« چنانکه می دانیم، این عقیده خلاف عقاید قرآن و تعالیم اسلام است واساساً عصمت انبیاء ثابت ومسلم است».
پس آیا ما به شما گوش خواهیم گرفت که مرتکب این شرارت عظیم بشویم و زنان بیگانه گرفته،به خدای خویش خیانت ورزیم؟
و یکی از پسران «یهو باداع بن اَلیا شیب» رئیس کَهنَه،داماد «سنبلَّط حُورُونی» بود،پس او را از نزد خود راندم.ای خدای من ایشان رابه یاد آور، زیرا که کهانت و عهد کهانت و لاویان را بی عصمت کرده اند.(ابراهیمی،۱۳۸۲، ص۲۴).
تصورآنها ازاینکه مانع ازدواج با اقوام دیگر هست این بود که قوم خاص خدایند مانع اختلاط آنان با اقوام دیگر می شد چنان که در(سفرتثنیه؛ ۶:۷) آمده است:«چون شما قوم مقدسی هستید که به خداوند خدایتان اختصاص یافته اید او ازبین تمام مردم روی زمین شما را انتخاب کرده است تا برگزیدگان او باشید.» (نورحسن فتیده، ۱۳۷۹، ص ۶۷).
شاید بتوان گفت علت اصلی ازدواج نکردن با غیر یهودی همین تصور بوده که بر اساس آن به تعبیر هیوم،نویسند.ادیان زنده جهان، آنان از ازدواج هایی که خلوص خون آنان را به مخاطره می افکند خود داری می کردند.(رابرت هیوم،۱۳۷۳، ص ۲۵۴).
یهودیان سنتی همواره مخالف سرسخت ازدواج یهودی با غیر یهودی بوده اند.هنگامی که انسان محوریت خانه را در یهودیت مورد توجه قرار می دهد این امر آن قدرها تعجب آور نخواهد بود ؛اما اغلب این نکته را درست درک نمی کنند.علت آن که یهودیان نمی خواهند فرزندانشان با غیر یهودی ازدواج کنند آن نیست که احساس می کنند یک همسر غیر یهودی به قدر کافی خوب نیست،بلکه بدان دلیل است که یک همسر غیر یهودی هر چقدر هم خوب باشد،قادر نیست به یک فرزند یهودی کمک کند تا سرنوشت و نقش اساسی خود را که گسترش یهود و زنده نگهداشتن میراث یهود است ایفا نماید. در گذشته،والدینی که فرزندانشان با غیر یهود ازدواج می کرد، لباس عزا به تن می نمودند،و کم نبودند والدینی که دیگر هرگز با فرزندانشان صحبت نمی کردند.ممکن است این رویه بسیار خشن تلقی شود،اما احتمالا والدینی که دست به این کار می زنند چنین استدلال می کنند که این فرزندانشان بودند که ازآنها بریدند و بر عکس ؛آنها فقط آن را برملاء کرده اند.اینها همه با خاطرات تاریخی طولانی تلفیق می شود،که در آن یهودیان رنجهای بسیار تحمل کرده،و گاهی نیز برای زنده نگهداشتن میراث خود برای نسل های آینده جان باخته اند.ازاین نظر، بسیاری از یهودیان پشت کردن به همه این دستاوردها را در شرایطی که بالاخره روزگار با یهودیان مهربان تر شده خیانتی خاص تلقی می کنند. (وقار،۱۳۷۸، ص۲۷۷و۲۷۸).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
انسان مجاز نیست زنی را به زوجیت خود در اورد مگر انکه او را ببیند تا مبادا پس از ازدواج چیز نامطلوب در او بیابد وان زن مورد نفرت واقع شوددر این مورد در(میشناس تعنیت، ۸:۴).
آمده:زمانی که بیت همیقداس «معبد مقدس» هنوز بر پا بود،در ۱۵ماه آودختران اورشلیم همگی با جامه سفید به خارج ازشهر میرفتند ودر تاکستان ها به رقص و پایکوبی می پرداختند و به جوانانی که برای انتخاب همسر به انجا امده بودند چنین می گفتند:«ای جوان دیده بالا کن و ببین چه کسی را به عنوان شریک زندگی خود بر می گزینی،به زیبایی دختران قدر اهمیت نده بلکه به فکر نجابت خانوادگی واصل و نسب او باش» (کهن، ۱۳۸۲ ص ۱۸۳و۱۸۴).
