ایشان خیر و شر را به تکوینی و تشریعی تقسیم میکنند و میفرمایند:
در عالم خیر و شرهایی تکوینی هستند، مانند عزت و ذلت، ملک و گرفتن ملک و خیر تکوینی امری است وجودی، که خدای تعالی آن را افاضه میکند و شر تکوینی عبارت است از عدم افاضه خیر و در اینکه ما این عدم را هم به خدا نسبت دهیم اشکالی وارد نمیشود برای اینکه تنها مالک خیر اوست. غیر او کسی مالک خیر نیست. بنابراین اگر چیزی از خیر را به کسی افاضه کرد او کرده، سپاس نیز مخصوص اوست و اگر افاضه نکرد یا منع نمود، کسی بر او حقی ندارد و نمیتواند اعتراض کند که چرا ندادی یا ندادنش ظلم باشد. علاوه بر اینکه دادن و ندادنش هر دو مقرون به مصلحت است. مصلحتی عمومی که در نظام جمعی دائر بین اجزای عالم دخالت دارد. خیر و شر دیگری است تشریعی و قانونی و آن عبارت است از اقسام کارهای نیک و کارهای زشت افعالی که از انسان صادر می شود و چون مستند به اختیار انسان است، فعل او بشمار می رود و از این جهت به طور قطع نباید آن را به غیر خود انسان نسبت داد و همین استناد باعث خوبی و بدی آن شده است و نیز بدین لحاظ نباید عمل انسان را به خدا نسبت داد مگر به این مقدار که بگوییم عمل نیک هر کس به توفیق خدا است و عمل بدش به ندادن توفیق است که هر جا و به هر کس مصلحت بداند توفیق میدهد و به هر کس مصلحت نداند نمیدهد.[۲۵۴]
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
قرآن کریم در عین توحید افعالی، سیّئات و مصائب را به انسان نسبت میدهد. با نگاه دقیق که قرآن از چنین منظری تعبیر به تفقّه میکند و بسیاری از آن محروم اند، روشن می شود که عمومیّت توحید أفعالی با تنزه خدای سبحان از سیّئات منافات ندارد. با فهمیدن فرق بین «من عندالله» و «من الله» روشن می شود چگونه حسنه و سیّئه، خیر و شرّ، هر دو «من عندالله» است و حسنه، افزون بر این، «من الله» نیز هست. امّا سیئه «من الله» نیست بلکه «من نفسک» است. به تعبیر دیگر، حسنه هم «من عندالله» است و هم «من الله» ولی سیّئه «من عندالله» است و «من الله» نیست، بلکه «من الإنسان» است.[۲۵۵] همه خیرات و شرور از پیش خداست، از خدا نیز هست؛ ولی سیّئات و شرور فقط از نزد خداست، امّا از خدای سبحان نیست، بلکه سبب قریب آنها أعمال خود انسان است.[۲۵۶] اگر سیئات و بدی ها را تجزیه و تحلیل کنیم دارای دو جنبه هستند:
یکی جنبه مثبت، دیگری جنبه منفی و همین جنبه منفی آن است که قیافه سیئه به آن می دهد و به شکل «زیان نسبی» در میآورد. در آیه اول تمام حسنات و سیّئات به خداوند نسبت داده شده است، به خاطر آنکه تمام منابع قدرت، حتّی قدرتهائی که از آن سوء استفاده میشود، از ناحیه خداست و سرچشمه قسمتهای سازنده و مثبت او است؛ و اگر در آیه دوم «سیّئات» به مردم نسبت داده شده است، اشاره به همان جنبه های منفی قضیه و سوء استفاده از مواهب و قدرتهای خدادادی است.[۲۵۷]
قبایح و سیّئات تنها از جنبه وجودی آن که خیر و منفعت است «من عندالله» است امّا از جنبه قبیج و سیّئه بودن، که شر است «من الله» نیست و به خدا نسبت ندارد، بلکه منسوب به انسان است و منسوب نبودن شرور به خدا با توحید أفعالی منافات ندارد، چون جهات شرّ و قبح، فقدان و نقص و عیب است و خدای سبحان منزّه از عیب است.[۲۵۸]
* آیاتی که تغییر نعمتها را به نقمت و شرور به خاطر تغییر اخلاق و اعتقادات مردم میدانند:
