق، فصل مقوّم او شده و او را به صورت حیوان جلوه میدهد زیرا تمیّز و تحصّل یک چیز به فصل مقوّم آن است، در نتیجه این خلق که هم اینک فصل ممیز او شده و بالفعل با او متحدّ است بدن انسان را مطابق با خواسته خود پرورش داده و میسازد زیرا عامل، با عمل خود متحدّ است و اندیشه با اندیشنده، و عقل عملی نیز شأنی از شئون عقل نظری است.
بنابراین انسان با نیّات خود نیز متحدّ است و هر اندیشه و نیّتی که دارد بیرون از جان و هویّت او که نفس اوست، نمیباشد. زیرا چنانکه اشاره شد انسان در مرتبه عقل نظری با علم و افکار و اندیشههای خود متحدّ است و در مرحله عقل عملی، با نیات و اعمال و اخلاق خود؛ پس انسان “در تناسخ ملکوتی ” همه خصوصیات جنسی و فصلی خود را داراست و چیزی از دست نمیدهد بلکه دائماً در حرکت بوده و از قوّه به فعلیت میرسد و و دائما بدست میآورد و در این حرکت، یا در جانب رذایل به فعلیت میرسد و یا در جانب فضایل، اما در هر حال مشغول ساختن خویشتن خویش است و «ناطق»، فصل نهایی او نیست، بلکه فصلهای جدید و صور تازه روی آن میاید که صدرا از این حقیقت به لبُس بعد ازلبُس تعبیر کرده است.
در دیدگاه صدرا، اگر فردی همه استعداد و توان خود را در راه کسب حرام صرف کند، صورت بهیمی و جانوری به خود میگیرد و این مطلب به آن معنی نیست که صورت نوعیه قبلی خود را از دست داده و فصل جدیدی کسب کرده است بلکه همه فصول و اجناس قبلی را همچنان داراست.
اما علاوه براین فصول، فصل خوک شدن را نیز مثلاً، روی صورتهای قبلی کسب کرده است و هم اینک او حیوان ناطقی است که خوک یا فرشته شده، پس انسان، حقیقتی است که تحت آن، انواع گوناگون مندرج است که از یک نظر او را نوع متوسط میکند و از جهتی جنس ؟سافل.(صدرالدین شیرازی،۱۳۷۸ ، ج ۹، صص۲۰ و ۱۹)
در حکمت متعالیه صدرا، انسان به زیبایی تمام معرفی شده است و همین انسان شناسی دقیق در فلسفه او منجر به تصویر و شناخت صحیحی از سیر جوهری و تکامل ذاتی انسان گردیده است.
به نظر ملاصدرا، انسان موجودی است که دارای مراتب تشکیکی است، یک مرحله او بدن طبیعی اوست که همه انسانها از این هیکل مادی و طبیعی برخوردارند. مرحله دوم او، بدنی است که شب و روز با اعمال و رفتار و اندیشههای خود مشغول ساختن آن است و مرحله دیگر او تجرّد اوست که مرحله نهایی نفس انسانی است.
نفس در مرحله حدّوث یعنی در مرتبه نخست جسمانیه الحدّوث است که در اثر حرکت جوهری، نشأت و اطوار مختلفی را طی میکند و در هر مرحلهای کمالی را کسب می کند. حال اگر نفس در این حرکت ذاتی و جوهری، صورتهای حیوانی و سبعی و بهیمی و یا ملکی را بگیرد، و نه تنها محال نیست بلکه اطواری است که اصحاب کشف و شهود و روایات و براهین عقلی بر آن دلالت دارند.
علامه طباطبائی میفرماید:
اگر فرض کنیم که صورت انسان، تغییر یافته و به صورت نوعی دیگر مثلاً میمون و خوک در آمده این صورت جدید، صورتی است که روی صورت قبلی آمده است. بنابراین فرد، انسانی است که خوک شده و یا به صورت میمون درآمده است که مسخ شده است نه اینکه انسانیّت او باطل شده و به جای آن، صورت خوک یا میمون قرار گرفته است؛ پس این فرد انسانس است که مسخ شده است نه اینکه انسانیّت خود را از دست داده باشد.
(طباطبائی،۱۳۶۶، ص۲۱۰)
صدرا برای تبیین بیشتر تناسخ ملکوتی و ابطال تناسخ ملکی، نشأت وجودی انسان را به سه نشئه و مرحله تقسیم میکند:
۱-نشئه حس و طبیعت.
۲-نشئه مثال.
۳-نشئه عقل.
وی معتقد است انسان در عالم دنیا مسیرهای متعددی را میپیماید و در سیر و سلوک علمی و عملی، بدن باطنی خود را ساخته و با آن محشور میشود.
به نظر صدرا انسان، نوع اخیر نیست بلکه نوع متوسط است و در تحت آن، انواع فراوانی قرار دارد که در روز قیامت و معاد، یکی پس از دیگری ظهور میکند.
بنابراین، افکارو عقاید و اخلاق انسان او را به یکی از منازل بهیمی، سبعی، شیطانی و یا فرشتهخویی رهنمون میسازد، یعنی مثلاً انسانیکه به دنبال توطئه و دسیسه برای دیگری است اینگونه نیست که صورت او شیطانی و سیرت و باطن او انسان باشد، بلکه حقیقت او شیطان میشود و آن کس که حلال و حرام دین را رعایت نمیکند و همت او بطن و شکم اوست به صورت عمل و اندیشه خود مجسم میشود این تحول از عالم ماده به برزخ و از آنجا به معاد و کسب صور گوناگون، تناسخ باطل و مصطلح نیست بلکه تجسم اعمال و تناسخ ملکوتی است و بیانگر این حقیقت است که حقیقت انسان در گرو افکار و اعمال اوست.
«کل نفس بما کسبت رهینه» هر نفسی در گروآنچه کسب کرده است، میباشد.