۳-۵- فلسفه ممنوعیت نکاح با بیگانگان در عهد قدیم
همان گونه که پیش از این یادآور شدیم، از عبارت تورات بر می آید که ازدواج با بیگانگان به طور کلی ممنوع بوده و از بزرگ ترین گناهان به شمار می آمده و فلسفه ی این تحریم را نیز تأثیر منفی این ازدواج در عبارت یهوه، خدای بنی اسرائیل معرفی کرده است و این تأثیر را نیز غیر قابل اجتناب دانسته، تا آنجا که شخصی مثل سلیمان[۱] نیز بر اثر این نوع ازدواج آلوده شد و از خدای بنی اسرائیل روی بر تافت. دومین علتی که در عبارت فوق برای تحریم ازدواج با بیگانگان ذکر شده، از دست دادن اصالت یهودی و عدم توانایی سخن گفتن به زبان عبری است، که این نیز خود نوعی انحراف و نقصی بزرگ برای یک فرد یهودی – که بایستی به زبان تورات تسلط کامل داشته باشد – به شمار می آید و به همین جهت برای حفظ اصالت زبان خویش، آنان را از ازدواج با بیگانگان، یعنی دیگر ملل منع می نمودند(ابراهیمی،۱۳۸۲، ص۲۴).
جالب این که در حال حاضر نیز در قانون مدنی اسرائیل به این مطلب تصریح شده است، چنان که در ماده ی ۱۷ احوال شخصیه آمده: (شرط صحت عقد دین ومذهب است اگر کسی با غیر دین خود یا با مذهب دیگر عقد کند، عقد آن دو جایز نیست)[۲]ودرقسمت دیگر همین ماده آمده: (شرط شده که زوجین هر دو اسرائیلی باشند تا ازدواج آنها بر طبق شرع موسوی باشد والا اگر هر دو اسرائیلی نباشند، ازدواج آنها لغو است)[۳] همچنین در ماده ی ۳۹۶ آمده: (جایز نیست ازدواج یهودی با غیر یهودی و جایز نیست ازدواج غیر یهودی با یهودی)[۴] و در ماده ی ۳۹۳ آمده: (زمانیکه دو نفر مثل این ازدواج حرام، با هم ازدواج کنند چه بسا که مرتکب کار عار
و فاحشه ای شده اند (هرگز پاک نمی شوند) واولادی که از این ازدواج نا پسند روزی داده شود(متولد شود) مثل فرزندی است که از جفت گیری (ازدواج) از روی تباهی عقل است.)[۵](بدران ابوالعینین بدران،۱۹۶۸، ص ۸۹)
همان گونه که ملاحظه می شود، در قانون مدنی اسرائیل نه تنها پیرو آیین یهود بودن شرط صحت عقد ازدواج است، بلکه وحدت مذهبی و کشوری را نیز شرط دانسته اند.
بدین معنا که فرقه های که به تدریج در یهودیت به وجود آمده اند، نمی توانند از مذاهب دیگر همسر انتخاب کنند.[۶] این بدان می ماند که گفته شود:در اسلام، سنی حنفی نمی تواند از پیروان احمد حنبل همسر برگزیند و بالعکس.
در یهود نیز فریسیان نمی توانند با صدوقیان ازدواج کنند. اما شرط اسرائیلی بودن زن و شوهر ظاهرا مربوط به شریعت حضرت موسی (ع) نمی باشد، بلکه از تصمیمات ویژه ی حکومتی است که ازدواج اتباع اسرائیل را با اتباع غیر اسرائیلی- هر چند یهودی باشند- ممنوع دانسته اند. پرواضح است که این ممنوعیت معلول عواملی نیست که در تورات به عنوان علت حرمت ازدواج با بیگانه آمده است، بلکه صرفا برای سهولت شناسایی اتباع ورسیدگی به امورآنان است.(ابراهیمی، ۱۳۸۲، ص۲۶).