مانند آیه ۵۳ سوره انفال و آیه: « … إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ …»[۲۵۹] ؛
خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتی را تغییر نمیدهد مگر آن که آنچه را در خودشان است تغییر دهند. فیض رحمت خدا بی کران و عمومی و همگانی است ولی به تناسب شایستگیها و لیاقت ها به مردم میرسد. در ابتدا خدا نعمت های مادّی و معنوی خویش را شامل حال اقوام میکند، چنانچه نعمت های إلهی را وسیلهای برای تکامل خویش ساختند و از آن در مسیر حق مدد گرفتند و شکر آن را که همان استفاده صحیح است به جا آورند، نعمتش را پایدار بلکه افزون می سازد، امّا هنگامی که این مواهب وسیله ای برای طغیان و سرکشی و ظلم و بیدادگری و تبعیض و ناسپاسی و غرور و آلودگی گردد در این هنگام نعمت ها را میگیرد و یا آن را تبدیل به بلا و مصیبت میکند، بنابراین، دگرگونی ها همواره از ناحیه ما است و گرنه مواهب إلهی زوال ناپذیر است.[۲۶۰]
خداوند چنین حکم رانده و حکمش را حتمی کرده که نعمتها و موهبتهایی که به انسان میدهد مربوط به حالات نفسانی خود انسان باشد، که گر آن حالات موافق با فطرتش جریان یافت آن نعمتها و موهبتها هم جریان داشته باشد و مادامی که آن حالت در دلهای ایشان دوام داشته باشد این وضع هم از ناحیه خدا دوام یابد و هر وقت که ایشان حال خود را تغییر دادند، خداوند هم وضع رفتار خود را عوض کند و نعمت را به نقمت مبدّل سازد.[۲۶۱]
پس یکی از اصول ثابت قرآن کریم این است که خدا نعمت را سلب یا تبدیل به نقمت نمی کند، مگر آنکه متنعمان از لحاظ اخلاق و خصوصیتهای نفسانی خود را دگرگون سازند.
هر عمل فردی و اجتماعی یک رشته واکنشهایی را به دنبال دارد. برای جامعه غرق در فساد و شهوت، لااُبالی گری و بی خبری، یک نوع واکنش است و برای جامعه ای که نقطه مقابل چنین جامعهای باشد واکنشی دیگر. انسان آزاد است که با کارهای خود جامعه را به یکی از دو طرف سوق دهد، یا آن را به پرتگاه انحطاط و نابودی بکشاند و یا آن را به سوی ترقّی و تعالی سوق دهد پس تغییر اخلاق و اعتقادات مردم در ریزش یا سلب نعمتها انکار کردنی نیست.
* آیاتی که بلاها و مصیبتها را آثار تکوینی گناه میدانند:
آیات فراوانی از قرآن کریم، سیّئه، مصیبت و فساد را با تعبیرهای گوناگون منسوب به انسان می داند، مانند: «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»[۲۶۲]؛ به سبب آنچه دستهای مردم فراهم آورده، فساد در خشکی و دریا نمودار شده است، تا سزای بعضی از آنچه را کرده اند به آنان بچشاند، باشد که بازگردند. مظالم و گناهانی که مردم مرتکب میشوند، باعث فساد در برّ و بحر عالم است، فسادی که یا مانند وقوع جنگ و بسته شدن راه ها و سلب امنیت دامنگیر خصوص انسان میشود و یا مانند اختلال اوضاع جوّی و زمینی که زندگی و معاش انسان و غیر انسان را مختل میسازد.
«وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَهٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَن کَثِیرٍ»[۲۶۳]؛ و هر گونه مصیبتی به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست، و خدا از بسیاری در میگذرد.
این آیه گواهی میدهد، در میان اعمال انسان و نظام تکوینی زندگی او ارتباط و پیوند نزدیکی وجود دارد، که اگر بر اصول فطرت و قوانین آفرینش گام بردارند، برکات إلهی شامل حال آنها میشود، و هر گاه فاسد شوند، زندگی آنها به فساد میگراید.
