سیالیت
خودآگاهی
انعطاف پذیری
خود مدیریتی
متغیر وابسته
مدل دکتر عابدی ۱۳۶۳ هجری شمسی
بسط و گسترش
آگاهی اجتماعی
متغیر مستقل
مدل هوش هیجانی برادبری و گریوز
۲۰۰۵
مدیریت رابطه
اصالت و ابتکار
شکل ۱-۱ مدل تحلیلی تحقیق
در این مدل برای بررسی هوش هیجانی از مدل هوش هیجانی برادبری و گریوز در سال ۲۰۰۵ و برای بررسی خلاقیت از آزمون خلاقیت دکتر عابدی در سال ۱۳۶۳ استفاده شده است.
۱-۹ قلمرو تحقیق:
۱-۹-۱ مکان تحقیق:
کارکنان بخش مدیریت منابع انسانی (بانک تجارت تهران)
۱-۹-۲ قلمرو موضوعی:
بررسی رابطه هوش هیجانی و خلاقیت
۱-۹-۳ قلمرو زمانی :
قلمرو زمانی این پژوهش اسفند ۸۸ تا پاییز ۱۳۸۹ میباشد. گردآوری داده ها در زمستان ۱۳۸۹ و بهار ۱۳۹۰ انجام گرفت..
۱-۱۰ تعریف واژه ها و اصطلاحات فنی و تخصصی (به صورت مفهومی و عملیاتی):
خلاقیت :
از نظر استرن برگ خلاقیت ترکیبی است از قدرت ابتکار ، انعطاف پذیری و حساسیت در برابر نظراتی است که فرد را قادر میسازد خارج تفکر غیر معمول، به نتایج متفاوت ومولد بیندیشد که حاصل آن رضایت شخصی و احتمالا خشنودی دیگران خواهد بود.(حق شناس، ۱۳۷۸؛ ۶۹)
هوش هیجانی:
هوش هیجانی مهارتی است که دارنده آن میتواند از طریق خودآگاهی، روحیات خود را کنترل کند، از طریق خود مدیریتی آن را بهبود بخشد، از طریق همدلی، تاثیر آن ها را درک کند و از طریق مدیریت روابط، به شیوهای رفتار کند که روحیه خود و دیگران را بالا ببرد.
فصل دوم
ادبیات تحقیق
۲-۱ مقدمه
رشد فزاینده اطلاعات، سببشدهاستکه هر انسانی از تجربه و علم و دانشی برخوردار باشد که دیگری فرصت کسب آن ها را نداشته باشد، لذا به جریان انداختن اطلاعات حاوی علم و دانش و تجربه در بین انسانها یکی از رموز موفقیت در دنیای امروز است. هیچ کس قادر نیست به میزان اطلاعات واقعی هر کس که در گوشه ذهن او نهفته است پیببرد. این اطلاعات زمانی به حرکت در میآید که انگیزهای قوی سبب رها شدن آن به بیرون ذهن می شود. در این مرحله انسانها به سرنوشت یکدیگر حساسند و در جهت رشد یکدیگر میکوشند و در نهایت سبب میشود جریانی از علم و دانش و تجربیات میان آن ها جاری شود که همین امر زمینهساز نوآوری و خلاقیت خواهد بود ( محمدی، ۱۳۸۴: ۱۴).
این فصل که به بررسی ادبیات موضوع تحقیق می پردازد، متناسب با موضوع اصلی تحقیق، یعنی تاثیر هوش هیجانی بر خلاقیت، در سه قسمت تهیه و تنظیم گردیده است. درقسمت اول ادبیات و مباحث نظری مربوط به هوش هیجانی ارائه شده است، در قسمت دوم ادبیات و مباحث نظری خلاقیت مورد بررسی قرار گرفته است و در نهایت در قسمت سوم بخشی از تحقیقات داخلی و خارجی در ارتباط با موضوع اصلی پژوهش مورد بررسی قرار گرفته است.
۲-۲ هوش هیجانی
۲-۲-۱ هوش
در تعریف هوش اتفاق نظر وجود ندارد و هر محقق یا گروه و دسته ای با تبعیت از دید فلسفی خود،هوش را به نوعی تعریف میکند گروهی هوش را قدرت یادگیری مطلب می دانند، عده ای دیگر هوش را توانایی سازگاری با محیط تعریف کردند، برخی هوش را نیرویی می دانند که صرف تهیه مقدمات برای رسیدن به هدف می شود. این تعاریف در عین کثرت و تفاوت ظاهری، وحدت و هماهنگی دارند زیرا هر یک از این تعاریف جنبه ای از هوش می شود (منصف گیتونی و دیگران ،۱۳۸۵ :۸-۷).