حاصل اینکه ممنوعیت ازدواج با بیگانگان، یکی به سبب مصونیت اعتقادی پیروان یک دین بوده و یا به جهت حفظ ملیت و اصالت نژادی و قومی، و در آیین یهود که از طرفی آیین خویش را بهترین آیین دانسته و همه ادیان دیگر را باطل میداند و از طرفی فرزندان اسرائیل را قوم برگزیده و محبوب خدا و برتر از هر نژاد دیگر می داند، هر دو عامل را در ممنوعیت ازدواج با بیگانگان در نظر داشته اند.« در گذشته بسیاری از اقوام در حفظ نسب و فامیل خویش کوشا بوده اند، ولی ظاهراً هیچ قومی مانند بنی اسرائیل در حفظ نسب خویش اهتمام نداشته است.» اما اقوام و مللی که از نظر اعتقادی، خویشتن را برتر از همگان می دانند، معمولا در صورت اجتناب از ازدواج با بیگانگان، عامل دوم« یعنی اختلاف نژادی و افتخارات ملی» را علت این ممنوعیت ذکر می کنند و ملت هایی که اسیر حس ناسیونالیستی نیستند و تنها آیین صحیح را آیین خاص خویش می دانند، هدفشان از اجتناب با بیگانگان، تنها حفظ مصونیت اعتقادی است، و لذا در شرایطی که اوضاع اجتماعی این مصونیت را بیشتر به خطر اندازد، بر عدم ازدواج با پیروان ادیان دیگر، تأکید بیشتری می کنند و به همین جهت، تنها در موارد خاصی به مردان پیرو خویش اجازه ی ازدواج با بیگانگان را می داده اند. مثلا در شرایطی که آنان می توانستند با این ازدواج، همسر خویش و بلکه افراد بیشتری از ملت دیگر را به آیین خویش در آورند، ولی هیچگاه به زنان پیرو خویش اجازه ی ازدواج با مردان بیگانه نمی دادند. چه اینکه زنان از موقعیت ضعیف تری برخوردارند و در صورت ازدواج با بیگانه، احتمال متأثر شدن آنان از عقیده ی شوهر بیشتر است.(ابراهیمی،۱۳۸۲، ص۲۷).
یکی از نویسندگان بزرگ معاصر می نویسد: « ظاهراً تلاش کثیری از قانونگذاران بر این بوده که فرزندان ملت آنان در محدوده ی خودشان رشد کنند و در نتیجه، نوامیس آنها بر اثر اختلاط لطمه ای نبیند و این یا بخاطر این بوده است که مردمان مشخصی از آنان دور بماند، یا از عادات ناپسند بر کنار بمانند و ضمناً شاخه ی نژادی و کرامت آنها محفوظ بماند. بعضی از ملت ها زمانی آزاد بودند، ولی بعد ها تغییر روش دادند. چنان که رومیان در آغاز، زنان بسیاری از ملل اطراف خود گرفتند، ولی هنگامی که به قدرت رسیدند، مردمان دیگر را بربر نامیدند و زنان خود را به بیگانگان نمی دادند و زنان بیگانه را برای خود نمی گرفتند.» (ابراهیمی،۱۳۸۲، ص۲۷).
شدت اجتناب از همسری با بیگانگان در مللی که تعدد زوجات را جایز نمی دانسته اند، طبیعی به نظر می رسد و بی تردید مسیحیان چنین بوده اند، ولی در آیین یهود هر چند تعدد زوجات در شرایط خاصی جایز بوده، ولی بعد ها یکی از پیشوایان مذهبی آن را تحریم کرد، و لذا در ماده ی ۳۹۵ از حقوق مدنی یهود آمده: «تعدد زوجات اگر چه شرعاً جایز است مگر این که کاهن یهود جرسون آن را حرام دانسته آن هم به علت تنگی اسباب زندگی که در این ایام امر شده که لوازم زندگی یک زن که آسان هم نیست وخالی از سختی نیست برپا داشته شود[۷]» (ابراهیمی،۱۳۸۲، ص۲۸).
۳-۶- رضایت زن در نکاح از دیدگاه تورات
در عهد قدیم برای زنان در امر ازدواج هیچ گونه استقلالی منظور نشده است به طوری که آنان در مساله انتخاب همسرتابع محض اولیای خود اعم ازپدر یا برادر هستند در واقع شرط اصلی ازدواج آنها رضایت اولیای آنان است که در صورت نارضایتی ایشان ازدواج صورت نمی گیرد.
« واگر پدرش هیچ راضی نشود که او را به وی بدهد به قدر مهر دوشیزگان، نقره به او بسنجد» (سفر خروج،آیه ۱۷ باب ۲۲).
در عهد قدیم در موارد متعددی مشاهده می شود که پدر، دخترخود را در مقابل دریافت وجهی به دیگری واگذار می کند و به تعبیر خود عبارات عهد قدیم،او را می فروشد که قیمت خرید او ممکن است پول نقد یا تعهد انجام دادن کاری برای پدر دختر باشد.