همه اجزای عالم مانند أعضای یک بدن به یکدیگر متصل و مربوط است، به طوری که صحت و سقم و استقامت و انحراف یک عضو در صدور افعال از سایر اعضا تأثیر داشته و این تفاعل در خواص و آثار در همه اجزاء و أطراف آن جریان دارد، انحراف و اختلال حرکت یک جزء از اجزای آن مخصوصاً اگر از اجزای برجسته باشد در سایر اجزاء بطور نمایان اثر سوء باقی میگذارد و در نتیجه آثاری هم که سایر اجزای عالم در این جزء دارند فاسد شده، فسادی که از جزء مزبور در سایر اجزاء راه یافته به خودش بر میگردد.[۲۶۴] و نباید اشکال شود که حوادث طبیعی مخصوصاً سیلها و زلزله ها و بیماریهای واگیردار و جنگ و جدالها هر یک برای خود علل طبیعی دارد و نمیشود پیدایش آنها را به اعمال خوب و بد تعلیل و توجیه کنیم، چونکه:
قرآن و أهل آن و بلکه عموم خداپرستان با اثبات صانع نمیخواهند، قانون علیّت و معلولیت عمومی را انکار کنند، بلکه منظورشان اثبات علّتی است در طول علل طبیعی، اثبات عاملی است معنوی، فوق عوامل مادّی، میخواهند بگویند، هم علل طبیعی دست اندر کارند، و هم افعال بندگان و هم خود خدای تعالی، امّا بطور ترتیب، نزدیک ترین علّت به حدوث حوادث، علل طبیعی است، و باعث به کار افتادن عوامل رحمت و غضب إلهی است، و باعث جلب رحمت و فوران غضب إلهی، اعمال نیک و بد انسانها است.[۲۶۵]
معارف دینی خداوند را سببی در طول اسباب و علّتی در طول سایر علل مادّی و قوای فعّاله می داند و انسان در طول خداوند قرار دارد، نه در عرض و مقابل او. انسان مانند سایر انواع موجودات، وجودش مربوط و وابسته به سایر اجزای عالم است و اعمالی که از او سر میزند و حرکاتی که در مسیر زندگیش و در سیر بسوی منزل سعادت از خود نشان میدهد با سایر اجزای عالم که محیط به اوست ارتباط کامل دارد، بطوری که اگر حرکاتش صالح و سازگار با آن اجزاء و موجودات باشد آن موجودات نیز سازگار با او خواهند بود و اگر سازگار نباشد عالم نیز با او سازگاری نداشته و در نابود ساختن او سعی خواهد نمود.[۲۶۶]
آیات زیادی هم در قرآن بر نابودی اُمم گذشته به عذابهای گوناگون به واسطه کفر و گناهانشان آمده است، مانند: سورههای آل عمران آیه ۱۱ ـ انعام آیه ۶ ـ اعراف آیه ۱۰۰،۱۳۰، ۱۳۳، ۱۳۶ ـ عنکبوت آیه ۳۷ و ۴۰ ـ إسراء آیه ۱۶ و ۱۷ و آیات فراوان دیگری که در مورد عذابهای پیشینیان است.
* آیاتی که بین آبادانی و عمران زمین و آسایش و رفاه مردم با تقوا و اطاعت کردن خدا رابطه برقرار کرده است:
مانند آیه: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ وَلَکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ»[۲۶۷]؛ اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعاً برکاتی از آسمان و زمین برایشان میگشودیم، ولی تکذیب کردند؛ پس به کیفر دستاوردشان گریبان آنان را گرفتیم.
و مانند آیات ۱۰ الی ۱۲ سوره نوح، که این پیامبر الهی به قوم خود وعده فراوانی نعمتهای الهی را به شرط طلب آمرزش از خداوند میدهد. نعمتهایی مانند: ریزش بارانهای مفید، به موقع و پر برکت، فزونی اموال، فزونی فرزندان، باغ های پر برکت و نهرهای آب جاری. پس معلوم می شود استغفار از گناهان، اثر فوری در رفع مصائب و گرفتاریها و گشوده شدن درب نعمتهای آسمانی و زمینی دارد، میفهماند بین صلاح جامعه انسانی و فساد آن و بین اوضاع عمومی جهان ارتباطی برقرار است، و اگر جوامع بشری خود را اصلاح کنند، به زندگی پاکیزه و گوارایی می رسند، و اگر به عکس عمل کنند عکس آن را خواهند داشت.[۲۶۸] عذابی هم که بر جمعیتها نازل میشده به عنوان مجازات بوده که در حقیقت اعمال خود مردم است که به آنان بر میگردد.
۳ـ۲ـ۱ ـ۲. بلاها، امتحان إلهی و موجب تکامل وجودی
طبق آیات قرآن بسیاری از مشکلات و بلاها امتحان الهی بوده و بعضی از مقامات و موقعیتها، تنها بر اثر پیروزی در امتحان الهی و تحمل مصائب و شدائد حاصل میشود.
«وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ»[۲۶۹]؛ و قطعا شما را به چیزی از قبیل ترس و گرسنگی و کاهش در اموال و جانها و محصولات میآزماییم؛ و مژده باد صابران را.
فلسفه أصلی آزمایش و امتحان این است که افراد وقتی در معرض امتحان و آزمایش قرار میگیرند، به کار میافتند و به اصطلاح فلاسفه آنچه که در قوه دارند به فعلیّت میرسد، یعنی اگر امتحان در کار نیاید، استعدادها بالقوه باقی میماند، یعنی بروز نمی کند، به حدّ فعلیّت نمیرسد، ولی وقتی که یک موجود در معرض عمل و امتحان قرار گرفت، سیر کمالی خودش را طی میکند، رشد میکند و پیشرفت میکند.
