در نتیجه شرکتی که دچار بحران مالی است، از اجرای طرح های سرمایه گذاری چشم پوشی میکنند. اما اگر بخواهد آن طرح را به اجرا درآورد، باید ساختار سرمایه اش را تجدید کند، بدیهی است که هر دوی این ها گران و پر هزینه است.
مدل تامین مالی برای جبران کمبود جریانات نقدی
سومین مدل مورد استفاده از وجوه حاصل از عرضه سهام جدید، تامین مالی کمبود جریانات نقدی عملیاتی است. انعطاف پذیری عملیات یک شرکت تا حدی به توانایی آن در دسترسی به وجوه بستگی دارد، البته با هزینه معقول و بدون روبرو شدن با موانع بازدارنده ، در این صورت شرکت با کسری نقدینگی روبرو گردد، میتواند آن را تامین کند و اگر فرصت های سرمایه گذاری پیش اید، بدون اینکه مجبور شود اقلامی از دارایی های شرکت را بفروشد و یا رد مسیر عملیاتی خود اختلالاتی را به وجود آورد، میتواند وجوه مورد نیاز خود را تامین کند. شرکتی که به منابع مالی دسترسی داشته باشد، کمتر مورد رقیبان تجاریش مورد تهدید قرار خواهد گرفت. درست برعکس، شرکتی را در نظر بگیرید که بیش از حد وام گرفته و دیگر نمی تواند به راحتی وام بگیرد، در چنین حالتی هر رقیبی میتواند به راحتی در بازار آن شرکت را بگیرد. اگر چنین شرکتی بخواهد دست به عمل متقابل بزند و در این خصوص از خود واکنش نشان دهد، باید مثلاً قیمت را بشکند یا بر هزینه تبلیغات خود بیفزاید، که در هر حال به پول بیشتری نیاز دارد. از طرفی چنین شرکتی که نه پول نقد دارد و نه میتواند وام بگیرد باید دست به انتشار سهام جدید بزند.
میلر[۱۵] و راک[۱۶] این وضعیت را بررسی کرده، فرض میکند سیاست هاس سرمایه گذاری و تامین مالی شرکت ثابت هستند و مدیران درباره جریانات نقدی عملیات دوره جاری اطلاعات برتری نسبت به سرمایه گذاران دارند. با فرض یکسان بودن منابع و مصارف وجوه نقد، سرمایه گذاران عرضه سهام از طرف شرکت را اینطور تفسیر میکنند که مدیران پیشبینی کردهاند که سود شرکت در حال کاهش است(Miller and Rock, 1985, p1038).
بدین ترتیب در این مدل نیز عرضه سهام جدید، از طرف سرمایه گذاران خبر بد تلقی شده و باعث کاهش قیمت سهام شرکت های عرضه کننده میگردد. به طور خلاصه مازولیس، مایرز و مجلوف پیشبینی میکنند عرضه سهام برای سرمایه گذاران اطلاعاتی درباره سطح سودهای آتی با میزان ریسک آن ها ارائه میکند،پیشبینی میلر و راک، مبتنی بر اینکه اطلاعات حاصل از عرضه سهام درباره سطوح سود میباشد، یک پیشبینی معین و خاص تری است.
مایرز مجلوف (۱۹۸۴) نشان دادهاند، در صورتی که وجوه حاصل از عرضه سهام برای تامین مالی هزینه های سرمایه ای مورد استفاده قرار گیرد، عرضه سهام اطلاعاتی درباره ارزش دارایی های واقعی شرکت ارائه میکند. در این مدل فرض شده است ، مدیران اطلاعات بهتری درباره ارزش شرکت نسبت به سرمایه گذاران داشته و به نفع سهامداران فعلی عمل میکنند. هنگام تصمیم گیری درباره عرضه سهام و اجرای پروژه جدید، مدیران بین ارزش پروژه جدید و نقل و انتقال بالقوه ثروت میان سهامداران فعلی و جدید تعادلی برقرار کرده ، این امر به مدیران اطلاعات برتری در زمینه بیشتر یا کمتر از حد واقعی ارزش گذاری شدن شرکت ارائه میدهد. مایرز و مجلوف بیان میکنند به همین دلیل سرمایه گذاران عرضه سهام جدید را خبر بدی تفسیر میکنند. در تصمیم گیری های بهینه در مورد سرمایه گذاری/ تامین مالی/ تقسیم سود شرکت ها در میان سایر فرضیات، فرض بر این است که سرمایه گذاران بیرونی و مدیران شرکت ها اطلاعات یکسانی درباره سود جاری شرکت و فرصت های آتی دارند.