مواردی نظیر این در کتاب هوشع آمده است که بر اساس آن هوشع می گوید«که زن خود را به پانزده مثقال نقره وپنجاه من جوخریده است»:پس اورا به جهت خود به پانزده مثقال نقره وبحومر جو وبه نیم حومرجو تحصیل نمودم.(کتاب هوشع ۲:۳).
یا «لِیاه » و «راحِیل» که یعقوب آنها را در قبال “۱۴"سال خدمت به پدرشان خرید،آنان در مورد پدر خویش می گویند:«…پدرمان ما را فروخته و پولی را که ازاین بابت دریافت داشته تماماً تصاحب کرده است». وچون که یعقوب راحیل را دوست می داشت گفت بواسطه دختر کوچکت راحیل ترا هفت سال خدمت خواهم نمود. ولابان گفت که او را بتودادن بهتر از آنست که به دیگری بدهم با من بمان. ویعقوب برای راحیل هفت سال خدمت کرد ودر نظر او روزهای چندی نمودند زیرا که او را دوست می داشت. پس یعقوب به لابان گفت که زن مرا به من بده تا به او درآیم چون که روزهای خدمتم تمام شد. ولابان تمامی مردمان آن مکان را جمع کرده ضیافت کرد. وواقع شد وقت شام که دختر خود لیاه را گرفت وبه او آورد که [یعقوب] باودرآمد. ولابان کنیزک خود زِلپاه به دخترش لِیاه به جهت کنیزی داد. واضح شد در صبحدم که اینک اولِیاه بود پس به لابان گفت آنچه که به من کردی چیست آیا به جهت راحیل به تو خدمت نمی کردم پس مرا چرا فریب دادی. لابان در جواب گفت که در ولایت ما چنین نمی شود که کوچک پیش از بزرگ داده شود، هفته ی این را تمام کن وبه سبب خدمتی که به من خواهی کرد به مدت هفت سال دیگر این را هم به تو می دهم، ویعقوب چنین کرد وهفته ی این را تمام کرد ولابان دختر خود راحیل به زنی باو داد.(پیدایش۲۹: ۱۸-۲۸) و (پیدایش ۱۵:۳۱، یوشع ۱۲: ۱۲).
وشاول گفت به داوود چنین بگوئید که مَلِک مهر نمی خواهد مگر اینکه صد غُلفه فِلِسطیان را می خواهد تا آنکه از دشمنان ملک انتقام کشیده شود اما شاول فکر کرد که داوود را بدست فلسطیان افتاده خواهد گردانید(سموییل ۱۸: ۲۵)
وکالیب گفت کسی که قِریَثِ سِیفِر را زده تسخیرش نماید دختر خود عکساه را بزنی با و خواهم داد.یا کالیب که دخترش عکسه را به پاس تصرف قریه ی سفر به ازدواج عُتن ئیل در می آورد. بدون این که رضایش را در نظر گرفته باشد،وعثنیئیل پسر قَنِزِ برادر کالیب آن را فتح نمود که او دختر عکساه را بزنی بااو داد (یوشع ۱۵: ۱۶-۱۷).
مطلب دیگر این که گاهی دختران برای ازدواج ربوده می شدند و در صورت اعتراض پدروبرادران شان،رضایت آنان جلب می شد؛وبنیامینیان را امر فرموده گفتند بروید در تاکستانها در کمین باشید. وملاحظه کنید واینکه اگر دختران شِیلوه برای گردش کردن هَروَلَه بیرون آیند آنگاه از تاکستانها بیرون آیید واز دختران شیلوه هر کس به جهت خود زنی به چنگ بیاورد و به زمین بنیامین بروید، ومی شود که اگر پدران ویا برادران ایشان به قصد شکایت نزد ما بیایند به ایشان خواهم گفت که آنها را به خصوص ما رحم نمائید زیرا که در جنگ او برای هر کس زنش را نگاه نداشتیم چونکه در این وقت به ایشان ندایدی تا آنکه معاقب شوید، وبنیامینیان چنین کردند واز هروله کننده گانی که به چنگ آوردند زنان را موافق عدد خودشان گرفتند وروانه شده به میراث خودشان برگشتند وشهر ها را بنا کرده در آنها ساکن شدند.(سفرداوران۲۱: ۲۰- ۲۳).
در اینجا نیز سخنی از جلب رضایت دختر نیست ! البته این نوع ازدواج، آن چنان که ویل دورانت می نویسد، عملی استثنایی بود و سنت متعارف آن بود که زناشویی از طریق خرید وفروش صورت گیرد، نامی که عبرانیان به زن می دادند ” بُلهه ” بود که معنی مملوک را دارد وپدر عروس در مقابل مهری که به ازای دختر خود دریافت می داشت او را به داماد واگذار می کرد. (دورانت،۱۳۷۳، ۱/ ۳۹۱).