سختیها و شدایدی که خداوند تبارک و تعالی در دنیا برای انسان پیش میآورد و بلکه به تعبیر دیگر قرآن نعمتهائی هم که در دنیا برای انسان به وجود میآورد، برای این است که آن استعدادهای باطنی بروز کند، یعنی از قوه به فعلیّت برسد. انسان از نظر حالات روحی، درست حالت یک بچّه ای را دارد که از نظر جسمی در حالی که تازه به دنیا آمده استعداد این را که یک جوان برومند بشود دارد، ولی حالا که ندارد باید تدریجاً رشد کند تا یک جوان نیرومند بشود و در زمینه سختیهاست که مقاومتها، کمالها و پختگیها برای انسان پیدا میشود.[۲۷۰]
خدا برای تربیت و پرورش جان انسانها دو برنامه تشریعی و تکوینی دارد و در هر دو برنامه، شدائد و سختیهائی را گنجانده است. در برنامه تشریعی، عبادات را فرض کرده و در برنامه تکوینی، مصائب را سر راه بشر قرار داده است.[۲۷۱]
تواناییها و شایستگی های نهفته در افراد، در سایه امتحان، نمود پیدا میکند و از این طریق، افراد به کمال مطلوب خود نزدیکتر میشوند. و اگر امتحان و آزمایش در کار نبود، کمالات نهفته در درون افراد به صورت گنج پنهان باقی میماند و خود را نشان نمیداد.[۲۷۲]
دشواری مانند کورهای که به آهن صلابت و استقامت میبخشد، انسان را پر قدرت و نیرومند میگرداند و قادر به شکستن موانع سر راه زندگی و سعادت خود میشود و برای رهائی از موانع چاره جوئی میکند و کمالی را که قبلاً به صورت زمینه در دل او وجود داشت به فعلیّت کامل میرسد.
امام رضا (علیه السلام) فرمودند: «یفتنون کما یفتن و الذهب، یخلصون کما یخلص الذهب»؛ انسانها چون طلا در معرض آزمایش قرار میگیرند و مانند طلا که از دیگر فلزهای مخلوط جدا میشود، آنها نیز پاک و خالص میشوند.
اویای إلهی و کسانی که مقرّب خداوندند، بیشتر به بلاها مبتلا هستند و بلکه طالب نزول بیشتری هستند تا به واسطه آن به تکامل بیشتری دست یابند.
امام علی (علیه السلام) می فرماید: «ألا و إنّ الشجره البریّه أصلب عوداً و الّرّواتع الخضره أرقّ جلوداً»[۲۷۳]
ایشان انسان مبتلا به مشکلات و مصائب را به درخت بیابانی تشبیه کرده، میفرماید: آگاه باشید! درختان بیابانی، چوبشان سخت تر و درختان کنار جویبار پوست چوبشان نازک تر است.
انسان مؤمنی هم که مبتلا به مصائب و مشکلات است ثمره ایمانی او در مقابل افرادی که زندگی را به راحتی و خوشی سپری میکنند، بیشتر است.
امام صادق (علیه السلام): «إنّ الله اذا أحبّ عبداً غتّه بالبلاء غتّا»[۲۷۴]؛ خداوند آنگاه که بندهای را دوست بدارد، او را در گرداب بلا فرو میبرد.
امام صادق (علیه السلام): «إنّ أشدّ الناس بلاء الأنبیاء ثمّ الذین یلونهم، ثمّ الأمثل فالأمثل»[۲۷۵]؛ گرفتارترین مردم به بلاها انبیاء میباشد، در درجه بعد کسی که از حیث فضیلت بعد از ایشان قرار دارند، و سپس هر کس که با فضیلت تر است به ترتیب.
امام صادق (علیه السلام): «لو یعلم المؤمن ما له من الأجر فی المصائب لتمنّی أنّه قرّض بالمقاریض»[۲۷۶]
اگر مؤمن میدانست که چه ثوابهائی در مصبتهائی که برایش اتّفاق میافتد، میباشد، هر لحظه تمنّی میکرد که با قیچی ها تکّه تکّه شود.
امتحان خداوند یک سنّت جاویدان و تغییر ناپذیر الهی است تا انسانها رشد پیدا کنند، خالص شوند[۲۷۷]، به مقام صبر[۲۷۸]، شکر[۲۷۹] و باقی فضائل اخلاقی برسند.