اما اخیراًً نظریه پردازان امور مالی از جمله میلر و راک (۱۹۸۵) این فرض را با فرض خیلی محتمل دیگر جایگزین کردهاند. فرض جدید این است که مدیران شرکت بیشتر از سرمایه گذاران بیرونی درباره وضعیت واقعی سودهای جاری شرکت اطلاع دارند،در تئوری مالی، این جایگزینی، خبرهای خوبی را به همراه دارند(Miller and Rock, 1985, pp. 1031-1032).
چون مدیران هنگامی که مایل به فروش سهام جدید هستند که پیشبینی کنند جریانات نقدی حاصل از دارایی های شرکت کمتر یا پر مخاطره تر از آن است که بازار پیشبینی کردهاست. بر اساس همین تفسیر سرمایه گذاران در مقابل عرضه سهام جدید عکس العمل منفی نشان میدهند(Myers and Majluf, 1984, pp. 187-221).
از دیگر نظریه ها می توان به نظریه سلسله مراتبی روش های تامین مالی اشاره کرد. این نظریه را می توان به طور خلاصه نمود:
-
- شرکت ها منابع داخلی تامین مالی را ترجیح میدهند.
- اگر منابع خارجی تامین مالی مورد نیاز باشد، شرکت ها ابتدا مطمئن ترین اوراق بهادار را انتشار میدهند. بر این اساس، شرکت ها ابتدا از بدهی، سپس در صورت امکان از اوراق بهادار دو رگه مانند اوراق قرضه قابل تبدیل و سپس به عنوان آخرین چاره از سهام برای تامین مالی استفاده می نمایند. (مایرز، ۱۹۸۴،ص۴۷).
عوامل مؤثر بر ساختار سرمایه
یکی از مهمترین اهدافی که مدیران مالی باید برای به حداکثر رساندن ثروت سهامداران در نظر گیرند، تعیین بهترین ترکیب منابع شرکت یا همان ساختار سرمایه است. معمای ساختار سرمایه از مهمترین مسائل مدیریت مالی شمرده می شود. و حتی از معمای سود سهام نیز پیچیده تر است زیرا اطلاعات مدیران در تامین ساختار سرمایه اندک است و هنوز معلوم نیست شرکت ها بر چه اساسی اوراق بهادار متضمن بدهی، مالکیت و یا مختلط را منتشر میکنند.(عبدالله زاده،۱۳۷۳،صص۲ و۳).
در تعیین نوع وجوه مورد نیاز معیارها و عواملی وجود دارند. این عوامل با توجه با توجه به وضعیت مؤسسه مشخص می کند که از چه نوع وجوهی استفاده گردد. با توجه به شرایط اقتصادی، وضعیت صنعت و شرکت به هریک از عوامل مؤثر در تعیین وجوه وزنی داده می شود. این عوامل آزادی مدیریت را برای انتخاب ترکیبی از بدهی و سهام محدود می کند. بفرض اگر مدیریت بخواهد وام بیشتری بگیرد ولی عرضه کنندگان منابع به این نتیجه برسند که این کار (دادن وام) ریسک زیادی برای آن ها دارد، در نتیجه ممکن است از اعطای وام خودداری کنند. برنامه ریزی مدیریت بر اساس این عوامل محدود میشوند و باید سعی کرد که بین خواسته ای مدیریت در شرایط وضع شده به وسیله عرضه کننده منابع مصالحه ای ایجاد نمود.
مهمترین فاکتورها و ملاحظات طرح ریزی ساختار سرمایه عبارتند از:
-
- تناسب
-
- درآمد (سود)
-
- ریسک یا مخاطره
-
- کنترل یا نظارت
-
- انعطاف پذیری
-
- زمان بندی
-
- نرم های مقرراتی
- سایر عوامل
۲-۹-۱- تناسب
این عامل اشاره به این دارد که بایستی بین وجوه تحصیل شده و نوع دارایی ایجاد شده به وسیله آن تناسب وجود داشته باشد. یعنی برای افزایش در دارایی های جاری از طریق بدهی های جاری اقدام نمود و برای افزایش در دارایی های ثابت از سهام و بدهی های بلندمدت استفاده کرد.