بهترین تعریفی که از هوش وجود دارد که در اینجا برای هدف ما مناسب است، هوش را ((مجموعه ای از تواناییهای شناختی که به ما اجازه میدهند تا نسبت به جهان اطرافمان آگاهی پیدا کنیم، یاد بگیریم و مسائل را حل کنیم )) تعریف کردهاست (سیاروچی ،۱۳۸۳ :۴).
هوش دارای ساختار مشخصی است. این ساختار سه بعد عصبی، تجربه ای و اندیشه ای دارد. این ابعاد از منابع خاصی نشأت میگیرد که حاصل کارکرد آن ها است که در جدول ۲-۱ نشان داده شده است (حمیدی زاده ،۱۳۸۶ :۱۲۵).
بعدهوش
منشا
عصبی
حاصل کارکردسیستم عصبی فرد
تجربه ای
حاصل یادگیری ،تجربه وزندگی روزانه فرد
اندیشه ای
حاصل تفکروایفای نقش حافظه در هدایت موضوعها
جدول ۲-۱ هوش :ابعاد و منشا (حمیدی زاده ،۱۳۸۶ :۱۲۵)
۲-۲-۲ هیجان
برای بررسی مؤثر هوش هیجانی، باید دید کلی از هیجان و هوش به صورت مفاهیم مجزا از هم داشته باشیم. هیجانات به صورت واکنشهای ساختار یافته توصیف میشوند “که در اکثر زیرسیستمهای روان شناسی همچون سیستم های فیزیو لوژیکی، ادراکی و سیستم های انگیزشی و تجربی ریشه دارند”. عموما هیجانات فرد در واکنش به رویدادهای درونی و بیرونی شکل میگیرد. این هیجانات برای فرد دارای مفاهیم مثبت و منفی هستند. لیپر ۱۹۴۸ اشاره میکند که هیجانات اصولا نیروهای تندی هستند، آن ها “فرایندی هستند که فعالیت ها را تحریک، پایدار و هدفمند میسازند. هیجانات به عنوان واکنش های آگاهانه نسبت به شرایط محیط یا موقعیت نیز تعریف میشوند. .جرج ۲۰۰۶ پیشنهاد میکند که هیجانات و حالات عناصر بنیادین رفتار را شکل میدهند، سطح شدت آن ها، حالات را از هیجانات متمایز میکند. اساسا حالات شدت کمتری دارند و بایک حادثه و رویداد همراه نمی شوند، در حالی که هیجانات شدت بیشتری داند و با یک حادثه و اتفاق گره خورده اند (آلستون ۲۰۰۹ : ۱۱-۱۲).
بنابرتعریف لاروس[۱] هیجان عبارت است از مجموعه پاسخ هایی است که دارای شدت زیاد میباشند و موجب تظاهرات گویای بدنی و ذهنی خاص میشوند. این تظاهرات معمولا با عمل خاصی همراه هستند که در امتداد فرایندی[۲] قرار دارند که در زمان پیدایش حالت هیجانی در جریان بوده است. برداس به تعریف بالا مفهوم معنارا می افزاید، حالات بدنی و رفتاری که ناگهان به دنبال یک حادثه غیره منتظره برقرار میشوند، این حادثه برای شخص دارای معنای خاص میباشد. تعریف گلمن از هیجان تخصصی تر و به ریشه شناسی کلمه به معنی به حرکت در آوردن و معنای زیست شناختی آن نزدیک تر است (منصف گیتونی ،۱۳۸۵ : ۳۰-۲۹). هیجانها از حافظه و واکنش ما به شرایط جاری پدید میآیند. شکل گیری هیجانهای ما با توجه به اندیشیدن درباره تجربه ها و حادثه های حال و گذشته است (سیروس آقایار، ۱۳۸۶ : ۴۹). دانش هیجانی تعریف شده است به عنوان : “درک عواقب و عوامل حالات و هیجانات ،چگونگی تکامل و تغییر آن ها در طول زمان.”(آلستون ،۲۰۰۹ : ۱۲)
از اوایل دهه ۱۹۸۰ که مفهوم متفاوتی از هیجانها ایجاد شد و شروع به رشد کرد: عقیده جدید این بود که هیجانها الزاماً در تفکر و رفتار هوشمندانه تداخل ایجاد نمی کنند، بلکه به هوش انسان کمک میکنند. در واقع، یکی از تفکرات مهمی که در این سالها به وجود آمده این بود که هیجانها نوعی اطلاعات است. معنای آن این است که مردم از هیجانهای خود، درست مثل انواع آشناتری از هیجانات، استفاده میکنند تا در مورد دنیا و محیط اطراف خود قضاوت کنند (برادبری، ۱۳۸۶ : ۱۵۱)