چنان که ملاحظه می شود، در عهد قدیم سخنی از استقلال دختر در انتخاب همسر نیست اما تلمود رضایت دختر را در ازدواج شرط می داند و می گوید:طبق قانون تلمود ممنوع است انسان دختر خود را در حالی که هنوز صغیر است شوهر دهد بلکه باید صبر کند تا دختر بزرگسال شود و بگوید من حاضرم با فلان کس شوهر کنم اگر شخصی دختر خود را که هنوز خردسال است شوهر دهد، دخترمی تواند هنگام رسیدن به سن دوازده سالگی، آن ازدواج را فسخ کند، و بدون آنکه احتیاجی به طلاق گرفتن باشدآن را لغو و باطل نماید و بر هم بزند.(کهن، ۱۳۸۲، ص ۱۸۱).
رضایت پدر شرط اصلی ازدواج است،اگر پدری راضی به ازدواج دخترش نباشد تنها به گرفتن وجه نقد اکتفا می کند اجازه ازدواج با اولیای دختر است و پدر ممکن است از گرفتن مهریه صرف نظر کند اگر چه رضایت دختر در نظر گرفته نمی شود.(هاکس،۱۳۸۳ ص ۶۰۸ و ۶۰۷)
۳-۷- سن نکاح در عهد قدیم
به انسان سفارش شده است که زود ازدواج کند، برای مردان سن هجده سالگی را سن مناسب جهت زناشویی دانسته اند (میشنا اَووت، ۵: ۲۴).
هنگامی که هنوز دستت روی گردن پسرت است[۸](۱)، یعنی از شانزده سالگی یا بیست و دو سالگی، ویا بنا به یک عقیده ی دیگر از هیجده سالگی تا بیست وچهار سالگی برای او زن بگیر. (قیدوشین، ۳۰ الف)
وهمچنین گفته شده است که تا سن بیست سالگی انسان (ذات قدوس متبارک) انتظار می کشد که او ازدواج کند. وقتی که سن اواز بیست گذشت وازدواج نکرد خداوند او را نفرین می کند و می گوید:” استخوان هایش باد کند” (قیدوشین، ۲۹ب).
وتأکید شده است که پدر موظف است دختر خود را هر چه زود تر شوهر دهد و آیه ی ” دختر خودرا بی عصمت مساز واو را به فاحشگی وامدار ” (لاویان، ۱۹: ۲۹).
درباره ی شخصی گفته شده است که در شوهر دادن دختر خود اهمال می ورزد و میگذارد که او بزرگ شود و در حال تجرد باقی بماند (سنهدرین، ۷۶الف).
در آن ادوار سن مناسب برای ازدواج دختر را دوازده سال ونیم می دانستند، هر چند که او فقط در پایان دوازده سالگی بالغ محسوب می شد[۹](۲). (کهن، ۱۳۸۲، ص ۱۸۱ و ۱۸۰).
۳-۸- نکاح با محارم در عهد قدیم
در عهد قدیم ازدواج با افراد زیر به صراحت تحریم شد.
-
- ازدواج با خواهر اعم از تنی و نا تنی.
-
- ازدواج با زن برادر.
-
- ازدواج با زن پدر.
-
- ازدواج با خواهرزن با وجود زنده بودن زن.
اگر مردی با خواهر خود،ازدواج کند وبا اوهم بستر شود، خواه دختر پدرش باشد و خواه دختر مادرش، عمل شرم آوری کرده وهردو باید در ملاء عام از میان قوم طرد شوند وآن مرد باید به سزای گناه خود برسد زیرا خواهر خود را بی عصمت کرده است. (سفر لاویان ۲۰: ۱۷).
اگرمردی زن برادر خود را به زنی بگیرد کار قبیحی کرده است. زیرا نسبت به برادرش بی احترامی نموده وهردوی ایشان بی اولاد خواهند مُرد. (سفر لاویان ۲۱:۲۰).
در مورد ازدواج با زن پدر آمده است:هیچ کس زن پدر خود را نگیرد و دامن پدرش را منکشف نسازد.(تثنیه،۲۲:۳۰).
و نیزگفته شده:زنی را با خواهرش به همراه مگیرمبادا که عورت غیری را کشف کرده در اثنای زندگیش او را اذیت رسانی. (لاویان ۱۸:۱۸).