از این نکته نیز نباید غفلت کرد که مصائب، وقتی نعمت هستند که انسان از آن بهره برداری کند و با صبر و استقامت و مواجهه با دشواریهایی که مصائب تولید میکنند روح خود را کمال بخشد. اما اگر انسان در برابر سختیها فرار را انتخاب کند و ناله و شکوه سر دهد، در این صورت بلا واقعاً برای او بلاست. بنابراین نعمتها و همچنین شداید و بلایا، هم موهبت است، زیرا از هر یک از آنها میتوان بهره برداریهای عالی کرد و نیز ممکن است بلا و بدبختی شمرده شوند، زیرا ممکن است هر یک از آنها مایه بیچارگی و تنزّل گردند.[۲۸۰] آری، مصائب و بلاها نعمتهای بزرگی هستند که باید در برابر آنها سپاسگزار خدا بود، نعمتهایی هستند که در صورت قهر تجلّی کردهاند، از این قهرها به نوبه خود باید سپاسگزار بود و نعمت بودن نعمت، و نقمت بودن نقمت، بستگی دارد به طرز واکنش و عکس العمل ما در برابر آن. ما میتوانیم همه نقمتها را تبدیل به نعمت کنیم تا چه رسد به آنچه در لباس نعمت نیز ظهور میکند؛ و هم میتوانیم همه نعمتها را تبدیل به بلا و مصیبت کنیم.[۲۸۱]
۳ـ۲ـ ۱ـ۳. بلاها و مصائب عامل توجّه، بیداری دل و رجوع به حق
بهرهمندی از مواهب مادّی و غرق شدن در لذائذ و شهوات دنیا موجب غفلت و فراموشی از یاد خداوند و ارتکاب معاصی و گناهان میشود، در این هنگام برای خروج از غفلت و بیدار باش نیاز به یک مذکِّری که به او تذکر دهد و عجز او را به خودش نمایش دهد و از طغیان و غرورش بکاهد، میباشد. قرآن کریم یکی از عوامل تذکّر دهنده را مصائب و شدائد معرفی کرده، میفرماید:
«وَلَقَدْ أَرْسَلنَآ إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ»[۲۸۲]؛ و به یقین ما به سوی امتهایی که پیش از تو بودند (پیامبرانی فرستادیم و آنان را به شدّت و رنج و ناراحتی دچار ساختیم، شاید بیدار شوند و در برابر حق خضوع کنند و تسلیم شوند).
«وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیبًا إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَهً مِّنْهُ نَسِیَ مَا کَانَ یَدْعُو إِلَیْهِ..»[۲۸۳]؛
و چون به انسان آسیبی رسید، پروردگارش را در حالی که به سوی او بازگشت کننده است می خواند؛ سپس چون او را از جانب خود نعمتی عطا کند، آن مصیبتی را که در رفع آن پیشتر به درگاه او دعا میکرد، فراموش مینماید. همچنین آیات ۹۴ و ۹۶ سوره اعراف بر این موضوع دلالت دارد.
آفرینش انسان دارای هدف است و هدف از بعثت انبیاء و ارسال کتب هم یاری دادن به انسان برای رسیدن به هدف است و از آنجا که معاصی و گناهان از بزرگترین اسبابی است که موجب بُعد و دوری انسان از هدف خلقت میشود، مصائب و بلایا بهترین وسیله بازدارنده انسان از گناه و بازگشت او به سوی حق است، همچنانکه قرآن میفرماید:
« … وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»[۲۸۴]؛ و آنها را به خوشیها و ناخوشیها آزمودیم شاید که بازگردند.
همچنین آیات سوره های روم آیه ۴۱، سجده آیه ۲۱، زخرف آیه ۴۸ و احقاف آیه ۲۷ بر این مطلب دلالت می کند.
۳ـ۲ـ ۱ـ۴. جداسازی نیکان از بدان و راستگویان از دروغگویان
تا امتحان الهی پیش نیاید مؤمن از منافق جدا و شناخته نمیشود. قبل از امتحان بعضی افراد خود را در صف مؤمنین میپندارند امّا زمانی که امتحان الهی پیش آمد مؤمن از منافق، ترسو از شجاع، راستگو از دروغگو و خلاصه بین حق و باطل تمییز داده میشود.
«مَّا کَانَ اللّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى مَآ أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتَّىَ یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ …»[۲۸۵]؛ هرگز خداوند مؤمنان را بر آنچه که هستند وا نمی گذارد تا ناپاک را از پاک جدا سازد.
همچنین آیه های ۳ سوره عنکبوت و ۱۳۷ سوره انفال بر این مطلب دلالت دارند.
۳ـ۲ـ۱ـ ۵. بلا برای تربیت انسانها